بیدازنی: مادران زیادی هستند که بعد از بچهدار شدن سلامت روانیشان دچار اختلالاتی میشود و حتی گاهی تا مدتها بعد از زایمان هم درگیر این مشکلات هستند اما غالباً به این موضوع اهمیت چندانی داده نمیشود.
بیخوابی، پارانویا، حملات عصبی، دمدمیمزاجی، انزوای اجتماعی، افسردگی، اضطراب و فروپاشی عصبی در این زنان همه نشانههایی هستند که به ما میگویند باید نگران باشیم.
اما شاید این مشکلات، تبعات گریزناپذیر مادر شدن باشند. اگر شما در آن موقعیت باشید چطور فکر میکنید؟ شما پیش از این دربارۀ مادر شدن اطلاعاتی داشتهاید و فکر میکنید اختلالاتی که در پی آن میآید کوتاهمدت است؟ زنان میتوانند خود را برای آن آماده کنند و آنقدرها کار سختی نیست؟ زنانی که مادر نبودهاند گاهی اوقات نمیتوانند، درک کنند این همه غوغا برای چیست. گاهی نیز زنانی که مادر هستند اما با این دست مشکلات روبرو نبودهاند، فکر میکنند مادرانی که از شرایط گلایه دارند، باید بیشتر سعی کنند تا بر این نوسانات روحی فائق آیند. هر کدام از ما مادری داریم اما واقعا مادر بودن چقدر کار سختی است؟
برای بیشتر زنانی که بچهدار میشوند، تحمل شرایط بعد از زایمان بسیار سخت است. جامعه مدرن در برابر اثرات تخریبی بیماریهای روحی خطرناک، سرما، ناراحتی و درد از ما محافظت میکند اما در هنگام زایمان و در مراقبت از نوزاد تازه متولدشده، ما با واقعیت عریان و ناگوار وجود انسان مواجه هستیم؛ به خود اولیهمان نزدیک میشویم در حالیکه شاید پیش از این، در چنین وضعیتی قرار نگرفته بودیم. در چنین وضعیتی فقدان زیرساختهای مناسب برای حمایت اجتماعی از زنان موجب میشود که آنها در تنهایی خود دست و پا بزنند.
ممکن است این دوران زودگذر باشد، اما عواقب آن، گاه بسیار پایدار هستند. همانطور که سازمان خدمات درمانی بریتانیا[۱] هم تأیید میکند در برخی زنان این تلاطمات روحی پس از زایمان که در زبان تخصصی انگلیسی «بیبی بلوز[۲]» نامیده میشود، ممکن است بیشتر از دو هفته طول نکشد. پیشتر برای نگارش کتابی با همین موضوع[۳] با مادرانی مصاحبه شد و آنها دربارۀ رشته مشکلاتی صحبت کرده بودند که در همان هفتههای اول پس از زایمان با آنها مواجه شده بودند. یکی از این زنان میگوید: «همه میدانند که برخی مادران از افسردگی رنج میبرند. این افسردگی درست بعد از اینکه بچهدار میشوی شروع میشود و تا یک سال بعد ممکن است توانسته باشی تنها کمی از شر آن خلاص شوی».
آمارها نشان میدهند که بین ۵۰% تا ۹۰% زنان تلاطمات روحی پس از زایمان (بیبی بلوز)را تجربه میکنند و از هر ۱۰ زن یک نفر دچار افسردگی پس از زایمان میشود. بین احساس پریشانی، درهمشکستگی (یکی از زنان میگفت بچه را به پدرش دادم. به سرعت رفتم توالت، نشستم و تا توانستم گریه کردم) و افسردگی شدید طیفی از مشکلات روانی دیگر وجود دارد که باید به آنها توجه شود مانند اضطراب، اختلال در خوردن و استرس پس از آسیب روانی. این مشکلات نه تنها بر خود مادر بلکه بر شیوۀ مادری کردن او نیز تأثیر میگذارند. همچنین میتوانند بر توانایی مادر در برقراری رابطه با فرزندش، کیفیت روابط آنها در آینده و نیز رابطه او با شریک زندگیاش تأثیرات مخرب داشته باشند. یکی دیگر از مادران میگوید: «سال اول عصبی، پرتوقع، دمدمیمزاج و پرخاشگر بودم». این وضعیت مختص یک گروه کوچک نیست. نیمی از مادران پس از زایمان دچار مشکلات روانی یا احساسی میشوند که ممکن است اثرات زیانبار طولانیمدتی بر آنها داشته باشد.
روانشناس «سیمون بارون» معتقد است «همه ما یک منبع درونی داریم که در تمام عرصههای زندگی به ما کمک میکند و مانند طلا باارزش است؛ این منبع در زمان کودکی و از پدر و مادر به ما میرسد. با کمک وجود ثبات در سالهای اولیه زندگی، این منبع درونی فراهم میشود و کودکان میتوانند آن را برای ادامه زندگی خود نیز حفظ کنند. اگر قبول کنیم که سالهای ابتدایی زندگی کودکان مهمترین سالهای عمر آنها هستند؛ پس باید برای مادران ارزش بیشتری قائل شویم تا بتوانیم از بروز بحرانهای روانی در دوران جوانی فرزندانشان جلوگیری کنیم.»
سازمان ملی زایمان[۴] در بریتانیا در گزارشی اعلام کرده است «نیمی از مشکلات روانی بعد از زایمان زنان هنوز ناشناخته هستند. نزدیک به دوسوم (۶۰%) مادران میگویند در شش هفتۀ اول بعد از زایمان چکاپ سازمان خدمات درمانی عمدتاً بر نوزادان متمرکز بوده است. نیمی از این زنان با مشکلات روانی یا احساسی مواجه بودهاند و تمایل داشتهاند دربارۀ آن صحبت کنند اما احساس میکردهاند امکانی برایشان فراهم نیست. بسیاریشان میگویند متخصصین سلامت رغبتی به این موضوع نشان ندادهاند.»
زنان بیشتر اوقات از این میترسند که در هنگام حمل کردن نوزادشان ناتوان و درمانده به نظر برسند. آنها احساس میکنند که باید، مانند سایر مادران اطرافشان، از عهدۀ همۀ مسائل به خوبی برآیند و روی خوشی ندارد اگر در حال تلاش و تقلا باشند.
راههایی برای کمک به این مادران وجود دارد. اول اینکه دولت میتواند با تخصیص هزینه، در مسیر رفع این مشکلات گام بردارد. هزینه چکاپ کامل همۀ مادران در شش هفتۀ اول بعد از زایمان حدود ۲۰ میلیون پوند در سال است که مثل برداشتن قطرهای از دریاست خصوصا با توجه به این نکته که هزینۀ درمان بیماریهای روانی مادران در بریتانیا سالانه حدود ۸ میلیارد پوند است. همچنین میتوان به طبیعیسازی این طرز تفکر پرداخت که ننگ و عار نیست اگر مادران نتوانند از عهده امور فرزندشان به راحتی برآیند. علاوه بر این، میتوانیم در استفاده از زبان و واژگان مرتبط با مقولۀ مادری بازبینی کنیم، مثلا در استفاده از عبارت «بیبی بلوز». این واژگان بسیاری از تجربیات تلخ مادران را بیاهمیت جلوه میدهند. دیگر اینکه بهتر است مادران را بلافاصله بعد از بچهدار شدن، مادر صدا نکنیم. وقتی دیگر آنها را با نامشان نخوانیم در واقع هویت و حس مهم بودن را در آنها از بین میبریم.
شرایط در حال تغییر است. سازمان ملی زایمان میگوید خدماتی که متخصصان ارائه میدهند بسیار مؤثر است و موجب میشود زنان به جای آنکه دچار اختلالهای ریز و درشت روانی و احساسی شوند بتوانند به خوبی از عهدۀ مشکلات برآیند. اگر این امکان و فرصت را در اختیار زنان قرار دهیم که به خودشان فکر کنند، ممکن است، مشکلاتشان از بین برود.
سیاستمداران هم کمکم از خواب غفلت بیدار میشوند. اخیراً ۶۰ نفر از نمایندگان مجلس بریتانیا طی نامهای از وزیر بهداشت و مراقبتهای اجتماعی در خواست کردند که برنامۀ چکاپ روانی زنان تازه مادر شده را در دستور کار قرار دهد. همانطور که میبینیم آگاهی در سطح جامعه رو به افزایش است.
امروز همۀ اعضا جامعه بر این امر تأکید میکنند که مشکلات روانی مادران به اندازۀ سایر مشکلاتشان مهم و درخور توجه هستند. مادری میگفت «سالها پیش به دیدن یکی از دوستانم رفته بودم که دو کودک زیبا، همسری دوستداشتنی و خانهای عالی داشت اما افسرده بود. یادم میآید از او پرسیدم با این همه امکانات چرا افسردهای؟ آن موقع وضعیت او را درک نمیکردم اما حالا که خود مادر شدهام به جواب آن سؤال رسیدهام.»
منبع: https://www.theguardian.com/commentisfree/2018/jul/02/baby-blues-suffering-new-mothers-mental-health
[۱]National Health Service (NHS)
[۲] Baby blues
[۳]The secret Life of Mothers
[۴]National Childbirth Trust (NCT)