چرایی شکل‌گیری جنش سراسری زن، زندگی، آزادی

0
620
جنبش سراسری ژینا

بیدارزنی: طی ماه‌های گذشته شاهد قیام کم‌نظیر ژینا با شعار محوری زن زندگی آزادی در تاریخ مبارزات اجتماعی-سیاسی ایران بودیم. قیامی که مشابه آن در تاریخ مبارزات مردمی در سراسر جهان نیز به لحاظ عاملیت و موضوعیت، کم‌تر مشاهده شده است. به طوری‌که از همان روزهای آغازین، بسیاری از کنشگران اجتماعی-سیاسی و اندیشمندان علوم اجتماعی به تحلیل این جنبش اجتماعی پرداختند و کوشیدند چرایی و چگونگی آن را در این برهه‌ی زمانی دریابند و توضیح دهند. اکنون که نه ماه از این قیام گذشته است و به نظر می‌رسد برخی خصلت‌های آن وضوح بیشتری یافته است، ما نیز در تحریریه‌ی بیدارزنی به عنوان یک تریبون فمینیستی بر آن شدیم که طی یک گفتگوی جمعی و با پاسخ به چند پرسش محوری به تحلیل جنبش سراسری ژینا از نظرگاه خود برآییم.

در مسیر پاسخ به این پرسش‌ها تردیدهایی نیز از سوی ما مطرح بود؛ به نظرمان آمد که نیاز به مجال و ابزار بررسی بیشتر و دقیق‌تری داریم و از خود پرسیدیم که هر کدام از ما چقدر این بستر را می‌شناسیم یا چقدر حضور میدانی داشتیم. با این وجود با همین شناختی که نسبت به شرایط پیش رویمان داریم لازم دیدیم که پاسخ‌‌هایمان را در لحظه‌ی کنونی ثبت کنیم. چرا که در حال بررسی یک جنبش اجتماعی سراسری در جامعه‌ای هستیم که سال‌ها ستم جنسیتی در آن برقرار و نهادینه شده است. اما پاسخ‌های ما صرفاً رویکرد ما در این مقطع زمانی است که می‌تواند توسط دیگران و یا خود ما حتی در آینده‌ای نزدیک به چالش کشیده یا تکمیل شود.

این متن پاسخ گروه بیدارزنی به پرسش آغازینی است که به گفتگو گذاشتیم؛ چه شد که ستم جنسیتی علیه یک زن کُرد قیام سراسری ژینا را رقم زد؟

همچنین بخوانید: نقد بیدارزنی بر منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل صنفی

به‌ تنگ آمدن زنان از وضعیت موجود به واسطه‌ی تجربه‌ی ‌زیسته‌ی آنها از ستم جنسیتی

چرا این خیزش اجتماعی در پی خشونت عریان حکومتی نسبت به یک زن کُرد شکل گرفت؟ آیا قتل حکومتی ژینا صرفاً رخدادی بود مانند بسیاری از معضلات ریز و درشت دیگری که توسط حکومت رقم خورده بود، اما این بار به قدری افکار عمومی را جریحه‌دار و کاسه‌ی صبر مردم را لبریز کرد که به شعله‌ور شدن یک قیام سراسری رساند؟ به این سؤال بارها پاسخ داده شده است؛ اما شاید برای ما با زیستی که در این جامعه به عنوان یک زن تجربه کرده‌ایم و تحمیل تمام تنگناهایی که در حوزه‌ی خصوصی و عمومی بر ما رفته است، درک چرایی شعله‌ور شدن این خیزش «در پی کشته شدن ژینا» آسان‌تر باشد.

به زعم ما این جنبش اجتماعی، تنها به‌خاطر قتل ژینا (مهسا) امینی شعله‌ور نشد. در دهه‌های گذشته، علی‌رغم ستم ساختاری بر بسیاری از مردم، به طور خاص شاهد آن بودیم که عرصه بر زنان در بسیاری از جنبه‌های زندگی‌ و تجربه‌ی هرروزه‌شان تنگ‌تر شده است. قوانین بسیاری علیه حقوق اولیه‌ی زنان به تصویب رسید، حق کنترل بر بدن زنان به طور گسترده در بحث حجاب اجباری، ازدواج کودکان، قتل‌های ناموسی و تحدید حقوق جنسی و باروری نقض شد. زنان بیش از پیش از عرصه‌ی کار رسمی طرد و به مشاغل غیررسمی و حتی کاذب رانده و در دوره‌ی سخت همه‌گیری کرونا، تبدیل به پرستاران و معلمان تمام وقت رایگان در خانه شدند. همچنین، در سال‌های گذشته به طور خاص شاهد سرکوب نیروهای ناجا و آتش به اختیارها و ستاد ۲۱ تیر برای طرد زنان از فضاهای عمومی بودیم، زنی را دیدیم که از ون گشت ارشاد به بیرون پرت شد، مادری که به دنبال ماشین گشت ارشاد می‌دوید و می‌گفت دخترم سرطان دارد و سرانجام بازداشت و اعترافات اجباری سپیده رشنو با صورتی کبود در سیمای جمهوری اسلامی در تیر ۱۴۰۱.

همه‌ی این انباشت‌ها به ویژه زنان جوان را مستعد آن کرد که یک بار برای همیشه، اعتراضی سراسری علیه حجاب اجباری به طور خاص و حق بر تعیین سرنوشت خود به طور عام شکل دهند. در طول این سال‌ها بارها شاهد اعتراض‌های زنان بوده‌ایم و بسیار هم شنیده‌ایم که انقلاب بعدی، انقلابی زنانه‌ است. فارغ از آنکه نمی‌شود انقلاب یا عاملیت آن را پیش‌بینی کرد، اما از یک سو فراخ‌‌تر شدن شکاف جنسیتی در عرصه‌های مختلف زندگی‌ زنان و از سوی دیگر عاملیتشان در مبارزه‌ی هر روزه‌ی فردی و جمعی آنها برای تغییر وضعیت بیش‌ازپیش شکننده‌شان به گزاره‌ی «انقلاب زنانه» قدرت بخشیده است.

در دو دهه‌ی گذشته کنشگران فردی و جمعی جنبشِ نایکدست زنان در ایران -با همه‌ی خواسته‌ها، شیوه‌های عمل و گفتمان‌هایی که برساخته‌اند- اگرچه فراز و نشیب‌های بسیاری را تجربه کرده‌اند، اما هرگز دست از آگاهی‌رسانی و اعتراض برنداشته‌اند. از سوی دیگر نمی‌توان تأثیر کنشگران جنبش‌های زنان در سراسر جهان را بر هم نادیده گرفت و حتی می‌توان آن‌ها را در پیوند نزدیک با یکدیگر دید. در تمام سال‌های گذشته، شاهد آن بودیم که مسائل زنان به دلیل کنشگری آنها عمده‌تر شد، مثلاً در مورد به دست گرفتن قدرت دوباره‌ی طالبان در افغانستان و اعتراضات شجاعانه‌ی خواهران افغانستانی یا مبارزه‌ی زنان در شیلی، ایرلند، آرژانتین و آمریکا بر سر حق سقط جنین که هم زمان بود با فشارهایی که در ایران برای تحدید حق بر بدن زنان اعمال می‌شد. از این منظر شاید اگر ده سال پیش ژینا کشته می‌شد، ممکن بود جنبش ژینا رقم نخورد.

همچنین بخوانید:عاملیت زنان ایرانی در جنبش زن زندگی آزادی و پیامدهای آن

تقاطعی از ستم‌های درهم‌تنیده، سرکوب‌ گسترده‌ی گروه‌های تحت ستم و سابقه سیاسی کردستان

قتل ژینا امینی را همچنین می‌بایست به عنوان انعکاسی از ستم‌‌های درهم‌تنیده بر پیکر مطرودان اجتماعی و اعمال تبعیض‌های سیستماتیک -ورای جنسیت- در ایران در نظر بگیریم. شاید اگر ژینا در یکی از شهرهای کردستان کشته می‌شد، چنین جنبشی را نمی‌آفرید. ممکن بود بار دیگر انگ جدایی‌طلبی مطرح شود و موضوع اصلی خشونت علیه زنان، به حاشیه رود. از این منظر، کشتن یک زنِ کُردِ سنی در تهران -که نمادی است از نابرابری‌های ساختاری علیه مردم دور از مرکز به ویژه در استان‌های مرزی و محروم نگاه‌داشته شده- رمز این اتحاد شد. قتل او رمز اتحادی شد تا گروه‌های تحت ستم با این رخداد حسی از آشناپنداری داشته باشند و تجربه‌ی خود از سرکوب سیستماتیک را در آن بیابند و به خیابان یا صحنه‌های اعتراضی دیگر بپیوندند.

از سویی این موضوع را باید در بستر مبارزاتی مردم کردستان هم ببینیم. ژینا متعلق به جغرافیایی معترض است؛ جعرافیایی که سالهاست زنان علیه خشونت و تبعیض جنسیتی، طبقاتی و ملی|اتنیکی مبارزه می‌کنند. به ویژه مبارزه علیه تبعیض جنسیتی در کردستان سابقه‌ی بسیار و بستری مهیا دارد. از همین‌رو، قتل ژینا در تهران توانست این‌بار همبستگی‌هایی را میان مبارزات زنان و مردم کردستان ایجاد کند. به تبع همین بستر مبارزاتی است که خانواده‌ی ژینا آماده ا‌ست و آن نوشته بر سنگ مزار او هک می‌شود و نام ژینا این بار نه فقط اسم رمزی برای مبارزات کُردها بلکه اسم رمز مبارزه‌ای سراسری علیه ستم و تبعیض در ایران می‌شود.

اهمیت کُرد بودن ژینا و بستر مبارزاتی کردستان را می‌توانیم در عمومی شدن شعار «ژن ژیان ئازادی» به چندین زبان در ایران و جهان ببینیم. وقتی در سقز این شعار سر داده شد، این مبارزه به مبارزه‌ی کُردها در خاورمیانه و روژاوا گره زده شد و این جنبش را به سرعت فرامرزی کرد و شور عجیبی به کل جنبش داد. مفهوم زندگی در این شعار معنی اصلی این جنبش شد، جوانانی که به خیابان می‌آمدند تا حق زندگی خود را بازپس بگیرند و این جنبش را به سرعت به جنبشی برای سیاست زندگی بدل کردند.

اما در بحث تقاطع ستم‌ها و قتل ژینا شاید بتوانیم بگوییم جنسیت توانست پیونددهنده‌ی این شکاف‌ها باشد، چرا که بر فرض در آبان ۹۸ اگرچه مسئله‌ی اقتصادی و معیشتی که می‌توانست همه را به خیابان آورد، رانه‌ی آن بود ولی نتوانست پیوند‌دهنده‌ی بقیه‌ی شکاف‌های درون جامعه باشد. از این منظر تمایز جنبش ژینا با بقیه‌ی جنبش‌های پیشین این بود که توانست هم مسائل اقتصادی را در مسیر خود مطرح کند، به ویژه با یادآوری آبان ۹۸ و ادامه‌ی راه مادران دادخواه، هم مسائل زنان را عمومی کند. بنابراین به نظر می‌رسد مسئله‌ی زنان و شکاف جنسیتی از این پتانسیل برخوردار است که شکاف‌ها و ستم‌های درهم‌تنیده در ایران را به هم پیوند دهد.

جنبش ژینا در پیوند با خیزش‌ها و اعتراضات پیشین

در سال‌های گذشته شاهد اعتراضات بسیاری بوده‌ایم، از اعتراضات صنفی معلمان، کارگران و پرستاران گرفته تا اعتراضاتی که در بین عموم مردم سراسری شدند. شاهد بودیم که در پی هر بحران، قیامی شعله‌ور و سرکوب شد و پس از مدتی با بحرانی دیگر قیامی دوباره جان گرفت. از این منظر قیام ژینا -که کم‌کم تثبیت یافت و به یک جنبش سراسری بدل شد- را می‌توان در پیوند زنجیروار با اعتراضات سراسری در دی ۹۶، مرداد ۹۷ و آبان ۹۸ دید.

همچنین این جنبش سراسری با اعتراضات دیگر نظیر تیر-مرداد ۱۴۰۰ خوزستان بر سر مسئله‌ی حیاتی آب -و با چهره‌ی زنی که فریاد می‌زد «مظاهرات سلمی است چرا تیر می‌اندازید»- و اعتراضات خرداد ۱۴۰۱ ایران در پی فروریختن ساختمان متروپل در آبادان -و عزاداری زنان روبه‌روی این ساختمان فروریخته از فساد حاکمیت- نیز پیوند دارد. تبلور همه‌ی این اعتراضات با خشم‌هایی که برجای گذاشتند را می‌توان در قیام ژینا دید؛ در شعارهایی که بر دیوارها نوشته شد، شعارهایی که در خیابان‌ها سر داده شد و مردمی که به هم پیوند خوردند.

به طور خاص،‌ اتصال جنبش ژینا به آبان ۹۸ را می‌توانیم در اعتراضات ۲۵ تا ۲۷ آبان ۱۴۰۱ و با یاد کشته‌شدگان این سه روز ببینیم. آنچه که از آبان ۹۸ باقی ماند، التهاب و خشمی بود که از طریق پیگیری‌ها و دادخواهی‌های مادران آبان هرگز خاموش نشد و با پیوند مادران آبان به دیگر مادران دادخواه در اعتراضات پیشین، این زنجیره‌ها به جنبش ژینا متصل شد. این زنجیره‌های وقایع و اعتراضات، نه فقط انباشتی از خشم به عنوان رانه‌ی اعتراضات، بلکه انباشتی از شجاعت و تجربه نیز بود. از این منظر شاید اگر ژینا ده سال پیش کشته می‌شد چنین جنبشی را نمی‌توانست در پی داشته باشد.

نقش شبکه‌های اجتماعی در شکل‌گیری و تداوم قیام

از دیگر دلایل گسترش قیام ژینا، می‌توان به نقش شبکه‌های اجتماعی و پیوند آن با زمین واقعی عمل در میان گروه‌های گسترده‌تری از مردم در سال‌های اخیر اشاره کرد. در خلال قیام ژینا، با آنکه در برخی نقاط کشور از جمله کردستان و بلوچستان اینترنت در مواقعی قطع و در باقی نقاط ایران ضعیف شد، ولی مثل آبان ۹۸ با قطعی سراسری همه‌ی اپراتورها طی هفت روز تمام مواجه نبودیم. ضمن آنکه پیش‌بینی قطع شدن اینترنت باعث شد معترضان نسبت به آن آگاه باشند و راه‌حل‌هایی بیندیشند. شاید به همین دلیل بود که در قیام ژینا اسامی شهدا به سرعت منتشر شدند،‌ مزارهای بسیاری از شهدای قیام عمومی شدند و تعداد زیادی از مردم، خانواده‌ها را همراهی کردند. یعنی انتشار به موقع اخبار باعث همدلی و همراهی مردم بیشتری شد.

آنچه اما استفاده از رسانه را کمی متفاوت‌تر از قبل می‌کند، کاربرد آن در میان گروه‌های مختلف مردمی است. از این نظر که اگر تا دو دهه‌ی پیش صرفاً افراد و گروه‌های اجتماعی نسبتاً ممتاز به شبکه‌های اطلاعات و ارتباطات دسترسی داشتند و ابزار دسترسی به آن را در اختیار داشتند، در سال‌های گذشته این ابزارها به شدت عمومی شده‌اند. از گروه‌های خانوادگی و دوستی گرفته تا کسب و کارهایی که در صفحه‌های تلگرام و اینستاگرام ایجاد شدند. به ویژه دو سال همه‌گیری کرونا و مجازی شدن مدارس باعث شد که بسیاری از دانش‌آموزان در مناطق محروم نگاه داشته شده نیز بتوانند به وسیله‌ی ارتباطی حداقلی برای درس خواندن مجازی دسترسی پیدا کنند. بنابراین مردم بیشتری توانستند اخبار را در صفحه‌های شخصی معترضان، خانواده‌های کشته‌شدگان و … مشاهده کنند، موضوعی که به ادامه یافتن جنبش کمک کرد.

از سوی دیگر باید به خودبیانگری زنان و روایت‌گری‌شان در این رسانه‌ها اشاره کنیم. به نظر می‌رسد در اینجا نیز جنسیتِ عاملیت پشت این رسانه‌ها اهمیت دارد؛ جنسیتی متفاوت از عاملیت غالب رسانه‌های چاپی. در سال‌های اخیر بسیاری از کاربران زن، شبکه‌های اجتماعی را تریبون خود کردند. زن‌ها با هر زمینه‌ای به شبکه‌های اجتماعی هجوم آوردند و از تجربه‌هایشان نوشتند، کسب و کارهای خانگی‌شان را به واسطه‌ی همین شبکه‌ها رونق دادند. زنان به واسطه‌ی نوشتن در رسانه‌های مستقل خود اعتماد به نفسی یافتند که حتی توانستند از تجربه‌های آزار و خشونت جنسی خود بگویند. همین واگویی تجربه‌هایشان به آنها کمک کرد که از تجربه‌های خشونت جنسی و تجاوز علیه خود توسط پلیس نیز بگویند. به این ترتیب،‌ استفاده از رسانه‌های خودساخته، اعتماد به نفسِ گرفته شده از زنان را تا حدی به آن‌ها برگرداند و به آن‌ها قدرت بودن در میدان داد.