تحلیل مارکسیستی «دورکاری در خانه»*

0
254

تا قانون خانواده برابر: بحث «دورکاری در خانه[1]» به دلیل پیامدهای آن در استفاده از فنآوری های ارتباطی در کلیه زمینه ها – محیط خانه، روابط کاری و مسائل جنسیتی- می بایست در تعریف و برداشتی که از «جامعه الکترونیکی[2]» وجود دارد، لحاظ شود. تخطی کردن از شعارهای پیرامون بحث دورکاری مانند افزایش آزادی عمل، کاهش حجم کاری و انعطاف پذیری در کار می تواند بر دیدگاه و نگاه کارمندان بر مسئله دورکاری تأثیر بگذارد. به منظور ایجاد اعتبار برای چنین ادعاهایی، تعریف دوباره و بازنگری شده ای از چگونگی دورکاری و حد و مرزهای آن الزامی است. با توجه به آنکه نقش های تعریف شده برای زنان در خانواده همواره در سرکوب و ظلم و ستم به زنان در خانواده به عنوان یک بخش خصوصی در جامعه نقش بسزایی داشته است؛ دراین مقاله، ملانی ویلسون و آنیتا گرین هیل، سعی کرده اند با ارائه تحلیلی مارکسیستی از خانواده، که نشان می دهد سرکوب زنان شامل چه مواردی است، چه ارتباطی با کار خارج از خانه دارد، و برای رهایی از آن چه چشم اندازی لازم است، به نقدی بر مزایای وعده شده درباره کارگران خانگی زن داشته باشند. آنها نه تنها در این مقاله کارایی بحث دورکاری در منزل و عملی بودن وعده های مطرح شده در آن را زیر سوال می برند، بلکه نشان میدهند که چگونه این نوآوری های فنی و اجتماعی می تواند گامی واپسگرا محسوب گردد. در نهایت در نتیجه گیری، بر سهم این مقاله برای بررسی دغدغه های اجتماعی به وجود آمده از تلاقی فضای کاری و زندگی خانوادگی توسط فنآوری های ارتباطات و اطلاعات، تاکید کرده اند. در ادامه متن کامل مقاله آمده است.

 

 

مقدمه

در درک جامعه الکترونیکی، آنچه اهمیت دارد یافتن ابزار نظری مناسب برای ارزیابی فرصت ها و تهدید های بالقوه ای ست که فناوریهای ارتباطاتی و اطلاعاتی همواره ارائه می دهند. با تمرکز بر جنسیت و تکنولوژی، هدف اصلی این مقاله ارائه رویکردی جایگزین برای تفسیر جامعه الکترونیکی ست با شرح اینکه چگونه رویکرد مارکسیستی متمرکز بر جنسیت می تواند در پدیده دورکاری در خانه به کار رود. از آنجا که رویکرد مارکسیستی بر اساس تحلیل های ماتریالیست تاریخی جامعه بشری از کمونیسم ابتدایی، از طریق جوامع اولیه شکارچی[3]، ظهور جوامع طبقاتی و بخصوص توسعه سرمایه داری ست، می تواند در یافتن منشا و ریشه های سرکوب و ظلم بر زنان نقش به سزائی داشته باشد و در نگاهی خوشبینانه، باتوجه به آنکه سرکوب زنان منشأ و گستردگیِ تاریخی دارد، می توان امیدوار بود که با شناخت آن بتوان بر این ظلم و ستم فائق آمد. در این باره می بایست یادآوری کرد که تحلیل مارکسیستی با تحلیل­های دیگر فمینیستی که نگاه مردسالارانه در جامعه را از ویژگی های جدا نشدنی جوامع بر میشمرند، متفاوت است.

 

در مقابل، تحلیل هایی که روابط جنسیتی را با محافظه کاری به عنوان بازتابی طبیعی از غرایز برمی شمرند، به دنبال تغییر وضع موجود به نفع زنان، یا بطور کل ستم دیدگان نیستند. مارکسیست، توسعه عادلانه جوامع را به عنوان هدف خود معرفی می کند. سیستم های اطلاعاتی (IS) بیشتر در حوزه هایی دیده میشوند که اقسام نابرابری ها از جمله نابرابری های جنسیتی در آن به وفور مشاهده می گردد.1 علی رغم یافتن مقاله های تحقیقی درباره سیستم های اطلاعاتی در مطالعات رفتار سازمانی، مطالعات علم و فناوری و جامعه شناسی که به مسائل جنسیت توجه کرده اند؛ با این وجود رشد کمی از یک رویکرد مارکسیستی وجود دارد. موضوع بحث برانگیز و نگران کننده در بحث دورکاری در خانه توسط زنان، نقش های تعریف شده سنتی برای آنها در خانواده و تأثیر آنها بر روابط کاری در محیط خانه است. عامل دیگری که می بایست حتمن مورد توجه قرار گیرد تاثیر دورکاری بر توانایی زنان در بهبود موقعیت محروم خود، بویژه از طریق اقدامات جمعی است. با توجه به توضیحات ارائه شده و به منظور هموار کردن راه برای تحقیق تجربی لازم است در این مقاله بحث را به موضوعات نظری محدود کنیم.

 

مارکسیست ها معتقدند که چگونگی و شکل هر جامعه طبقاتی در حقیقت در ایجاد و شکل خانواده های آن جامعه و بالتبع «سرکوب زنان» تأثیر خواهد داشت.1 در باور خانواده های «سنتی»، نقش زنان مراقبت از فرزندان و پرورش آنها به عنوان نسل آینده است که با حداقل قیمت برای جامعه و دولت ملزم به انجام این وظایف هستند. علاوه بر این، با وجود آنکه اشکال جایگزین خانواده در حال گسترش است، اما شکل سنتی آن به عنوان خانواده ای ایده آل که باید آرزوی رسیدن به آن را داشته باشیم، همچنان حفظ شده است. مارکسیست ها بر این باورند که اعمال این الگو به عنوان الگوی «درست» یا واحد خانواده شایسته، عواقبی برای شکل گیری و اجتماعی شدن هویت همه زنان درپی دارد. برای رسیدن و تحقق آزادی کامل زنان، مکانهایی که به ارائه خدمات و نقش های تعریف شده زنان در حریم خانه می پردازند باید در سطح جامعه ایجاد گردد به طور مثال: ارائه غذای آماده؛ نگهداری از کودکان و سالمندان. پاسخگویی به نیازهای کودکان، مراقبت از سالمندان و بیماران، و حصول اطمینان از مراقبت های پزشکی کافی خارج از خانواده برای کسانی که به آن نیاز دارند، توسط کل جامعه صورت می گیرد نه زن (یا مرد) به تنهایی درون خانواده (آلمان 2003). با شروع ارائه این خدمات جایگزین، بحث دورکاری در خانه مطرح گردید. هرچند، درارتباط با هزینه های اجتماعی دورکاری خیلی کم نوشته شده است. ما ثابت می کنیم که دورکاری در خانه می تواند گامی به عقب محسوب گردد. خانه نشین کردن دوباره زنان که می تواند منجر به محروم ساختن آنها از بسیاری از امتیازهای اجتماعی در محیط جامعه و محل کار گردد.

با قبول مزایای دورکاری که میتواند برای کارگران به همراه داشته باشد اما قابل ذکر است که دورکاری برای زنان می تواند منجر به انزوا و دوری آنها از اجتماع و دریافت حداقل مزد گردد و این رویه را دائمی نماید.

جهت ارائه رویکردی مبتنی بر سیستم اطلاعاتی الهام گرفته از نظریات مارکسیستی، مقاله را مطابق با آنچه در ذیل آورده می شود، ارائه می دهیم.

 

در بخش دوم ابتدا به معرفی سیستم های اطلاعاتی انتخابی دورکاری در خانه که تلخیص شده از نظریات مارکسیستی ست، می پردازیم. در ادامه به شرح رویکردهای مارکسیستی کارمند محور باتوجه به جنسیت و سیستم های اطلاعاتی و با اشاره به مقاله های روند کار و همچنین چشم اندازهای فرهنگی در مورد تقابل بین جنسیت و فناوری پرداخته می شود. با توجه به اینکه خانواده در تحلیل های مارکسیستی مرکز سرکوب زنان است این مبحث به بخش چهارم این مقاله منتقل می شود که به تشریح ویژگیهای متمایز رویکرد مارکسیستی به نقش دوگانه زنان به عنوان کارمند با مزد خارج از خانه و کارگر خانگی بدون مزد در خانه می پردازد. بخش پنج نکاتی را که در مقاله با نقد دائمی مارکسیستی دورکاری در خانه ایجاد شده جمع بندی می کند. نقش کنفرانس در آخرین بخش خلاصه می شود.

 

دورکاری: یک مجموعه فنی-اجتماعی

 

در این بخش با ارائه اطلاعات زمینه ای در ارتباط با بحث دورکاری و ترسیم وعده های داده شده به کارگران زن، پدیده سیستم های اطلاعاتی انتخابی را در برابر رویکرد انتقادی خودمان شرح می دهیم. به طور مثال خانه داری، به عنوان شکلی از دورکاری در خانه، به علت بزرگنمائی نقش های تعریف شده برای زنان در خانه، تلاش زنان برای ایجاد تعادل بین کار در خانه و زندگی شان را دچار مشکل می کند. در این مقاله با نگاه انتقادی به سیستم های اطلاعاتی بکار رفته و همچنین ادعاهای مطرح شده در ارتباط با ظرفیت رهایی بخش غیر قابل اجتناب منتسب به دورکاری زنان و با بررسی عواقب دورکاری در خانه و تأثیر آن بر زندگی زنان، این پرسش را مطرح می کنیم که چگونه چنین تجربه کاری جدیدی می تواند منجر به بهبود شرایط کاری یا حتی «آزادی» شود؟ سنت ابداع شده توسط براورمن[4] (1974) به بررسی نقش استفاده از فن آوری در سازمان ها و پتانسیل افزایش بهره کشی از کارگران می پردازد. به این معنا که محققین سیستم های اطلاعاتی، در استفاده از این سیستم ها بگونه ای عمل می کنند تا روند بهره کشی در بخشی از مدیریت را به هزینه کارمندان افزایش دهد (افزایش مدت کار، کاهش شرایط کاری، افزایش بهره وری، و غیره). از این رو پذیرش وعده های داده شده در ارتباط با انعطاف پذیری، انتخاب، یا آزادی عمل بیشتر کارمندان بدون بررسی دقیق اثرات بالقوه مضر آن بسیار مشکل است. این انتقاد ابعاد جنسیتی گسترده ای دارد چرا که بسیاری از مزایا بطور خاص متوجه زنان کارگر و مسئولیتهای خانوادگی آنان خواهد بود. 

 

تاریخچه دورکاری

 

«دورکاری»، به کاری اطلاق می شود که در فاصله ای از سازمان مرکزی به واسطه سیستم های فن آوری اطلاعات و ارتباطات (ICTs) به اجرا در می آید[5]. همانطور که گری و همکاران وی[6] نشان دادند، دورکاری مستلزم «کار کردن در فاصله ای دور از کارفرما، یا مکان سنتی کار، برای بخش قابل توجهی از زمان کار» است. دورکاری یا بر اساس کار تمام وقت یا پاره وقت می تواند باشد (Tremblay 2002). کار اغلب شامل پردازش الکترونیکی اطلاعات است، و همیشه استفاده از ارتباطات راه دور را در بر می گیرد. تعداد واقعی دورکاران که به صورت تمام وقت در خانه کار می کنند بطور کل خیلی کم- حدود 2% نیروی کار بریتانیا (TUC 2003) یا تنها زیر 400000 نفر (IES 2003) است. با وجود اینکه تمایل به دورکاران رو به افزایش است (TUC, 2003)، مطالعات کمی وجود دارد که اساسا بر دیدگاه کارکنان، یا جنسیت، و تاثیری که این تجربه های کاری روی محدودیت های خانه و کار دارند تمرکز داشته باشد. به غیر از موضوعات جنسیتی که در اینجا عمیقا با آن سر و کار داریم، گفته می شود که دورکاری مزایای سازمانی (بهره وری بهتر، ابقای بهتر کارکنان، انعطاف بیشتر کارمندان، کاهش هزینه های اشغال دفتر کار، انعطاف بیشتر به اختلال) و مزایای اجتماعی (کاهش آلودگی و ازدحام شهری، ارائه فرصت های شغلی برای نواحی روستای، افزایش ثبات جامعه، افزایش فعالیت های کارآفرینی) را نیز دربر می گیرد[7].

 

صنایعی که در حال حاضر در آن ها شیوه های دورکاری وجود دارد عبارتند از: تولید، برق، گاز و آب، عمده فروشی و خرده فروشی، حمل و نقل و ذخیره سازی، خدمات مالی، سایر خدمات تجاری، اداره امور دولتی، آموزش و پرورش، سلامت و مددکاری اجتماعی[8]. کار با گرایش سیستم اطلاعاتی تقریبا و منحصرا کاری فاقد راهنمای کار است[9] و مشاغلی که بیشتر زمینه و گرایش به انجام دورکاری دارند عبارت است از: مدیران و مجریان دولتی، متخصصین، کارشناسان مرتبط و فنی، دفتری و منشی گری. مارکسیست ها به این مسئله که چگونه مردان و زنان توازن خانه- کار را بطور متفاوت تجربه می کنند و همچنین چگونه گروه های اجتماعی اقتصادی می توانند به تعریف دوباره بسیاری از این مرزبندی ها فائق شوند، علاقه مند هستند.

 

انعطاف پذیری در جامعه الکترونیکی

انعطاف پذیری در کار، به عنوان موضوعی جنجالی و با اهمیت همواره مورد توجه محققان در ارتباط با بررسی های انجام گرفته بر روی کار و سازمانها در جامعه اطلاعاتی بوده است[10]. روندی برای تمایز بین انعطاف پذیری شغلی (داخلی)- با اشاره به آموزش کارکنان که به آنها اجازه می دهد تا با نیازهای شرکت تعدیل شوند- و انعطاف پذیری شمارشی (خارجی) – توانایی شرکت ها در انعطاف پذیری نسبت به تعداد افرادی که استخدام می کنند- وجود دارد[11].

 

در انعطاف پذیری شغلی (داخلی) مفاهیمی چون مهارتهای کارگری، سازمان های کار و چشم اندازهای شغلی آن برای ما اهمیت بسزایی دارد؛ در انعطاف پذیری شمارشی (خارجی) مفاهیمی چون فناوری اطلاعات و ارتباطات برای تغییرشکل های سازمانی، و روابط و تامین شغلی مورد نظر است[12]. با این حال، بنر[13](2002) استدلال می کند که تمایزگذاری بین کار انعطاف پذیر (فعالیتهایی که کارگران انجام می دهند) و شغل انعطاف پذیر (روابط قراردادی بین کارفرما و کارکنان) بسیار مفیدتر است. در بسیاری از مقاله های مرتبط با مزایای دورکاری، این تمایزگذاری نادیده گرفته می شود، و تمرکز ما بر روشی ست که در آن «انعطاف پذیری» به عنوان مزیتی برای کارگران خانه (بویژه زنان) عرضه می گردد، جایی که به تقسیم خطوط زمان و مکان اشاره دارد که بطور معمول عرصه کار با مزد را از کار بدون مزدی که در خانه انجام می شود جدا می کند. 

 

دورکاری تحت عنوان کاری سودمند و رهایی بخش برای زنان

 

با توجه به متون دورکاری، کارکنان می توانند انتظار زمان و هزینه کمتری برای رفت و آمد داشته باشند[14] که منجر به استرس کمتر و کیفیت بهتر زندگی می شود[15]. درخواست حس آزادی بیشتر همراه با افزایش اوقات فراغت، همچنین تماس بیشتر با کودکان و عضویت پایدار در جوامع غیرکاری[16]وعده هایی ست که دورکاری را به طور سطحی جذاب بنظر می رساند. از طرف دیگر، نبودن در سازمان کاری ارزش «نامرئی» بودن را به همراه دارد. گفته می شود که شرایط کاری بهبود یافته کارکنان برای سازمان ها سودآور است؛ مدیران کارگران را به دلیل مزاحمت کمتر، مشکلات انگیزه ای کمتر، زمان کمتر رفت و آمد، رضایت شغلی بیشتر[17]و کاهش در حجم معاملات و غیبت، پربارتر از کارکنان حاضر در محیط کار می دانند[18]. به گروههای استخدامی اخراج شده سابق، از جمله افراد ناتوان و زنانی که به دلیل مسئولیت های خانواده به خانه گره خورده بودند در حال حاضر در نیروی کار پیشنهاد «استخدام دوباره» داده می شود[19].

 

جالب اینجاست که پیمایش قابل توجه دورکاری و جنسیت از کارگران آزاد نشانگر آن است که «رابطه بین شرایط خانگی و اقتصادی بسیار پیچیده تر است و نمی تواند به سادگی از جنسیت کارگر “بازخوانی” شود»[20]. در بررسی چشم اندازی که دورکاری در خانه می تواند به زنان توسط از هم پاشیدن و تعریف جنسیتی نقشها کمک کند، هوز و همکاران[21] به این نتیجه رسیدند که دورکاری می تواند منجر به فروپاشی و جدایی نقش های سنتی گردد، هرچند در این امر تنها دورکاری شرط کافی نیست. از این رو نان آوری سنتی مردان/مدل خانه داری زنان، همراه با بزرگترین سهم زنان در مسئولیت پرورش کودکان همچنان تداوم دارد.

 

دانیل و همکاران[22] مزایای دورکاری را بدین شکل خلاصه کرده اند: شانس حضور و انجام کار علیرغم حضور در خانه، بیمار شدن یا عهده داری نقش های مراقبتی از خانواده، صرف کردن زمان بیشتری برای خانه و خانواده، رفت و آمد کمتر، استقلال شغلی بیشتر، مزاحمت کمتر حین کار و زمان کاری منعطف تر. در ادامه به طرح مزایا و هزینه های فرض شده مورد نقد مارکسیستی در این مقاله خواهیم پرداخت.

 

مارکسیسم، جنسیت و سیستم های اطلاعاتی

 

در این قسمت بر اساس پژوهش های موجود در سیستم های اطلاعاتی که نسبت به جنسیت و فناوری های مرتبط با زنان که تأثیری منفی و جبرگرایانه دارند، جلو خواهیم رفت. در این مقاله سعی خواهیم کرد که با ترسیم چشم انداز فرهنگی و به دلیل نگاه جنسیتی که به لحاظ تاریخی و جغرافیائی وجود دارد، تأکید کنیم که دیدگاه های مارکسیسم قادر است بر مشکلات همراه با دیدگاه های اصول گرا و جبرگرا غلبه کند و منجر به ایجاد رویکردها و بینش های نو گردد[23].

 

مارکسیسم و چشم انداز فرهنگی جنسیت و سیستم های اطلاعاتی

 

شواهدی مبنی بر افزایش دامنه مطالعات در هر دو مورد تفاوتهای جنسیتی در ارتباط با سیستم های اطلاعاتی کامپیوتری وجود دارد[24]. با این حال، تحقیقات نظری نقش جنسیت و سیستم های اطلاعاتی[25] تنها اخیرا در پژوهش سیستم های اطلاعاتی نشان داده شده است. میراث فمینیست های لیبرال با مشی و رویکرد «به زنان بیشتری میدان بدهیم»[26] در رابطه با استفاده از فناوری اطلاعات مردد است. این یک موضع گیری نادرست است چرا که فرض می کند «موفقیت» با پیروزی پروژه های سیستم های کامپیوتری تشکیل می شود و بنابراین یک انحراف مدیریتی[27] را در خود می گنجاند، اما همچنین به این دلیل که به لحاظ تکنیکی از طریق پذیرش بی چون و چرای اقتضای فن آوری[28]، جبرگراست (Van Zoonen 1992, p. 14). این یک برنامه کار رهایی بخشِ حداقلی و محدود است. آنهایی که در زمینه وضعیت زنان در رابطه با سیستم های اطلاعاتی تحقیق نظری کرده اند[29]این موضوع را به اشتراک می گذارند که فناوری با تجزیه و تحلیل آن به عنوان محصول فرهنگی قابل توضیح تر است، و بنابراین به لحاظ تاریخی و مادی محتمل الوقوع است. تعریف های مطرح شده جهت مشارکت زنان در سیستم های اطلاعاتی، استدلال ها و توضیحات جنس گرا، اصول گرا و جبرگرای این تعاریف را رد می کنند اما این تعاریف براساس نقش های اجتماعی رایج در ایجاد تفاوت های جنسیتی تأثیر بسیاری دارد. دختران با تمایل داشتن نسبت به فعالیتهای مرتبط با خانه داری، تربیت کودکان و مراقبت از دیگران به عنوان بخشی از آماده سازی خود برای دوران زنانگی، اجتماعی می شوند. این نوع اجتماعی شدن دو جنبه عمده را دربر می گیرد. اول، بر مرد و زن هردو، بطور متفاوت ولی متقارن تاثیر می گذارد. دوم، زنان و مردان دیدگاه های جامعه را نهادینه می کنند و ( جدا از اعتراض ها) با آن شکل می گیرند. اندیشه جایگاه ذاتی زنان در جامعه تنها توسط مردان صورت نمی گیرد. 

 

نقد مارکسیستی از فمینیسم لیبرال بر بازگشت دوباره به اصطلاح «پدرسالاری» تمرکز دارد که تمایل دارد به عمومیتی اشاره کند که خصوصیت محتمل و موضعی نقش های جنسیتی را مبهم می سازد. مردسالاری برای توصیف «پروژه مردگرایی سلطه و کنترل بر زنان و طبیعت» بکار می رود[30]. با این حال، تحمیل «مفهومی قوی از “مردسالاری” یا “الگوهای جنسیتی” فراگیر مشکل آفرین است.»[31] مردسالاری می تواند به عنوان نوعی تئوری توطئه آمیز نیز دیده شود، درک و تبیین حضور سرکوب بین المللی همه زنان توسط همه مردان[32]. هم اکنون و به لحاظ تاریخی، این موضوع، تفاوت منافع (بویژه طبقاتی) در میان مردان، و همچنین زمانهای همبستگی بین مردان و زنان کارگر هنگامی که برای بهبود شرایط زنان کارگر فعالیت می کنند را نادیده می گیرد[33]. تکیه بر تئوری مردسالاری نیاز به چشم انداز سرکوب زنان به عنوان یک خصوصیت ابدی جامعه دارد و طعمه جبرگرایی و اصول گرایی زیستی می شود که تجربه زنان را فراگیر می سازد[34]. در مقابل، یک رویکرد سازنده به جنسیت بیان می دارد که اصطلاح «طبیعت انسان» در واقع تعمیمی از مشاهدات رفتار انسان است، چرا که همیشه این تمایل وجود دارد که از واقعیت آنی یک فرد، بیان ماهوی جهان خوانده شود. 

 

نمایندگی و خود رهاسازی: سیستم های اطلاعاتی و کاربران زن

 

برای مبارزه با غایت گرایی این رویکردها باید تلاش کرد که از تمرکز بر زنان به عنوان تنها قربانیان مردسالاری و به تبع آن رفتار کردن با آنها به عنوان مقاصد محض تاریخ اجتناب شود. در عوض، مارکسیست ها بر جایی که زنان پر قدرت تر هستند، در اتحادیه های در اوج مبارزات، تمرکز می کنند. تاریخ گسترده و غنی مبارزات زنان طبقه کارگر دارای قله های زیادی از مبارزه است که از آن می توانیم دید روشن تری از رهایی سازی بدست آوریم[35]. نمونه های بسیار از زنانی که جنبشی جمعی برای تغییر اجتماع به راه می اندازند- و بدین طریق خود را تغییر می دهند- به تاکید این حقیقت کمک می کنند که انزوا در خانه به منزله گامی به دور از آزادی برای زنان و نشان دهنده عقب نشینی به خانه هم از لحاظ فیزیکی و هم به لحاظ ایدئولوژیکی است. سوال از نمایندگی و خود رهاسازی کلیدی است به رویکرد مارکسیست و بنابراین ما نمایندگی فعالی را در بخش کارمندان و کاربران با توجه به توسعه و کاربرد سیستم های اطلاعاتی فرض می کنیم.

 

موضوع مهم جامعه الکترونیکی که در اینجا در نظر گرفته شده تاثیر دورکاری در خانه بر توانایی زنان در بهبود وضعیت محروم خود، بویژه از طریق اقدامات جمعی است. در حالیکه گرین و کرتون[36] (2003) استدلال می کنند که سیستم های فن آوری اطلاعات و ارتباطات پتانسیلی در تجارت جهانی برای مشمول تر کردن گروههای حاشیه ای که در گذشته مشارکت آنها محدود شده بود ایجاد می کند، چنین مشاهده ای لزوما تاثیرات منفی افزایش گماردن زنان در خانه را رد نمی کند.

 

مارکسیستها با این موضوع موافقند که مسئولیتهای خانواده نقشی حیاتی در شکل گیری فرصتهای شغلی زنان دارند. زنان بخش قابل توجهی از نیروی کار را تشکیل می دهند اما با به دوش کشیدن بار سرکوب زنان با حقوق پایین تر از مردان در طول زندگی و تشکیل دادن بخش عمده کارگران پاره وقت به بازار کار می آیند[37]. فقدان توانایی و هزینه های بالای مراقبت از کودک بدان معنی است که اکثریت زنان طبقه کارگر دارای کودکان جوان مجبور به «انتخاب» بین زندگی در خانه با مزایای حین مراقبت از کودکانشان یا کار کردن با شیفت های نامناسب که مناسب با الگوهای کاری شریک زندگی آنها ست می شوند. بدیهی است، برخی زنان شرایط بهتر از این را تجربه می کنند. با این حال، در برابر هر زن شاغل با درآمد بالا، ماشین، خانه و پرستار کودک یا شریک زندگی مناسب، تعداد بسیار زیادی زن شاغل با درآمد پایین و مزایای مادی کم وجود دارد که می تواند به کاهش بار سرکوب زنان کمک کند[38]. برای آنهایی که دسترسی به این نوع «جایگزین» برای بار دو برابر اعمال شده توسط وظایف خانواده را ندارند، دورکاری در خانه به عنوان راه حل بالقوه ارائه می شود. برای زنانی با دسترسی بیشتر به منابع درآمدی، این کار برای شان نوعی تحقق استقلال و کنترل بنظر می رسد. از قضا، چنین راه حل های تکنیکی برای مسئله اجتماعیِ مسئولیتهای ناسازگار، با وعده هایی همچون «انعطاف پذیری»، «انتخاب»، «استقلال»، ممکن است در نهایت به برگشت دادن زنان به نقش های سنتی تر و سرکوب کننده تر کمک کند.

 

سازمانها و افراد دورکار در خانه و طرفداران آن تنها با تاکید بر جنبه های سودمند آن برای جامعه، تاثیر منفی بازگشت به خانه را برای زنان کارگر نادیده می گیرند. برای مثال، رابی و جین[39] ادعا می کنند که «کار بطور روزافزون به واسطه تکنولوژی هایی انجام می شود که بطور بالقوه کارگران را از مکان و زمان های خاص آزاد می کند». استدلال می شود که دورکاری، مزایایی را برای آن دسته از کارگرانی (عمدتا زنان) که با رنج دوبرابر مسئولیتهای کار بامزد و مراقبتهای خانواده دست به گریبانند به همراه خواهد آورد. این مزایا با وعده «انعطاف پذیری»[40] تحقق بخشیده می شوند که آن موانعی را که در راه مدیریت آسانتر این بار مضاعف قرار دارند برطرف خواهد کرد. در مقابل، سایرین به دلیل مسئولیتهای سنتی زنان در خانه نسبت به پتانسیل رهایی (زنان) از طریق دورکاری بدبین هستند[41]. پاسخ انتقادی به میراث نقش های سنتی در خانواده بطور کامل در بخش بعدی بررسی شده است.

 

مارکسیسم و محوریت خانواده

 

در این بخش ما با تفصیل بیشتری موضع مارکسیستی در مورد سرکوب زنان را شرح می دهیم تا تعریف ماتریالیست در مورد وضعیت کنونی امور، و همچنین ارائه ایده ها برای آزادی را نشان دهیم.

 

عملکرد و منشا خانواده خصوصی شده

 

انتقاد اصلی ما از دورکاری در خانه به منزله پاسخی است به مسئولیت های کاری بیشتر زنان و مسئولیت های خانواده حول دیدگاه مارکسیستی از خانواده، به عنوان مرکز سرکوب زنان. خانواده خصوصی شده دوجنسی[42] درون جامعه سرمایه داری با نیاز به حصول اطمینان از اینکه کارگران از ملزومات فیزیکی و روانی کار بامزد برخوردار هستند، و پرورش نسل بعدی کارگران پی ریزی می شود[43]. زنان امروز بطور فزاینده بیرون از خانه کار می کنند و در عین حال نقش خود به عنوان همسر و مادر را نیز ادامه می دهند. با این حال، شواهد همچنان تایید می کنند که تعهدات مردان در خانه بصورت تعریف شده سنتی باقی مانده و زنان دارای فرزند مثل این است که نیمی از کاری که در محل کار خود انجام می دهند را دوباره در خانه انجام می دهند[44]. از نظر مارکسیت ها، ذینفع اول شرکت ها هستند، که اولویت خود را به سود بری می دهند[45]. نقش همسر و مادر نگرش زنان به کار خارج از خانه را شکل می دهد[46]، و وظایف مراقبت از کودک (به جای برآورده کردن نیازهای مردان) تا به حال تاثیرگذارترین عامل در شکل گیری زندگی شغلی زنان بوده است[47]. ارزش این محصول فرعی ایدئولوژیکی خانواده برای طبقه سرمایه دار را نباید دست کم گرفت[48]. از لحاظ ایدئولوژیکی، این موضوع با ترغیب مردان به شناخت ارزشهای قطعی استثمار کنندگان، شکافی نیز در طبقه کارگر بوجود آورده است[49]. هنوز مهمترین چیز برای تحقیق کنونی در مورد دورکاری در خانه محکوم کردن هر گونه واپس روی زنان در خانواده توسط مارکسیست ها است، «منزوی کردن زنان در خانه می تواند آنها را از جنبش های اجتماعی گسترده تر، جدا کند. سرکوب آنها توانایی آنان برای مبارزه علیه نظام را بیشتر اوقات کاهش داده و بنابراین آنها را در معرض دیدگاه های محافظه کار جامعه قرار می دهد».[50] 

 

مارکسیسم و نمایندگی : بیرون رفتن برای کار به عنوان پیش شرطی برای آزادی

 
نظریه خود رهاسازی در بطن مارکسیسم بدان معنی است که بیرون رفتن برای کار تنها فرصتی است برای زنان تا خود را در روند تغییر شرایط شان تغییر دهند. کارکردن در خارج از خانه نگرش های مساوات طلبانه را در میان زنان و شرکای مردشان افزایش می دهد[51]. این برای مارکسیستها بدان معنی است که تمرکز توجهات زنان براساس محل کار و مبارزات مهم است جایی که زنان به احتمال زیاد در حمایت مردان، مثل اعتصاب پیروز می شوند تا موضوعاتی مثل کاهش رفاه، مبارزه برای دستمزد برابر، حق سقط جنین و تشکیل اتحادیه که تا حد زیادی نادیده گرفته شده است[52]. مارکس و انگلس معتقد بودند که پیوستن زنان به تولیدات اجتماعی پیش شرطی برای آزادی آنها بود. مشارکت زنان در کار خارج از خانه مؤلفه ای حیاتی در مبارزات زنان را تشکیل داده است[53]. قدرت و صلابت و اعتماد به نفس حاصل از دستاوردهای به دست آمده از مشارکت در محل کار: استقلال اقتصادی، امکان ارزش اجتماعی، و اقدام جمعی هستند. اشکال و موقعیت های این موفقیت باید ما را از هر “راه حل” به لحاظ تکنولوژیکی قابل انجام برای وضعیت زنان، مثل دورکاری در خانه، که معرف بازگشت زنان به لحاظ ایدئولوژیکی و جسمی به انزوای خانه است، آگاه سازد. انزوا منجر به حس بی قدرتی می شود. اگر زنان تنها در خانه و به عنوان خانه دار کار کنند تصویر آن تیره و تار خواهد بود. در رابطه با دورکاری، در صورتیکه جای زنان در خانه بر نقش های دیگر غالب باشد این خطر وجود دارد که این امر آنها را از پتانسیل بهبود سهم خود، به لحاظ فردی و جمعی – بویژه دومی- دور می کند.

 

کار بدون مزد در خانواده: خانه به عنوان پناهگاه و زندان

مارکس و انگلس خانواده را به عنوان پناهگاهی در دنیای عاری از احساسات توصیف می کنند، که با این حال جایی است که مردم برای ادامه نقش های خود تربیت می شوند[54]. کلیف[55] (1984) ماهیت متناقض خانواده طبقه کارگر را به دلیل سازش با وضعیت کاری خود، هم به عنوان پناهگاه و هم زندان خلاصه می کند. خانواده، با وجود جانب سرکوبگر آن، در مقابل فقدان جایگزینی مناسب، به لحاظ اجتماعی پذیرفته شده است چرا که شکلی از پناهگاه را در دنیای سرمایه داری فراهم می کند. درحالیکه خانه برای مردان جایی برای فرار از بیگانگی کار با مزد است، جایگاه واقعی وضعیتی بیگانه برای زنان خانه دار است[56].

 

جنبه دوگانه خانواده و خانه به عنوان پناهگاه و جایگاه کار بدون مزد از چشم انداز دورکاری در خانه بسیار مهم است. از زمانیکه تاریخ فرصت داده، مارکسیست ها کار سنگین[57] «بردگی خانگی» را محکوم کرده اند[58] و تلاش نموده اند که کار خانگی و مراقبت از کودک را (از طریق خانه های مادران، شیرخوارگاه ها، مهد کودک ها، مدارس، غذاخوری های همگانی، لباسشویی های همگانی، و مراکز اصلاح کننده) به عنوان تنها راه برای رسیدن زنان به آزادی واقعی، اجتماعی کنند. مارکسیست ها مخالف حرکاتی هستند که خانه داری و کار بدون مزد را همچنان قابل انجام در خانه می سازد – تمام اینها حرکتی در مسیر اشتباه است. به علاوه، انتقال کار با مزد به خانه احتمالا پیامدهای منفی برای نقش خانه به عنوان پناهگاهی برای بیزاری منتج از کار دارد- که معایب آن را دوبرابر می کند. 

 

دورکاری: نقد مارکسیستی

 

در این بخش، ما نقدی مارکسیستی بر ادعاهای مطرح شده هم چون بهبود زندگی کاری برای کارکنان (زن) داشته و آن را با دستور کار مارکسیست برای آزادسازی زنان مقایسه می کنیم. نقد متمرکز ما فهرستی از مزایا برای افراد را که توسط دانیل و همکاران[59] شناسایی شده در نظر می گیرد. این فهرست تا حد زیادی وعده های ساعات منعطف کاری و انتخاب کار از خانه، و فرصت پرورش خانواده حین دنبال کردن حرفه را دربرمی گیرد[60]. درواقع، این کار توسط یکی از معروف ترین نویسندگان این موضوع جمع بندی شده[61]، «توانایی همراه کردن کار بطور هماهنگ با تقاضاهای پرورش خانواده اغلب مزیت اصلی دورکاری است». در مقابل، کاربرد تحلیل مارکسیستی از خانواده به نقد ذیل از مزایای فرض شده دورکاری برای زنان می انجامد.

 

 

ضدجبرگرایی: چشم انداز فرهنگی جنسیت و سیستم های اطلاعاتی

تمرکز بر تجربه شغلی کارگران در پدیده دورکاری، این ایدئولوژی غالب را که فناوری همیشه بهترین پاسخ به مشکلات اجتماعی است، به چالش می کشد. در راستای نوشته موجود درباره جنسیت و سیستم های اطلاعاتی که با رابطه محرومیت زنان و سیستم های اطلاعاتی از نقطه نظر ضد جبرگرایی سروکار دارد، موضوع را برای چشم اندازی فرهنگی پیش برده ایم تا بر مشکلات همراه با ضرورت گرایی و جبرگرایی غلبه کنیم. تحلیلی از این رابطه از نوع فرهنگی آن مستلزم توجه به هر دو احتمال مادی و تاریخی است. برای مارکسیست ها، استثمار برخی از مردم توسط دیگران، وجود دولتی سرکوبگر و تبعیت زنان از مردان در خانواده هسته ای، محصولات تاریخ بشر هستند و بنابراین قابل تغییر. در تحلیل سرکوب زنان و وضعیت محروم آنان در کار، تمرکز مارکسیست بر بهره سرمایه داران از کارگران با مزد پایین است. دورکاری در خانه زمینه های مشترک بسیاری با کار پاره وقت دارد[62]. نیاز زنان برای پذیرش کار کم درآمد پاره وقت، به دلیل نداشتن حق انتخاب درمورد مسئولیت های خانه است. به دلیل اینکه بار حصول اطمینان از نیروبخشی و ذخیره سازی نسل بعدی کارگران در خانواده خصوصی شده به رایگان فراهم می شود، سرمایه داران نفع دوبرابر برده اند. همزمان، دورکاری می تواند در جهت پایین آوردن دستمزد بواسطه کار پاره وقت به کار رود – دژکوب ایدئولوژیکی تسلط کار خانه و مسئولیتهای خانه بر نقش اجتماعی درون فضای کار. 

 

 

افزایش بیگانگی در برابر «انعطاف پذیری»، «انتخاب» و «استقلال»

 

با نگاه به نوشته ها و اسناد تقاضاهای زنان و مردان برای بهبود وضعیت زنان از نقطه اوج[63] مبارزه، مارکسیستها معیاری علیه آن دارند که ادعاهایی – مثل انعطاف پذیری، انتخاب و استقلال را مقایسه می کنند. این سه شرط به معنی این است که مجموعه ای از جایگزین های پیشنهادی برای کار و مسئولیتهای خانه وجود دارد. بدیهی است، بدون یک جایگزین واقعی قابل قبول برای مراقبت از کودک یا سایر وظایف خانواده انتخاب پیشنهادی کمی وجود دارد. کار خانه ممکن است تنها گزینه برای مدیریت کودکان و کار باشد. به همین ترتیب، انعطاف پذیری مزیتی بنظر می رسد چرا که زنان را قادر می سازد که با رنج دوبرابر سر کنند و میتواند معادل تقویت این دیدگاه که زنان «همیشه برای دیگران در دسترسند» – حتی وقتی بیمار هستند- تعبیر شود. به علاوه، جنکینز[64] (2004) نشان داده که، در مورد کارگران پاره وقت زن، چطور انعطاف پذیری محدود کننده است و فرصت کمی برای توسعه شغلی ایجاد می کند. حدی که کارکنان می توانند استقلال را تجربه کنند متفاوت خواهد بود اما لزوما روزمرگی وظایف را کاهش نمی دهد. از طرف دیگر، دیمیتروا[65] (2003) بیان می کندکه چگونه برخی مدیران برای مقابله با ناتوانی در مشاهده مستقیم کارگران، از روشهای نظارتی گسترده استفاده می کنند. 

 

رفت و آمد کمتر و صرف زمان بیشتر برای خانواده

 

معیاری که با آن دورکاری به عنوان یک ترقی و پیشرفت ارزیابی می شود در چهارچوب سرمایه داری مطابق با میزان بهره برداری (طول روز کاری در رابطه با پاداش ها و میزان سود) قضاوت می شود. با اینکه چشم انداز رفت و آمد کمتر با کار از راه دور ممکن است جذاب باشد، این «راه حل تکنیکی» پیچیدگی مسئله را مبهم می کند. به علاوه، مدیران احتمالا سعی می کنند از ساعات بازیافتی بهره برداری کنند و محدودیت هایی درباره زمانی که فعالیت ها اتفاق می افتند وجود دارد. توانایی کنترل ساعات کار باید به هزینه روز کاری بدون حد و مرز باشد. از کارکنان انتظار می رود که بطور بالقوه همیشه در دسترس سازمان ها باشند. این ادعا که شانس باقی ماندن در خانه برای کارکردن برای سازمان منجر به داشتن وقت بیشتر برای روابط خانواده خواهد بود این حقیقت را نادیده می گیرد که این فعالیت ها ممکن است دو به دو ناسازگار باشد و منجر به افزایش کشمکش بین کار و خانه شوند. اگر مراقبت از کودک همزمان با کارهای دیگر ادامه یابد ممکن است اختلال های متفاوت یا افزایش یافته حین کار (از خانواده و اعضای جامعه) وجود داشته باشد.

 

دلایل ذکر شده خود عاملی ست بر رد این فرضیه که دورکاری می تواند حواس پرتی های ایجاد شده در دفتر کار را کاهش دهد. عملن افزایش تماس های ناخواسته و وقت و بی وقت با محیط کار امکان صرف کردن وقت بیشتری با کودکان و اعضای خانواده را از بین می برد. اگر خانواده را عاملی برای فرار از تنهایی و فرار از محیط های بیگانه سرمایه داری تلقی بنمائیم پس وارد کردن خانه و خانواده در سطوح پایین تر کار سیستم های اطلاعاتی به معنی ضرر بالقوه یکی از جنبه های مثبت خانه/خانواده خواهد بود. در اینجا شواهد روشنی از دیدگاه سنتی نقش های خانواده که در مقاله به نقد کشیده شده وجود دارد: مراقبت از کودکان در ساختار خانواده خصوصی شده سرمایه داری بی هیچ حرفی حق ویژه زنان است[66]. مسئولیتهای سنتی خانه بشدت پتانسیل رهاسازی را بواسطه مشاغلی مانند دورکاری کاهش می دهد[67].

 

ماهیت کار و عدم حضور در محیط کار

 

به کاربردن لفظ «حضور در محیط کار» به دو دلیل بی معنا ست: عدم حضور در سازمان میزبان هزینه” «حضور نداشتن» در نظام پاداشی که توسط مدیریت اداره می شود را به همراه دارد؛ تنها کار کردن در خانه در حقیقت حائلی در مقابل روش های سنتی سازماندهی جمعی مثلا در محل کار است. نتیجه این انزوا و تنهائی می تواند منجر به احساس ناتوانی گردد. نگاه مدیریتمدارانه کاری که از وعده ها پشتیبانی می کند مشهود است: کار تا حد زیادی به عنوان عملکردی فردی تصویر می شود تا عملکردی جمعی، چرا که تعامل با دیگر وظایف و کارگران نادیده گرفته می شود. به علاوه، معنی کار برای کارکنان محدود به انجام وظایف کاری به هر جهت برای سازمان است؛ بنابراین فعالیت های دیگر، مثل اجتماعی شدن، رضایت، حس ارزشمندی موکول به اهمیت یا حتی اختلال عملکرد فرضی می شود. رفتار کاری بدون شرطی وجود دارد که متضمن منافع افراد است: کار باید انجام شود و مهم نیست که چه اتفاق دیگری در زندگی فرد (مثل بیماری) بیفتد. همانطور که در مورد فرصتهای زنان در غلبه بر وضعیت شان، دیدگاه کار به عنوان یک عملکرد فردی و وظیفه ای، هدف اجتماعی کار در محل کار را دست کم می گیرد. از جنبه پاسخ مدیریتی به کارکنان، اهمیت حضور و دیده شدن کارکنان برای تشخیص تلاش آنها نادیده گرفته می شود، گرچه «عدم حضور در محیط کار» همانطور که در مثال های کارگران پاره وقت (بویژه) زن همواره نشان داده است، به لحاظ تاریخی نقشی منفی در جنبه های شغلی زنان بازی می کند.

 

نمایندگی و فرصتهای اقدام جمعی

 

کار جاذبه ای اجتماعی دارد[68] که تا حدی به واسطه پتانسیل فعالیت جمعی بوجود می آید. هر چند، این فرصت با دورکاری در خانه تضعیف می شود، چرا که برای نمایندگی ها سازماندهی برای حمایت از رفاه کارکنان را و برای مردم سازماندهی خودشان را مسئله ساز می کند[69]. مشکلات بیشتر در سازماندهی کارگرانی که غیرمتناجس هستند و حس هویت جمعی آنها احتمالا ضعیف تر از شکل های قدیمی کار است پیش می آید[70]. حتی اگر خروج از کار اجتماعی شده درون یک سازمان بر استقلال اقتصادی زنان تاثیر نگذارد، کار خانه مطمئنا پتانسیل کار جمعی را کم می کند. با توجه به استراتژی ها برای ایجاد تغییرات واقعی برای زنان، همانطور که دیده ایم، دستاوردهای ایجاد شده در وضعیت زنان در نیمه دوم قرن بیستم، تا حد زیادی حاصل حضور فزاینده زنان در نیروی کار بوده است[71]. علاوه بر این توجه عملی، دورکاری ممکن است به لحاظ ایدئولوژیکی گامی به عقب باشد. صحبت از شرایط کاری بهبود یافته دورکاری وقتی روشن می شود که از دیدگاهی مارکسیستی مشاهده شود، چرا که دورکاری در خانه احتمالا به دور کردن زنان از امتیاز واقعی کمک می کند، جایی که بطور بالقوه قویترین هستند (استقلال اقتصادی، امکان ارزش اجتماعی، و اقدام جمعی) و قادر به تغییر ریشه ای جامعه، بطور جمعی در کار هستند. 

 

گروههای اجتماعی اقتصادی: تفاوتهای طبقاتی

 

زنان طبقات مختلف، تجربه متفاوتی از تقسیم کار خانگی و محدودیت های خانواده و بار مسئولیت آن دارند. با توجه به تفاوت در شرایط کار و زندگی خانوادگی بین زنان متخصص و طبقه کارگر حوزه های بررسی برای تحقیق از جمله دسترسی به دورکاری در خانه، و چگونگی مشکلات و راه حل ها در رابطه با دورکاری بطور متفاوت درک می شوند و اثرات متفاوتی دارند. مقدمات قبل از کار خانه و مراقبت از کودکان به دلیل تفاوت درآمدهای عرضه شده نیز اهمیت خواهد داشت. به علاوه، بسیاری از دورکاران در خانه کار دفتری انجام می دهند، و اغلب درگیر وظایف پردازش معامله در انتهای سازمان در رتبه بندی کار وبستر[72] (1996) هستند. بعید است که دورکاری تفاوتهای دسترسی و شرایط را آنطور که فلستید[73] و همکاران پیشنهاد کردند درمان کند (2002). دورکاری بویژه گزینه ای است برای متخصصین طبقه متوسط، با این حال کار دو برابر معمولا با پرداختن به کار دیگران در خانه (معمولا زنان طبقه کارگر) پیش می رود. از اینرو، پذیرش بی چون و چرا همراه با مزایای دورکاری برای کارگران به منزله وسیله ای برای کمک به غلبه کار خانه، مسئولیتهای خانه، انزوا و بی قدرتی بر کار بامزد در عرصه عمومی اجتماع است که مقاومت جمعی در آن ممکن می شود. 

 

جمع بندی و نتیجه گیری

 

به منظور آمادگی برای تحقیق تجربی در این مقاله، نقدی از ادعاهای مطرح شده در ارتباط با دورکاری را بطور خلاصه تهیه کردیم. همچنین، با ارائه پس زمینه ای در مورد دورکاری به عنوان گروه اجتماعی فنی و تمرکز بر موضوعات انعطاف پذیری، آزمایشی نظری از مزایای تعیین شده و پتانسیل آزاد کننده انجام دادیم. این کار بواسطه طرحی از رویکرد فرهنگی مارکسیست به جنسیت و سیستم های اطلاعاتی، تلفیق یک استدلال انسان دوستانه قوی برای نمایندگی افراد و نیاز برای خود رها سازی به دست آمد. خوش بینی برنامه عمل مارکسیستی مبتنی بر فهم ماهیت تاریخی خاص سرکوب زنان است، که در ظهور جامعه طبقاتی و سپس در خانواده خصوصی شده سرمایه داری قرار دارد. از این جنبه، استدلال ضرورت ادامه اجتماعی شدن زنان در خارج از عرصه خانواده برای تعهد خود رهاسازی از قدرت یک اجتماع، مطرح شد. بعلاوه، فضای دورکاری در رابطه با کار بدون مزد و احساس راحتی در خانه، توصیف شده است. این نکات بطور سیستمیک در دورکاری در خانه بکار رفته است.

 

ماهیت بیگانه گریزناپذیر کار تحت محدودیت های سرمایه داری مدعی انعطاف پذیری، انتخاب و استقلال است. به همان شکل گزینه زمان بیشتر با خانواده، کنترل چنین انتخاب هایی را بوسیله مدیریت، بی اهمیت جلوه می دهد؛ هدف غیرواقعی انجام همزمان کار با مزد و نقش های مراقبتی، نادرست و بر اساس ارزش های سنتی است. نادیده گرفتن زنان در کار هم در مورد فرصتهای پاداشی و هم در توانایی پرداختن به عمل جمعی مشکل است- وضعیتی که دورکاری آن را بهبود نمی بخشد. و در نهایت، رویکردی مارکسیستی به معنی تمرکز بر شرایط مشخص و تجربه زنان از طبقات مختلف است.

 

مارکسیسم بطور مداوم و اشتباها به عنوان نظریه قطعی مکانیزمی معرفی شده که در آن انسان، آگاهی فردی هیچ نقش سازنده ای را بازی نمی کند. با این حال، مطالعه نزدیکتر متون واقعی (بویژه انگلس 1978) نگاهی به مراتب انسانی تر و پویاتر از رهایی را آشکار می کند که در آن نمایندگی انسان و رها سازی خود، کلیدهای تغییر جامعه هستند. با شرح اینکه چگونه رویکردهای انسانی مارکسیست که به جنسیت توجه می کنند می تواند به پدیده دورکاری در خانه اضافه شود، ما رویکرد جایگزینی برای تفسیر جامعه الکترونیکی طرح کردیم و در نتیجه ابزاری را ارائه دادیم که با آن فرصتها و تهدیدهای بالقوه ای را که سیستم های همه جا حاضر فناوری اطلاعات و ارتباطات ارائه می دهند ارزیابی کنیم. نظر به اینکه مارکسیسم بر اساس تحلیل ماتریالیسم تاریخی از ظهور سرکوب زنان است، نقطه نظر بسیار بالاتری را ارائه می دهد که بواسطه آن ادعاهای «آزادی» را از جانب زنان تحلیل می کنند. زیربنای ادعاها برای انتخاب و انعطاف پذیری ترجیحا نگاهی سنتی به نقش های خانواده است: نه فقط اینکه زنان اغلب مسئولیتهای مراقبتی را به عهده دارند بلکه این موضوع که این جریان درون یک خانواده خصوصی اتفاق می افتد، جایی که پاسخگویی اجتماعی در مورد کودکان به حداقل می رسد. قرار دادن سرکوب زنان درون نقش های آنها در واحد خانواده خصوصی شده به معنی نقد «راه حل ها»یی ست که زنان را به خانه و جدا از عرصه عمومی برمی گرداند. در این راستا، ما باید در مورد اقتضای مداخلات فناوری اطلاعات و ارتباطات در توسعه یا جامعه الکترونیکی تردید داشته باشیم. رویکرد مارکسیستی مخاطرات مرتبط با موضوع آزادی را بالا برده و در این راستا ماهیت مترقی یا پس رونده دورکاری با ارزیابی حدی بررسی می شود که با آن به زنان فرصتی داده می شود که در مبارزه جمعی برای جامعه برتر شرکت کنند. اینجا، به یک دستور کار تحقیقی که شامل بررسی نقش دورکاران در دستگاه هایی مانند اتحادیه های صنفی در محل کار است اشاره می شود (Greene and Kirton 2003) .

 ————-

*ترجمه جوانه جواهری، بازخوانی بنفشه جمالی، برگرفته از مقاله زیر:

Wilson, Melanie and Greenhill, Anita, “Flexibility and Gender in the
eSociety: Marxist Theory Applied to At Home Telework” (2005). ECIS 2005 Proceedings. Paper 33. [http://aisel.aisnet.org/ecis2005/33->http://aisel.aisnet.org/ecis2005/33]

 —————–

 

REFERENCES

Acker, J. (1994). The gender regime of Swedish banks. Scandinavian Journal of Management, 10, 117-130.

Adam, A., Emms, J., Green, E. and Owen, J. (eds) (1994). Women, Work and omputerization:

Breaking Old Boundaries – Building New Forms. North-Holland, Amsterdam.

Adam, A. and Green, E. (1998). Gender, agency, location and the new information society. In

Cyberspace Divide: Equality, Agency and Policy in the Information Society. (B. D. Loader Ed.), p.83-97, Routledge, London.

Adam, A. and Green, E. (2001). Virtual Gender: Technology, Consumption and Identity. Routledge, New York.

Adam, A., Howcroft, D. and Richardson, H. (2002). Guest Editorial. Information Technology and People, 15 (2), 94-97.

Alvesson, M. and Billing, Y. D. (1997). Understanding Gender and Organizations. Sage, London.

Baines, S. and Gelder, U. (2003). What is family friendly about the workplace in the home? The case of self-employed parents and their children. New Technology, Work and Employment, 18 (30), 223-234.

Benner, C. (2002). Work in the New Economy. Blackwell, Malden, MA.

Bibby, A. (2003). Trade Unions and Telework. http://www.andrewbibby.com

Braverman, H. (1974). Labor and Monopoly Capital: The Degradation of Work in the Twentieth Century. Monthly Review Press, New York.

Bricknell, G. (1996). Time you did your homework. Facilities, 14 (12/13), 42-44.

Cliff, T. (1984). Class Struggle and Women’s Liberation: 1840 to Today. Bookmarks, London.

Colgan, F. and Ledwith, S. (1996). Women, Work and Organizations. MacMillan Press Ltd., Basingstoke.

Danford, A., Richardson, M., Upchurch, M., Cooper, S. and Danforth, A. (2003). New Unions,

New Workplaces: Strategies for Union Revival. (Routledge Research in Employment Relations) Routledge, London.

Daniels, K., Lamond, D. and Standen, P. (2001). Teleworking: Frameworks for organizational

research. Journal of Management Studies, 38 (8), 1151-1185.

Davies, A. (1982). Women, Race and Class. Women’s Press, London.

Di Martino, V. and Wirth, L. (1990). Telework: a new way of working and living. International

Labour Review, 129 (5), 529-554.

Dimitrova, D. (2003). Controlling teleworkers: supervision and flexibility revisited. New Technology, Work and Employment, 18, (3), 181-191.

Ehrenreich, B. and Russel Hochschild, A. (2003). Global Woman: Nannies, Maids, and Sex Workers in the New Economy, Metropolitan Books, New York.

Engels, F. (1978). The Origin of the Family, Private Property and the State. Foreign Languages Press, Peking. (Originally published 1884, Zurich).

Felstead, A., Jewson, N., Phizacklea, A. and Walters, S. (2002). The option to work at home: another privilege for the favoured few? New Technology, Work and Employment, 17 (3), 204-223.

Frolick, M., Wilkes, R. and Urwiler, R. (1993). Telecommuting as a workplace alternative: an identification of significant factors in American firms’ determination of work-at-home policies. Journal of Strategic Information Systems, 2 (3), 206-22.

German, L. (1986). Frederick Engels: Life of a Revolutionary’, International Socialism Journal 2 (25), 3-46. (Special Issue on The Revolutionary Ideas of Frederick Engels).

German, L. (1988). Rise and Fall of the Women’s Movement. International Socialism Journal, 2 (37), 3-49.

German, L. (2003). Women’s liberation today. International Socialism Journal, 2 (101), 3-34.

Gray, M., Hodson, N., and Gordon, G. (1993). Teleworking Explained. Wiley, Chichester.

Green, E., Owen, J. and Pain, D. (eds.) (1993). Gendered by Design: Information Technology and Office Systems. Taylor and Francis, London.

Greene, A. and Kirton, G. (2003). Possibilites for remote participation in trade unions: mobilizing women activists. Industrial Relations Journal, 34, (4), 319-333.

Grosz, E., (1995) Space, Time and Perversions. Allen & Unwin, St Leonards.

Grundy, F. (1996). Women and Computers. Intellect, Exeter.

Harman, C. (1984). Women’s liberation and revolutionary socialism. International Socialism Journal, 2 (23), Spring, 3-42.

Hogarth, T., Hasluck, C., Pierre, G., Winterbottom, M. and Vivian, D. (2000). Work-life Balance 2000: Baseline Study of Work-Life Balance Practices in Great Britain – Summary Report. London Department of Education and Employment, London.

Hochschild, A.R. (1997), The Time Bind: When Work Becomes Home and Home Becomes Work. Henry Holt and Company, New York.

Huws, U. (1993). Teleworking in Britain: A Report to the Employment Department. Employment Department, London.

Huws, U., Podro, S., Gunnarsson, E., Weijers, T., Arvantaki, K. and Trova, V. (1996). Teleworking and Gender. Institute for Employment Studies, Report 317, London.

Institute for Employment Studies (IES) (2003). Further Analysis of Labour Force Survey on telework. http://www.employment-studies.co.uk (accessed October 7th, 2003).

Jackson, P. J. and Van der Wielen, J. M. (Eds.) (1998). Teleworking: International Perspectives.

From Teleworking to the Virtual Organization. Routledge, London.

Jenkins, S. (2004). Restructuring flexibility: Case studies of part-time female workers in six workplaces. Gender, Work and Organization, 11 (3), 306-333.

Louie, M. C. Y. (2001). Sweatshop Warriors: Immigrant Workers Take on the Global Factory.

South End Press. Cambridge, M.A.

MacKinnon, A., Blomqvist, M. and Vehvilainen, M. (1993). Gendering computer work: An international perspective. AI and Society 8, 280-294.

Mann, S. and Holdsworth, L. (2003). The psychological impact of teleworking: stress, emotions and health. Technology, Work and Employment, 18 (3), 196-211.

Massey, D. (1994). Space, Place and Gender, Polity Press, Cambridge.

Mirchandani, K. (1998). Protecting the boundary: Teleworker insights on the expansive concept of work. Gender and Society, 12, 168-187.

Naples, N. (2002). Women’s Activism and Globalization: Linking Local Struggles and

Transnational Politics. Routledge, London.

Papalexandris, N. and R. Kramar (1997). Flexible Working Patterns: towards reconciliation of family and work. Employee Relations, 19 (6), 581-595.

Perin, C. (1998). Work Space and Time on the Threshold of a New Century, in P. Jackson and J. M. Van der Wielen (eds.), Teleworking: International Perspectives. From Teleworking to

the Virtual Organization. Routledge, London.

Robey, D. and Jin, L. (2004). Studying virtual work in teams, organizations and communities. In The Handbook of Information Systems Research (Whitman, M. E. and Woszczynski , A.

B. Eds.). Idea Group Publishing, London, 150-165.

Spencer, D. A. (2000). Braverman and the contribution of labour process analysis to the critique of capitalist production – twenty-five years on. Work, Employment and Society, 14 (2), 223-243.

Stites, R. (1978). The Women’s Liberation Movement in Russia: Feminism, Nihilism and Bolshevism 1860-1930. University of Princetown Press, New Jersey.

Sturgeon, A. (1996). Telework: threats, risk and solutions. Information Management and Computer Security, 4 (2), 7-38.

Sullivan, C. (2003). What’s in a name? Definitions and conceptualizations of teleworking and homeworking. New Technology, Work and Employment, 18 (3), 158-165.

Sutcliffe, B. (2001) One Hundred Ways of Seeing an Unequal World, London.

Trauth, E. (2002). Odd girl out: An individual differences perspective on women in the IT

profession. Information Technology and People, 15(2), 98-118.

Trades Union Congress (TUC) (2003). The Future of Work: Looking Ahead – the Next Ten Years. http://tuc.org.uk/em_research/ (accessed 7th October, 2003).

Tremblay, D. (2002). Balancing work and family with telework? Organizational issues and challenges for women and managers Women in Management Review, 17 (3/4), 157-170.

Van Zoonen, L. (1992). Feminist theory and information technology. Media, Culture and Society, 14, 9-29.

Vogel, L. (1983). Marxism and the Oppression of Women: Toward a Unitary Theory. Pluto Press, London.

Wajcman, J. (1991). Feminism Confronts Technology. Polity Press, Cambridge.

Wajcman, J. (2000). Reflections on gender and technology studies: In what state is the art? Social Studies of Science, 30(3), 447-464.

Ward, N. and Shabha, G. (2001). Teleworking: an assessment of socio-psychological factors. Facilities, 2 (1-2), 61-71.

Webster, J. (1996). Shaping Women’s Work: Gender Employment and Information Technology. Longman, London.

Voudouri, I. (2004). Labor flexibility in the Information Society: Is there a balance between skills improvement and the use of external employment? In Social and Economic Transofrmation in the Digital Era, Doukidis G., Mylonopoulos, N., Pouloudi, N. Idea Publishing Group, London, 256-270.

Wilson, M. (2002). Making nursing visible? Gender, technology and the care plan as script. Information Technology and People, 15 (2), 139 – 158.

Wilson, M. (2004). A conceptual framework for studying gender in information systems research. Journal of Information Technology, 19 (1), 81-92.



[1] – At-Home Telework

[2] E-society

[3] – hunter-gather

[4] Braverman

[5] Sullivan 2003

[6] Gray et al. (1993, p. 6)

[7] Daniels et al, 2001

[8] Hogarth el al. 2000

[9] Felstead et al. 2002

[10] Voudouri, 2004

[11] Voudouri, 2004

[12] Voudouri, 2004

[13] Benner

[14] Papalexandris and Kramar 1997; Di Martino and Wirth 1990; Ward and Shabha 2001

[15] Huws 1993

[16] Tremblay 2002

[17] Huws 1993

[18] Frolick et al. 1993; Bricknell 1996

[19] Daniels et al. 2001

[20] Huws et al, 1996, p.72

[21] Huws et al (1996)

[22] Daniels et al. (2001, table 1)

[23] Wilson 2002; Wilson 2004

[24] Grundy 1996

[25] Adam et al. 2002

[26] Grundy 1996

[27] Managerialist slant

[28] Van Zoonen 1992, p. 14

[29] for examples: MacKinnon et al. 1993; Adam and Green 2001; Adam et al. 2002; Wilson 2002, Wilson 2004

[30] Wajcman 1991, p. 17

[31] Alvesson and Billing 1997, p. 4

[32] German 1986

[33] German 1986

[34] Grosz 1995

[35] Cliff 1984; Louie 2001; Naples 2002; Ehrenreich and Russel Hochschild 200

[36] Greene and Kirton

[37] Sutcliffe 2001

[38] Ehrenreich and Russel Hochschild, 2003

[39] Robey and Jin (2004, p. 151)

[40] Daniels et al. 2000; Sturgeon 1996; Huws 1993

[41] Adam and Green, 1998

[42] heterosexual

[43] German 2003

[44] Perin 1998; Huws 1993

[45] Acker 1994

[46] Colgan and Ledwith 1996

[47] German, 1986

[48] Davies 1982

[49] German 1986

[50] Harman 1984, p. 6

[51] Cliff 1984

[52] German 1988

[53] Cliff 1984

[54] Engels 1978

[55] Cliff

[56] Cliff 1984

[57] Drudgery

[58] Stites 1978

[59] Daniels et al. (2001)

[60] Sturgeon 1996

[61] Huws 1993, p. 45

[62] IES 2003

[63] highpoint

[64] Jenkins

[65] Dimitrova

[66] Massey 1994

[67] Adam and Green 1998

[68] Hochschild 1997

[69] Bibby 2003

[70] Danford et al. 2003

[71] Papalexandris and Kramar 2002

[72] Webster

[73] Felstead