به نظر میرسد زنانی که از پشت دیوار بلند خانهها بیرون میآیند و وارد خیابانها و ادارات به عنوان قلمرو مردان، میشوند باید مطابق هنجارها و ارزشهای مسلط مردانه رفتار کنند تا از آسیب در امان بمانند. اینجاست که باید چنین سازوکاری را از اساس بر هم زد و خواهان به رسمیت شناختن حضور ایمن و عاری از خشونت زنان در فضاهای عمومی شد.
بیدارزنی: در سال ۱۹۹۹ سازمان ملل متحد، ۲۵ نوامبر را به صورت رسمی، روز پایان دادن به خشونت علیه زنان اعلام کرد. به همین بهانه در این یک ماه طی سی یادداشت، از سی بزنگاهِ حقوقی که در کمین نقضِ حقوق زنان نشستهاند، میگوییم. کلیه یادداشتها ذیل چهار موضوع در طول این یک ماه منتشر میشود.
در مطلب اول (یادداشت اول تا هفتم) درباره نقض حق مالکیت بدن و مفاهیمی نظیر بدن، زنانگی و شیوارگی زنان را منتشر کردیم.
در مطلب دوم (یادداشت هشتم تا پانزدهم)، زنان را در آینهی حقوق کیفری نگاه کردیم؛ اینکه زنان در دنیای جرم و مجازات چه جایگاهی دارند و چطور تنها به خاطر زن بودن قربانی خشونت افراد در گام نخست و بعد از آن مورد خشونت دستگاه حقوقی یک کشور قرار میگیرند.
در این مطلب (چهار یادداشت شانزده تا نوزده) از حضور دشوار زنان در ساحات عمومی میگوییم؛ اینکه زنان به محض ورود به فضاهای عمومی نظیر خیابان، محل کار یا شبکههای اجتماعی چه اندازه متحمل نگاههای جنسیتزده و خشونتآمیز میشوند. در حقیقت گویی در این عرصهها، جنس و جنسیت زنان پیش از خودشان پا به میدان میگذارند و مورد هجوم انواع کلیشهها و آزارها قرار میگیرند. به نظر میرسد زنانی که از پشت دیوار بلند خانهها بیرون میآیند و وارد خیابانها و ادارات به عنوان قلمرو مردان، میشوند باید مطابق هنجارها و ارزشهای مسلط مردانه رفتار کنند تا از آسیب در امان بمانند. اینجاست که باید چنین سازوکاری را از اساس بر هم زد و خواهان به رسمیت شناختن حضور ایمن و عاری از خشونت زنان در فضاهای عمومی شد. زنان به اندازهی مردان حق حضور و استفاده از ساحات عمومی را دارند؛ شیوارگی زنان و دستدرازی به حریم آنها به بهانهی عمومی بودن عرصه، عین خشونت در حق آنهاست.
|شانزده: سهم ما از این شهر مردانه چند متر است؟|
من معمولا تا مجبور نباشم از روی پل عابر پیاده رد نمیشوم؛
اول اینکه به نظرم ماشینها به آدمها اولویت ندارند و شهر ارث پدرِ سوارهها نیست. خیابان است و محل عبور ماشینهایی که همیشه عجله دارند؟ برایم مهم نیست. قرار نیست حالا که تمام شهر را زیرِ پایشان خیابان کردهایم، کمکم خودمان نیز از محیط شهری حذف شویم!
دوم اینکه به شخصه بالارفتن از پلهها برایم دردآور و آزاردهنده است؛ من در این یک مورد نیز تنها نیستم. کودکان، افراد معلول مانند افراد کوتاهقامت، معلولان جسمی-حرکتی، یا افراد دارای بیماریهای مزمن مفصلی، تنفسی و قلبی و همچنین میانسالان و سالمندان بسیاری هستند که هر کدام به دلایل مختلف و با توجه به وضعیت شخصیشان، ضروری است از امکان پلهای عابر دسترسپذیر برخوردار باشند. احترام به حقوق و وظایف شهروندی پیششرطی اساسی دارد؛ در ساختار یک شهر، باید تا جای ممکن، نیاز تمام اقشار ساکن در شهر مدنظر سیاستگذاران و معماران شهری قرار بگیرد.
سوم اینکه در نوجوانی روی یکی از پلهای این شهر درندشت توسط یک بیمار جنسی مورد تعرض قرار گرفتم و ترس آن روز و لحظه همچنان در من تازه و زنده است.
به طور کلی برای اینکه شهروندان در یک شهر احساس تعلق و امنیت خاطر کنند، باید نسبت به آن حس تملک داشته باشند و مشارکتشان در شهر تضمین شود. شهر مطلوب، شهری است که با نیاز افراد بیگانه نیست، آدمها از تمام اقشار در آن راحت و ایمن هستند و میتوانند به یک اندازه و برابر از امکانات شهری بهرهمند باشند.
شهری که تحت سلطهی ماشینهاست، حق گروههای بسیاری از جمله کسانی که از صندلی چرخدار استفاده میکنند، پیادهها، دوچرخهسوارها و کودکانِ سوار بر کالسکهها را بر شهری که در آن زیست میکنند، نقض میکند.
شهری که پر است از محیطهای ناایمن و تنگ و تاریک و بخشهای عمدهی آن در سیطرهی مردان است، قطعا حق زنان را نسبت به محیطهای عمومی و زندگی شهری زیر پا میگذارد.
شهری که ساختمانها، مبلمان، معماری، رنگولعاب و سرویس حملونقلش منطبق با نیاز بزرگسالان و بر قدوقامت آنها بنا شده است، طبیعتا برای حضور کودکان به عنوان شهروندان صاحب حق، ناایمن است و آنها را از مشارکت و حضور در شهر، بازمیدارد.
زنان به عنوان شهروندانی دارای حق، سهمی از مشارکت و تصمیمگیری در ارتباط با محیطی که در آن زیست میکنند، ندارند. خالی بودن صندلیهای مدیریت شهری از زنان و به تبع آن ساخت شهری خنثی نسبت به نیازهای زنان از یک سو و رواج باورها و قوانین زنستیزانه مبتنی بر طرد زنان از ساحت عمومی و استقرار آنها در خانه از سوی دیگر، باعث میشود نقض حق بر شهر زنان نه تنها مورد توجه نباشد بلکه عامدانه و آگاهانه در دستور کار سیاستگذاران شهری قرار بگیرد. این موضوع باعث میشود زنان به سان بیگانگانی در این شهر احساس امنیت نکنند و به جای بهره بردن از آن، به حضور بیشتر در خانه تمایل داشته باشند.
سهم ناچیز زنان از سیستم حملونقل شهری، پیادهروهای اشغال شده توسط مشاغلی که غالبا در تصرف مردهاست مانند مکانیکیها، نبود روشنایی کافی در معابر عمومی، پارکها و پلها و سرویسهای بهداشتی آلوده و ناایمن همگی از مصادیق بارز نقض حق بر شهر زنان است. در کنار این موارد، غلبهی فرهنگ آزار کلامی و جسمی، هجوم نگاههای جنسی در اماکن عمومی، سکسیمِ حاکم بر بدن زنانه و نیز نبود برنامههای مدون و مشخص برای فرهنگسازی و مناسبسازی شهر نیز به ناامن و نامتناسب شدن هر چه بیشتر شهرها برای زنان دامن میزنند.
ما کنار شما در این شهر زندگی میکنیم. این شهر بخش بزرگی از زندگی ماست. حضور بدون واهمه در شهر حق ماست. ما این شهر را باهم شریکیم! به حق دیگری احترام بگذاریم!
|هفده: آزار زنان؛ چاشنی همیشگی خیابانها|
من همیشه به زنانی که علیه آزارگران خیابانی واکنش نشان میدادند غبطه میخوردم. برای من همیشه ورود به خیابان و شهر مثل ورود به یک مسابقهی پرشتاب و پرهیاهو بود؛ با سطحی از اضطراب و دلهره شروع و با اولین متلک یا چشمچرانی تبدیل به یک توپ خشم میشد. در ادامه نیز هر آزارِ اضافه به وزن و حجم این توپ میافزود. تا اینکه داخل خانه با بستن درب پارکینگ، با یک نفس عمیق، قطرهای اشک، دادوبیداد کردن با اهل خانه یا سرزنش خود به دلیل بیواکنش بودن به آزارها، به پایان میرسید؛ آن توپ قِل میخورد و بیرون میافتاد. یک روز اما هنگام دوچرخهسواری در کنار دوستی شجاع، یاد گرفتم آزارگر را در خیابان رسوا کنم. زمانی که مرد وسط خیابانی شلوغ با مزخرف گفتن شروع کرد و آخرش به آلتنمایی رسید، ما تا توان داشتیم فریاد زدیم، شماره پلاکش را برداشتیم، ایستادیم و حقیرانه نگاهش کردیم!
به نظرم هیچ زنی نیست که ادعا کند هیچوقت در خیابان مورد آزار قرار نگرفته است. با تعریفی که از آزار ارائه میشود و طیف گستردهای که دارد، میتوان گفت آزار خیابانی تجربهی مشترک همه زنان است. اینکه گاهی اوقات طوری طولانی و عمیق به اندامت زل میزنند که تو شوکه خودت را نگاه میکنی تا ببینی کجای کارت میلنگد، واقعا وحشتناک است. اینکه زنان در نهایت به ارزیابی پوشش و رفتار خود بازمیگردند تا ببینند اشتباهشان چه بوده که مرکز توجه دیگران قرار گرفتهاند، حقیقتا دردناک و غیر قابل قبول است. اینکه تو در خیابان قدم میزنی و حواست را مثلا جمع پاها و قدمهایت کردهای، یا در حال گوش دادن به یک موسیقی شگفتانگیز هستی و از عالم و عالمیان بُریدهای اما گویی بدنت خارج از اختیار تو مثل یک ستاره برای دیگران چشمک میزند و آنها به خود اجازه میدهند با پوزخند چیزی بپرانند یا دستدرازی کنند و حریمت را بشکنند، خشونتی است نابخشودنی!
چنین رفتارهایی مشخصا ریشههای فرهنگی و اجتماعی دارند؛ در ایران به دلیل سابقهی طولانی مردسالاری و اصرار بر خانهنشینی زنان و حذف زنان از ساحت عمومی و نیز فقدان قوانین کافی در این زمینه، عرصه برای حضور آزارگران بدون ترس از مجازات و حتی نکوهش اجتماعی، کاملا باز و آزاد است.
از سوی دیگر در فرهنگ مردسالار ما، چیزی تحت عنوان “زنان خیابانی” وجود دارد. این لقب به صورت عرفی، لقبی اهانتآمیز و تحقیرکننده است؛ در واقع این زنان از نگاه مردسالاری، زنانی ناشایست و غیرارزشمند هستند. اساس چنین گفتمانی، اعتقاد دارد که خیابان جای زنان نیست. زنانی که برای مثال تا نیمهشب در خیابانها هستند، پوشش مناسبی ندارند، بلندبلند میخندند و به قول این جماعت دنبال عیاشی هستند، شایستهی احترام و امنیت نخواهند بود؛ به تعبیر سادهتر استحقاق آزار را دارند.
نکتهی دیگر اینکه، سکوت زنان در برابر این آزارها و نیز سکوت ناظران نسبت به آزارهای خیابانی علیه زنان، مصیبت مضاعف است؛ جامعهای که ناظر خاموش خشونت است، جامعهی زندهای نیست. در واقع گویی آزار خیابانی جزء لاینفک زندگی شهری زنان شده است و زنان به این آزارها عادت کردهاند. البته همین جا باز هم باید سراغ کلیشههای ضدزن رفت و آنها را در خنثی بودن زنان دخیل دانست. القابی نظیر سلیطه و پتیاره معمولا به زنانی تحمیل میشود که به اصطلاح بددهن و زباندراز هستند و معرکه و هیاهو راه میاندازند. به بیان ساده زنان به محض عصیان و دادوقال کردن علیه خشونتی که به آنها روا میشود، از شأن و منزلت زنانه فاصله میگیرند و سزاوار سرزنش و آزار خواهند بود. در حقیقت نافرمانی از هنجارهای ظالمانهی مردانه، مذموم و ناپسند است. بنابراین زنانی که آزار میبینند برای فرار از این قضاوتهای جنسیتزده و گریز از محکومیت به بیآبرویی، ترجیح میدهند سکوت کنند.
جالب نیست؟ هر چه رسوایی در دنیاست زیر سر زنهاست. زنها پرچمدار حیا و عفت هستند؛ چه پشت دیوار خانهها چه در دلِ خیابانها! این واژگان یک طرفه از سوی مردان تعریف میشوند، به کمک آنها زنان از انواع حقوق و آزادیها محروم میشوند و در نهایت ماجرا باز این زنان هستند که محکوم ابد دادرسیهای مردمی خواهند بود!
امنیت زنان در شهرها نیازمند فرهنگسازی و نیز تصویب قوانین بازدارنده است؛ اموری که گویا در لیست بلندبالای دغدغههای سیاستمداران و قانونگذاران جایی ندارد. امید است تلاش فعالان حقوق زنان نظیر فعالیتهای دیدهبان زنان در این ارتباط، علاوه بر تاثیر بر فرهنگ غالب مردانه، به تصویب قوانین موثر نیز بینجامد.
تا آن روز به نوبهی خود در تامین امنیت شهر برای زنان و دیگر گروههای جنسی و جنسیتی سهیم باشیم!
|هجده: رئیس منم! تو باید اطاعت کنی!|
معمولا زمانی که از خانه بیرون میروم، حلقهی ازدواجم را فراموش میکنم. گاهی هم عامدانه آن را جا میگذارم؛ از اینکه به جز زیبایی و وفاداری، معنای محافظت از من را میدهد، بیزارم. اما زمانی که سر و کارم با بعضی دادگاهها باشد، اتفاقا حواسم هست که بدون حلقه بیرون نروم. یک بار وقتی از نگاه ناجور و حرفهای زنندهی یکی از قضات با همکارم صحبت میکردم، رو به من گفت: “به تو که حلقه داری و متاهلی رحم نمیکنن چه برسه به امثال ما مجردها!” این جمله مثل یک پتک بر سرم فرود آمد. مدام با خودم کلنجار میرفتم. از اینکه پناه من یک تکه آهنِ بیارزش است و کسی رضایت و ارادهی من را نمیبیند عصبانی بودم. اینکه چرا زنان متاهل به اصطلاح صاحب دارند و مصون از تعرضاند اما سایر زنها محروم از آقابالاسر هستند و در معرض آزار مدام، برایم مسخره بود. هر جور به ماجرا نگاه میکردم، از هر بعدی قضیه را بررسی میکردم، میرسیدم به بنبست مردسالاری!
آمار مشخصی از آزار زنان در محیط کار در دست نیست؛ اما برخی از گزارشها و تحقیقات نشان میدهند در تهران، نزدیک به سهچهارم زنان تجربهی یکی از انواع آزار در محیط کار خود را دارند. این آزارها میتوانند به صورت مستقیم و صریح عنوان شوند. در واقع گاهی مدیران یا همکاران ذینفوذ، پیشرفت و ارتقای کاری و یا حتی موقعیت فعلی زنان را در ازای سکس گروکشی میکنند؛ به این معنا که زنان در صورت رد کردن خواستهی آنها، اساسا از حقوق شغلی خود محروم میشوند. علاوه بر این، گاهی آزارها به صورت نامحسوس و غیرمستقیم، شغل و حرفهی زنان را مورد تهدید قرار میدهند؛ با این توضیح که محیط توسط آزارگران به قدری تهدیدآمیز و ناامن میشود که زن ترجیح میدهد برای حفظ سلامت روان خودش هم که شده، دست از آن کار بکشد.
رفتارهای آزارگرانه شامل نگاههای خیره و مستمر، تحمیل گفتگو در ارتباط با مسائل جنسی، شوخیهای فیزیکی، عدم رعایت فاصلهی محترمانه و شکستن حریم بدنی، ابراز نظر در مورد اندام و زیبایی زنان، تعریف کردن جوکهای جنسی و کلیشهای و … هستند.
چنین رفتارهایی ناشی از نگاه سلطهجویانهی مردسالاری به زنان است؛ زنان در این نگاه فرودست هستند و ریاست همه جا با مردان است. در بسیاری از کشورها آزار در محیط کار تحت عنوان سوءاستفاده از قدرت شناخته میشود و قابل پیگیری کیفری است؛ به زبان سادهتر مردان از جایگاهی که در یک حرفهی مشخص به عنوان مدیر یا رئیس دارند برای پیش بردن اهداف غیرحرفهای و شخصی نظیر تامین نیازهای جنسی خود استفاده میکنند. در مقالهای خوانده بودم که آزار جنسی در محیط شغلی، مساوی با تعرض به محارم (INCEST) قلمداد شده بود؛ گویی در این رویکرد محیط شغلی مثل خانواده به مثابهی محیطی ایمن برای تمام افراد در نظر گرفته شده و وقوع آزار در چنین فضایی، بیش از اینکه جرمی علیه جنسیت افراد باشد، جرمی است که اعتماد و اطمینان میان افراد را از بین میبرد.
در ایران، قانون و یا دستوالعمل ویژهای مرتبط با آزار در محیط شغلی وجود ندارد. اگر قرار بر شکایت از یک آزارگر باشد، تنها راه قانونی شکایت کیفری و استفاده از عناوینی نظیر زنا و رابطهی نامشروع است. این نقص قانونی در کنار فرهنگِ غالبِ تشویق به سکوت و مقصرانگاری زنان، باعث میشود با وجود شیوع نسبی این خشونت در محیطهای اداری، موارد کمی از افشاگری و گزارشدهی را شاهد باشیم.
اما یک نکتهی قابل توجه در مورد زنان مجرد این است که باور عمومیِ برآمده از مردسالاری، گمان میکند زنان لزوما و ضرورتا در کنار یک مرد، معنا مییابند؛ در حقیقت این نگاه، چتر حمایتی یک مرد را حتی تحت عناوین غیررسمیتری نظیر دوستپسر برای زن واجب میداند. تنها در این صورت است که مرد از اصرارش بر رابطه و احتمالا آزار زن، کنار میکشد. در واقع مرد اینجا ارادهی زن را محترم نشمرده بلکه از حوزهی استحفاظی یک مرد دیگر، دور مانده است. اگر چه قابل ذکر است که این روزها، زنان متاهل نیز از تیر آزار مردان همکار در امان نیستند.
اگر در محیط کار خود مورد آزار قرار گرفتید یا شاهد آزار بودید، سکوت نکنید. اعتراض کنید، به دیگران اطلاع دهید و روایت آزاردیدگی یا مشاهدات خود را به گوش مسئولان مربوطه برسانید!
همچنین بخوانید: راهکارهایی برای حمایت از بازماندگان تجاوز
|نوزده: حالا یه عکسه، چرا شلوغش میکنی؟|
در جریان پایاننامه، درست یا اشتباه به این نتیجه رسیدم که باب گفتگوی حداقلی با همه باز است؛ متجاوز جنسی هم که باشی ممکن است با چند جمله و تلاش دیگران، از آنچه کردهای پشیمان شوی و دست از خشونت برداری! بدیهی است که منظورم از این جملات، آزاد کردن متجاوز و عدم مجازات او نیست. صحبتم پرهیز حداکثری از خشونتورزی و باز شدن مسیر گفتگو بر سر چیستی و چرایی جرایم است. اینها را گفتم که بگویم متاسفانه از آنهایی نیستم که به «دایرکت=بلاک» اعتقاد داشته باشم. اما اینکه صحبت با آدمها را تا مراحلی که حریمم را نقض نکردهاند، میپذیرم به معنای راه دادن هر مزاحم و آزارگری نیست. زمانی که یک نفر بدون اجازهی من تصمیم میگیرد رگباری و انفجاری جملات مشمئزکننده و تصاویر نفرتانگیز برایم ارسال کند، دیگر فرصتی برای فهماندن اشتباهش نیست! چنین شخصی رسما مرتکب خشونت و نقض حریم خصوصی من شده است. او قطعا یک آزارگر مجازی است.
نتایج یک نظرسنجی نشان میدهند دختران جهان در فضای مجازی بیشتر از خیابان مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. خشونت مجازی شامل هر رفتار و نوشتهای است که در کامنتها، یا پیامهای خصوصی به تحقیر زنان بپردازد. همچنین تهدید زنها به استفاده از تصاویرشان یا ترتیب دادن حملات سایبری علیه آنها نیز از مصادیق خشونت مجازی است. از سوی دیگر استفاده از الفاظ جنسی، ارسال تصاویر و ویدیوهای جنسی نیز بدون کسب رضایت زنان، داخل در انواع خشونت است.
این خشونتها در تمام دنیا به تبع حضور پررنگ شبکههای اجتماعی میان افراد، جریان دارد. اما در کشورهایی که زنان اسیر قیدوبندهای جنسیتی هستند، چنین جرایمی اگر بیشتر نباشند اما جدیتر هستند؛ برای مثال تهدید یک دختر به انتشار گستردهی تصویر نیمهبرهنهی او در شبکههای اجتماعی در کشورهایی که پوشش زنان اجباری نیست و یا زنان ناموس کسی نیستند، بسیار کمهزینهتر از کشوری است که سر زنها را به دلیل عریانی در برابر نامحرم، میبرند. قلدری مجازی تنها زنان را تهدید نمیکند بلکه بسیاری از مردان نیز اتفاقا با ناموسشان مورد تهدید قرار میگیرند. اینکه کلیشههای جنسیتی چه قدر میتوانند در پر و بال دادن به آزارگران نقش داشته باشند و عملی کردن تهدیداتشان را چهقدر برایشان بیهزینه کند، موضوعات قابل تاملی هستند. مواردی هستند که در شبکههای اجتماعی تحت عنوان افشاگری و پخش فیلمهای دوربین مداربسته، منتشر میشوند و مخاطبان به جای اینکه ناقضان حریم خصوصی را رسوا کنند از بیآبرو شدن و یا بیعفتی زنان و مردانِ آن ویدیوها میگویند.
در شبکههای اجتماعی فارسیزبان، موضوع دیگری نیز در ارتباط با زنان به چشم میخورد؛ نداشتن تصویر پروفایل، حذف زنان از زندگی مجازی مردان و حتی نداشتن اکانت به نام و در دسترس خود دور از کنترل مردان، شاهد مثالهای فراوانی در زندگی زنان اطرافمان دارند. بدیهی است از زنان یا مردانی که به هر دلیلِ شخصی از عکس خود برای شناساندن خود استفاده نمیکنند یا زنانی که علاقه و وقت حضور در شبکههای اجتماعی را ندارند صحبت نمیکنم! ماجرا اینجاست که زنان به دستور مردانشان یا از حضور در فضای مجازی منع میشوند، یا بعضا حضورشان مشروط به دسترسی مطلق همسران به اکانت آنهاست و یا حضورشان باید بدون تصاویر شخصی از خودشان باشد! از سوی دیگر نیز، مردان بسیاری با موقعیتهای شغلی آنچنانی نظیر استادی و وکالت و … از خودشان و فرزندان و سفرها و مشغلههای کاری میگویند اما ناموسشان در حفاظی محکم از تمام عرصههای زندگی این افراد غایب است. تاکید من نه بر افرادی خاص بلکه بر فرهنگِ سلطهگری است که در پستو ماندن زن را تا عصر کنونی و در جهان گره خورده با اینترنت نیز، بیرحمانه ادامه میدهد. صحبت اینجاست که چرا زنی عاجزانه از من میخواهد مطالب جذاب را برایش در واتساپ ارسال کنم زیرا همسرش اجازه داشتن اینستاگرام را به او نمیدهد؟ بحث ما مردی است که به خودش اجازه میدهد روی تصویر همسرش ایموجی بگذارد و او را به سادگی با بهانهی حفظ ناموس از نگاه غریبه حذف میکند؟ ما از زنی میگوییم که در تصاویر فرزندان و شوهرش خلاصه میشود و فرصت و حق پیدا کردن خودش به عنوان یک زن را نداشته است؟
در نهایت اینکه فضای مجازی به عنوان بارزترین جلوه از عصر مدرن و بزرگترین عرصه برای حضور همگانی و تمرین آزادی، میتواند در لایههای پنهانش خشونت علیه زنان را ترویج کند و در خفا به تعمیق سنتهای مردسالارانه دامن بزند! هر جا که هستیم چه دنیای واقعی چه دنیای مجازی، حواسمان به کلیشههای جنسیتی و خشونتهای عیان و پنهان علیه زنان باشد!