بیدارزنی: نمیداند متولد چه سالی است، چون تاریخ شناسنامهاش دقیق نیست اما بر اساس حرفهایی که از پدرش شنیده حدس میزند که ۳۳ سال دارد. فریبا ساکن یکی از شهرکهای سنندج است، حس سبک بالی و خوبی که الآن دارد به او انگیزه حرف زدن میدهد اما در میانه صحبتهایش چندین بار بعض گلویش را میبلعد، چشمانش پر از اشک میشود و دوباره ادامه میدهد.
مادرم را خیلی زود بر اثر یک بیماری از دست دادم و همیشه زیر شکنجههای نامادری اذیت و آزار میکشیدم. درنهایت وقتی ۱۲ سال داشتم مرا شوهر دادند، در واقع اینطور بگویم پدرم مرا به مردی ۵۵ ساله به بهای ۶۰۰هزار تومان فروخت. آن زمان من هنوز در عالم کودکی خود بودم و از چیزی به اسم اعتیاد و مواد و حتی سیگار سردر نمیآوردم. یک شب دندان درد شدیدی گرفتم، به شوهرم گفتم که مرا به دکتر ببرد اما او از این کار امتناع کرد و گفت من خودم نوعی دارو دارم که حالت را خوب میکند، بیا به همان شیوهای که من میگویم بکش تا زود خوب شوی. بعد از آن نفهمیدم دندان درد چیست حتی در کار کردن هم بسیار زبر و زرنگ شده بودم تا اینکه مدتها بعد از حالتی که برایم طبیعی نبود از او پرسیدم، گفت تو هم الآن مثل من معتادی!
شوکه شده بودم نمیدانستم منظورش چه بود در سردرگمی کامل به سر میبردم. به پدرم زنگ زدم گفتم پدر معتاد یعنی چه میدانی من الآن معتادم؟!میدانستی این مرد چکاره است و اینگونه مرا فروختی. بعد از آن رابطه من با پدرم بد شد و من کاملاً بیکس شدم. از شوهرم صاحب یک دختر و پسر شدم اما ظلم او به من در همین حد پایان نیافت و وقتی او توانست اعتیادش را ترک کند بچههایم را از من گرفت و مرا از خانه بیرون انداخت و به کارتنخوابی در خیابانها تبدیل شدم.
زندگی فریبا به همینجا خلاصه نشد و بعد از آشنایی با سازمانها و فعالان مدنی در عرصه زنان توانسته بود اعتیادش را ترک کند و زندگی جدیدی را دوباره شروع کند اما اینبار خیانت همسر دومش به او سبب آوارگی فریبا و دختر دوسالهاش میشود و خرج زندگیاش را از سیگار فروشی در میآورد.
در ازدواج سومش با مردی معتاد دوباره به همان خانه اول بازگشت. بار دیگر مادر شد و این بار تصمیم جدی برای ترک گرفت. هنگامیکه با هم صحبت میکردیم به گفته خود فریبا دو ماهی میشود که همزمان با همسرش پاک است و تنها دغدغه او پس گرفتن دختر ۸ ساله و پسر ۶ ماههاش از بهزیستی است.
اعتیاد در میان زنان را میتوان به عوامل مختلفی از جمله فقر، داشتن همسران معتاد، انحرافات اجتماعی، شرایط خانوادگی و… نسبت داد، مدتهاست که اعتیاد مرزهای مردانه را طی کرده و بیرحمانه به حریم زنانه وارد شده است.
زنان و دختران هنگامی که دچار اعتیاد میشوند، خانواده و جامعه برخورد و برداشت سنگینتری نسبت به آنها دارد چراکه این تصور در فرهنگ ما وجود دارد که اعتیاد در زنان ضربههای اجتماعی و فرهنگی بیشتری در پی دارد.
از زمان شکلگیری جنبشهای فمینیستی کارهای زیادی در رابطه با مسائل و مشکلات زنان شکل گرفته تا نگاه ابزاری کە در بیشتر جوامع علیالخصوص جهان سوم بر روی زنان است برداشته شود و آگاهی زنان در رابطه با ارزش زن بودنشان معنا یابد اما تعصبات و فقر فرهنگی، جامعه مردسالار، بیسوادی و ناآگاهی و شرایط اجتماعی نامناسب موجب شده تا جریانات فمینیستی و فعالیتهای انجام شده هم در این عرصه نتواند زنان را از آسیبهای موجود دور کند.
اما چه راهکارهایی برای جلوگیری از اعتیاد دختران و زنان وجود دارد؟ آیا طرحهای غیر کارشناسی وزارتخانهها و مسئولان به نحوی بوده که بتواند آمار بالای اعتیاد زنان را که روز به روز در حال افزایش است، کاهش دهد؟
دختر بزرگتر فریبا پس از جدایی از همسرش اکنون با یک بچه در خانه کوچک مادرش زندگی میکند و پسر بزرگش هم آخر هفتهها به دیدار آنها میآید. فریبا هنوز نتوانسته دو فرزند دیگرش را پس بگیرد چرا که بهزیستی اعتماد کاملی به پاک بودن او و همسرش ندارد. به راستی چه تضمینی وجود دارد در جامعهای که دسترسی به مواد اینقدر آسان است، فریبا و همسرش دوباره به مواد آلوده نشوند و تا کی سلسله بدبختی و ناکامی این مادران به دختران هم انتقال مییابد.