کار از روی عشق، عشق به مثابه کار: منشا کار خانگی در نظام سرمایه‌داری

0
150
منشا کار خانگی

بیدارزنی: کتاب کار از روی عشق، عشق به مثابه کار: منشا کار خانگی در نظام سرمایه‌داری (نوشته گیزلا بک و باربارا دودن، ترجمه ارغوان فراهانی) که به تازگی در نشر خرد سرخ منتشر شده، کتابی است در مورد پیدایش کار خانگی زنان، آن طور که امروز می‌شناسیم، و رابطه تنگاتنگش با نظام سرمایه‌داری. این کتاب در واقع ترجمه متنی است که از بطن گردهمایی‌های تابستانه دانشگاه برلین در سال ۱۹۷۶میلادی متولد شد؛ جایی که فعالان زنی که دهه قبل از آن، در موج دوم فمینیسم آلمان، به اتحادی جدید دست یافته بودند، به فعالان کمپین «دستمزد برای کار خانگی» پیوستند و طی هفت سال نشست‌هایی عمومی با امکان شرکت همه زنان علاقمند سازمان دادند و موضوعاتی متنوع را به بحث گذاشتند.

در این کتاب با جزئیاتی جالب توجه از زندگی واقعی زنان مواجهیم؛ زندگی‌هایی واقعی از اولین دهه‌های ظهور سرمایه‌داری در اروپا تا اواسط قرن بیستم آمریکا. این زندگی‌ها البته در تاریخ و جغرافیایی متفاوت از ایران سپری شده‌اند، اما برای فهم شرایط امروزمان و نقش زنان در بازتولید اجتماعی حیاتی‌اند. در این باره در مقدمه کتاب می‌خوانیم که «شکاف‌ها و تفاوت‌ها مخصوصا در موضوع مورد تحقیق ما کمرنگ‌اند: نه به این دلیل که ما همه‌ زنان را، در هر جا و هر زمان، به یک اندازه تحت انقیاد در نظر می‌گیریم، بلکه به این دلیل که معتقدیم ظهور و پیشرفت سرمایه‌داری تشابهاتی فرامکانی بین وضعیت زنان در سرتاسر دنیا به وجود آورده است.»

در بخش اول این کتاب که مربوط به دهه‌های آغازین سرمایه‌داری در اروپاست، از دوره‌ای می‌خوانیم که در آن کار مشترک تمام اعضای خانواده به کار مردان در خارج از خانه و تولید «فضای خانگی» و تحمیل کار خانگی به زنان ختم شد، از تصویر واقعی زنانی که، آن طور که شاید تصور کنیم، «مطیع» و «مهربان» نبودند، از جنبش‌های نان و شورش‌هایی که زنان، «بی‌همتا در خشونت و وحشی‌گری» در صف اول آن‌ها قرار داشتند. پس از این بخش به آمریکای اواخر قرن بیستم تا اواسط قرن بیست و یکم می‌رویم، جایی که هم از زنان طبقه متوسط زن خانه‌دار ساخته شد و هم از زنان مهاجر و طبقه کارگر. در این باره نویسندگان با ارائه مثال‌هایی جزئی از زندگی دو قشر متفاوت از زنان، یعنی زنان طبقه مرفه که در حکم «خانم‌های خانه» بودند و خدمتکارانی را برای انجام کارهای خانگی به کار می‌گرفتند، و زنان مهاجر و کارگری که در حکم «خدمتکاران خانگی» برای خانواده‌های مرفه کار می‌کردند، نشان می‌دهند که در دوره‌ای خاص از هر دو قشر این زنان «زن خانه‌دار» ساخته شد و بدین صورت کار خانگی به همه زنان تعمیم پیدا کرد. برای تحولی به این بزرگی البته روی مفهوم «زن» و «کار خانگی» هم باید کار می‌شد و همین اتفاق هم افتاد: پروپاگانداها و تبلیغات گسترده‌ای از جانب حکومت صورت گرفت که زنان را «طبیعتا» «عاشق» کار خانگی معرفی می‌کرد و «فداکاری و ازخودگذشتگی» آنان را از وجوه ذاتی‌شان در نظر می‌گرفت، مفهوم «خانواده هسته‌ای» تولید و به عنوان تنها شکل مشروع خانواده معرفی‌ گردید، زنانی که نخواستند بی‌مقاومت به نقش دیکته‌شده «زن خانه‌دار» تن دهند «روانی» و مبتلا به اسکیزوفرنی خوانده شدند و با هزاران توجیه زیر عنوان «عشق» اصلی‌ترین عنصر یک «کار» از کار خانگی دریغ شد: دستمزد.

همچنین بخوانید: مزد علیه کار خانگی (۱۹۷۵)

درباره چنین تحولی بک و دودن همچنین استدلال می‌کنند که «نباید این اتفاق [تعمیم کار خانگی به همه زنان] را به عنوان نوعی فرآیند خنثی و مکانیکی از تعمیم «ارزش‌های» مردان طبقه مرفه به طبقه کارگر در نظر گرفت. در اینجا، ورای تولید ایدئولوژی صرف و به مراتب بیش از آن، فرآیند تولید نوعی فضای امن در کار بوده است؛ فضایی که بناست در مقابل محیط تهدیدآمیز و عقل‌گرای صنعتی، که انسان‌ها را هر روز بیش از پیش به عضوی از یک ماشین تقلیل می‌دهد، وعده ترمیم خود و کنترل بر زندگی را بدهد، هر چند که در عمل تنها فضایی برای استراحت و تلافی عقده‌های بازمانده از کار باشد. این فضا البته قرار نیست که به زنان چنین وعده‌هایی بدهد: برای زنان همین خانه و روابط عاطفی و جنسی به معنای شکلی جدید از کار در آمد.» و در ادامه توضیح می‌دهند که «تعریف خانواده مدرن به مثابه محل بازتولید «نیروی کار»، که در ظاهر ادعای علمی بودن و بی‌طرفی جنسیتی دارد، به صورتی سیستماتیک نه تنها از پاسخ به این سوال طفره می‌رود که در واقع چه کسی در حال بازتولید چه کسی است، بلکه از پاسخ به این سوال نیز عاجز است که در این میان، نیروی کار زنان را چه کسی بازتولید خواهد کرد. اگر کارگر در خانه به دنبال قدرت و آسایشی است که «آن بیرون» و در دنیای ماشین‌ها از او سلب شده است، در واقع زن همان ماشینی است که قرار است این آسایش و قدرت را برای او تولید کند».

نویسندگان با نشان دادن تناقضاتی که در تعریف کار خانگی هست، یعنی از سویی تعریف کار خانگی به مثابه کاری بسیار ارزشمند و جذاب و «از روی عشق»، و از سویی بی‌دستمزد گذاشتن آن در دنیایی که ارزش هر چیزی با پول سنجیده می‌شود، استدلال می‌کنند که «کار خانگی گویا از روی عشق انجام می‌شود و حال اگر در این میان، به درستی، نخواهیم «عشق» را عنصر اصلی این کار در نظر بگیریم، باید بگوییم که زن خانه‌دار از نظر اقتصادی وابسته است و اگر زنی نخواهد این وابستگی را یا با کار مضاعف در خارج از خانه و یا با تن دادن به فقر پاسخ دهد، گزینه دیگری پیش رو نخواهد داشت. در اینجا اگر هم دیگر عشقی در میان نباشد، باید برای بقا به آن تظاهر کرد. […] عشق، وابستگی و کار، یعنی تمایلات جنسی، اقتصاد و روان برای زنان همان قدر از هم غیرقابل‌تفکیک‌اند که در زندگی روزمره آن‌ها کار و «اوقات فراغت»، فداکاری و نیاز به هم تنیده‌اند. بی‌دلیل نیست که تناقضی وجود دارد میان تعریف کار خانگی به مثابه کاری آسان و بازیگوشانه که به هیچ وجه باعث ازخودبیگانگی کارگر آن نمی‌شود، و کار خانگی دشوار، یکنواخت، تکراری و بیست‌وچهارساعته‌ای که تمام وجوه زندگی زن را تحت تاثیر قرار می‌دهد.»

بررسی تاریخی‌ِ‌ای که در این کتاب صورت گرفته است می‌تواند امکانی برایمان ایجاد کند در بازنگری در مفاهیم امروزین خانواده و باز کردن دریچه‌ای برای فهم عمیق‌تر نقش بازتولیدی زنان در نظام سرمایه‌داری. وضعیتی که امروز با آن مواجهیم به خاطر «طبیعت» زنان و «عشق» و علاقه بی‌قید و شرطشان به کار خانگی نیست، بلکه تاریخی از تغییر مناسبات اقتصادی و اجتماعی و تبلیغات و «فرهنگ‌سازی‌‌»هایی عمیق و طولانی را پشت سر گذاشته است، و این تاریخ را، آن طور که بک و دودن استدلال می‌کنند، «باید از نو نوشت».