جنبش من هم، تابستان امسال به طور جدی وارد ایران شد. روزی که زنان ایرانی با روایات خود از تجربه آزار جنسی در فضای مجازی نوشتند. برخیشان با نامهای حقیقی و برخی دیگر با چند حرف اختصاری نوشتند، اما درد همه آنها مشترک بود. قصه آنها اما همین جا به پایان نرسید. حالا که زبان گشوده بودند، کارشان سختتر هم شده بود. گرچه همدلی هم دیدند اما دنیای جدیدی که روبروی آنها قرار گرفته بود، دنیایی مملو از تشکیک، قضاوت، توهین، سو استفاده، پیگیری قضایی، شکایت حقوقی و طردشدگی بود؛ به ویژه برای آنهایی که با هویت واقعی خود دست به انتشار روایات زده بودند.
بیدارزنی: طرد شدن از سوی خانواده، تجربه یکی از آنها بود. دیگری اما مجبور شد شغل محبوبش را رها کند. حکایت یک نفرشان بعد از دهان باز کردن، دویدن در هزارتوی کلانتریها و دادگاهها شد و آن یکی تا آخرین روز فارغالتحصیلی از دانشگاه با انواع برچسبهای توهینآمیز روبرو شد. قرصهای آرامبخش، تشکیک مداوم و جلسات پی در پی تراپی هم که پای ثابت زندگیشان شده بود. اینها پلانهایی مختصر از قصه زندگی زنانی است که یک روز برای همیشه تصمیم گرفتند حرف بزنند. این زنان، درد هر روزه خود را این بار نه در دل، بلکه با کلمات روایت کردند. راویان خشونتی شدند که تن و روحشان روزها و ماهها و حتی سالها در سینه حبس کرده بود، اما بالاخره دریادلی گزیدند، عاملیت خود را بازیافتند و لب به سخن گشودند.
جنبش من هم، تابستان امسال به طور جدی وارد ایران شد. روزی که زنان ایرانی با روایات خود از تجربه آزار و خشونت جنسی در فضای مجازی نوشتند. برخیشان با نامهای حقیقی و برخی دیگر با چند حرف اختصاری نوشتند، اما درد همه آنها مشترک بود. قصه آنها اما همین جا به پایان نرسید. حالا که زبان گشوده بودند، کارشان سختتر هم شده بود. گرچه همدلی هم دیدند اما دنیای جدیدی که روبروی آنها قرار گرفته بود، دنیایی مملو از تشکیک، قضاوت، توهین، سو استفاده، پیگیری قضایی، شکایت حقوقی و طردشدگی بود؛ به ویژه برای آنهایی که با هویت واقعی خود دست به انتشار روایات زده بودند. این گزارش، حکایت همین دنیا است. دنیایی که راوی، پس از سخن گفتن از درد قدیمیاش، با عواقبی جدید روبرو میشود. درمقابل موجی عظیم از قربانی نکوهی قرار میگیرد. میترسد، بین دوراهی حقخواهی و پا پس کشیدن گیر میکند، اما ماندن و جنگیدن در این برزخ را به سکوت ترجیح میدهد. در این روایات، به جز «ش» و «ب» که ترجیح دادند نامشان در گزارش درج نشود، سایر اسامی، هویت واقعی راویان است.
تا دادگاه رفتیم و مجبور به انتشار استوری عذرخواهی شدیم
هرچه آزارگر قدرت بیشتری داشته باشد، بازمانده آزار مسیر دشوارتری برای پیگیری و افشاگری پیش روی خواهد داشت. در روند قدرت گرفتن آزارگر، موارد متعددی دخیل است که جامعه کوچک میتواند یکی از آنها باشد. هرچه شهر کوچکتر میشود، بازمانده در شرایط دشوارتر و قضاوتهای بیشتری قرار میگیرد. مثل «شین» که با وجود سن کمی که داشت اما تصمیم گرفت روایت تعرض جنسی معلم خصوصیاش را در فضای مجازی و با هویت واقعی خودش منتشر کند. او پیشتر به خانوادهاش هم موضوع را خبر داده بود و پدرش شخصا برای شکایت به آموزش و پرورش مراجعه کرده بود تا گواهی اشتغال این معلم باطل شود اما حراست آموزش و پرورش به آنها گفته بود که شانسی برای اثبات شکایت خود ندارند و بهتر است دنبال دردسر نروند.
«شین» ابتدا روایت را همزمان با جنبش من هم، در توئیتر منتشر کرد اما به عات اینکه اکانت شناخته شدهای نبود، روایت سروصدای چندانی به پا نکرد. به همین دلیل، یک ماه بعد تصمیم گرفت تا روایت را در اینستاگرامش منتشر کند. آنجا بود که استوری او توسط بقیه دوستان و همکلاسیهایش هم منتشر شد و در شهر خبر پیچید. بعد از این اتفاقات هم بود که از خانواده آن معلم با خانواده دختر تماس گرفتند و تهدید به شکایت کردند. تهدیدی که البته عملی شد. «شین» درباره این تجربهاش میگوید: «چهار ماه از انتشار روایت گذشته بود که برای من احضاریه آمد. من و یک شاهد دیگر. ما به دادگاه رفتیم و شهادت دادیم. در آنجا دادیار گفت که من قانع شدم اما شما نباید با آبروی یک مرد مسلمان بازی میکردید. گفت که شما راه درستی را انتخاب نکردید و برای همین هم حالا در جایگاه متهم قرار گرفتید. ما هم گفتیم که اسمی از او نبردیم اما به ما گفتند چون شهر کوچک بوده، همه متوجه شدهاند.»
در همان دادگاه قرار بر این شد که راویان آزار استوری دیگری منتشر کرده و بابت اظهاراتشان عذرخواهی کنند تا شکایت هم برداشته شود. این استوری منتشر شد اما آزارگر هنوز شکایتش را پس نگرفته است.
همچنین بخوانید: جنبش «من هم» در ایران و بومیسازی آن
عذاب وجدان گرفتم که نکند روایت من در خانواده شر درست کند
نگین بار سنگین تجربه آزار جنسی را نه برای چند ماه و چند سال، بلکه تقریبا در تمام طول عمرش بر دوش کشیده بود. از وقتی که دختری ۶ سال بوده تا در آستانه ۳۰ سالگی. او همان روزهای کودکی مختصری از تجربهاش را به مادرش گفته بود اما تابستان امسال، همزبان با زنان دیگر، تجربهاش را علنی کرد و در فضای مجازی هم از آن نوشت: من به صوت خیلی محدودی در همان ۶ سالگی برای مادرم تعریف کرده بودم که چه اتفاقی برایم افتاده اما خود مادرم نخواسته بود هیچ وقت جزئیات بیشتری بداند. وقتی بزرگ تر شدم هم بارها می گفتم که پسرخاله اش به من آزار جنسی رسانده بود ولی هیچ وقت کنجکاوی نمی کرد که دقیقا چه کار کرده بود؟ چرا من اینقدر از پسرخاله او متنفر بودم؟ چرا وقتی عیدها می آمدند خانه مان از شیرینی و چایی بردن جلوی آن پسر طفره می رفتم. برای هیچ کسی از خانواده تعریف نکرده بودم چون کسی کنجکاوی نمی کرد ولی سر نخی به همه می دادم. فقط خیلی کلی چیزهایی می گفتم و هیچ کس نمی پرسید که خب یعنی چه؟
وقتی نگین در اینستاگرامش کامل توضیح داد که «ف» با او چه کار کرده، اولین تماس را از خواهرش دریافت کرد: فقط گفت که نگین، عجیب چیزی نوشتی. بعدا فهمیدم آن روز میگرنش عود کرده بود و با حال بد از سر کار به خانه برگشته. می گفت یاد بچگی خودش افتاده. او هم راز بزرگی داشت که هیچ وقت جزئیاتش را باز نمی کرد و مدام می گفت همین چیزها بود. همین کار ها را کرد.
او مادرش را بلاک کرده بود که نتواند آن پست اینستاگرامی را بخواند. در واقع نمی خواست عذاب وجدان به او بدهد. از نظر نگین، انگار یک وظیفه بعد از آزار به آدم محول می شود که با نگفتن جزئیات سعی کند از اطرافیانش مراقبت کند، به خصوص آنهایی که ممکن است با شنیدن آن آسیب بیشتری ببینند: من آزاردیده بودم ولی سعی می کردم از مادرم هم مراقبت کنم و به او چیزی نگویم. با این حال وقتی آن پست ایستاگرامی را منتشر کردم، خواهرم به او خبر می دهد که من چه چیزی نوشته ام. اول عصبانی شدم اما خوب شد که خواهرم گفته بود؛ چون بلافاصله مادرهمسر سابقم هم تلفن را برداشته و زنگ زده بود مادرم. اول گریه و زاری کرده بود. بعد گفته بود آبرویمان توی اینستاگرام رفت؛ حالا فامیل هایمان می بینند که دخترتان… [احتمالا می خواسته بگوید حالا فامیل هایمان می فهمند که دخترتان پرده نداشته] بعد هم مادرم را خجالت داده و گفته بود که «پس شما نمی دونستید؟ شما کجا بودید؟»
نگین دلگرمکنندهترین پیام را از کسی دریافت کرد که هیچ انتظاری نداشت؛ برادرش. او که همیشه غیرمنطقی ترین آدم خانواده بود، با روحیات کمی اصطلاحا غیرتی و همیشه عصبانی. اما همین برادر برایش در اینستاگرام پیام بسیار خوبی گذاشت: از پیام برادرم شاخ درآوردم. حتی نگفته بود که حالا می روم آزارگر را فلان می کنم و بیسار می کنم. اصلا انتظارش را نداشتم. گفته بود به من افتخار می کند که این قدر قوی هستم و … . مادر همسر سابقم هم با کنایه به مادرم گفته بود: «حالا برادرش تا امروز کجا بود که یکهو شده حامی؟»
نگرانی بزرگ نگین، مادرش بود. کسی که بعد از افشاگری، هر شب خواب بد میدید: مادرم تا شب های بعد مدام خواب می دید که دارد من را از دست می دهد. دقیقا همان اتفاقی که نمی خواستم افتاده بود و باید مراقب او می بودم. مدام خواب می دید ماشین منفجر شده، پایم رفته روی مین و یا خانه آتش گرفته و من را نمی تواند نجات دهد. من یک یادآوری سنگین از روزهای تلخم کرده بودم اما باز هم وظیفه پرستاری از اطرافیان آزاردیده را داشتم. در کنار این ها، چند پیام دلگرم کننده داشتم. یکی از سمت داییام که می گفت شرمنده شده که همه این مدت آن پسر را در جمع های خودمانیمان راه می دادند. می گفت اگر دستش به پسر برسد حالی اش می کند ولی من باز اضطراب گرفته بودم که بفرما، همین را می خواستی؟ می خواستی شر درست کنی؟ و دوباره عذاب وجدان و مراقبت از اطرافیان که مبادا در دعوا با پسر کسی آسیب ببیند.
بخش دلگرم کننده برای نگین آنجا بود که از طرف آزارگر یا اطرافیانش تهدید نشد: از طرف آن پسر یا اطرافیانش تهدید نشدم ولی خبر پست اینستاگرامی شبیه یک بمب در فامیل صدا کرده بود. تاثیرش اتفاقا برایم مثبت بود. خیلی احساس خوبی داشتم. انگار تمام عمر میخواستم به آدمها بگم که بابا به من نگاه کنید. بگم اینقدر این آزارگر را تا وقتی از من عذرخواهی نکرده در مهمانیها دعوت نکنید. الان مثلا میدانم که دیگر حداقل بعضی از اطرافیان آزارگر هم فهمیدند و رنج من شخصی نیست. من یک بار با بدنم ازار دیدم ولی اگر همچنان باید از یاداوری این موضوع آزار ببینم، ترجیح میدهم یک چیز شخصی نباشد.
همچنین بخوانید:وقتی قربانیان تجاوز در ایران به توییتر پناه میآورند
حمایت برخی زنان داعیهدار فمینیست از آزارگر، شکنجه من بود
در هفتههایی که جنبش من هم در کشور داغ بود، روایتهای متعددی منتشر میشدند و یکی از شاخصترین برخوردهای عموم در مقابل برخی از این روایات این بود که آن را غیرقابل باور معرفی میکردند. برخی دیگر میگفتند این روایت که اصلا تجاوز نیست. عبارات این چنینی بارها و بارها و در پاسخ به بسیاری از بازماندگان آزار جنسی مطرح شد که از قضا یکی از دردناکترین مواجههها هم برای آنها بود. «ب» از جمله کسانی است که از این منظر و بعد از افشاگری، ضربههای زیادی خورد: مدام باید برای همه توضیح میدادم که تجربه رخ داده، نقض حق بدن من بود و مصداق بارزی از خشونت. حتی برخی برای من نوشتند که اینقدر به همه چیز نام تجاوز میگذارید که اصل تجاوز را از عمل میاندازید و کارکرد قانونی آن را هم از بین میبرید. من هم مجبور بودم هربار برای دیگران این را توضیح دهم. به آنها می گفتم که فقدان عنصر رضایت، عمل را به سمت خشونت میبرد. حالا این رضایت میتواند به شکل دست درازی باشد گاهی هم میتواند تحت تاثیر دروغگویی و فریب اتفاق افتد. وقتی طرف مقابل شما دروغ بگوید و رابطه را بر پایه دروغ و فریب پیش ببرد، در رابطه به شما حقوقتان را نقض کرده و خشونت ورزیده است. من در این دوره واقعا دچار تپش قلب شدم. با اینکه مدتها از اصل ماجرا گذشته بود اما اینکه در مواجهه با انواع قضاوتها قرار گرفته بودم، من را در شرایط دشواری قرار داد. به ویژه به خاطر اینکه روایت من با روایات معمول از تجاوز و آزار جنسی میشناختند متفاوت بود.
او همچنین از سمت خانوادهاش هم برای بازگوی کردن روایت، من هم بعد از گذشت چند سال شماتت شد: از جنبه خانوادگی موضوع حل نشده بود و هنوز هم تا حدودی ادامه دارد. اینکه خانواده من اصلا دوست نداشتند که این مسئله جایی مطرح شود. مادر من گفت که چرا دوباره به این ماجرا برگشتی؟ تو که زندگی خوبی داری و حالت خوب است و ازدواج کردی. تصورشان این بود که من هنوز به آن فرد علاقه دارم اما تصور نمیکردند که جنبه عمومی این آزار برای من اهمیت دارد و می دانم که هنوز هم آن فرد به دیگران آزار میرساند و باید دربارهاش حرف بزنم تا حداقل دیگران هشیار باشند. اما در مقابل همسرم بسیار از این موضوع حمایت کرد و اتفاقا میگفت که باید در این باره با بقیه صحبت کنی.
توئیتر، به عنوان فضایی برای آغاز این روایتها هم از نگاه این زن، کار را دشوار میکرد: یکی دیگر از دشواریهای کار این بود که پلتفرم مورد نظر برای حرف زدن در این باره فضای مجازی و مشخصا توئیتر بود. همین کار را بسیار دشوار میکرد. اینکه ما و سایر زنانی که حرف زدیم باید تلاش میکردیم تا رنج پشت سر گذاشته را در قالب جملاتی موجز و مشخص و روشن برای مخاطبین توضیح دهیم. این بخش از کار واقعا کار دشواری بود.
او معتقد است مسئله زنان حامی آزارگر هم باید به طور جدی در روند جنبش من هم در کشور بررسی شود.: مشکل بعدی وقتی بود که با حملههای زنانی مواجه شدم که اعاده فعالیت فمنینیستی داشتند. مردم معمولی وقتی نظر میدادند برایشان توضیح میدادم و اتفاقا با تمام سختیهایش معتقد بودم که باید تحت گفتگو باهم در این باره یاد بگیریم. اما وقتی از طرف افرادی با ادعای روشنفکری و فعال در حوزه زنان چنین چیزهایی میدیدم حتی در نیت انسانی این افراد هم شک کردم که نکند منافع و قدرت و دایره دوستان و نزدیکان برای آنها نسبت به حقیقت و آسیبدیده ارجحیت دارد؟ افرادی که فمینیست و برابری خواهی برایشان تنها یک تیتر و امتیاز است. همکاران سابقی که با روابط و قضاوت محدودشان حرفهایی زدند که به شدت آزاردهنده بود و میتوانم بگویم بیشترین شکنجه را از این افراد دیدم. از طرفی بعد از روایت من و چند نفر دیگر درباره شخص آزارگر، به واسطه جایگاهی که آن فرد داشت، اظهاراتی در فضای رسانه مطرح شد. برخی از همین اظهارات در حد تهدید زنان بازمانده از آزار بود.
اما آنچه که «ب» را به شدت آزار میدهد این است که زین پس، هویتش با این روایت گره بخورد: بازگو کردن روایت، کار بسیار دشواری است. همین الان میتوانم مجددا به کیفیت روز نخست بعد از حرف زدن درباره آن ماجرا و آزارهایی که دیدم اشک بریزم. اما اینکه بعد از روایت با نام خودت، مدام با همان عنصر قضاوت میشوی و در چهارچوبی قرار میگیری که مورد خطاب همه هستی تجربه سختی است. انگار دیگر تو با همان روایت خشونت و آزار شناخته میشوی. همه سراغ تو میآیند، به راحتی درباره آن پرسش میکنند و میخواهند تو هم پاسخگو باشی. در حالی که من روایتی را مطرح کردم، از آن گذشتم و میخواهم که دیگر با آن شناخته نشوم اما حوزه عمومی این فشار را به تو وارد میکند. با وجود تمام این موارد اما من معتقد هستم که کار درستی کردم. باید حرف میزدم و حضور زنان و دوستان و افرادی که حمایتم کردند، نعمت بزرگی در این دوران سخت بود.
همه انتظار داشتند نقش یک قربانی را بازی کنم
یکی از شاخصترین چهرههایی که در جریان این جنبش متهم به تجاوز شد، چهره مطرح فرهنگی ایران، آیدین آغداشلو، نقاش ایرانی بود. اگرچه پیش از این جنبش هم اظهارات زیادی به طور جسته و گریخته درباره او مطرح شده بود اما سارا امت علی، خبرنگار سابق ایرانی که این روزها در خارج از کشور زندگی میکند، با روایتی مفصل از تجربه آزار جنسی توسط آغداشلو، ماجرا را وارد کانال جدیتری کرد.
مسألهی آزاردهندهای که اغلب برای افرادی که آزار جنسی را با صدای بلند افشا میکنند پیش میآید، خلاصه شدن آن فرد در اذهان عمومی به مسأله آزار جنسی و قرار گرفتن در قالب «قربانی» است. در واقع فردی که علیه مجموعهای از کلیشهها و برساختهها قیام و صدایش رو بلند کرده، به محض افشاگری در برابر کلیشههای دیگری قرار میگیرد. از او توقع میرود نقش یک قربانی خوب را ایفا کند و ترحمبرانگیز باشد وتنها در این صورت است که باورپذیر و قابل اعتماد خواهد بود. در ماههای گذشته بخش زیادی از انرژی من صرف مقاومت در برابر این الگو شد.
سارا در این مدت حمایت تمام و کمال خانواده و دوستانش را داشت و با وجود سروصدای زیادی که بر سر نام آغداشلو ایجاد شد، او هیچ تهدیدی دریافت نکرد اما با توجه به مقبولیت نسبی آزارگر، او در فضای مجازی بارها و بارها میزبان کنایههای دیگران شد: شبکههای اجتماعی به همه فرصت و امکان اظهار نظر میدهد و در این مدت خیلیها بودند در توییتر و اینستاگرام که مخالفت خودشان را با دشنام و حرفهای حاوی نفرت بیان کردند. تعدادشون هم کم نبود.
موج ایجاد شده درباره شخص آغداشلو و پرونده تعرضهای او حتی به نیویورکتایمز هم رسید. گزارشی که از نگاه سارا، قدم بزرگی در تثبیت جریان منهم ایران بود: نیویورکتایمز به عنوان یکی از رسانههای آغازگر جریان منهم در غرب که قواعد و اصول سختگیرانهای برای راستیآزمایی دارد، قدم بزرگی در تثبیت جریان منهم در ایران بود و من به عنوان یک سوی ماجرا از اینکه این رسانه وارد شد و اقدام به راستیآزمایی کرد و شواهد دیگری هم گردآوری کرد، از انتشار گزارش خوشحال شدم. اما از طرفی این گزارش واکنشهای گستردهای را به همراه داشت و موضوع را در اذهان عمومی زنده کرد و خب این به معنی درگیری دوباره من با موضوعی بود که پرداختن به آن اصلا برایم آسان نیست.
با تمام این اتفاقات اما چهره آغداشلو در آستانه روز ۸ مارچ، روی جلد مجله تجربه رفت. او در این محجله تریبونی در اختیار داشت تا تماما از خودش دفاع کند. کار رسانهای که به شدت از سوی مردم در فضای مجازی مورد انتقاد قرار گرفت. اینکه آزارگر در شرایطی فرصت حرف زدن پیدا کرده که این تریبون رسمی به آزاردیدهها داده نشده است. سارا هم اقدام این رسانه را نمایش قدرت و تبانی برای تطهیر فردی معرفی کرد: واقعا اتفاق تلخی بود. این نگاه غیرمنصفانه و این نمایش قدرت و تبانی برای تطهیر فردی که نه فقط من، دست کم دوازده نفر دیگر به آزارگری جنسی کلامی و جسمی او شهادت دادند، در نگاه اول برای من بسیار ناامیدکننده بود. اما وقتی از جایگاه فردی که درگیر موضوع است خارج میشوم و سعی میکنم به عنوان یک ناظر که درگیری عاطفی با موضوع ندارئ نگاه کنم، میبینم این یک مسیر ناگزیری است که باید همه با هم طی کنیم و البته که در این مسیر عدهای بیشتر آسیب میبینند. اما وقتی به دستآوردهای طولانیمدت این بحثها و گفتوگوها فکر میکنم، همه تلخیها و احساس ناامیدی کمرنگ میشود و اتفاقا جایش را به امید برای تغییر باورهای جمعی درمورد آزار جنسی میدهد.
بازگشت عاملیت زن با روایتگری از آزار جنسی
«بورلی انگل»، روانشناس، در یادداشتی با عنوان «چرا بازماندگان آزار جنسی زودتر قدم پیش نمیگذارند؟» دلایل محکمی در این زمینه اراده میدهد. او شرم، انکار و خرد شمردن، اعتماد به نفس پایین، ترس از عواقب، کمبود اطلاعات، احساس درماندگی و ناامیدی، سابقه تعرض جنسی و فراموشی تحت تاثیر مستی و مواد مخدر را از جمله مهمترین عللی میداند که بازماندگان جنسی یا هیچ وقت دست به انتشار روایت خود نمیزنند و این تجربه دردناک را تا همیشه در سینه خود نگه میدارند و یا اینکه بعد از گذشت مدت طولانی زبان به سخن میگشایند. در میانه جنبش #من_هم در ایران، در شرایطی که فضای مجازی پر شده بود از روایتهای آزار جنسی که متهمانش گاه شناخته شده و گاه گمنام بودند، برخی هم از این نوشتند که چرا گزارش نکردند؟ چرا زودتر لب به سخن نگشودند. وقتی به علل این افراد نگاه کنیم به همان نکاتی میرسیم که بورلی انگل هم به آن اشاره کرده بود. مثل زنی که از سوی آزارگر تهدید شده بود که همجنسگرا بودنش را لو خواهد داد. یا زنی که متجاوز جزوی از اعضای خانوادهاش بود. یا دیگری که تصور میکرد متجاوز، عاشق اوست.
دشواری مضاعف افشاگری برای زنان طبقه فرودست
«کن آرمسترانگ» و«تی کریستین میلر»، دو خبرنگار تحقیقی آمریکایی هستند که در سال گذشته روی پروندههای آزار جنسی فعالیت ویژهای کردند. آنها در یکی از گزارشهای خود به این موضوع پرداختند که چگونه روایان آزار جنسی در پروسه دادگاه و قانون بیش از اینکه شاکی باشند، در جایگاه متهم قرار میگیرند و بازجویی میشوند. در بخشی از آخرین مقاله آنها با عنوان «چه موانعی بازماندگان را از گزارش و پیگیری تجاوز بازمیدارد؟» مینویسند: بسیاری از افسران پلیس به طور ذاتی در برابر ایده عدم تحقیق فوری در مورد تجاوز مقاومت نشان میدهند. بالاخره کار آنها این است که آدمهای بد را دستگیر کنند، نه اینکه اجازه دهند آنها قسر در بروند. واضح است که برخی از نهادهای مجری قانون اقدام به ارزیابی شیوههایی برای پاسخگویی موثر و کارآمد به بازماندگان تجاوز کردهاند. به همان اندازه روشن است که هیچ راه حل ساده و یگانهای هم وجود ندارد. تقریبا قاطعانه میتوان گفت که مسیر پیش رو مناقشهبرانگیز خواهد بود. اما اگر میخواهیم به بازماندگان کمک کنیم که راحتتر روایات خود را برای مجریان قانون بازگو کنند، ناگزیر باید به دنبال تغییر باشیم.»
ترجیح به شکستن سکوت با وجود تمامی موانع
هرچه بهتر موانع پیش روی بازماندگان برای روایتگری را بدانیم، بیشتر آگاه خواهیم شد، آنها که با علم به تمام این دشواریهای لب به سخن گشودند و با هویت واقعی خود روایتگری کردند، تن و روح خود را به دست حوادث متعدد پیش رویشان سپردند، چون نمیخواستند تماشاچی باشند. اما ناگفته نماند، شرایط اجتماعی و فرهنگی و حتی خانوادگی زنان برای اینکه دست به افشاگری با هویت خودشان بزنند، برای همه یکسان نیست. نمونههای این گزارش زنان تحصیلکرده متعلق به طبقه متوسطی هستند که اگرچه با این وجود موانع زیادی پیش رویشان قرار داشت اما نمیتوان دشواری آنها را با زنی که در یک محیط کمبرخوردار از نظر اقتصادی و فرهنگی زندگی میکند، مقایسه کرد. همانطور که سروناز هم به این موضوع اشاره کرد. آنجا که توضیح داد خوششانس بوده که حمایت خانواده را در تمام این مراحل داشته است و به خوبی میداند که بسیاری از زنان حتی امکان درمیان گذاشتن چنین موضوعی با خانواده خود را هم ندارند، چه رسد به اینکه از آنها انتظار پشتیبانی و حمایت داشته باشند. مسیر افشاگری تعرض جنسی دشوار است. آنها که با علم و آگاهی به تمام دشواریهایش هم پا در این میدان گذاشتند، گاهی خسته و دلزده شدند و شاید هم کم آوردند، اما راهی که زنان برای گرفتن عاملیت در دستان خود پیمودهاند، مسیر یک روز و دو روزه نیست که با این موانع عقب نشینی کنند. آنها یک روز با قدم گذاشتن در میدان و روزی دیگر با شکستن سکوتشان در مقابل تبعیض و خشونت سیستماتیک ایستادند و این حرکت، در جنبش #من_هم استمرار یافت. راهی که البته نیاز است، روزی تمام زنان، از همه طبقات به آن بپیوندند که پیروزی در اتحاد است و بس.
از مجموعه مطالب ویژهنامه جمعی از فعالین زنان: «همصدایی علیه سکوت» به مناسبت روز جهانی زن