بیدارزنی: چند سال قبل برای انجام سونوگرافی به یک مرکز رادیولوژی و سونوگرافی در اهواز رفته بودم. در بین جمعیتی که در سالن انتظار نشسته بودند، خانم بارداری که بهزحمت ۱۶-۱۵ سال داشت بیشتر از همه توجهم را جلب کرد و علت آنهم هیجان و شور و شوقش بود؛ تمام مدتی که در سالن نشسته بود با همراهش میگفت، میخندید و مشتاقانه منتظر بود که نوبتش برسد. نوبتش فرا رسید و حدود بیست دقیقهایی در داخل اتاق سونوگرافی بود و بعد دیدم که کاملاً به هم ریخته، پریشان و گریان از اتاق خارج شد. با شناختی که از فرهنگ مردم بومی آنجا داشتم حدس زدم که احتمالاً فکر میکرده جنینش پسر است و یا در نوبتهای قبلی سونوگرافی احتمال دادهاند که پسر باشد و حالا متوجه شده که دختر است. گریان از سالن انتظار بیرون رفت، همراهش هم به دنبالش دوان دوان از سالن خارج شد و هر دو با هم رفتند.
بعد از مدتی بازگشتند، نوجوان باردار با اصرار شدید، دوباره خارج از نوبت وارد اتاق سونو شد و با التماس میخواست دکتر را قانع کند که یکبار دیگر سونو را تکرار کند و صدای خانم دکتر شنیده میشد که توضیح میداد لزومی برای تکرار سونوگرافی نیست و نتیجه همان است که دفعه قبل گفته است. دخترک با آشفتگی خارج شد و از مطب بیرون رفت. بعد از مدتی من هم برای خرید آبمعدنی از مرکز رادیولوژی خارج شدم که دیدم همان خانم و همراهش گریان بیرون مرکز ایستادهاند و داشتند برای کسی پشت تلفن تعریف میکردند که دکتر گفته که بچه در داخل شکمش مرده و باید خارج شود.
از شنیدن خبر یکه خوردم و از فکری که در داخل سالن به سرم زده بود، شرمنده شدم. بالاخره نوبت من فرا رسید و زمانی که دکتر در حال انجام سونوگرافی من بود، دیدم که باز همان مراجعهکننده، علیرغم مخالفت منشی اصرار داشت، وارد اتاق شود و با دکتر صحبت کند. خانم دکتر یکبار دیگر دست از کار کشید و برایش توضیح داد که جنین مرده است و کوچکترین شکی نسبت به این موضوع ندارد و این خانم هر چه زودتر باید زیر نظر دکتر زنان اقدام به سقطجنین مرده کند. زن باردار گفت که دکترش در مسافرت است، خانم دکتر هم جواب داد دفعه قبل هم گفتی و من هم برایت پیش خانم دکتر فلانی وقت گرفتهام، لطفاً به ایشان مراجعه کن. مدتی به این بحثها گذشت تا دوباره زد زیر گریه که «آخر بچه پسر است دلم نمیآید سقطش کنم چند روز دیگر نگهش میدارم شاید زنده شد! شاید خوابیده! شاید…» خانم دکتر خواست که همراهش بیاید تا برای او اهمیت و اضطرار مسئله را توضیح دهد که باز خودش جواب داد که فرد همراه، خواهر شوهرش است و آنها هم مخالف سقطجنین پسر هستند و از طرف دیگر جواب شوهرش را چه بدهد؟ و … و باز هم گریان و نالان از اتاق خارج شد. خانم دکتر دوباره مشغول انجام سونوی من شد که به یکباره دیدم گوشی تلفن را برداشت و به منشی گفت سریع این خانمی که گریه میکرد را برگردان، خیالم راحت نیست مطمئنم که برای سقطجنین مرده اقدام نمیکند. زمانی که میخواستم از دکتر خداحافظی کنم، گفتم محض کنجکاوی میپرسم آیا کاری در این زمینه میتوانید برایش بکنید؟ خانم دکتر که کاملاً به هم ریخته بود جواب داد: «نه تا خودش نخواهد کسی نمیتواند مجبورش کند ولی اینهمه اصرار و نحوه استدلال کردنش و امید عجیبش به زنده شدن جنین پسر خیلی نگرانم کرده است باید همینجا نگهش دارم و قانعش کنم و گرنه اگر برود دیگر رفته و انقدر این جنین مرده را نگه میدارد تا جان خودش به خطر بیافتد.»
خبرگزاری دانشجویان ایران «ایسنا» در روز یکشنبه ۶ آبان ماه گزارشی منتشر کرد با عنوان «هنوز هم دختر یا پسر؟!» این گزارش نتیجه یک پژوهش بر مسئله ترجیح جنسیتی در ایران بوده و در بخشی از گزارش آمده است:
روستاییان بیشتر از شهرنشینان و مردان بیشتر از زنان خواهان فرزند پسر هستند. بیسوادان فرزند پسر را سه برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند و با افزایش سطح تحصیلات ترجیحهای جنسیتی ضعیفتر و کمرنگتر شده و در افراد با تحصیلات عالی دانشگاهی میزان ترجیح فرزندان دختر و پسر بهطور یکسان و مساوی به کمترین سطح کاهش مییابد.
هر چه نگرش سنتی نسبت به نقشهای جنسیتی برجستهتر میشود، میزان تمایل به الگوی ترجیح فرزند پسر نیز افزایش مییابد. برای مثال؛ کسانی که با اشتغال زنان کاملاً مخالفاند، فرزند پسر را تقریباً سه برابر بیش از فرزند دختر ترجیح میدهند. هر چه این نگرش سنتی کمرنگتر میشود، تفاوت و شکاف بین دو الگوی ترجیح فرزند دختر و ترجیح فرزند پسر نیز کمتر میشود.
من نمیدانم که نوجوان باردار آن روز در چه جایگاه اجتماعی و اقتصادی قرار داشت و یا میزان تحصیلاتش چه بود ولی شواهد امر کاملاً نشان میداد که زنی نوجوان از طبقهایی آسیبپذیر است؛ طبقهایی که حاضر است جان زنی را برای حفظ احتمالی جنین پسری به خطر بی اندازد؛ طبقهایی که زنان در صورت به دنیا آوردن پسر ارجوقرب پیدا میکنند و درصورتیکه دختر بزایند تحقیر و نکوهش میشوند؛ طبقهایی با فرهنگی مردسالار. من این فرهنگ را میشناسم چون من هم به قومیتی تعلق دارم که در نظر خیلیهایشان پسر جایگاهی بالاتر از دختر دارد و خاطراتی دارم از روزهای به دنیا آمدن کودکانی در خانوادههای اقوام و فامیل، روزهای عزای به دنیا آمدن دختری یا جشن به دنیا آمدن پسری.
ترجیح فرزند پسر بر دختر ریشهها و دلایل مختلفی دارد که قصد پرداختن به آن را ندارم؛ صرفاً میخواهم تجربهام را از تغییر نگاه اقوامم به دختردار شدن و پسردار شدن بازگو کنم: دختران همنسل من علیرغم اینکه اکثریت مطلقمان ناخواسته بودیم و به دنیا آمدنمان را نهتنها بهمانند پسران گرامی نداشتند که نخواستنی بودنمان تا سالها همراهمان بود، ولی ما تلاش کردیم که متفاوت از نسل مادرانمان ظاهر شویم و بهراحتی مرزبندیهای جنسیتی را نپذیریم.
ما سعی کردیم بیاعتنا به جنسیتمان آنچه را که صرفاً حق پسران میدانستند کسب کنیم و همپای پسران فامیل و حتی بالاتر از آنها جایگاه تحصیلی، شغلی، اقتصادی و اجتماعی بالاتری را کسب کنیم. ما نگرش سنتی به جنسیت را با قویترشدنمان به چالش کشیدم؛ به خاندان مردسالارمان نشان دادیم که ما دختران هم میتوانیم روی پای خودمان بیایستیم، تحصیلات عالیه داشته باشیم، کار کنیم و مشارکت اقتصادی داشته باشیم. نتیجه عالی است! غیر از رضایت بیشتر خودمان از وضعیت کنونی، نگاه خاندان ما به جنسیت هم تا حدود زیادی عوض شده است. دیگر نهتنها به خاطر تولد دخترها خانه به ماتمکده تبدیل نمیشود بلکه تولد هر دختر برایمان بهانهای است برای یادآوری موفقیتهای دخترانمان و آرزوی قدرت و جسارت برای دختر نورسیده. خلاصه آنکه توانمندسازی زنان و دستیابی به برابری جنسیتی دو روی یک سکهاند؛ هر چه زنان توانمندتر، برابری بیشتر و هر چه تساوی بین دو جنس بیشتر، زنان مقتدرتر و موفقتر. برای دستیابی به برابری باید خود را قویتر کنیم، اینیک الزام است!