بیدارزنی: برخی از افراد انتخاب میکنند که فرزند نداشته باشند، برخی نمیتوانند فرزند داشته باشند و برخی فرزندشان را از دست دادهاند: اینجا پنج زن از احساس خالصانۀ خود دربارۀ بچه نداشتن سخن میگویند.
عکاس: دنیس فلکین، مصاحبهگر: راشل تامپکینز
دنیس فلکین ۵۱
من در یک خانوادۀ تکسرپرست بزرگ شدم. مادرم چهار دخترش را به تنهایی بزرگ کرد. من شاهد تلاش او بودم و از سنین پایین دریافتم که نمیخواهم کاری را انجام دهم که او دارد انجام می دهد. من برای تصمیمم به بچه نداشتن با ضدیت و ستیز اطرافیانم مواجه شدم، به نازا بودن متهم شدام و حتی آدمها به من میگفتند تا زمانی که بچهای نداشته باشم معنی عشق را نمیفهمم.
من میخواستم با کلیشههای منفی مقابله کنم و نشان دهم که زنان بیفرزند خودخواه، نیمه-زن، پیر دختر، نازا و یا زنان دیوانۀ گربه نیستند. به این ترتیب به فکر افتادم که عکاسی کنم. من از ۵۰ زن که در حالت جنین روی لحاف خوابیدهاند عکس گرفتم که این تصاویر الهامبخش ایدۀ فرزند متولدنشده است.
اول که این پروژه را شروع کرده بودم عادت ماهانهام به تأخیر افتاده بود و قبل از یکی از عکاسیهایم باید تست بارداری میدادم. احساس نگرانی و دلهرۀ بسیار زیادی داشتم و وقتی نتیجه منفی را گرفتم آن راحت شدم.
در همان روز سه زن برای عکاسی آمدند. کار که تمام شد با همدیگر عکسها را مرور میکردیم. آنها نیمه عریان بر روی تشک نشسته بودند، جرعه جرعه شراب مینوشیدند، میخندیدند و داستان بچهدار نشدنشان را برای یکدیگر تعریف میکردند. آن روز برای من نوعی مکاشفه بود زیرا هیچ وقت تعداد زیادی افراد را در یک اتاق ندیده بودم که این حس را به من منتقل کنند که بچه نداشتن اتفاق خوبی است.
اما همیشه همه چیز خوب نبود. روزی یکی از دوستان صمیمیام برای عکاسی پیشم آمد که خیلی درهم شکسته بود. بیست سال بود که او را میشناختم و این تنها باری بود که دیدم گریه میکرد. من به واسطۀ رویارویی با او و بسیاری زنان غمگین دیگر یاد گرفتهام که خوب گوش کنم، بااحتیاط رفتار کنم و در مواجهه با زنان بی فرزند حساسیت زیادی به خرج دهم. مهمتر آنکه آموختهام که درک کنم که شرایط همۀ این زنان مانند هم نیست.
مل کلی ۴۵
برای من عجیب است که از همه انتظار میرود که بچه داشته باشند. برای من کارهای بسیار مهمتری وجود دارد که انجام دهم. من هرگز احساس نکردم که با امر مادری فاصله دارم اما هرگز هم احساس نکردم که این یک مزیت است. من فقط فکر کردم که اگر اتفاق بیفتد که اتفاق افتاده است و اگر اتفاق نیفتد هم که هیچ. علاوه بر آن طولانیترین رابطۀ من تنها سه سال و نیم طول کشید؛ ما دربارۀ بچهدار شدن صحبت کردیم اما در آن زمان من تنها۲۸ سال داشتم، ما یک سگ گرفتیم و با همان خوشحال بودم.
الان در دهه ۴۰زندگیام هستم، در سنی که مردان گاهی به این فکر میکنند که ممکن است نابارور باشی و کمکم داری از داشتن کودک ناامید میشوی. آنها میترسند که تنها برای اسپرم آنها است که به دنبالشان هستی. من مشتاقانه منتظر هستم که کمی بزرگتر شوم و این به هیچ وجه برای من مسئلۀ خاصی نیست.
به نظر من برای زنان مفید و نشانۀ تندرستی است که بدانند میتوانند انتخاب کنند و انتخاب بچه نداشتن برای آنها چیزی بیشتر از خوب است. آنها سبک متفاوتی از زندگی را آغاز میکنند که میتواند پر از سرخوشی باشد. بچه نداشتن بدون شک باید یک انتخاب مفید و سالم برای سیاره و جامعۀ ما باشد. من نیازی به دلسوزی ندارم: من واقعاً خوشحال هستم.
امیدوارم روزی پشیمان نشوم. در این مدت فقط خوش میگذرانم و از کودک درونم مراقبت میکنم و به زندگی عشق میورزم.
ریا رافائل، ۳۵
چهار سال پیش در سفر بودم که فهمیدم باردار هستم. ناخواسته بود و من در یک رابطۀ پایدار نبودم. نمیخواستم فرزندی را به این دنیا بیاورم در حالیکه میدانستم پدرش او را نمیخواهد بنابراین در نه هفتگی به بارداریام پایان دادم. اگرچه من برای سقط جنین فقط یک قرص خوردم اما ترومای وحشتناکی ا تجربه کردم و ۴۸ ساعت در رنج و عذاب مطلق به سر بردم. بسیار پشیمان بودم و الان هم هستم.
در سال ۲۰۱۷که به انگلیس برگشته بودم دوباره این اتفاق افتاد. دوباره من با پدر بچه نبودم و میدانستم دیگر نمیتوانم کار دفعۀ قبل را تکرار کنم پس تصمیم گرفتم بچه را نگه دارم.
داشتم با فکر مادر بودن سر کردم که در هفته۱۲ اسکن نشان داد که بچه ضربان قلب ندارد. مرده بود. زاریکنان بیمارستان را ترک کردم و برای فراموش کردن رنجم یک بطری ودکا را نوشیدم. سه روز بعد رفتم تا جنین را خارج کنم. آن اتفاق وحشتناکترین تجربۀ زندگیام بود.
من هنوز میخواهم مادر باشم اما میدانم که ساعت بیولوژیکی بدنم به تیکتاک افتاده است بنابراین اگرچه عاشق زندگی با یک مرد ایدهآل هستم اما بیمیل نیستم که به تنهایی یا با یک دوست فرزندی داشته باشم.
جولی بوث، ۴۰
من ۲۹ساله بودم که با همسرم آشنا شدم. او خیلی دلش بچه میخواست. من همیشه موافق به سرپرستی گرفتن بچه بودم و اساساً با بچهای که به لحاظ بیولوژیکی مال من نبود مشکلی نداشتم تا اینکه هورمونهایم تغییر کرد و فهمیدم که خودم عمیقاً بچه میخواهم.
وقتی۳۰ سالم بود سعی کردیم بچهدار شویم اما بعد از گذشت سه سال پی بردم که انگار یک چیزی خوب کار نمیکند. وقتی جوانتر بودم فکر میکردم وقتی کسی فرزند نمیخواهد نباید به دنیا بیاورد: اما حالا بدن من بچه میخواست و در نهایت سه دوره آی.وی.اف انجام دادیم.
از نظر فیزیکی کاملاً به هم ریخته بودم و وقتی دورۀ سوم هم ناموفق به پایان رسید تجربۀ عمیقی در زندگیام کسب کردم. من پیشتر دریافته بودم که برنامۀ اول زندگیام یعنی هنرپیشۀ موفق شدن با شکست مواجه شده و حالا بعد از شش سال تلاش میفهمیدم که برنامۀ دومم یعنی مادر شدن نیز شکست خورده است. دوست داشتم خودکشی کنم چون فکر میکردم چیزی برای از دست دادن ندارم.
تا آن زمان هر اتم بدنم را به کار گرفته بودم که بتوانم باردار شوم اما لحظهای که توانستم از آن عطش جانکاه فاصله بگیرم زندگی ما شکوفا شد. حالا من کارهایی را انجام میدهم که همیشه دلم میخواسته است. من میخواهم به آدمها نشان دهم که اگر بچه نداشته باشی دنیا به آخر نرسیده است.
سوزانا اسکولر، ۵۰
نکتهای که من به آن توجه کردهام این است که دختران و زنان جوان اغلب از واژۀ «فرزندم» استفاده و دربارۀ آن صحبت میکنند با این اطمینان که روزی فرزندی خواهند داشت. واقعن برایم جالب است که زنان این پیشفرض را دارند زیرا من هیچوفت چنین پیشفرضی نداشتهام، من هرگز میل شدیدی به فرزند نداشتهام و دلایل زیادی برای آن دارم.
من از ۱۰ تا ۱۵ سالگی در مدرسۀ شبانهروزی بودهام و در آن دورۀ زمانی از یک زندگی خانوادگی مرسوم و متداول محروم بودهام و به تنها بودن عادت کردم. در اوایل دهۀ ۲۰زندگیام به سطح متوسطی از بیماری MS مبتلا شدم. بچه داشتن ممکن است شرایط را برای من سختتر کند و این موضوع همیشه پس ذهن من قرار دارد. مهمترین دلیلم این است که عاشق حرفهام هستم، من هرگز مانند مادرم، زن در خانه ماندن نبودهام.
من با بچهدار شدن دو چیز را از دست میدادم: ملاقات با شریک مناسب در سنی که من میتوانستم بچهدار شوم، و قطعیت و یقین دربارۀ آنچه میخواستم انجام دهم. اگر از فردی که شرایط مناسب و یا علاقۀ وافر به بچهدار شدن دارد صرفنظر کنیم، فردی که هنوز نیست که بچه میخواهد باید بداند که این اتفاق تعهد و مسئولیت بزرگی برای او به همراه دارد.
من الان آنچه را که میخواهم به دست آوردهام: شغلی که از آن راضیام و شریکی که عاشق او هستم و فردی است که مصر به بچهدار شدن نیست.