حجاب پیشتر در ایران صرفا المانی مذهبی بود؛ یعنی زنان در خانوادههایی که سنتیتر و مذهبیتر بودند حجاب داشتند. دقیقا شبیه به آنچه در سایر کشورهای مسلمان وجود داشت: حجاب اختیاری. اما مردم با همین تفاوتها در کنار هم زندگی میکردند.
بیدارزنی: این عکس باعث شد یک قاب جالب به خاطرم بیاید؛ یکی از روزهای کوهنوردی و تماشای دو زن روی قله؛ یکی باچادر و همراهش تیشرتی به تن داشت. تصویر جالبی بود. البته نه صرفا به خاطر چیزی که پوشیده بودند، بلکه به دلیل اینکه با وجود تفاوت پوششی که داشتند دوست و همراه هم بودند. اتفاقی که کمتر در کشور ما رخ میدهد.
حجاب پیشتر در ایران صرفا المانی مذهبی بود؛ یعنی زنان در خانوادههایی که سنتیتر و مذهبیتر بودند حجاب داشتند. دقیقا شبیه به آنچه در سایر کشورهای مسلمان وجود داشت: حجاب اختیاری. اما مردم با همین تفاوتها در کنار هم زندگی میکردند. در واقع اینطور نبود که چادریها فقط با چادریها بگردند یا برعکس. البته که در هر زمانی افراد در تلاشاند تا با آنهایی که تشابه شخصیتی و رفتاری بیشتری دارند تعامل داشته باشند، اما از آنجایی که موضوعی مثل حجاب به عنوان ارزش از سوی حکومت تبلیغ نمیشد، مردم هم مقاومت شدیدی در مقابل آن نداشتند، مگر قشر محدودی که متعصب بودند.
بعد از سال ۶۲ که مجلس شورای اسلامی قانون مجازات اسلامی، برای عدم رعایت حجاب در معابر عمومی، و تعیین مجازات برای آن را تصویب کرد، اوضاع به طور کلی عوض شد. اگرچه از همان روز تا به حال این موضوع – یعنی اجباری بودن یا اختیاری بودن حجاب – به محل مناقشۀ جدی بین علما تبدیل شده و در سالهای اخیر هم اظهاراتی از سوی برخی مسئولان مبنی بر مخالفت با حجاب اجباری میبینیم و میشنویم، این مسئله تاثیری فراتر از شکل پوشش روی مردم ایران داشته است.
عقاید مذهبی یکی از مواردی است که خواهناخواه تفاوت ویژهای بین افراد یک جامعه ایجاد میکند. قطعا همه در تلاشاند تا با آنهایی تعامل داشته باشند که تشابه شخصیتی و رفتاری بیشتری دارند. اما گاهی رویکرد حکومتها این تفاوت را برجستهتر هم میکند.
دو زنی که من آن روز با پوششهایی کاملا متفاوت با هم در کوه دیدم، تصویری نایاب از شکل تعاملات اجتماعی بین مردم ایرانی بود. موضوع حجاب فقط شکل پوشش زنان ایرانی را تغییر نداده، بلکه باعث شده است بخش اعظمی از این دو قشر، فقط به سبب آنچه میپوشند، نتوانند همدیگر را تحمل کنند. تبلیغات مداوم حکومت در باارزش نشان دادن حجاب و، در مقابل تحقیرکردن زنی که به حجاب اعتقاد ندارد، باعث ایجاد دشمنی غریبی بین این دو قشر شده است. در نتیجه، نه تنها خیلی اوقات این دو گروه فرصتی برای دوستی و آشنایی باهم ندارند، بلکه از آن شدیدتر عموما نگاهشان به یکدیگر آمیخته با نوعی نفرت هم هست.
نتیجه اینکه، در چنین جامعهای قطعا سطح همدلی پایینتر خواهد بود. بدون شک، در این جامعه مردم بهراحتی همدیگر را قضاوت میکنند. شکی نیست که افراد در چنین محیطی اعتماد کمتری به هم دارند که تمام این موارد آسیبهای اجتماعی مخصوص به خودش را در کشور ایجاد خواهد کرد.
دیروز همایش دوچرخهسواری در تهران برگزار شد. همایشی که در آن شهروندان ساعاتی در روزی که هوای پایتخت پاک بود رکاب زدند و هوای خوش تنفس کردند. پیشتر در چنین همایشهایی زنان هیچ جایی نداشتند، اما اینبار علیرغم دفعات گذشته زنان هم حضور پیدا کردند و توانستند فرصتی برابر با مردان برای شادی کردن داشته باشند.
این عکس دو زن را نشان میدهد که هر دو خندهای عمیق بر صورت دارند، اگرچه لباسهایشان متفاوت است. یکی چادر پوشیده و دیگری کلاه کاپشنش را روی سرش کشیده است، اما هردو دوچرخهسواری میکنند، هردو ساکن تهراناند، این دو زن وطن مشترکی دارند و شاید اگر فرصتش بود میتوانستند از همین همایش باهم دوست شوند. کاش فضا را برای دوستیها باز میکردیم. کاش میدانستیم نه لباسمان، که فکر و اندیشه است که وجودمان را میسازد و هیچ بینش آزادهای انسانها را بر اساس پوشش آنها قضاوت نمیکند و عنوان بد و خوب رویشان نمیگذارد.