بیدارزنی: حالا که قلم به دست میگیرم تا در مورد تعرض و آزار جنسی در جامعهی کوهنوردی بنویسم میدانم پردهی نمایش این ناسازْ رفتارِ غیرانسانی، بزرگتر و متعلق به سازوکارهای معیوب یک جامعه است. میدانم که کوهنوردان نیز مانند سایر اقشار اجتماعی در فقدان آموزشهای آگاهانه و مترقی اجتماعی با مفاهیمی مانند حریم خصوصی، حفظ کرامت انسانی در روابط، دیدن روابط فارغ از جنسیت، رفتار جنسی آگاهانه و برابر و تعاریف درست از رابطه بر اساس رضایت طرفین، غریبه و دچار کاستی شناختی و اجتماعی هستند. درد و دریغ آنجا فزونی مییابد که در فقدان این آگاهی اجتماعی هیچگونه حمایت قانونی نیز از قربانیان آزار جنسی وجود ندارد. فقدان الزامات قانونی حمایتی اما لزوم ایجاد تغییرات خودجوشِ جمعی را افزایش میدهد.
سال هشتاد و هفت زمانی که تنها نوزده سال داشتم برای اولین بار با جمع دوستانی که خود انتخاب کرده بودم و فارغ از گروههای کوهنوردی آشنا با پدرم بود برای صعود قلهی سبلان رفتم. تجربهای که با تعرض یکی از همنوردان آشنایم در اولین شبمانی در چادر برای همیشه متر و مقیاس حضور من در برنامههای جمعی را تغییر داد و دانستم اعتماد به همکیشان و آشنایان توان محافظت از من را ندارد. به خاطر دارم در آن برنامه که تا صبح در بیرون از چادر خوابیدم و منتظر بیدار شدن تک تک اعضا ماندم هیچ حمایتی ندیدم. سالها بعد فهمیدم این سازوکار مسکوت گذاشتن بخشی از تجربهی بزهدیده و آزارگر و فضای فرهنگیای است که فرد به آن احساس تعلق میکند.
با رشد ظرفیت اجتماعی در ابراز روایتهای آزار در حالی گزارشهایی از رفتار آزارگرایانه از سمت افراد سرشناس این رشته به گوش میرسد که میدانم بسیاری از بزرگان و صاحبان سبک این رشته که رفتارشان مصداق آزارهای جنسی و رفتارهای سو است از ابعاد سلطهطلبانه و نگاه از منظرِ جایگاه قدرتِ خودشان، نه آگاه هستند و نه آن را میپذیرند. هرچند در گوش سپردن به روایتهای آزار این رأی آزارگر نیست که اهمیت دارد و ما اگر تریبونی را برای شنیدن صدای خسارتدیدگان و قربانیهای آزار اختصاص میدهیم اولویت این بلندگو برای شنیدن صدای بیصدایان است و نه مدعیان. اما اگر بخواهیم مسئله را از دو سو حل کنیم چارهای نداریم که در کنار از بین بردن حاشیه امن متجاوزان، فرهنگ تجاوز را نیز دستخوش تغییر کنیم. کوهنوردی بستری برای معاشرت و همنشینی افراد که فقدان آن در جامعه به دلیل تفکیک جنسیتی آشکارا وجود داشته است ایجاد کرده است؛ اما این جامعه نیز بیتأثیر از نگاه مردسالارانه و فقدان حقوق جمعی افراد در زمان مواجهه با آزارهای جنسی نبوده است. سازوکار جمعی و سازمانی گروههای کوهنوردی در بسیاری مواقع به نفع پیشکسوتان یا افراد فنی و کارکشته بوده است که مرتکب خطا میشدند و در این مسیر زنان و احتمالا مردان خسارتدیده، یا حذف شده یا به حاشیه رانده شده یا سکوت کردهاند.
آیا این وظیفهی گروهها و تشکلهای کوهنوردی نیست که در اساسنامههایشان خطاب به مربیان، سرپرستان و اعضای خود در کنار توجه به مسائل فنی و تشکیلاتی، رعایت شأن و حقوق انسانی افراد و حمایت همهجانبه و به دور از قضاوت قربانیان آزار جنسی را متذکر شوند و مدنظر قرار دهند و برای آموزش اعضای خود دربارهی این مهم وقت بگذارند؟
رویهی مرسوم به راویان آزار نشان داده که قدرتشان در قبال سازوکارهای تبعیضآمیز جمعی شکننده است و همین درهمپیچیدگی باعث سکوت بیشتر شده است.
چگونه میتوانیم این سکوت را بشکنیم؟ با حمایت همهجانبه و بدون پرسش از راوی. با بازنگری در رفتارهای شخصی و جمعی؛ و با تلاش برای کسب آگاهی و ایجاد تغییر.