زنان در ساحل خلیج

0
196

تا قانون خانواده برابر: امکان آب‌تنی نداشتم و غر می‌زدم که «الآن وقت مریض شدن بود؟!». دوربین را برداشتم. دنبال سوژه بودم. دریا، خورشید، ساحل، قایق … نه، از تکرار خسته شدم. «واکنش آدم‌ها نسبت به بازی‌های آبی ایده‌ی خوبیه». دنبال سوژه‌ای بودم. چهره‌ای دیدم غمگین و هیجان‌زده. شاید در فکر موج‌سواری بود، شاید هم در این اندیشه که «سهم من از خلیج به این بزرگی چیه»! «اصلن، حق تفریح هم دارم»! چند ساعتی نشستم و دیدم. موضوع را دست‌کاری کردم. شد «زنان در ساحل خلیج». شاید برای هر یک از ما پیش آمده باشد که بی هیچ پیش‌داوری‌ای ساعتی را به بررسی دور و برمان بپردازیم. بنشینم و ببینیم و بیاندشیم. عکس‌های حاضر خلاصه‌ای از چهار روز نشستن و دیدن بود. دیدن محدودیت‌هایی که گاه به تناقضی بزرگ می‌انجامید: زنی با حجاب کامل و مردی برهنه، آماده‌ی آب‌تنی. نکته‌ی قابل توجه برای من این بود که تمام سهم زنان از آن همه ساحل، حاشیه‌ای چند متری بود، پایی به آب زدن یا شاید عکسی که «من هم خلیج بودما». متوجه نشدم که چرا در سفرهای پیشین چنین حسی نداشتم. از سر این بود که امکان استفاده از خلیج را داشتم و بی‌خیال بقیه بودم یا این که حس سرخوردگی و افسردگی و از همه بدتر امنیتی شدن تا پایین‌ترین سطح جامعه رسوخ کرده. به هر حال گاهی دور نشستن و دیدن، چیزهایی رو در ذهنت می‌نشاند که تا مدت‌ها حسش می‌کنی.