بیدارزنی- خشونت جنسی هرگونه رفتار غیراجتماعی است که توهین، آزار کلامی و تهدید جنسی، لمس کردن، حمله جنسی تا تجاوز را در برمیگیرد. این نوع خشونت ممکن است در حیطه زندگی خصوصی و خانوادگی یا در حیطه زندگی اجتماعی روی دهد. سالانه میلیونها زن و کودک در سراسر جهان قربانی حملهها، تجاوزها و سوءاستفادههای جنسی میشوند. سازمان جهانی بهداشت (۲۰۰۲) اعلام کرد ۱۵۰ میلیون دختر و ۷۳ میلیون پسر زیر ۱۸ سال در جهان مورد آزار جنسی قرارگرفتهاند.
در ایران به دلایل ساختاری آمار دقیقی برای تجاوزها و آزارهای جنسی زنان و کودکان وجود ندارد. زنان اغلب از گزارش آزار و تجاوز جنسی به پلیس رو گردانند. ارتباط آنان با آزارگر و ترس از انتقامجویی وی، در سایه فقدان قوانین حمایتی، ترس از برخورد دستگاه عدالت کیفری، لزوم حفظ آبرو و شرم داشتن از بیان ماجرا و ترس از مقصر قلمداد شدن توسط جامعه و از همه مهمتر ساختار نابرابر قدرت بهویژه برای زنانی که در گرهگاه انواع ستم (جنسیتی، طبقاتی، قومیتی/ نژادی) قرار دارند، آنها را از مراجعه به مراجع قضایی باز می دارد. نبود قوانین مربوط به جرمانگاری درست در این زمینه و عدم وجود آمار قابل اتکا در این مسئله به ناشناخته ماندن علل و آثار آن دامن میزند.
با این وجود، مدتی است که برخی از زنان، بینام یا با نام، به روایت آزارها و تجاوز جنسی در محیطهای کاری و فعالیت در شبکههای اجتماعی پرداختهاند. اگرچه این روایتگری بیسابقه نیست، ولی گسترش آن در چند ماه اخیر افکار عمومی را متأثر کرده است. برخی از این حرکت به نام جنبش #من_هم در ایران نام میبرند که متأثر از حرکت جهانی #metoo است؛ حرکتی که با افشاگری زنان درباره آزار جنسی آغاز شد و افراد مشهور زیادی را متهم ساخت. این جنبش که در همه جا بصورت یکسان رُخ نداده و طبیعتاً دستاوردهای یکسانی نیز نداشته است، در ایران به صورت انتشار روایات و افشاگریهای متعدد در شبکههای اجتماعی شکل گرفته است.
انتشار این روایتها از همان ابتدا با چالشهایی روبرو بوده است. چالشهایی که نیازمند گفتگوی جمعی برای هدایت این مبارزه به سمت و سویی هدفمند است. اگرچه از همان ابتدا نیز تحلیلهایی درباره این حرکت آغاز شد. اما اکنون با کاسته شدن از جوش و خروش آن، حرف و حدیثهای بسیاری مطرح شده و لازم است با نگاهی دقیقتر به مسیر این حرکت بنگریم و با خرد جمعی تلاش کنیم این جریان در راستای اهداف جنبش حقخواهی زنان قرار گیرد.
قوانین جاری یکی از مهمترین چالشهاییست که از ابتدا با آن روبرو بودهایم. آنچه که پیش از این بارها در رسانههای مختلف مطرح و تحلیل شده است، فقدان قوانین عادلانه برای رویارویی با انواع آزارها و تجاوزهای جنسی است. چالشهای زیادی در این خصوص مطرح است؛ اینکه قانونگزار چگونه به این بزه مینگرد و در راستای پیشگیری از این مسئله چه تمهیدی اندیشیده است؟ قرار است چه خدمات حمایتی به بازمانده ارائه دهد؟ و با متهم به آزار و تجاوز جنسی چگونه برخورد خواهد شد؟ این چالشها نه تنها سبب تزلزل راویان تعدادی از روایتهای مربوط به کیوان امام بعنوان متهم به آزار جنسی، بلکه باعث دم فرو بستن و صرفنظر از شکایت بعضی از کسانی که دارای تجربه مشابه بودند شد. برخی نیز شکایت خود را پس گرفتند، چرا که باور نداشتند این قانون بتواند حقوق شاکیان و یا حتی متهمین را بهدرستی مراعات کند. در نبود ساز و کارهای لازم و پذیرش فرهنگی در جامعه، بازماندگان تجاوز از یکسو نگران اتهامات احتمالی قانونگزار (در صورت عدم اثبات ادعایشان) بوده و از سوی دیگر مخالف برخورد قهری با آزارگر و متجاوز (در صورت اثبات اتهامشان) هستند. بطور مشخص در مورد پرونده کیوان امام این نگرانی با اتهام فساد فیالارض برای او، بعد از اعاده دادرسی توسط شاکیان، بیشتر شد. اکنون پیش روی فعالان زن این سوال مهم مطرح است که در نبود قوانین صحیح و عادلانه برای برخورد با تجاوز و آزار جنسی، آیا تداوم افشاگریها کار درستی است؟ چه باید کرد و وظیفه ما چیست؟ به سکوت واداشتن راویان؟
از سوی دیگر از نگاه بسیاری از افراد که با دستگاه قضایی روبرو بودهاند مجریان قانون چندان قابل اعتماد نیستند. همچنین نظارتی بر عملکرد ضابطان قضایی وجود ندارد و دست آنها در اعمال تبعیضها و نارواییها به متهمین باز بوده است. بسیاری، از شیوه اعترافگیری در زندانهای ایران، تحت فشار و شکنجه پلیس آگاهی دارند. برخی از این اعترافها حتی به صدور حکم اعدام رسیده است. در دهههای گذشته و بهویژه چند سال اخیر نیروهای نظامی مدام مردم را در کوچه و خیابان مورد تعرض قرار دادهاند و هرگز پاسخگو نبودهاند. در چنین شرایطی آیا سپردن متهم به دست قدرتی غیر پاسخگو و خشونتگرا درست است؟ پس چه باید کرد؟
چالش بعدی ما دوگانگی برخورد دستگاه قضا با آزار جنسیِ شخصیتهای مشهور و قدرتمند است در مقایسه با افرادی که دارای حاشیه امن کمتری هستند و یا گمناماند. در ساختار نابرابر قدرت حاشیه امن ناشی از قدرت و شهرت، طی سالیان، منجر به به بروز آزار جنسی تکرارشونده در افراد مشهور شده است. چشم پوشی مجریان قانون از آزار و تعرضات جنسی این افراد و از طرفی شدت عمل با خاطیان گمنام یا ناشناس مسئله دیگری است که باید به آن توجه داشت. مواجهه ما با این چالش چگونه است؟
از سوی دیگر ما بهعنوان یکی از رسانههای انتشاردهنده برخی از روایتهای آزارگری همواره با این چالش مواجه بودهایم که روایت چه کسی درست است و چگونه میتوانیم راستیآزمایی کنیم. چه ابزارهایی برای راستیآزمایی روایتها در اختیار ماست؟ اگر کسانی بخواهند به دلیل خصومت شخصی روایتی را علیه کسی منتشر کنند آیا این باعث میشود همه روایتهایی هم که واقعی هستند زیر سؤال بروند؟ در چندین روایت منتشرشده شاهد این بودیم که هممرامانِ فردی که روایت مربوط به او بوده است بیش از دیگران حساسیت به خرج دادهاند و در برابر روایتها ایستادهاند یا دقت بیشتری به عمل آوردهاند. استدلال برخی این بود که ممکن است روایتها با سوگیری جریانهای سیاسی رقیب توأم باشد برخی نیز معتقدند در شرایط سیاسیای که برخی احزاب قدرت بالاتری دارند، یا برخی گروههای سیاسی به منابع قدرت دسترسی بسیار اندکی دارند، مطرح کردن روایت علیه کسی که قدرت پایینتری دارد به سرکوب آن جریان سیاسی دامن میزند و موجبات تضعیف آنها را فراهم میکند. چطور میتوان با اذعان به این موضوعات از چنین ابزاری برای پیشگیری از آزار جنسی دیگران استفاده کرد؟
اما چالش مهمتری که پیش روی ماست این است که روایتگری به عنوان افشای فردی آزارگر چقدر در وضعیت کنونی ما به پیشبرد مبارزه علیه آزار جنسی کمک خواهد کرد؟ چقدر به حمایت از آزاردیده میپردازد؟ آیا این ابزار برای همگان کارآمد و قابل استفاده است؟ آیا میتوان صدای کسانی که در تنگناها و گرهگاههای جنسیت/طبقه/نژاد/قومیت گرفتارند باشد؟ چطور و چگونه آنها میتوانند صدای خود را به دیگران برسانند؟ با چه روشی میتوانیم پیوندی میان زنان از همه گروهها در زمینه مقابله با آزار جنسی برقرار کنیم؟
ما طی این مسیر همواره با این چالشها مواجه بودهایم و میدانیم برای هیچکدام از آنها جوابی قطعی و مشخص وجود ندارد با این حال در راستای خط مشی خود و تلاش برای اصلاح نگاه جامعه و قوانین در این راه همراه آزاردیدهها شدیم و رسانه بیدارزنی محلی برای انتشار این روایتها شد. همانطور که قبلاً در توضیحاتی از طرف هیئت تحریریه بیدارزنی عنوان کردیم رویکرد ما مبتنی بر عدالت ترمیمی است و معتقدیم وظیفه ما مجازات متهم نیست. با چنین رویکردی و با توجه به سرکوب سیاسی کنونی که در نتیجه آن نه تنها سازمانها و شبکههایی برای مقابله با آزار جنسی در کشور ما وجود ندارد، بلکه هر روز شاهد تضعیف بیشتر معدود نهادهای مستقل جنبش زنان و دیگر جنبشها در ایران هستیم، چه راهحلی پیش روی ماست؟ روایتهایمان را چگونه بیان کنیم و پیرامون آن چگونه رفتار کنیم که به جای تقابل و بازتولید خشونت در جامعه به پیشگیری از خشونت و آزارگری بینجامد؟
برای پاسخ به همه این سؤالات و راههای برونرفت از چالشهایی که پیش رویمان است و هر آن ممکن است هدف ما را به بیراهه ببرد تصمیم گرفتیم این فراخوان را منتشر و از همه فعالان اجتماعی دغدغهمند در این رابطه، صاحبنظران و موافقان و منتقدان این حرکت دعوت میکنیم نظرات خود را برای ما به ایمیل bidarzaniAtgmail.com ارسال کنند تا بتوانیم گفتگویی سازنده را پیرامون این جریان شکل بدهیم و از پیامدهای منفی این حرکت بکاهیم و راههایی برای تداومبخشی به جنبش مقابله با آزار و تجاوز جنسی بیافرینیم.