بیدارزنی: اخلاق فمنیستی یک نظریه خاص نیست بلکه دیدگاه کلی در خصوص اخلاق است
۱) اساس اخلاق فمینیستی
برجستهترین متفکران و حامیان نظریات اخلاقی که ما اندیشههای آنان را بررسی میکنیم در یک ویژگی مشترک هستند و آن این است که همگی مرد هستند. بسیاری از آنان در جوامعی زندگی میکنند که بهطور نظاممند نسبت به زنان تبعیض قائل میشوند و حتی در اندیشه متفکران بزرگ آنها میتوان انعکاس این دیدگاهها را مشاهده کرد. از اینرو جای شگفتی نیست که بسیاری از فیلسوفان برجسته دیدگاههایی را مطرح میکنند که در این زمان ما را محدود میسازند.
ارسطو میگوید: «مرد ذاتاً برتر و زن ذاتاً کهتر است. مرد فرمان میدهد و زن فرمانبردار است». اکوئیناس میگوید: «با نظر به سرشت زنان، آنها ناقص و نامشروع هستند». کانت مینویسد: «از آنجایی که آموزش و تفکر برای زنان رنجآور است، حتی اگر در نهایت موفق شوند، ویژگیهایی که برای جنس زن شایستگی محسوب میشود را از بین میبرد… و آنها جذابیتهایی را که بدان وسیله زنان میتوانند بر مردان چیره شوند را کاهش میدهند… فلسفه آنان برای عقل نیست بلکه برای احساس است». روسو می گوید: «زنان اشتباه میکنند علیه قوانین نابرابری که توسط مردان وضع شده شکایت میکنند، چراکه این نابرابری نتیجه تعصب صرف مردان نیست بلکه نتیجه تفکر عقلانی است… زنان را باید در زیر یوغ آورد بهطوریکه متوجه این اسارت نشوند، تا اینکه بر تمایلات خود مسلط شوند و بر خواست دیگران تسلیم شوند. ممکن است گفته شود این تحقیرها بر اندیشههای بنیادی این فیلسوفان تاثیری ندارد و از اینرو بی اهمیت شمرده شوند. به یک معنا این ادعا صحیح است، چراکه تقریبا هیچ یک از فلاسفه بزرگ گذشته در خصوص زنان چیزی اظهار نکردهاند و به یک معنا درست نیست، زیرا به دو شیوه آنان زندگی زنان را بیاهمیت می دانستند؛ اول از طریق طرح ادعاهای آسیبرسان و اشتباه در خصوص آنان و دوم از طریق نادیده گرفتن تجربیات و جنبههای فکری زنان. برای قرنها هر دوی این شیوههای فکری در اندیشههای اخلاقی عادی بوده است. اخلاق فمینیستی به دنبال راه چارهای برای این دو نقص است.
اخلاق فمنیستی یک نظریه خاص نیست بلکه دیدگاه کلی در خصوص اخلاق است که با چهار ادعای اصلی تعریف شده است:
۱) زنان به اندازه مردان اخلاقی هستند؛ نظریاتی که بر اساس آنها تبعیت زنان از مردان اشتباه است.
۲) تجربیات زنان سزاوار احترام هستند و برای تکامل و فهم صحیح اخلاق حیاتی هستند. از نظر آنها در حوزهای که فلاسفه این تجربیات را نادیده میگیرند، نظریات آنها ناقص و نادرست است.
۳) ویژگیهای اخلاقی زنان مانند همدردی، مراقبت، نوع دوستی، بخشش و غمخواری از نظر اخلاقی حداقل به همان اندازه مهم هستند که ویژگیهای اخلاقی مردانه مانند رقابت، استقلال، آمادگی رزمی و پافشاری بر شرافت اهمیت دارد.
۴) شیوههای استدلال اخلاقی زنان که بر همکاری، انعطاف، آزادی برای پذیرش نظریات رقیب و ارتباط با خانواده و دوستان تاکید دارند اغلب بر شیوههای استدلال اخلاقی مردان که بر بیطرفی، انتزاع و تبعیت شدید از قوانین تاکید دارند، اولویت دارند.
در اینجا دو نکته قابل ذکر است. اول اینکه، ما نمیگوییم تمام زنان مهربان و دلسوز و تمام مردان پرخاشگر و سبقتجو هستند. آنچه ذکر شد کلیاتی هستند که در برخی حوزهها ممکن است موارد استثنای بیشماری داشته باشد. دوم اینکه، زمانی که از ویژگیهای دیرینه مردان و زنان سخن میگوییم، مراد این است که اینها ویژگیهایی هستند که مدت زمان طولانی در فرهنگ ما به عنوان ویژگیهای مردان و زنان به آنها اشاره شده و این بدان معنا نیست که آنها ویژگیهای درونی مردان و زنان است. بسیاری از ویژگیهایی که بین ما مشترک است محصول فرعی اجتماع است. رفتار کلیشهای غالبا هیچ مبنای حقیقی ندارد. آنها نه تنها بیانکننده ویژگیهای ذاتی ما نیستند، بلکه غالبا نتیجه رویدادهای دشوار و فرصتهای محدود ما میباشند.
در قرن ۲۰ با فرض این طرح انگارهها در رویکردهای زنانهنگر به فلسفه اخلاق «زن جمعی» جایگزین «مرد خودمختار» شد.
۲) توسعه و رشد اخلاق فمینیستی
اخلاق فمینیستی به خودی خود در سال۱۹۸۰ وارد حوزه فلسفه شد و قبل از آن نوشتههای پراکندهای رونق پیدا کرده بود که به وسیله فیلسوفان فمنیستی در طول دو قرن نوشته شده بود. اما در سال ۱۹۸۲ روانشناس دانشگاه هاروارد -کارل گیلیگان- معروفترین کتابش را با نام «با صدایی متفاوت» منتشر کرد که به حق است که میگویند این کتاب بیشتر از بقیه آثار به تقویت روند جدید فکری فیلسوفان پرداخته است. گیلیگان می گوید که زنان درباره جهان فکر میکنند و جهان را متفاوت با مردان تجربه میکنند. این مسئله جدید نبود، مدتها بود که روانشناسان بر این مسئله اتفاق نظر داشتند. تفاوتهای ذهنی آن چیزی بود که باعث شد گیلیگان دیدگاه اصلی را آنجا که تفکر زنانه را به مراتب پایینتر از تفکر مردانه می دانستند، نپذیرد و رد کند. یکی از تاثیرگذارترین مدلهای تفکر اخلاقی درسال ۱۹۷۰بود که توسط لارنس کلبرگ، همکار گیلیگان با عنوان نظریه تحول اخلاقی مطرح شده است. کلبرگ از این نظریه که رشد اخلاقی (تفکر اخلاقی) را دارای شش مرحله میداند، دفاع کرده است. به نظر گیلیگان، روششناسی کولبرگ مردمحور است. او به نقد نظام اخلاقی در اندیشهی فلسفی غربی پرداخت که در نهایت به روششناسی که بر تجربه اخلاقی زنان متمرکز است، دست یافت. پس از او، متفکرانی چون ویرجینیا هلد، نل نودینگز، سارا رودیک و اوا کیتای کوشیدهاند نظریات جایگزینی به دست دهند که از منظر انسانی و عمومیتر به اخلاق مینگرد و به جای محدود شدن در روشها و ارزشهای طبقات خاص، به دنبال ارزشها و روشهایی است که باعث پرورده شدن استعدادها و زندگی همهی افراد و طبقات میشود. مهمترین نظریهی اخلاقی که در این راستا قوام یافته، نظریهی اخلاق مراقبت است که ویرجینیا هلد و نل نودینگز بیش از همه آن را پرورانده و گسترش دادهاند.
کارل گیلیگان و نل نودینگز نظریههای متعارف اخلاق را ناقص دانستند چون ارزشها و فضیلتهای مرتبط به زنان در فرهنگ اجتماعی را نادیده میگیرند و بیارزش میشمارند و با نقد نظریههای اخلاقی تکلیفگرای کانت و نتیجهگرای میل در سه نقطه خود را از آنها متمایز کردند: ۱ (جزئینگری، ۲) طرفداری، ۳) اصل محبت و به کارگیری عواطف.
۳) اخلاق مراقبت:
یکی از گرایشهای نوبنیاد در اخلاق هنجاری رویکرد زنانه نگرِ اخلاق مراقبت است. فیلسوفان زنانهنگر انتقادات فراوانی به تک تک نظریههای اخلاقی دارند و معتقدند این نظریات بر مداری مردمحورانه نظم یافتهاند و ارزشهای آنان نماینده ارزشهای مردانه است. مشهورترین رهیافت های زنانه، اخلاق مراقبت است (Ethic care).
اخلاق مراقبت تلاش میکند فلسفه اخلاق را با آغاز کردن از تجربیات و ارزشهای زنانهنگر متفاوتی از اخلاق سنتی و قالب، چون: مراقبت care، همدردی sympathy، همدلی empathy، حساسیت sensitivity، مسئولیتپذیری responsiveness ، اعتماد trust، ارتباط relation و مانند اینها بازسازی کند.
۴) نل نودینگز
– زندگینامه نل نودینگز
نل نودینگز امروز با فعالیتهای گستردهش در حیطه تعلیم و تربیت چهرهای شناخته شده است. او در سال ۱۹۲۹ متولد شد و تقریبا در همه مقاطع آموزشی از ابتدایی تا دانشگاه تدریس کرده است. استاد فلسفه و تعلیم و تربیت در دانشکده تربیت معلم دانشگاه کلمبیا و استاد بازنشسته تربیت کودک در دانشگاه استنفورد است. او در جهتدهی به برنامه تربیت معلم در دانشگاه استنفورد نقش مهمی داشته و در باب موضوعاتی از جمله آموزش ریاضیات، تجربه زنانه در تعلیم و تربیت، فلسفه تعلیم و تربیت، و غمخواری و اخلاق در تعلیم و تربیت آثار متعددی دارد. وی سیزده کتاب و حدود دویست مقاله تالیف کرده است. برخی از افتخارات او جوایز ملی و بینالمللی متعددی است که به سبب تدریس قابل تحسین و ریاست بر دانشکدهی تعلیم و تربیت، دریافت کرده است. نودینگز در زمره «برترین زنان قرن بیستم»[۱]، «فهرست بینالمللی زنان برجسته»[۲]، «فهرست برجستگان علوم انسانی»[۳] ، «صد متفکر تعلیم و تربیت»[۴] و فهرستهایی نظیر اینها نام برده شده است. همچنین وی ریاست جوامع علمی گوناگون نظیر «انجمن فلسفه تعلیم و تربیت» در سالهای ۱۹۹۱-۹۲، «انجمن جان دیویی[۵]» در سالهای ۱۹۹۴-۹۶ و «فرهنگستان ملی تعلیم و تربیت» در سال ۲۰۰۰ را عهدهدار بوده است (با استفاده از [۶]C.V. شخصی نادینگز). او دکترای خود را در رشته فلسفه و نظریه تربیتی از دانشگاه استنفورد گرفته است؛ درجه فوق لیسانس در ریاضیات را از دانشگاه راتگرز[۷]و درجه لیسانس در ریاضیات و علوم فیزیکی را از دانشکده ایالتی مونت کِلِیر[۸] در نیوجرسی[۹] دریافت کرده است (از انتشارات دانشکده لویس و کلارک[۱۰]، ۱۹۹۶).
او تصریح میکند که از افراد مختلفی تأثیر پذیرفته است. وی در اینکه بین عشق[۱۱] یا روح زنانه، و عقل[۱۲] یا روح مردانه دوگانگی قائل است، حامی جان دیویی است.[۱۳] استدلال نادینگز این است که اخلاق عمدتاً به زبان پدرانه مورد بحث قرار گرفته است، یعنی در قالب اصول و قضایا، و در قالب عباراتی چون داوری[۱۴]، انصاف[۱۵]، و عدالت[۱۶] در این اخلاق، صدای مادر خاموش است؛ تفاوت مادر و پدر این است که مادر دلبسته[۱۷] است و پدر فارغ[۱۸] . او بر این قائل است که انسان ها با داستان هایی چون ویرانی، وحشت، درد و رنج، مجازات الهی و …. برای ترور و نابودی، تمایل به بدرفتاری با یکدیگر دارند. این واقعبینی است که این رفتارهای شیطانی وجود دارند و مردم باید راهی برای غلبه بر آن پیدا کنند. آنچه را که در این جا مورد بحث قرار داده ایم، کارل یونگ در این قالب مطرح کرده است که فکری وجود دارد که بدی و شر را در ما میپروراند و مدیریت میکند[۱۹]، اما نل نودینگز این مسئله اخلاقی را از منظر یونگ ننوشته است. با این وجود او سعی بر بازمفهومپردازی مقوله شر از منظر زنان و استفاده از علائق مادرانه به عنوان زمینهای برای تربیت اخلاقی کرده است. نودینگز در کتاب زنان و شر دیدگاهی را بیان میکند که آن را عامل درگیری در میان انسانها میداند به ویژه آنچه را که موجب تقلیل یافتن ارزش و بیاعتمادی میان زنان شده است. رویکرد اخلاقی زنانه نگر نودینگز یعنی اخلاق مبتنی بر مراقبت یا غمخواری و شفقت که جایگاه آن در اخلاق، ساختارهایی را در مدارس که ارتباط غمخواری را توسعه میدهد، بسط و گسترش داده است. او با ارائه جهانبینی زنانهنگر یکی از مهمترین عوامل اصلی فرهنگ جنسیتی موجود در اخلاقیات را فرضیاتی میداند که صرفا با منافع و تجربیات مردانه به توصیف خیر و شر و مسائل اخلاقی پرداختهاند. نودینگز این عامل اصلی اخلاقی که شر نامیده شده را تحلیل و آن را با نگاهی نو از تجربیات زنانه به خوبی بررسی و ارزیابی کرده است و در نهایت با «پرداختن به آموزش اخلاقیات شر» بهعنوان فرض یا احتمال معنویت یا آنچه که ممکن است برای بهبود زندگی مردان و زنان و به توسعه اخلاقیات منجر شود را تبیین کرده است.
- تعریف اخلاق مراقبت از منظر نودینگز: او اخلاق مراقبت را رابطهای میان دو طرفِ مراقبتکننده و مراقبتشونده می داند با توجه به این نکته که مراقبت واقعی ابراز عشق و علاقه به همه بشریت نیست. مراقبت طبیعی (تجارب مورد غمخواری واقع شدن در کودکی) شرط امکان و تحقق مراقبت اخلاقی (انتخاب بایدهای مختلف در موقعیتهایی که غمخواری اعمال میشود) است.
- ویژگیهای اخلاق مراقبت نودینگز : توجه، نیاز، گوش دادن، تفکر.
- زنان و شر: برای ایجاد یک جهانبینی زنانه باید زنان را شناسایی کرد، در اخلاق، خیر و شر با منافع مردانه و توسط تجربیات مردان است.
- مفهومی از شر: شر سه نوع دارد: شر طبیعی ( رنج ناشی از مرگ و بیماری)؛ شر فرهنگی (فقر و نژادپرستی، نابرابری جنسیتی، جنگ)، شر اخلاقی (تحمیل عامدانه رنج جسمی و روانی مگر آنکه برای ایجاد وضعیتی مطلوب برای فرد ضروری باشد.)
- نودینگز با قائل بودن به شر تاکید میکند نباید دنبال راه حلی باشیم که رنج ما را صرفا به دیگران منتقل کند. او تاثیرات احساس شر بر ارتباط اخلاق و جنسیت را تبین کرده است و برای کنترل آن لازم است آنرا درک کرده و بپذیریم که گرایش به شر در همه ما وجود دارد.
رنجش در تجربیات زنان: ( داستان پرستار و پزشک) آزردگی و رنجش ما را به یافتن مفهوم و علت آن وا میدارد اما این مفهوم و علت میبایست در ورای خودِ آزردگی باشد چرا که هر چیزی که درون آن کشف میکنیم شر است. در پاسخ به شر است که ما فرصت بهبود مفهوم زندگیمان را مییابیم. قرار نیست آزردگی حال خوشی را در ما ایجاد کند و یا مفهوم مقابل آن را به ما بیاموزد. مراقبت از کودکان، پرورش گیاهان، آموزش دادن به علاقمندانِ یادگیری، تغذیه گرسنگان سالم، همگی مشقتآور هستند. برای خودسازی لازم نیست که حتی دچار آزردگی باشیم، ما فقط نیازمند فرصتهایی هستیم برای مراقبت و قدرتمندسازی دیگران و همچنین برخورداری از حس مسئولیتپذیری و مهارت انجام هر چه که لازم است. اگر خود را بسازیم این نوع اقدام مراقبتی برای رشدِ درونمان کافی است و در واقع هنگامی که از منظر کسانی که مسئول مراقبت از انسان مادی هستند به زندگی نگاه کنیم، این نوع نتیجهگیری منطقی به نظر میرسد.
- مبانی فلسفی اخلاق مراقبت نودینگز: ۱٫ شناختگرایی یا عاطفهگرایی هستیگرایی ۳٫ فمینیسم
- رویکرد فمینیستی آن: زنان بیشتر به بعد عملی اخلاق وارد میشوند. بعد نظری و نتیجهگیری از این مسائل را فرعی و انتزاعی میدانند. این به سبب نتوانستن زنان در استدلال منطقی نیست بلکه زنان غالبا میتوانند دلایلی عقلانی از موقعیتهای احساسی و ایدهآل و نیازها و تاثیرات بیاورند تا اصول کلی و جهان شمولِ انتزاعی صرف.
- سنت مراقبت در کنار مسئله اخلاق و جنسیت: در کل تاریخ زنان موظف به مراقبت بودند. این استثمار سنتی با آموزش صحیح مراقبت و فرصتهای یکسان برای هر دو جنسیت دختران و پسران در همه حیطههای خصوصی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی از بین میرود.
- فرهنگ مردانه به عنوان استاندارد اخلاقی: (برای تغییر آن باید دیدگاههای مختلف زنانه نگر را شنید و سپس به سمت هدف برابری جنسیتی با مردان دست یافت.)
- در کتابی دیگر با نام «شروع از خانه» نودینگز: مراقبت و سیاست اجتماعی- اصول اخلاق مراقبت زنانهنگرِ خویش را به ساحت عمومی میکشاند و توضیح میدهد که مقدمهی پربارتر کردن مفهوم عدالت اجتماعی، درسها و آموزشهایی است که در فضای خصوصی آموزش میدهیم و خانه را جایی میداند که مراقبت در آن ریشه دارد.
- برخی منتقدان او میگویند: در نظریه نودینگز زنان فاعل مراقبتاند و این نظریه تنها زنانِ فداکار و از خود گذشته را در نظر دارد. اما خود نودینگز این را بدفهمی از آثارش میداند و به نظرش فرد مراقبتکننده باید ابتدا از خود مراقبت کند تا بتواند بهتر مراقب دیگری باشد ( فراتر رفتن از خود) که از نظر او در این فرایند نگه داشتن پیوندها بسیار مهم است.
- نقدهایی بر او: رویکرد نودینگز را برای رهنمودهای اخلاق عمومی سودمند دانستهاند اما برای فمینیسم نه؛ زیرا نقش جنسیتی سنتی برای زنان را تشویق میکند. علاوه براین مراقبت از فضایل را نادیده میگیرد. پاسخ: نل نودینگز ادعا میکند که این ایده باید مسئولیت همه انسانها باشد نه صرفا برای زنان و کاربرد کلمه زنانه در این رویکرد به عنوان اختصاص آن به زنان نیست، بلکه به معنی تجربه متمادی زنان در این حیطه و ارزشها و تکالیف مرتبط با این تجربه بوده است.
- نتیجه: شنیدن دیگران و درک حضور دیگری هم از منظر معنوی و هم از منظر اخلاقی محورِ روابط خوب است و یک روش قدرتمند برای یادگیری و تفکر محسوب میشود و این نگرشی اساسی است که روابط مراقبت و اعتماد را مشخص میکند. ما موظفیم که دیدگاههای مخالف را درک کنیم و با شناخت خویش به دفاع هوشمندانه از خودمان بپردازیم.
۵) ویرجینیا هلد
زندگینامه ویرجینیا هلد
ویرجینیا پاتر هلد یکی از فیلسوفان اخلاقی اجتماعی سیاسی و فمینیست است که کارش بر روی اخلاق مراقبت باعث تحقیقات قابل توجه در ابعاد اخلاقی– ارایه مراقبت به دیگران و انتقاداتش از نقشهای اخلاق سنتی جامعه شد. ویرجینیا هلد در ۲۸ اکتبر ۱۹۲۹ در منتهام (ممم) نیوجرسی امریکا متولد شد. وی دختر جان هاوارد نت پاتر میباشد، که استاد برجسته شهر نیویورک – مرکز تحصیلات تکمیلی و کالج هانتر در سال ۱۹۹۶ شد. هلد دکترای فلسفهاش را در دانشگاه کلمبیا در سال ۱۹۶۸ دریافت کرد و به موازات تجربهاش در این حیطه به خدماتی چون: در دانشگاه هانتر به عنوان سخنران از سال ۱۹۶۵-۱۹۶۹، عضو کارکنان مجله خبرنگار از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۵، استاد فلسفه در کالج برنارد از ۱۹۶۴-۱۹۶۶، عضو هیئت عملی دانشگاه هانترcuny 1977، استاد برجسته دانشگاه هانتر ۱۹۹۶، بازدید از سخنرانان دانشگاه ویل ۱۹۷۲، مدیر سمینار تابستانی ملی علوم تابستانی دانشکده حقوق دانشگاه استنفورد ۱۹۸۱، و درجه استادیاری در سالهای ۱۹۶۹ -۱۹۷۲ و دانشیاری ۱۹۷۳-۱۹۷۷ و به عنوان استاد کامل از سال ۱۹۷۷ تا دوران بازنشستگیاش در سال ۲۰۰۱ کار و فعالیت کرده است.
هلد کارش را برروی خشونتهای سیاسی که از طریق مراقبت بسیار کارآمد بوده توسعه داده است. او عضو انجمن فلسفی امریکا (کمیته اجرایی بخش شرق) از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۱ و نماینده بخش شرقی از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵و عضو انجمن سمینار دانشگاه کلمبیا و روشهای کنفرانس (کمیته اجرایی) در سال ۱۹۷۱و عضو قانون انجمن بینالمللی اجتماعی (بخش رئیس جمهور آمریکا) ۱۹۸۱- ۱۹۸۳و رئیس بخش جامعه فلسفه و امور عمومی جامعه زنان در فلسفه ۱۹۷۲ بوده است.
نظریه اخلاقی ویرجینیا هلد با تاکید بر کتاب «اخلاق مراقبت: شخصی، سیاسی و جهانی» مطرح و معرفی میشود که بسیاری از نظریهها و نقدهای فیلسوفان مختلف را در این اثر جمعآوری کرده است. در این راستا با توجه به ماهیت جنسیتی اخلاق، اندیشهها و رهیافتهای بسیاری از فیلسوفان زنانهنگر در مباحث اخلاقی شکل گرفت، که طیف عظیمی از رویکردهای فمنیستی قرن بیستم را منجر شد. هلد با نقد نظریههای اخلاقی سنتی (عدالتمحور، وظیفهگرا، حقمدار و …) از نظریه اخلاق مراقبت دفاع میکند. هرچند که اخلاقهای سنتی و اصول محور را به طور کامل رد نمیکند و اخلاق مراقبت را به عنوان نظریه اخلاقی یا رویکردی از مباحث اخلاق هنجاری توسعه داده و مفاهیم و ارزشهای اخلاق مراقبت را در پرسشهای سیاسی، اجتماعی و جهانی بررسی و ارزیابی کرده است.
اخلاق مراقبت از منظر هلد
آنچه که اخلاق مراقبت نامیده می شود تاکید بر روابط بین افراد_ به جای حقوق فردی یا ترجیحات فردی است. افراد به عنوان رابطهی وابستگی[۲۰] در نظر گرفته میشوند نه به عنوان شخصیتهای خود مختارِ فردگرایانهی رویکرد غالب لیبرال. در واقع روابط مراقبتی به عنوان ارزش اصلی در نظر گرفته میشوند.
شاید بتوان بحث درباره دیدگاه ویرجینیا هلد در کتاب اخلاق مراقبت: شخصی سیاسی اجتماعی را به عنوان نظریه اخلاقی یا رویکردی فمنیستی از مباحث اخلاقی توسعه داد. او بیان کرده است که در چند دهه گذشته اخلاق مراقبت به عنوان گزینه آلترناتیو برای رویکردهای اخلاقی غالب که در طی دو قرن پیش به کار رفته و رشد کرده است موجب گسترش گستره وسیعی از مطالعات شده است و بسیاری از پژوهشهای اخلاقی را در بسیاری از مناطق تحت تاثیر قرار داده است. اخلاق زنانهنگر مراقبت، امید به بازنگری عمیقتری را در روشهای اخلاقی که چطور باید زندگی خود را هدایت کنیم، ارائه میدهد.
هلد در این کتاب با نقد نظریههای اخلاقی عدالتمحور و حقمدار از نظریه اخلاقی مراقبت دفاع میکند و برای آن پنج ویژگی را برمیشمرد :
- پرداختن اخلاق مراقبت به نیازهای دیگران و روابط
- هلد بر ساحت احساسات تاکید میکند که شامل (همدردی[۲۱] همدلی[۲۲] حساسیت[۲۳] و مسئولیتپذیری[۲۴] ) است و نقش آنها در اولویتبندی عملی که باید انجام داد.
- اخلاق مراقبت، نظریات غالبی (سنتی) را که بیشتر حول اصول و قوانین انتزاعی در مورد اخلاق هستند را رد میکند و بر برآوردن نیازهای یکدیگر در روابط واقعی تشویق میکند (درگیر شدن با علایق شخص مورد توجه را تشویق میکند).
- فمنیستها نشان دادند که چگونه قدرت فرهنگی سیاسی اقتصادی مردان (نظام مردسالارانه) ساختار این نظام خصوصی را ایجاد کرده و این حوزه خصوصی به ضرر زنان و کودکان است، پس اخلاق مراقبت درک تازهای را از نسبت بین حوزه خصوصی و عمومی بیان کرده است.
- اخلاق مراقبت با نقد فردگرایی لیبرالیستی ظرفیت تغییر شکل دادن و ترویج کردن روابط جدید را دارد و هلد بر این باور تاکید میکند که روابط ما بخشی از آن چیزی هستند که هویت ما را تشکیل میدهند و این به معنی این نیست که نمیتوانیم مستقل باشیم (درک ارتباطی خاصی از مفهوم شخص به دست میدهد که با تصور رایح فردگرایی لیبرال تضادی آشکار دارد.)
- هلد: مراقبت را ارزش و عمل میداند بهعنوان: چگونگی پاسخ به نیازها و چرایی آنها و ایجاد اعتماد و نگرانی متقابل و ارتباط بین افراد.
- آینده مراقبت: بر خلاف نودینگز که برخی از جنبههای اخلاقی را نادیده میگیرد، ویرجینیا هلد «الگوی مشارکتی در مراقبت و عدالت» را به منظور بهبود روابط اجتماعی و سیاست عمومی، که هم سازگار و هم مفید هستند بیان می کند.
- نتیجه: در پایان هلد نتیجه میگیرد که اخلاق مراقبت کاملا قادر به مقابله با خشونت و برابری حقوقی و اخلاقی دختران و پسران است. گسترش روابط مراقبتی میان افراد مختلف و غریبه منجر به اطمینان از ساختار اشتراکی اجتماعی و نهادهای سیاسی میان مردم و دولتها میشود. این جهانیسازی روابط حمایتی به مردم، فرهنگها و دولتهای مختلف کمک میکند تا در صلح زندگی کنند و اخلاقی انسانی با برابری در راستای مراقبت و عدالت و در نهایت، بهبود زندگی نسل های آینده و شرایط زیست محیطی مناسبتری را فراهم کنند.
۷) نظریههای مختلف فیلسوفان زنانهنگر مراقبتمحوری:
سارا رودیک: (۱۷ فوریه ۱۹۳۵_ ۲۰ مارچ ۲۰۱۱ )
سارا رودیک: تفکر مادرانه (Maternal thinking) بینشی برای رسیدن به صلح. جامعه باید ارزشهای حقیقی فعالیت مادری را دریابد. وجه اول این فعالیت مادری: حفظ زندگی، وجه دوم: مقبولیت فرزندان، وجه سوم: آموزش و پرورشِ که یا مطابق قوانین و هنجارهای اجتماع یا با چالش کشیدن این هنجارها است.
ایوا کیتای: ( ۱۳ اوت ۱۹۴۶)
ایوا کیتای: او به جای مادرانگی از مفهوم وابستگی برای شرح اخلاق خود بهره گرفته و معتقد است که رابطه وابستگی شایسته و بایسته است که راهنمای سیاستگذاری عمومی و بحث برابری انسان ها باشد.
نتیجه نظریات مختلف مراقبتمحوری: در روابط انسانی افرادی با آگاهی و قدرت یکسان در کار نیستند- بلکه رابطه همواره میان افراد ناهمسان و به هم وابسته محقق میشود. هنگامی که والدی با کودک خویش در ارتباط است یا هنگامی که فردی سالم با دوستی افسرده سخن میگوید، ارتباطی از نوع رابطه تاجر در بستن قرارداد تجاری شکل نمیگیرد- بلکه در این موارد دو انسان با قدرتهای متفاوت میکوشند دغدغه مشترک خویش را با یکدیگر مطرح کنند. اخلاق باید بر اساس الگوی تجربه انسانها در زندگی روزمره ساخته شود. مفاهیم، استعارهها و تصاویر حاکی از قرارداد اجتماعی، بیانگر واقعیت اخلاق نیستند بلکه مفاهیم و تصاویر مربوط به فعالیتهای واقعی ما در زندگی مانند مادری- فرزندی پویایی زندگی اخلاقی ما را نشان میدهد.
منابع
- Held Virginia. The Ethics of Care: Personal, Political, and Global, Oxford: Oxford University Press, (2006).
- Noddings, Nel. Women and Evil, Berkeley, CA.: University of California Press, (1989).
- Harry j. & Spurgin. Earl w. ”Historical Dictionary of Ethics”,(2008).
- Noddings, Nel. Starting at Home: Caring and Social Policy, Berkeley : University of California Press, (2002).
پانوشت:
[۱] . Formost Women of the 20th Century
[۲] . International Women’s Who’s Who
[۳] . Who’s Who in the Humanities
[۴] . ۱۰۰ Great Thinkers on Education
[۵] . John Dewey
[۶] . Curriculum Vitae
[۷] . Rutgers University
[۸] . Montclair College
[۹] . New Jersey
[۱۰] . Lewis & Clark
[۱۱] . Eros
[۱۲] . Logos
[۱۳] . John Dewey
[۱۴]. Justification .
[۱۵] . Fairness
[۱۶] .Justice
[۱۷]. Attached
[۱۸]. Detached. / Noddings, N. Caring: A Feminine Approach to Ethics and Moral Education, Berkeley: University of California Press.P.1. (1984).
[۱۹] . Carl G. Jung, Answer to Job, trans. R. F. C. Hull (Princeton: Princeton University Press, Bollingen Series, 1973), sections 696, 74
[۲۰] . relational
[۲۱] . sympathy
[۲۲]. empathy
[۲۳] . sensitivity
[۲۴] . responsiveness