بیدارزنی: هاروی واینستین. کوین اسپیسی. لوئیس سی کِی. خبری از فروکش کردن طغیان اتهامهای تعرض جنسی در هالیوود نیست. آلیسا میلانوی بازیگر باعث شد تا #من_هم فراگیر شود، با این حال در سراسر کشور زنان (همچنین عدهای از مردان) از این هشتگ برای به اشتراک گذاشتن تجربههای تجاوز، تعرض و خشونتشان استفاده کردهاند اما کمپین «من هم» دههها قبل شروع شده بود؛ خاستگاه جنبش به دو دههی قبل باز میگردد، زمانی که تارانا بورکه[۱] سرپرست یک کمپ جوانان بود، با دختر سیاهپوستی آشنا شد که مورد تجاوز قرار گرفته بود. طی تعاملشان، بورکه پی برد که عبارت «من هم» میتواند نجاتیافتگان را از شرمی که احساس میکنند رها کند و در خدمت قدرتافزایی آنها درآید – به خصوص در جماعتهای اقلیت. ده سال بعد، او کمپین «من هم» را به راه انداخت و امروز این کار را در سازمان غیرانتفاعی دختران خواهان برابری جنسیتی ادامه میدهد که کارش کمک به دختران جوان برای تعیین سرنوشت خود است.[۲]
الیزابت آدتیبا[۳]
الیزابت آدِتیبا: اشاره کردید که #من_هم را راه انداختید تا توجهها را به خشونت جنسی علیه زنان رنگینپوست جلب کنید. جنبش پیش از هاروی واینستین و آلیسا میلانو به چه صورت بود؟
تارانا بورکه: در آغاز خیلی جمعی بود، مستقیما با نوجوانها کار میکردیم و کارگاههایی هم برای بزرگسالها برگزار میشد یا گفتگوهایی دربارهی خشونت جنسی شکل میگرفت. «من هم» علاوه بر تاکید بر زنان رنگینپوست، دغدغهاش این بود که بعدا چه پیش میآید: معنی «نجاتیافته» واقعا چیست؟ شیوههای رایج درمان انتخاب اجتماع ما نیست و دنبال مشاوره و خدماتی نمیگردیم که به بحران تجاوز اختصاص دارد. به دختر سیاهپوست بودن در ساختمانهای محلهی فقیرنشین برونکس فکر میکنم – کسی سراغ من نیامد. هیچ فهمی یا هیچ زبانی نداشتم تا این گفته که «تو عادی و طبیعی هستی» را برایم قابل درک کند – نه فقط تنها نیستی، بلکه عادی هم هستی.
وقتی دریافتید که هالیوود سفید #من_هم را گرفته و با آن میتازد، نگران نشدی که نیت تو از این کار – مرکزیت دادن به مردم حاشیهای – ماستمالی شود؟
این نگرانی را داشتم. نخستین ترس من این است که روایتگریهایی که آنلاین میدیدم گفتگو را به مسیر متفاوتی ببرد و من قادر نباشم که صدای خودم را به گوش برسانم. اگر چیزی نگفته بودم یا خودم را در این گفتگو داخل نمیکردم، جایی برایم باقی نمیماند و وقتی میخواستم وبسایت و مستند جدیدمان را آپریل همان سال معرفی کنم، آدمها میگفتند «خوب #من-هم که شش ماه پیش راه افتاده» و آنموقع کاری که تمام زندگیام را وقفش کرده بودم کمارزش شمرده میشد.
وقتی میگویید که گفتگو به مسیر متفاوتی کشیده میشود…
منظورم دور شدن از مردم حاشیهای است. هنوز هم تا حدودی این اتفاق میافتد. گفتگو به شکل گستردهای دربارهی هاروی واینستین و بقیه لولوخرخرهها است. مهم نیست که چقدر راجع به قدرت و امتیاز حرف بزنم، همیشه بحث به سمت افراد کشیده میشود. بسیار آسان است از آنچه بوده عبور کنیم و مسیر و تمرکز کار را تغییر دهیم، اما این اتفاق نخواهد افتاد؛ چون تمرکز را از روی آن گروهها برخواهد داشت- منظورم دختران سیاهپوست، سبزهها[۴] و کوییرهاست. در کل این جریان هیچ گفتگویی دربارهی گروههای ترنسجندر و خشونت جنسی مطرح نشده. هیچ گفتگویی دربارهی ناتوانهای جسمی و خشونت جنسی وجود ندارد. باید راجع به سرخپوستها که بالاترین آمار خشونت جنسی را در این کشور دارند صحبت کنیم. پس نه من نمیتوانم تمرکزم را از مردم در حاشیه بردارم.
تا به حال، بسیاری از مردان سفیدپوست قدرتمندی که به تعرض متهم شدهاند بالاخره با عواقبش روبرو شدند؛ اما برای مردانی مثل ر.کلی که تعرضش به زنان سیاه مدتهاست اثبات شده، اگر عواقبی هم داشته، بسیار اندک بوده است. برداشت شما در این باره چیست؟
قضیه این است که ما در جامعه چطور آموختهایم به زنان و دختران سیاهپوست نگاه کنیم. این موضوع ستمی درونی شده و در عین حال بیرونی است. اینکه میشنویم مردی سیوچند ساله در ویدیویی روی یک کلاس هشتمی شاشیده و همچنان به او فضا میدهیم چه معنایی دارد؟ خب این موضوع مشکلآفرین است و او هم تنها مورد نیست. این هم دلیل دیگری است که چرا دختران سیاهپوست و سبزهها را مرکزیت میدهم. در اجتماع ما پیچیدگیهایی پیرامون خشونت جنسی وجود دارد که به واسطهی قرنها سرکوب و برتری سفیدپوستان شکل گرفته، اما باید با آنها روبرو شویم. شرم برای همه وجود دارد، اما در اجتماع ما اول شرم است، بعد ترس و بعد طرد شدگی یعنی لایههایی هستند که باید از هم بازشان کنیم.
تعداد کمی از این موضوع ابراز ناامیدی کردهاند که #من_هم فاقد نقشهی عملی برای «آن چه بعد از این پیش میآید» است. چگونه این جریان را به تغییری واقعی و ساختارمند تبدیل کنیم؟
من جنبش من هم را به صورت هشتگ آغاز نکردم و حتی اگر مجال این کار را داشتم، احتمالا به این نحو انجامش نمیدادم. به گمانم تماشای آنچه به طور موازی اتفاق افتاد زیباست، اما آنچه نگرانم میکند این است که حال تمام این نجاتیافتگان چه میخواهند بکنند؟ ما شاهد حجم بالای افشاگری در شبکههای اجتماعی هستیم و اگر هنوز درگیرودار کنار آمدن با افشاگری هستید، پس احتمالا آمادگی آن را نداشتهاید.
اکثر نجاتیافتگان پس از افشاگری دچار یک سری احساسات میشوند. در آغاز احساس بسیار خوبی دارید، مثل اینکه باری از روی دوشتان برداشته شده باشد، سپس با افکار خود تنها میشوید که مثلا «چرا این کار را کردم؟» و بعد چه بر سر آنانی میآید که در شبکههای اجتماعی مورد حمله قرار میگیرند؟ آنانی که خانوادههایشان چیزی نمیداستند تا زمانی که در شبکههای اجتماعی از ماجرا خبردار شدند؟ چه میشود اگر شبکههای اجتماعی ابزار مراقبت از خودِ نجاتیافته باشد ولی بعد با سیل پستها بمباران شود؟ موضوع بسیار پیچیده است.
یکی از دلایلی که بسیاری از مردم در حاشیه در رابطه با خشونت جنسی سکوت میکنند عدم اعتماد به اجرای قانون است. چگونه در جنبش پایان دادن به خشونت جنسی، به مسئله اجرای قانون میپردازیم؟
ما باید گفتگو دربارهی روشهای غیر سنتی پیگیری عدالت را آغاز کنیم. برای نجاتیافته، عدالت چگونه به نظر میرسد؟ عدالت برای جماعتهای مختلف معانی متفاوتی خواهد داشت. آنچه در پژوهشهایم فهمیدم این است که: روندش از این قرار است که باید به پاسگاه پلیس محلی بروید، جرم را گزارش کنید و بعد آنها شما را به مرکز مبارزه با بحران تجاوز ارجاع میدهند. زمانی که این روند را فهمیدم وحشت زده شدم. این فرایند مانع بزرگی برای ماست، زیرا به پلیس اعتماد نداریم. پس زمانی که میگویم باید به دنبال رویکردهای بدیل برای عدالت باشیم، از عدالت ترمیمی و عدالت تحول آفرین صحبت میکنم؛ زیرا قسمتی دیگر از ماجرا این است که بسیاری از مرتکبشدگان خود نجاتیافته از خشونت جنسیاند، به خصوص تعرض جنسی به کودکان؛ و این خیلی موضوع را پیچیده میکند. باید فهم روشنتری از این پیدا کنیم که عدالت چیست و مردم برای اینکه حال خوبی داشته باشند به چه چیزی نیاز دارند؛ و اگر قرار است زمانی در اجتماعمان التیام پیدا کنیم، باید توامان مرتکبشدگان و نجات یافتگان را التیام دهیم، در غیر این صورت در دور باطل میافتیم.
[۱] Tarana Burke
[۲] این مصاحبه در سال ۲۰۱۷ گرفته شده است.
[۳] Elizabeth Adetiba
[۴] منظور نژادهای متعلق به خاورمیانه، آمریکای لاتین و آفریقای جنوبیاست که رنگ پوستشان از سفبدپوستها متفاوت است. ت.م.