بیدارزنی: قوانین پوشش[۱] به اشکال متفاوت، مسئلهآفرین هستند. مدارس، سالنهای ورزشی و مشاغل غالباً از قوانین پوشش بهره میگیرند تا آنچه در محیطهای خود «حرفهای» مینامند را تقویت کنند و یا از انحرافات ناشی از پوششی که ممکن است بعضی آن را لُختی یا «نامناسب» بدانند، بکاهند.
این نیتها به ظاهر بیضرر هستند، مقاصدی که میخواهند یک محیط کاری سالم برای همه کاربران ایجاد کنند. با این حال لازم نیست لایههای زیادی از این مسئله را کنار بزنید تا به تأثیرات ستمگرانه این قوانین پی ببرید.
مثلاً فکر کنید چه روی میدهد وقتی:
- [صاحبان] مشاغل به کارمندان خود میگویند لباس «حرفهای» بپوشند.
- [مدیران] سالنهای ورزشی، کاربران خود را از استفاده از وسایل «منحرفکننده» منع میکنند.
- [سیاستگذاران] مدارس از دانش آموزان خود انتظار دارند پوششی که انتخاب میکنند مناسب همان جنسی باشد که با آن به دنیا آمدهاند.
در هر یک از این موارد، نهادی که افراد را به پوشش خاصی وادار میکند، در واقع نسبت به مناسب بودن یا نبودن انواع پوششها و رفتارها، قضاوت ارزشی کرده است. این نوع قضاوتهای ارزشی، اغلب چارچوبهای سرکوبگر و تبعیضآمیزی را ایجاد میکنند که به منزوی شدن گروههای خاص میانجامد.
قوانین پوشش غالباً بهطور نابرابر و به روشهای زنستیزانه، نژادپرستانه، استعمارگرانه و ضد تراجنسیتی اعمال میشوند.
مدارس و سالنهای بدنسازی برای دفاع از قوانین پوشش خود، اغلب استدلالِ «منحرفکننده» را به کار میبرند. آنها به کاربران محیطهای کاری خود میگویند به چه نحوی لباس بپوشند تا موجب انحراف کاربران دیگر نشوند. در به کار بردن این استدلال، معمولاً به کسانی که هویت زنانه دارند میگویند «خود را بپوشانید که باعث انحراف جماعت مردانه نشوید». مثلاً مدارسی که دانشآموزان را از مجلس رقص (پرام) خودشان به خاطر پوشش «تحریکآمیز» بیرون میاندازند و محیطهای کاری که تراجنسیتیها و کسانی که خارج از دوگانهی جنسیت (مرد و زن)[۲] هویت یافتهاند را مجبور به پوشیدن لباس «زنانه» یا «مردانه» میکنند. گویی مد، هویت جنسیتی دارد.
وقتی سیاستگذاران مدارس به دانشآموزان میگویند پوششی داشته باشند که موجب «انحراف» دیگران نشود، در واقع باعث برتریسازی آموزش و پرورش یک جنسیت بر دیگری، شرمنده کردن دانشآموزان و جنسی شدن بدنشان میشوند. بهاینترتیب هنجار دگرجنسگرایی و دوگانهی جنسیت (زن و مرد) را تقویت میکنند و این گمان را در خاطرها تثبیت میکنند که «پسران نمیتوانند خود را کنترل کنند».
مثالهای بسیار زیادی در این مورد وجود دارد و فقط مربوط به قوانین پوشش نیست. چنین استدلالهایی به برساختن آن دسته از اعتبارات اجتماعی موجود درباره آزار و اذیت جنسی کمک میکند -اعتباراتی که به پلیس اجازه میدهد بگوید «شما نباید این لباس را میپوشیدید، فکر نکردید چه میشود؟» سیاستگذاری دربارهی آنچه مردم میپوشند به جای آنکه به آنها بیاموزد با احترام و رعایت حق رضایت طرفین با دیگران رفتار کنند این پیشفرض را ایجاد میکند که پوشش خاصی از شما در برابر تجاوز جنسی محافظت میکند درحالیکه افراد به شما آسیب میزنند نه نوع پوششی که انتخاب کردهاید.
چنین باوری افسانه و مقصرپنداری قربانی است. لباسها کسی را دعوت به تجاوز جنسی نمیکنند. تجاوز سابقهای قدیمیتر از دامن کوتاه دارد.
این فرهنگ فراتر از خشونت جنسی آشکار است و در قوانین پوشش و آرمانهای تنانهی عمومیِ ناگفته تجلی مییابد – مثلاً با شرمگین کردن مردم وقتی لباسی را میپوشند که بر اساس باورهای عمومی در مورد پوشش و تن «نامناسب» یا «وسوسهآمیز» قلمداد میشود؛ یا به آنها میگویند فضای عمومی را ترک کنید یا لباستان را تغییر دهید، در نتیجه از تحقیر عمومی بهعنوان ابزاری برای کنترل پوشش مردم استفاده میکنند.
درباره اینکه چطور برتری سفید خود را در قوانین پوشش پنهان میکند حرفهای بسیاری برای گفتن است، مثلاً چگونه هنجارهای پوشش مسیحیان سفیدپوست در مدارس بومی[۳] بهصورت خشونتآمیز تحمیل میشد؛ از جمله با کوتاه کردن اجباری موها برای آنکه کودکان جوان بومی را به لحاظ فرهنگی و جنسیتی تحقیر و منزوی سازند.
- آموزشگاههایی هستند که از طریق قانون پوشش، پوشیدن «لباس گروهی (باند)» را برای مردان جوان سیاهپوست و لاتین ممنوع میکنند[۴].
- ممنوعیتهایی که برای حجاب زنان مسلمان، حتی اگر نقض قانون حقوق بشر باشد و رقابت ورزشکاران باحجاب اعمال میشوند.
واکنش سیاسی خشونتآمیزی که سیک [هندی] بالتج سینگ دیلون هنگام لابی برای تغییر قانون پوشش «پلیس سواره نظام سلطنتی کانادا»[۵] که ریش و عمامه را ممنوع کرده است- با آن روبرو شد.[۶]
در مدارس، جوانان سیاهپوست را از آرایش موهای طبیعی خود مطابق فرهنگ سیاهپوست، منع میکردند (از جمله مدل بافت مو به روش اضافه کردن مو، بافت خطی، بافت گوشهسر، بافت دردلاک …). در حقیقت، قوانین پوشش در مدارس به روشی اعمال میشوند که جوانان رنگینپوست را بیشتر از جوانان سفیدپوست هدف قرار میدهند و به «کانال مدرسه به زندان»[۷] کمک میکنند.
قوانین پوشش بهمنظور کنترل عدم انطباق جنسیتی نیز به کار میروند و دانشآموزان تراجنسیتی و کوئیر را هدف قرار میدهند که پوشش «نامناسب» برای جنسیتِ فرض شده/ درک شده/ تعیین شدهی خود دارند.
قوانین پوشش معمولاً سایززده[۸] نیز هستند[۹]، به این دلیل که برای اعمال معیارهای غیرواقعی بدن به کار میروند و تنهایی را که مطابق این معیارها نیستند مجازات میکنند.
معمولاً توجیه میکنند که قوانین پوشش باعث میشود مردم بتوانند از طریق خرید لباسِ کمتر برای دانشآموزان یا کارمندان (فرم لباس)، در هزینههای خود صرفهجویی کنند؛ اما این قوانین با انتظارات طبقاتیشان که به مردم میگوید لباسهای گرانقیمتتر -چه به لحاظ قیمت خرید یا هزینه نگهداری- بخرند این استدلال را بیاثر کردهاند (بهعنوان مثال به فرمهای لباس مدرسه فکر کنید که چگونه باید شسته رفته باشند).
تبعیض طبقاتی ایدهی ناسرهاش را به شیوههایی میپروراند که به واسطه آن مدارس و محیطهای کاری با بهکارگیری زبانی ناخوشایند در مورد تمایل به داشتن مؤسسهای «با کلاس» (با کلاس به معنی برخورداری از کردار و رفتار مشابه طبقه بالا)، یا برابر پنداشتن صلاحیت و موفقیت با یک سبک خاص پوشش و رفتار، انواع لباسهایی که افراد طبقات فقیر و کارگر استطاعت تهیه آن را دارند، منع میکنند. مطالعهای در ایالات متحده نشان داد که در مدارس، قوانین پوشش به شیوه نامناسبی علیه افراد معلول اجرا میشود.
از قضا، یکی دیگر از استدلالهای متداول برای قوانین پوشش در مدارس این است که آنها از کمپینهای ضد زورگویی حمایت میکنند، با این فرض که با اجبار هر دانشآموز به پوشیدن لباسهای همشکل، «زمین بازی مدارس را هم تراز میکنند» و فرصتهای آزار و اذیت و قلدری علیه دانش آموزانِ اقلیت را از بین میبرند. چنین استدلالی به ستم وجههی فردیت میبخشد و با خشونت بهصورت زیرپوستی رفتار میکند و بار دیگر بار مسئولیت، هزینهها و زحمت تأمین امنیت مدرسه را مستقیماً بر دوش دانشآموز میاندازد. در واقع نشان میدهد:
شما میتوانید لباسهای یک نفر را از او جدا کنید، اما نمیتوانید او را از ساختارهای ستمِ سیستمی -که در آن زندگی میکنیم- رها کنید.
زمانی که نهادها از «پذیرفته شدن»، «حرفهای بودن» و «ناراحت کردن» دم میزنند، منظورشان معیارهای مبتنی بر بدنهای سفیدپوستِ سالمِ همسو-مردانه[۱۰] است. آنها به تاریخی از استعمار، نژادپرستی و پدرسالاری ارجاع میدهند و این عقیده را تقویت میکنند که تنها یک دوگانهی (باینری) جنسیت، واقعی است و باید اجرا شود. خلاصه، قوانین پوشش اغلب ابزاری برای فرهنگ مسلط بودهاند و راهی برای حفظ و مراقبت از انواع خاصی از بدنها. ازآنجاکه قوانین پوشش به فرهنگ تجاوز مربوط است، گاه این ایده را برجسته میکنند که هر زمان افرادِ زن-هویتیافته به روشی خاصی لباس میپوشند، بدنهایشان بهطور طبیعی جنسی میشود و بهطور طبیعی در معرض خطر تعرض قرار میگیرند. این ذهنیت بهجای تمرکز بر شخص آسیبزننده، آسیبدیده را سرزنش میکند.
خبر خوب اینکه برخی از مدیران به شناخت تأثیرات مخرب قوانین پوشش بد بر مردم، روی آوردهاند. هیئتمدیره مدرسه ویکتوریای بزرگ در حال بازنگری زبان قانون پوشش این مدرسه است تا هر چیزی را که دختران را هدف قرار میدهد حذف کند. چراکه وقتی صحبت از قوانین پوشش و خشونت جنسی میشود، موضوع پوشش نیست. مسئله حق یکی بر برخی از انواع دیگر بدنهاست. مسئله فقدان آگاهی از رضایت و احترام به حد و حدودها است.
به این ترتیب قوانین پوشش چیزی فراتر از خشونت جنسیتی است. این قوانین آنچنان در نظامهای ستم و خشونتگر تنیده است که طرح و اعمال آنها خطرات جدیِ تقویت نژادپرستی، تبعیض جنسیتی، تبعیض طبقاتی و سایر اشکال ستم را به همراه دارد. با توجه به این زمینه فکری، باید به سؤالات زیادی توجه کنیم. آسایش چه کسی اولویت دارد؟ برای کدام هویتها، جنسیتها و فرهنگها معین میکنند که چه چیز مناسب است؟ از چه طریق نژاد، طبقه و جنسیت افراد بر تجربه آنها از قوانین پوشش تأثیر میگذارد؟
پوششِ فرهنگی چه کسانی هنجاری است و علیه چه کسانی تبعیض روا میشود؟ قانون پوشش از چه کسی محافظت میکند و به چه کسی آسیب میرساند؟ قانون پوشش با چه روشهایی به فرهنگ حقجوئی و زنستیزی کمک میکند؟
منبع
Serena (2018-01-24), “How dress codes reinforce systemic violence”, Access at: www.antiviolenceproject.org
[۱] Dress codes
یک سری قوانین و اصول نوشته شده و بیشتر مواقع نانوشته در رابطه با لباس پوشیدن است. یک سری قوانین که مشخصکننده نوع لباس پوشیدن گروه خاصی از افراد تحت شرایط مشخص (مهمانی، جلسه کاری، لباس نظامی و …) است.
[۲] – باینری جنسیت به کسانی که گفته میشود که بهصورت صفر و یک مرد یا زن شناخته میشوند. Non binary آن دستهای هستند که خارج از دوگانه مردانه زنانه هویت مییابند.
[۳] Residential schools
مدارسی که برای بومیان در کانادا ساخته شده بود. این مدارس بین سالهای ۱۸۷۰ و ۱۹۹۰ فعالیت میکردند. آخرین مدرسه بومی در سال ۱۹۹۶ تعطیل شد. کودکان بین ۴ تا ۱۶ ساله در این مدارس شرکت میکردند. هدف این مدارس از بین بردن همه ابعاد فرهنگ بومی بود. دانشآموزان موهایشان کوتاه بود، لباس فرم میپوشیدند و روزهایشان بهشدت با جدول زمانی تنظیم میشد. (توضیح از مترجم)
[۴] See “Can We Fix The Race Problem in America’s School Discipline?,“Chicago Bar Slammed For Allegedly Racist Dress Code,» “School Dress Code Criticized, Defended.
[۵] Royal Canadian Mounted Police پلیس سواره نظام سلطنتی کانادا
[۶] در سال ۱۹۹۱، بالتج سینگ دیلون به عنوان اولین عضو پلیس سواره نظام سلطنتی کانادا مجاز به پوشیدن عمامه – به عنوان بخشی از آیین سیک خود – به جای کلاه سنتی پلیس سواره نظام کانادا (استتون) شد. درخواست دیلون مبنی بر تغییر قوانین پوشش RCMP باعث ایجاد بحث ملی درباره اقامتگاههای مذهبی در کانادا شد.
[۷] schools-to-prison pipeline
[۸] Sizeist
تبعیض بر اساس سایز افراد
[۹] E.g. “Dress Code Discrimination: Different Figure, Different Rules?, “One size fits who?”
[۱۰] cis masculine/ cis male
به افرادی اشاره میکند که با اندام مردانه به دنیا آمدهاند و خود را نیز مرد میدانند.