بیدارزنی: ویدا حاجبی تبریزی از فعالان سیاسی شناختهشدهی بینالمللی مارکسیست بود. وی در دههی چهل در جنبشهای چریکی ونزوئلا و کوبا و الجزایر فعالیت میکرد. در بازگشت به ایران با سازمان چریکهای فدایی خلق به فعالیت خود ادامه داد و در سالهای ۵۱ تا ۵۷ به مدت شش سال زندانی و شکنجه شد. آبان ماه ۵۷ از زندان آزاد شد. بعد از انقلاب همراه با ناصر مهاجر گروه جناح چپ را تشکیل دادند. بعد از فشارها و یک دوره زندگی مخفیانه سال ۶۱ از ایران خارج شد و به فرانسه رفت و در آنجا به همراه دوستانش مجلهی آغازی نو را به مدت ده سال منتشر میکرد.
ویدا در کتاب دو جلدی دادِ بیداد، خاطرات زنان زندانی سیاسی در سالهای ۵۰ تا ۵۷ را گردآوری کرده است. این کتاب خاطراتی از نخستین زنان زندانی سیاسی در ایران است. ویدا حاجبی در مورد این کتاب میگوید: بدون دغدغهی خاطر پذیرفته بودم که زنان زندانی سیاسی بخشی از تاریخ سیاسی جامعه ما هستند. ویدا حاجبی در اسفند ماه ۹۵در بیمارستانی در پاریس درگذشت.
منیره برادران خسروشاهی متولد ۱۳۳۳ در تبریز، دارای مدرک فوق لیسانس جامعهشناسی و زندان سیاسی سابق ساکن آلمان است. وی قبل از انقلاب شش ماه در کمیته عشرتآباد و در دهه شصت، نه سال در زندانهای قزلحصار، گوهردشت (رجاییشهر کنونی) و اوین زندانی بود. منیره یکی از شاهدان کشتارهای سال ۶۷ در زندان اوین است. او بعد از آزادی و رفتن به آلمان تمرکز خود را بر فعالیت علیه شکنجه، زندان و اعدام گذاشت. کتاب خاطرات زندان منیره برادران به نام حقیقت ساده چاپ شده است.
این گفتگو با منیره برادران به مناسبت سومین سالگرد درگذشت ویدا حاجبی انجام شده است.
در سومین سالگرد ویدا حاجبی اثرگذاری و جایگاه او در مبارزات مردم ایران کجاست و از مبارزات او در این مقطع تاریخی چه درسی میتوان گرفت؟
«اثرگذاری و جایگاه او در مبارزات مردم ایران» بار سنگینی دارند و من میدانم که خود ویدا هم اهل اغراق و بزرگنمائی نبود. میخواهم کمی از خصوصیات ویدا حاجبی عزیز بگویم. به نظر من آنچه در زندگی ویدا برجسته بود، حضور پررنگ و در حین حال سبکبال و رنگینش در گسترهی پیرامونش بود، که پس از وداع او هم در خاطرهها همچنان میماند. ویدا بر خلاف آنچه که ویژگی بیشتر چهرههای انقلابی دهه چهل و پنجاه بود (و این محدود به کشور ما هم نمیشد) نه عبوس بود و نه انسان را سیاه و سفید میدید. همین خصوصیت به او امکان میداد که دریچههای وجودش به روی دیگران باز باشد و او واهمهای از دیده شدن نداشته باشد (به استثنای دورهای که به دلایل امنیتی ناچار به زندگی نیمه مخفی شد و عذاب دید). با ویدا میشد ساعتها بحثوجدل و مخالفت کرد، بدون آنکه سنگر اعتماد فروریزد. من این را در تواضع ویدا میبینم، ممکن است بعضیها موافق این شناخت من نباشند. باید دید چه تعریفی از فروتنی داریم؟ به ویژه وقتی سوژه یک زن است، برداشت از فروتنی آغشته به نگاه سنتی میشود. گاه اعتماد به نفس، سماجت، نگاه انتقادی و تردید در اموری که همیشه یقین پنداشته میشدند، حمل بر تکبر میشود، آن هم در فضاهای سیاسی بهشدت متأثر از فرهنگ مردسالار. فروتنیای که من در ویدا میشناسم، در انتقادپذیری او بود، درصمیمت او بود، در این بود که او میتوانست بیفاصله با انسانها رابطه برقرار کند.
ویدا به یکی از چهرههای مقاومت در زندان شهره بود ولی این روحیه مقاومت در او تنها محدود به ایستادگیاش زیر شکنجه و فشارهای زندان نبود، سراسر زندگیش را تشکیل میداد. بیپروا به همه چیزهائی که با روحیه آزادمنشی و آرمانخواهی او در تناقض بودند، نه گفته بود. به تجمل و زندگی بیدردسر در میان بالاییها، که امکانش را داشت، پشت کرده و هرگز از تنگدستی نهراسید. بیتکلف و درویشمسلک زیست و در یاری به دیگران بیدریغ بود.
آیا خود همینها مایههایی برای اثرگذاری نیستند؟
خود شما خاطرات زندان را ثبت و کتاب چاپ کردید. به نظر شما اهمیت کتاب داد بی داد ویدا حاجبی که خاطرات زنان زندانی است در چیست؟ و فکر میکنید خاطرهنویسی و نوشتن تجربیات زندان چه ضرورتی دارد؟
خاطرات مربوط به زندانهای دههی ۵۰ قاعدتاً باید بعد از آزادی باشکوه زندانیان در سال ۱۳۵۷ نوشته میشدند. یا فرصت کم بود و یا تبوتابها و بگیروببندهای مجدد، که در ده- بیست سال اول بعد از انقلاب ۵۷ مجالی برای نوشتن به زندانیان تازه آزاد شده نداد. شاید باید زمان میگذشت تا آنها بتوانند از بیرون به زندان بنگرند. کتابهایی هم که در دورهی زندگی مخفی قبل از انقلاب و همچنین گزارشهای اندکی هم که در زمان انقلاب در روزنامه ها منتشر شدند، تحت تاثیر توفان و تلاطم انقلاب و نیز غلبهی نگاه آرمانگرایی بر مبارزان، چهرهای اغراقشده و زمانهپسند دارند. جالب است که بدانیم که ثبت خاطرات آن دوره از زندان، در پی شروع و رواج خاطرهنویسیهای زندان دههی ۶۰ مورد توجه قرار گرفت زنداننگاریهای مربوط به این دهه از طرفی ضرورت این کار را برای همگی بیشتر عیان کرد، از طرف دیگر فضای بعد از دههی ۶٠، فضای تأمل و نقد بود.
اهمیت «داد بیداد»، در این است که ویدا به عنوان گردآورندهی روایتها، اتاقی برای راویان فراهم آورده، اتاقی دنج و مطمئن، تا آنها در این فضا قادر باشند و بیواهمه نگاهی – فاصله با فاصله- به زندان و خود داشته باشند. هم از شکنجهها و محرومیتهائی که کشیده بودند، بگویند و هم از دلخوریها و آسیبهایی که از یکدیگر دیده بودند. بغضها شکستند و این بار با شکستن سکوت، آزادی را از زاویهای دیگر تجربه کردند. این اتاق شد برای آنها یک نوع «آشتی ملی». مثل این است که آنها همگی بار دیگر کنار هم نشسته باشند و آنچه را که در زندان بر آنها گذشت، تعریف کنند، از سرگذشتی که شاید در تمام آن سالها سربسته نگهداشته بودند.
خود ویدا، گردآورندهی کتاب، روایتش در آن غایب است و ما حضور او را در لابلای روایتهای دیگران و بعدها در کتاب «یادها» میبینیم. به گمان من ارزش کتاب «داد بیداد» سوای نقش اجتماعی و سیاسیاش، در تأثیری است که بر زندگی خود ویدا داشت. یک نوع «آزادی» برای خود ویدا هم بود. خاطره برای ویدا فرای ثبت در آرشیوها بود. در مصاحبه با دویچه وله به مناسبت انتشار «یادها» اشاره میکند که بازنگری گذشته، برایش فقط به معنای مرور خاطرات نیست، بلکه به معنای بازنگری تاریخ سیاسی است. من این نوع نگاه را در روحیه نوجوئی و دوری از جزماندیشی ویدا میبینم.
اهمیت خاطرهنویسی زندان در افشای تبهکاریها و چهرهی جنایتکاران است و برملا کردن سیمای تاریخ سیاه جامعه. این نوشتهها زندان و محدودهی معماری دیوار و سلول را از واژه مجرد به واقعیت تبدیل میکنند. حضور زندانی و زندانبان است که در و دخمه را زندان میسازد. بدون حضور این دو، زندان موزه میشود. زندانی با مجموعهای از پدیدهها و مناسبات درگیر است و خود عضوی از مجموعهی زندان. خاطرهنویسی زندان، این مجموعه را از دید راوی در نظر دارد. او گوشهای از حقیقت را تجربه و مشاهده کرده و به قلم میآورد. هر کتاب خاطرات زندان پنجرهای است به درون زندان و زاویه معینی را به روی خواننده مینمایاند.
با توجه به اینکه شما در زمان پهلوی و در دههی شصت زندانی بودهاید، آیا تفاوتها و شباهتهایی را در این دو دوره میبینید؟
شباهت در این است که در هر دو نظام، مخالف سیاسی، منتقد و هر کسی که جرأت کرده و از اطاعت کورکورانه سرباز زده، کتاب ممنوعهای را ورق زده و نظیر اینها، دشمن تلقی میشود. ایجاد سازمانهای عریض و طویل امنیتی، زندان، شکنجه و حذف آنها از ارجحیتهای این نظامها است.
ولی ضمن این شباهتها، تفاوتها کم نیستند: زندانهای جمهورىاسلامى و بهطور آشکار در دههی ۶٠ با خصلت ایدئولوژیک دینی و تمامیتخواهی مشخص میشوند. اصولاً براى حکومتهاى تمامیتخواه و آن هم از نوع دینی، اطاعت مردم از فرامین و قوانین کفایت نمىکند. این نوع حکومتها انتظار دارند که مردم قوانین و احکامشان را قلباً هم بپذیرند و به انسانهاى یکدست تبدیل شوند. هدف آنها تغییر فکر و هویت انسانها است. اگر شکنجه در دورهی پهلوی عمدتاً در خدمت کسب اطلاعات و لو دادن همرزمان زندانی بود، در زندانهای این دوره به ویژه در دهه ۶٠ شکنجه در خدمت شکستن انسانها، وادار کردن او به نفی خود، «ارشاد و تربیت» آنها و اعتراف به اعمالی است که بازجوها دیکته میکنند.
تفاوت فاحش دیگر زندانهای جمهوری اسلامی با دوره پیش از آن، در گستردگی ابعاد دستگیریها، شکنجه و اعدام بوده و هست. سرکوبی که ابعادش در تاریخ کشورمان هرگز چنین سابقهای را به خود ندیده بود.
سازمانها و نهادهای حقوق بشری در رابطه با زندانیهای سیاسی و عقیدتی چه کاری باید انجام دهند؟ و چگونه میشود ضرورت توجه به گزارشهای گروها و فعالان مدنی در داخل کشور را خارج از رابطه با دولتها به سازمانهای بینالمللی متذکر شد؟
کاری که سازمانها و نهادهای حقوق بشری در داخل و خارج ایران انجام داده و میدهند، در درجه اول خبررسانی است، هم به افکار عمومی مردم ایران و هم به مراجع بینالمللی و این مستلزم آن است که تجربهها ثبت و منتقل شوند. امروز به برکت شبکهها و رسانههای اجتماعی جنایتها پوشیده نمیمانند. پس باید نوشت و گفت تا مردم نسبت به نقض حقوق بشر حساس باشند و تجربهها به چالش جامعه تبدیل شود. اگر چنین حساسیتهایی در بین خود ما نباشد، مجامع بینالمللی حقوق بشر هم کمتر به این مسائل توجه میکنند.