بیدارزنی: ما که نبودیم اما میگویند روزی روزگاری بود که زنان وقتی میخواستند حمام بروند باید میرفتند داخل گونی که مرد خانه آنها را طی مراسمی از کوچه و پسکوچههایی که توسط پاسبانها کنترل میشد عبور میداد و به حمام میبرد. حتی تعریف میکنند که روز و روزگاری بوده است که زنها اجازه نداشتهاند درس بخوانند و به مدرسه بروند و در همین بین، زنی پیدا میشود که تن دخترش لباس برادرهایش را میکند و چهرهاش را تغییر میدهد و او را به مدرسه میفرستند؛ و اما بازهم روز و روزگاری بوده است که زنها اجازه نداشتهاند تا جلوی در خانه بیایند چه برسد به اینکه بخواهند مقالهای، یادداشتی چیزی در روزنامهها بنویسند اما در همان اوضاع و احوال زنی پیدا میشود که با اسم مستعار در یکی از روزنامههای معروف ستونی برای خود داشته است. داستانها و روایتها به همینجا ختم نمیشود و ماشالله از صدقهسری تحجر اتفاقات زیادی را پشت سر گذاشتهایم؛ روزگاری که زنان را در چارچوب خانهها حبس میکردند و اجازه خروج از خانه را به آنها نمیدادند، روزگاری که اجازه نداشتند کاری خارج از خانه داشته باشند و روزگاری که زنان بینام و نشان بودند و اگر مجبور میشدند از آنها نامی به میان بیاورند به اسم منزل، ضعیفه، لچک به سر یا بچههای خانه ازشان یاد میشد؛ اما از روزگاری هم میتوانیم بگوییم که زنان حق رأی گرفتند، بورسیه شدند و برای تحصیل به خارج از کشور رفتند، میتوانستند شغل داشته باشند و حتی پلیس شوند؛ اما…اما این تمام داستانی نیست که میتوانیم از پشتکار، تلاش و مقاومت زنان سرزمینمان بگوییم حالا ما هم داستانها و روایتهای خودمان را داریم و دیگر قرار نیست به گذشتهها چنگ بزنیم و بگوییم آن زمانها چنین شد و چنان شد. میتوانیم بگوییم روزهایی بود که زنان ورزشکار برای خروج از کشور با مشکل مواجه شدند اما کسی که به او اجازه خروج نمیداد همسری بود که کارش مجریگری در صداوسیما بود. بگوییم روزهایی بود که زنان و مردان زیادی در کنارهم تلاش کردند تا شروط ضمن عقد به دفترچههای عقد راه باز کند تا زنان هم بتوانند اگر خواستند طلاق بگیرند تا دیگر سرکار رفتنشان منوط به اجازه همسر نباشد تا برای خود استقلال داشته باشند.
اگر بخواهیم داستانهای آنچه بر زنان این سرزمین رفته است را فردا روزی برای نسلهای بعد تعریف کنیم دیگر نیازی نیست به گذشتههای دور برگردید، روایتها و داستانهای معاصرمان به حد کفایت وجود دارد و میتوانیم از دورانی بگوییم که زن فقط و فقط حکم مادر خانواده را داشت؛ کسی که ظرفها را میشورد، غذا درست میکند، کهنه بچهها را عوض میکند، به امور خانه رسیدگی میکند و وقتی ما از آنجا خارج میشویم احساس میکنیم از هتل سه ستاره یا پنج ستارهای خارج شدهایم که وقتی به آنجا برمیگردیم تمام ریختوپاشهایمان جمع شدهاند و همهچیز مثل روز اول شده است؛ و بعد برای بچههایی که داریم این داستانها را تعریف میکنیم بگوییم اما زمان گذشت و روزگاری رسید که دیگر کار در خانه، نگهداری بچهها و درست کردن غذا و جمعکردن میز نهار و شام تنها مختص به زنان نبود و مردانی هم پیدا میشدند که پا به پای مادر، خواهر یا همسر خود در امور خانه مشارکت داشتند. مردانی بودند که بدون خجالت از قضاوتهای همیشگی آدمها برای بچههایشان لالایی میخواندند، آنها را تر و خشک میکردند و حتی مرخصی میگرفتند تا نگهشان دارند تا همسرشان به کارهایش برسد؛ و بعد با افتخار سرمان را بالا نگهداریم و گلویمان را صاف کنیم و بگوییم در روزگاری که از راه رسید، مرد دیگر هیچ برتریای نسبت به زن نداشت. آنها درک کرده بودند که انسانهایی برابر هستند که فقط جنسیتشان باهم تفاوت داشت و تکمیلکننده یکدیگر بودند. هرچند شاید با خواندن این چند خط پوزخندی بزنید و بگویید من از رؤیاهایم اینجا نوشتهام اما به شما حق میدهم که پوزخند بزنید چرا که میدانم راه درازی در پیش داریم. راهی که از دوران مشروطه توسط زنانی چون «بی بی خانم استرآبادی» شروع شده و تا به امروز ادامه داشته است و البته نمیخواهم جامعهای رؤیایی برای نسل بعد در داستانهایمان بسازیم، بلکه برای آنها از زنان و مردانی هم خواهم گفت که با وجود تحصیلات عالی، حضور در جامعه و محیطهای کاری و حتی داشتن شغلهای فرهنگی و خاص اما بازهم مردان را بالاتر از زنان میدانستند و از حق و حقوقشان چیزی نمیخواستند. آن زنان با وجود اینکه سرکار میرفتند، استقلال میخواستند، امنیت شغلی میخواستند اما بازهم مرد را نانآور خانه میدانستند و او قبله عالم دنیایشان بود. ولی این دلیل نمیشود که ما داستانمان را روایت نکنیم. داستان زنان و مردانی که با همکاری یکدیگر و حمایت هم توانستند محدودیتها را کنار بگذارند و دنیای تازهای برای خودشان، فرزندانشان و نسلهای بعد به وجود بیاورند. دنیای که حالاها زمان میبرد تا بهخوبی ساخته شود اما تا همین جای کار هم تحسینبرانگیز است و میدانیم که فردا شکل امروز نیست.
همین چند ماه پیش بود که شهربانو منصوریان عکسی از همسر و فرزندش در صفحه شخصیاش در شبکه اجتماعی اینستاگرام منتشر کرد. عکسی که نشان میداد منصوریان که در سفر بود با همسر و فرزندش مکالمه تصویری داشته و این عکس اسکرینشاتی از این مکالمه تصویری است. در عکس همسر منصوریان کنار فرزند خردسالشان پهلو به پهلو خوابیده است. این عکس بهانهای شد برای بررسی این موضوع که دیگر نگهداری فرزندان توسط مردان و یک امر خجالتآور، ننگین و از اینجور چیزها نیست. اتفاقاً کاربران شبکههای اجتماعیای چون اینستاگرام و توییتر واکنش مثبتی به این موضوع نشان دادند و دیگر خبری از برچسب زدن به چنین مردانی یا زنانی نبود و هرچه بود تشویق و همراهی بود.
روزی روزگاری نیلوفر اردلان، فوتبالیست و فوتسالیست تیم ملی زنان و یا زهرا نعمتی، پرچمدار بازیهای المپیک ۲۰۱۶ ریو و قهرمان پارالمپیک در رشته تیر و کمان به خاطر اجازه همسرانشان نتوانستند به خارج از کشور بروند و در مسابقات جهانی شرکت کنند اما حالا با حمایت نهادهای دولتی و غیردولتی و فشار افکار عمومی و همچنین استفاده از پتانسیل شبکههای اجتماعی چند سالی است که دیگر شاهد چنین اتفاقهایی نیستیم. این روزها شاهد حضور شانهبهشانه زنان ورزشکار در کنار مردان هستیم. راه طول و دراز است اما بعدها میتوانیم داستان پر فراز و نشیب تلاش و حضور زنان ورزشکار برای شرکت در رقابتهای بینالمللی را بنویسیم.