بغضی سی ساله که به فریاد تبدیل شد

    0
    293

    تا قانون خانواده برابر: اولین بار که مجله ایران فردا را روی کیوسک روزنامه فروشی دیدم جوان و پر از شور برای تغییر وضعیت بودم . مجله ایران فردا مرا با جریانی آشنا کرد که نامش ملی مذهبی بود. کم کم افراد این طیف را در شهرستان محل زندگیم پیدا کردم و ارتباطم با آنها مرا با مجموعه ای از انسانهایی آشنا ساخت که درسهای بزرگی برای من و هم نسلانم داشتند. جریانی که شاید خیلی هایمان از آن فاصله گرفتیم اما درسهایی را که آموخته بودیم هرگز فراموشمان نشد و خاطره ای از افرادی خاص که پیدا کردن مانند آنها سخت بود.

    چهره عزت الله سحابی بعد از آزادی اش از زندان در آستانه انتخابات همیشه در ذهنم می ماند، وقتی پس از تحمل حبس و شکنجه بسیار باز هم به شرکت در انتخابات اصرار داشت و ما چه جسورانه در مقابلش مقاومت می کردیم، عصبانی می شدیم از اینهمه خونسردی و مدارا و پافشاری بر عدم خشونت. ولی باز با چهره خندانش مواجه می شدیم.

    همیشه و همیشه خبر دستگیری های پیاپی شان آزارمان می داد. اما آنها پس از آزادی٬ مهربانتر و آرامتر از همیشه دیگران را نیز به آرامش دعوت می کردند. می گفتیم اطلاعات هر چند وقت یکبار یکی از ملی مذهبی ها را بازداشت می کند و آنها هم که می روند زندان٬ معلوم نیست کی آزاد شوند. بازداشت اینان برای همه دیگر عادی شد و یکی از سوژه های طنز ابراهیم نبوی.

    اما با اینهمه فشار هیچگاه فرار از ایران و زندگی در خارج از کشور را انتخاب نکردند. ایستادند در مقابل حکومتی که سکوت و آرامششان را با بازداشت های طولانی مدت و شکنجه پاسخ می داد.

    وقتی خبر فوت مهندس سحابی را دادند و شرط هایی برای تشییع پیکرشان گذاشتند٬ می دانستم که ملی مذهبی ها همه شروط را خواهند پذیرفت، تا تنشی پیش نیاید تا پیکر عزت الله سحابی در آرامش به خاک سپرده شود و چنین هم شد. اما پاسخ این متانت هم با حمله به دخترش هاله سحابی داده شد. هاله سحابی، پژوهشگر قرآن٬ زندانی سیاسی و فعال حقوق زنان، با حمله مامورین امنیتی و به اتهام عزاداری برای پدر کشته شد و نشان داد آزادی از زندان گاهی بدون عفو٬ بدون مجوز قوه قضاییه و بدون موافقت بازپرس هم ممکن است. اما این ضربه بزرگ نیز باعث نشد تا این جریان منشش را عوض کند و همان آرامش سابق باز جریان داشت.

    دو روز پیش اما، هدی صابر فعال ملی مذهبی، در زندان بر اثر اعتصاب غذا و عدم رسیدگی مسئولین و به شهادت 64 زندانی بند350 با ضرب و شتم مامورین جان سپرد.اولین بار است که کسی در زندان بر اثر اعتصاب غذا جان می سپرد اما مسئولین بی اعتنا به این وضعیت فقط و فقط راه انکار در پیش می گیرند.

    و این باز ضربه ای دیگر به ملی مذهبی ها در خرداد ماه بود.

    اما این بار شنیده ایم خانواده صابر شروط مامورین را نپذیرفته اند و هدی صابر را در روز روشن در بهشت زهرا تشییع و تدفین کرده اند. شنیده ام همسر وی بر مزارش فریاد زده شهادتت مبارک و پسرانش هم با فریاد پدرشان را تحسین کرده اند. برای اولین بار من فریادی از این جمع دیدم . فریادی که اعتراض به سالها حبس و شکنجه و ظلم را درخود دارد. بغض سی ساله ای که دیروز بر پیکر هدی صابر به فریاد تبدیل شد.

    من ایمان دارم که ملت ایران این فریاد را همراهی خواهند کرد.