زینب جلالیان در نامهای که پاییز ۱۳۸۸ به نگارش درآورد، اعلام کرد که در یک دادگاه چند دقیقهای، بدون حق دفاع و ارائهی شواهد و مدارک توسط دادستان و بدون حضور وکیل مدافع به کلیه اتهامات عنوان شده محکوم شده است.
بیدارزنی: سال ۱۳۹۸ برای زنان کنشگر ایرانی در عرصههای گوناگون اجتماعی، سیاسی، حقوق بشری و … سالی سخت و جانکاه بوده است. فعالان زن ایرانی با انواع متعددی از اتهام، بازجویی، بازداشت، شکنجه و تهدید برای گرفتن اعتراف و حکمهای ناعادلانه و نامتناسب دست به گریبان بودهاند. به همین مناسبت هیئت تحریریهی تارنمای بیدارزنی بر آن شده که در آستانهی ۸ مارس، روز جهانی زن، پروندهای را با موضوع بررسی وضعیت زنان زندانی در ایران و برخی کشورهای دیگر منتشر کند. در همین راستا در ادامه، مطلبی از این پرونده را میخوانید.
زینب جلالیان، برای سوی چشمها و مقاومتش
«خودتان قضاوت کنید، من مثل ۱۰ سال پیش، تن سالمی ندارم و کلیدهای زندان مرا صیقل دادهاند. وقتی شکنجهگران مرا شکنجه میکردند، تنها چیزی که برایم مانده بود فکر و اعتقادم بود و امیدی که به زنان مبارز و آینده داشتم. ای ستمگران، نظارهگر بودید و هستید، دیدید که نمیشود با قتلعام، شکنجه و زندانی کردن ما زنان، جلوی حقخواهی ما را بگیرید. وقتی یک زنْ جوهرش با آزادی سرشته شده باشد، هیچ ظلم و زوری نمیتواند او را به زانو در بیاورد».
سخنان بالا، بخشی از نامهی «زینب جلالیان»، تنها زندانی سیاسی زن محکوم به حبس ابد، در زندان خوی است که به مناسبت ۸ مارس گذشته به نگارش درآورد. روند پروندهسازیهای امنیتی، ممانعت سازمان امور زندانها و وزارت اطلاعات از حق دریافت مرخصی او طی ۱۲ سال گذشته و محرومیت وی از حق دسترسی به درمان، وضعیت جسمی، بینایی و جان زینب جلالیان را سالهاست که در معرض خطر قرار داده است.
زینب جلالیان، فعال سیاسی کرد متولد ۱۳۶۱ در روستای دیم قشلاق از توابع شهرستان ماکو واقع در آذربایجان غربی است. همان روستایی که زادگاه «شیرین علمهولی» (متولد ۱۳ خرداد ۱۳۶۰، اعدام شده در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹) نیز بود. برای زینب جلالیان، برخورداری از حق تحصیل نیز جز با پافشاری، بهجان خریدن خطر و نفْسِ مبارزه ممکن نبود. شرایط حاکم فرهنگی و اجتماعیِ محل زندگی وی در کنار محرومیت از آموزش رایگان و برابر موجب شد تا او در سنین نوجوانی از خانه خارج و جذب حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک.) شود. او در سال ۱۳۷۹ به همراه خواهر خود، «دنیز جلالیان»، به کردستان عراق رفت تا هم از حق تحصیل برخوردار باشد و هم بتواند به سایر فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بپردازد.
زینب جلالیان پس از حضور در کردستان عراق در مقام یکی از هواداران حزب کارگران کردستان به فعالیتهای اجتماعی خود در «حوزهی زنان» پرداخت. طی این مدت، او هیچگونه ارتباط دیگری با این حزب نداشته است. کمی بعد و پس از تأسیس حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) در سال ۱۳۸۳، زینب جلالیان جذب این حزب شد و تلاش کرد تا در قالب همکاری با آن به بهبود وضعیت زنان کرد بپردازد. فعالیتهای او در زمینهی آموزش و مددکاری اجتماعی بود و در طول مدت زمان حضورش در این حزب، هیچگونه برنامهی نظامی و مسلحانه را در دست نداشته است.
«ربین رحمانی»، فعال حقوق بشر کرد، پیشتر در رابطه با کارنامهی فعالیت جلالیان در حوزهی زنان گفته بود: «زینب پیش از بازداشت، سفرهای متعددی به ایران داشت. چند سال پیش از دستگیریاش در هشتم مارس، روز جهانی زن به دبیرستان بنتالهدی کامیاران رفته بود و با دادن گل به دختران دانشآموز با آنها دربارهی تاریخ این روز و حقوق زنان صحبت کرده بود. یکی از معلمان دبیرستان با دیدن شور و هیجان زینب، او را برای حضور و سخنرانی در مدرسه دعوت کرد و زینب نیز این دعوت را پذیرفته بود».
زینب جلالیان در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۸۶ در اتوبوس کرمانشاه به سنندج در نزدیکی ایستگاه بازرسی قازانچی (حوالی شهر کامیاران) توسط مأموران لباس شخصی مسلح دستگیر شد. او بلافاصله پس از دستگیری به بازداشتگاه ستاد خبری ادارهی اطلاعات کرمانشاه، مشهور به (بازداشتگاه میدان نفت) منتقل و پس از چند هفته به کانون اصلاح و تربیت کرمانشاه فرستاده شد. روند دستگیری زینب جلالیان نخستین مرحله از اعمال بیقانونی مطلق و سرآغاز پروندهسازیهای امنیتی علیه او بوده است. صحبت از قانوناساسی و ذکر کارشکنیهای سیستماتیک دستگاه قضایی علیه کارگران، جمعیت گستردهی معترضان، فعالان کارگری، فعالان زنان، معلمان، فعالان محیط زیست و دانشجویان، این مفاد را تنها به اصولی مکتوب در جهت ارجاع حقوقی بدل میکند. طبق اصل ۳۲ قانون اساسی: «هیچکس را نمیتوان دستگیر کرد، مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین کند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل، بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت ۲۴ ساعت، پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضائی ارسال و مقدمات محاکمه در اسرع وقت فراهم گردد. متخلفِ از این اصل، طبق قانون مجازات میشود». با نگاهی به این اصل و مادهی ۹ میثاق حقوق مدنی/سیاسی و مادهی ۶ قانون آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی، درمییابیم که بازداشت زینب جلالیان نهتنها فاقد هرگونه ارجاع قضائی بوده، بلکه طی مدت بازداشت، هرگز «تفهیم اتهام» نیز نشده است. او پس از دستگیری نیز از جزئیات اتهاماتی که بعدها در دادگاه علیه او سرداده شد بی اطلاع بود و تنها پس ازحضور در دادگاه انقلاب کرمانشاه از مجموع پروندهسازیهای امنیتی مطلع شد.
قاضی مرادی، رئیس شعبه اول دادگاه انقلاب کرمانشاه، در ۱۳ آذر ۱۳۸۷ او را به اتهام «اقدام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران، عضویت در پژاک، حمل و نگهداری سلاح غیرمجاز و تجهیزات نظامی و فعالیت تبلیغی به نفع گروههای مخالف نظام» به اعدام محکوم کرد. این حکم در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸ از سوی قاضی علیمحمد روشنی، رئیس شعبه چهار دادگاه تجدیدنظر استان کرمانشاه، نیز تأیید شد.
در اسفندماه ۱۳۸۸، زینب جلالیان را به صورت ناگهانی از بند زنان کانون اصلاح و تربیت کرمانشاه به بند ۲۰۹ زندان اوین تهران منتقل کردند. جابهجایی غیرمنتظرهای که بدون اطلاع به خانواده و وکیل وی صورت پذیرفت. جلالیان به مدت پنج ماه در بند ۲۰۹ محبوس بود و از طرفی، همزمانی این انتقال با اعدام پنج زندانی سیاسی کرد (فرزاد کمانگر، شیرین علمهولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان) در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ در زندان اوین، نگرانی خانوادهی وی پیرامون احتمال اعدام وی را نیز تشدید کرد. در مردادماه ۱۳۸۹ جلالیان را از اوین به زندان دیزلآباد کرمانشاه منتقل کردند. آذرماه ۱۳۹۰ در حالیکه وکلای پرونده در حال تلاش جهت اعاده دادرسی و نقض حکم اعدام از سوی دیوان عالی کشور بودند، به جلالیان و وکلای او اطلاع داده شد که حکم اعدام وی با «عفو» به حبس ابد تغییر کرده است. سه سال بعد یعنی در آذر ۱۳۹۳ ماموران امنیتی، وی را از زندان دیزلآباد کرمانشاه به زندان خوی دراستان آذربایجان غربی منتقل کردند. شهر خوی بیش از سه ساعت با روستای محل اقامت خانوادهی جلالیان فاصله دارد و رفت و آمد به زندان همچنان برای پدر و مادر کهنسال او امری طاقتفرسا است. زینب جلالیان از آن پس در حال گذراندن حکم حبس ابد خود در زندان خوی است.
به روند بازداشت، بازجویی، دادرسی، محاکمه و اجرای حکم زینب جلالیان، میبایست اعمال شکنجههای متعدد او را نیز اضافه کرد.
نقض اصل منع بازداشت خودسرانه و دستگیری بدون ارائهی حکم، عدم حق دسترسی به مشاوره حقوقی و ملاقات با وکیل، نقض اصل ممنوعیت شکنجه، ممانعت از تماس و ملاقات با خانواده، نقض حقوق زندانی جهت دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی و عدم اصول دادرسی در زمرهی مواردی است که دامنهی کارشکنیها و محرومیتهای ناشی از آن تا کنون نیز برقرار است.
زینب جلالیان در نامهای که پاییز ۱۳۸۸ به نگارش درآورد، اعلام کرد که در یک دادگاه چند دقیقهای، بدون حق دفاع و ارائهی شواهد و مدارک توسط دادستان و بدون حضور وکیل مدافع به کلیه اتهامات عنوان شده محکوم شده است. او در این نامه نوشت: «محاکمهام تنها چند دقیقه طول کشید. قاضی به من گفت تو دشمن خدا (محارب) هستی و مثل تمامی دشمنان خدا طی مدت کوتاهی اعدام خواهی شد».
جلالیان در شکنجهی خود در خلال نامهها و گفتگو با خواهر خود دنیز گفته است: «لباس های مرا بر روی تنم پاره کردند، چشم هایم را بستند، دست و پایم را با زنجیر به تخت آهنی بستند و شکنجه وحشتناک مرا شروع کردند. با کابل به زیر پاهایم شلاق زدند، پاهایم خیلی وحشتناک ورم و کبود شده بودند. این قدر مرا شکنجه کردند که دیگر هیچی را احساس نمی کردم، تمام تنم بیحس شده بود، دیگر اختیار جسمم را نداشتم». ضربات متعدد به بدن، کوبیدن سر به دیوار، شکستگی پیشانی، خونریزی داخلی، تورم در ناحیهی چشم، تهدید به تجاوز و بازجویی مکرر با چشمبند، دستبند و پابند درحالی که دستها و پاهای وی به هم زنجیر شده بود، در ردیف اعمال شکنجههای جسمی و روانی وارد شده در خلال بازجوییهای او بوده است.
جلالیان، طی پنج ماهی که در سال ۸۹ در بند ۲۰۹ زندان اوین نگهداری میشد نیز مورد شکنجه، تهدید و فشار روحی قرار گرفت تا به اتهامات وارده، بهویژه اتهام همکاری نظامی با پژاک در یک مصاحبهی تلویزیونی شرکت کند و حاضر به اعتراف اجباری شود. جلالیان در اعتراض به تداوم محرومیتها و شکنجههای روحی و جسمی، دست به دو اعتصاب غذا در بازداشتگاه کرمانشاه و زندان اوین زد.
روز دوشنبه ۷ مرداد ۹۷، جلالیان به همراه ۹ زندانی دیگر در اعتراض به عدم بهرهمندی از امکانات زندان و محرومیت از ملاقاتهای هفتگیْ اعتصاب غذا کرد. اعتصابی که پس از سه روز با قول پیگیری رئیس زندان مبنی بر رفع مجموع محرومیتها پایان پذیرفت.
پس از این اعتصاب، جلالیان در گفتگو با شبکه حقوق بشر کردستان اعلام کرد که در تاریخ ۱۰ مردادماه و پس از وعدههای داریوش بخشی رئیس زندان خوی به اعتصاب غذای خود پایان دادند. بعد از انتشار خبر اعتصابغذا، شخصی به نام «مصطفی مولودی» که خود را وکیل زینب جلالیان معرفی کرده بود، خبر اعتصاب غذای او را تکذیب کرد. تمامی این موارد درحالی صورت گرفت که «محمد شریف» و «امیرسالار داوودی» هر دو وکیل جلالیان بهشمار میرفتند.
پس از بازداشت امیرسالار داوودی، جلالیان از وجود یکی از وکلای خود نیز محروم شد. روز سهشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷، ماموران حفاظت اطلاعات قوه قضاییه، امیر سالار داوودی را بازداشت و به زندان اوین منتقل کردند. داوودی توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ۱۱۱ ضربه شلاق و ۳۰ سال حبس محکوم شد که از این میزان مجازات حبس، ۱۵ سال آن قابل اجراست. زینب جلالیان در نامهها و پیامهای خود از زندان، بازداشت و صدور حکم سنگین وکیلش را محکوم کرد.
امیرسالار داوودی در ۲۱ مرداد ۱۳۹۳ در صفحهی فیسبوک خود بنا به اظهارات زینب جلالیان به وضعیت او در زندان دیزلآباد اشاره کرده بود: «در سلولی که برای سه نفر گنجایش دارد، هفت نفر نگهداری میشوند. هر دو روز یکبار سلول مورد بازرسی و بههم ریخته میشود و در یکی از این بازدیدها، مامورانْ کتاب شاهنامه او را پاره کردهاند. رعایت حجاب کامل اسلامی در داخل بند زنان (مقنعه، شلوار بلند و ضخیم و جوراب کلفت و تیره و مانتوی بلند) الزامی است و تعیین سهمیهبندی (دو بار در روز) برای استفاده از توالت از دیگر محدودیتهای اعمال شده علیه او و سایر زندانیان این زندان است. هر روز فقط نیم ساعت اجازه هواخوری به او داده میشود و بندهای زندان دیزلآباد حتی در مردادماه هم فاقد کولر و یا حتی پنکه هستند. فروشگاه زندان فقط سه کالای ویفر، چای و ساندیس کیسهای را به زندانیان میفروشد و زینب و سایر زندانیان این زندان از تهیه اقلام مورد نیازشان محروم هستند».
در مهرماه ۱۳۹۵، امیرسالار داوودی از تشدید وضعیت نامناسب بینایی موکل خود نیز خبر داده بود. زینب جلالیان سالهاست که به ناخنک چشم، تب برفکی، خونریری معده، ناراحتی قلبی و روده مبتلاست. ناخنک چشم یک ضایعه مثلثی است که از سفیدی چشم بر روی سیاهی چشم (قرنیه) کشیده میشود، به تدریج تمامی قرنیه را تحت پوشش قرار میدهد و منجر به از دست رفتن بینایی خواهد شد. تب برفکی نیز بیماری عفونی دهان و پا است که کنترل آن منوط به واکسیناسیون و مراقبتهای ویژهی درمانی است. طی سالیان گذشته، وزارت اطلاعات و سازمان امور زندانها از اعطای مرخصی جهت درمان جلالیان به رغم تامین وثیقهی سنگین ۱ میلیارد تومانی از سوی خانوادهی او نیز جلوگیری کردند. در تمامی ۱۲ سال گذشته او از حق دسترسی به مرخصی محروم است و حتی با حضور در مراسم خاکسپاری برادرش نیز مخالفت شد. علیرغم پیشروی بیماریهای متعدد، مسئولین زندان با سلبِ حق دسترسی به درمان در بیرون زندان و بهرهمندی از پزشکان متخصص، بارها از او خواستند تا به اعترافات دروغین علیه خود بپردازد. چندی پیش در یک مستند پخش شده در شبکه پرس تی وی، نامههایی جعلی از پزشکان و بهداری زندان منتشر شد که خبر از اعزام زینب جلالیان به بیمارستان و رسیدگی پزشکی به وی میداد؛ امری که تا کنون صورت نگرفته است. مأموران وزارت اطلاعات شرط اعزام وی به بیمارستان را شرکت در مصاحبه تلویزیونی اعلام کردند. زینب جلالیان به علت تحمل شکنجههای فیزیکی از ناحیهی چشم نیز دچار مشکل شده و با اختلال و ضعف بینایی روزشمار حبس ابد خود را میگذراند. فقدان بهداشت در سلولهای زندان، نبود تغذیهی سالم و کافی و همچنین اثرات شکنجههای اعمال شده بر او، خود را به صورت بیماریهای متعدد نمایان ساخته است. جلالیان از همان ماههای نخست بازداشت به بیماری چشمی مبتلا شد که تا کنون، دید او را مختل کرده است. پزشک بهداری دیزلآباد به او اعلام کرده بود که چشم آسیبدیدهی وی میبایست جراحی شود، در غیر این صورت، بینایی هر دو چشمش را از دست خواهد داد. تمامی اینها در حالی است که دستکم دوبار از پروسهی درمانی او بهمثابه شکنجهای آشکار بوده است. بنا به اظهارات جلالیان، دفعاتی که به بهانهی معالجه به بهداری زندان منتقل شده دستهایش را با دستبند به تختخواب بهداری بسته و قصد تزریق اجباری دارو داشتند. او نیز به پزشک معالج بهداری گفته است: «من یک زندانی هستم و نباید بدون آگاهی از دلیل تزریق این دارو تحت مداوای تحمیلی قرار بگیرم».
درکنار روند بیماری کشنده و وجود بهداری و پزشک زندان در مقام شکنجهگاه و شکنجهگر، حق تماس، ملاقات و مرخصی زینب جلالیان نیز با محرومیت و پیششرطهای امنیتی مواجه است. جلالیان طی مدت حضور خود در بازداشتگاه اطلاعات میدان نفت از تماس و دیدار با خانوادهی خود محروم بود. پس از انتقال به کانون اصلاح و تربیت زندان دیزلآباد کرمانشاه، وجود یک مکالمهی ۲ دقیقهای در هفته به تنها راه ارتباطی وی با خانوادهی خود تبدیل شده بود. پس از انتقال جلالیان به زندان خوی نیز او کماکان از حق مرخصی خود محروم مانده است. محمد شریف، وکیل دیگر او، چندی پیش اعلام کرد که: «برای دادن مرخصی به زینب جلالیان پیششرطهایی همچون مصاحبه تلویزیونی گذاشتهاند که درخواست آنها از سوی زینب رد شده است».
جان زینب جلالیان در زندان خوی درخطر است و روند تضییع حقوق وی از لحظهی نخست بازداشت تا بهامروز به قوت خود باقی است. سعید شیرزاد، زندانی سیاسی محبوس در رجاییشهر، با انتشار نامهای در شهریورماه ۱۳۹۴ نوشت: «سخنم از زینب جلالیان است که نه از حکم اعدامش گفته شد و نه از حبس ابدی که آن را میگذراند و نه از چشمانش که این روزها در حال نابینا شدن است…اگر جرمشْ کرد بودن است پس چرا از من میگویند و از او چیزی نمیگویند؟ اگر جرمش نرفتن به دانشگاه است، با شما میگویم که دانشگاهی که او رفته را ما نرفتهایم».
برای زینب جلالیان که دسترسی به آموزش و برخورداری از حقوق اولیه را هم در گرو مبارزه و تکوین آگاهی طبقاتی خود در قبال زنان میدید، گذران حبس در ۱۲ سال گذشته، اعمال شکنجهها و تجمیع پروندهسازیهای امنیتی هم نتوانست او را مغلوب رویهی بیگانهسازی با خود و ایستادگیاش کند. وضعیت نامناسب جسمی و تضعیف بینایی، منجر به سرسپردگی و پذیرش مطالبات نهادهای امنیتی در قبال بهرهمندی از حق درمان نشد و دیوارهای زندان نیز مانع از شنیدن فریادهای معترضان در سالیان گذشته و آبان خونین سال جاری نبود. او بارها طی نامهها و بیانیهها به ضرورت ایستادگی علیه ظلم و مفهوم مقاومت تأکید کرده است. بدون شک، بهترین روایت از وضعیت زینب جلالیان از زبان خود او قابل بیان است، خطوطی جانکاه و سراسر ایستادگی که با درج آن، نامهی ۸ مارس سال گذشته را به پایان برد:
«من زینب هستم، زینب جلالیان، زن کُردی که شاهد صدها جنایت جمهوری اسلامی در زندان و شاهد تهمت، اهانت، شکنجه و از همه بدتر شاهد اعدام ١٠ نفر از همبندیهایم بودهام. آیا دردی بزرگتر از این هست؟ تازه این ظالمان از من میخواهند ابراز پشیمانی بکنم، مگر ممکن است منی که این همه ظلم و زور را با چشمانم دیده ام اظهار پشیمانی کنم؟ باور کنید هر وقت ستمگران، ظلم و شکنجه را بر من بیشتر میکنند، من جسورتر و مقاومتر میشوم».