بیدارزنی: در بستر جامعهی سنتی افغانستان، زنان در فعالیتهای اجتماعی اقتصادی نقشی فعال، ولو نه برابر، داشتهاند. در فرایند مدرنیزاسیون، به ویژه در قلمرو آموزش و جایگاه حقوقی، زنان رفته رفته زمینبازی را از آن خود کردند. بنا بر قانون اساسی مصوبهی سالهای ۱۹۶۴ و ۱۹۷۷ زنان و مردان بهعنوان شهروندان برابر قلمداد میشدند؛ اما متأسفانه، پس از کودتای کمونیستی آوریل ۱۹۷۸، زنان فرصتی را که طی چند دههی اخیر به دست آورده بودند را از دست دادند. در نتیجهی نزاع میان مارکسیسم و بنیادگرایی اسلامی، زنان دوباره رعایت حجاب را از سر گرفتند و پشت برقعها و پردهها پنهان شدند. سرشت، علتها و پیامدهای این نزاع در این مقاله در ارتباط با مسائلی چون آموزش برای زنان، منزلت اجتماعی سیاسی آنان و جایگاه زنان در اسلام، قانون مدنی افغانستان، آداب و رسوم و قواعد عرفی مورد بحث قرار گرفتهاند و در ادامه چکیدهای از وضعیت کنونی زنان در افغانستان ذکر شده است.
ﺯنان و ﺁموزش
شواهدی در دست است که در قرن دهم در افغانستان، زنان طبقهی فرادست به آموزش غیررسمی دسترسی داشتهاند. دختران اجازه داشتند پیش از رسیدن به سن بلوغ سواد بیاموزند. آموزگاران خصوصی در خانه یا در اتاقی جداگانه دستور زبان و تعلیمات قرآنی را به آنها آموزش میداد. مثالی از این دوران رابعه بلخی است. در دوران فرمانروایی سلسلهی سامانی که در سال ۹۰۰ پس از میلاد تأسیس شد، بلخ در شمال افغانستان به یک مرکز هنری و آموزشی بدل شد. رابعه بلخی، خواهر امیر بلخ، توانست از امکانات آموزشی آن زمانه بهره گیرد و شاعری پرآوازه در ادبیات دری و عربی شود.
از اواخر قرن پانزدهم تا اوایل قرن هجدهم، قلمرو افغانستان تحت سلطهی خاندان صفویه در ایران و نیز فرمانروایی مغولها در هندوستان بود. در سال ۱۷۰۹، یک جنبش ملی به رهبری «میرویس هوتکی» در قندهار شکل گرفت و به تأسیس امپراتوری دورانی به دست احمدشاه دورانی در ۱۷۴۷ منجر شد. در طول این دوره شماری از زنان شاعر پدیدار شدند. در میان اینان دو چهرهی سرشناس «نازو آنا»، مادر میر ویس هوتکی و خواهر او زینب هوتکی بودند. زینب هوتکی شعرهایی به زبان پشتو و دری سرود و دختران را در حرمسرای پادشاه آموزش داد.
در تقابل با طبقهی فرادست، دهقانان و پیشه وران اکثریت غالب جمعیت بیسواد کشور را تشکیل میدادند. پیشه وران مهارتهای لازم برای حرفهی خویش را از طریق تمرین و شاگردی فرامیگرفتند. تفاوتهای بارزی بین شغلهای زنان و مردان وجود داشت: فرشبافی، خیاطی و قلابدوزی شغلهای زنان قلمداد میشدند؛ در حالی که مرغداری و دامپروری و کشاورزی مسئولیتهای مشترک بودند؛ و نجاری، آهنگری و سفالگری بیشتر شغلهای مردان بودند. این فرقگذاری (جنسیتی)کار هنوز هم در جامعهی افغان وجود دارد.
مدارس مدرن یا آموزش رسمی بخشی از اصلاحات لیبرال افغانستان در قرن بیستم بودند. نخستین دبیرستان پسرانه در دوران فرمانروایی شاه حبیب الله ( ۱۹۰۱-۱۹۱۹ ) تأسیس شد. نخستین مدرسهی دخترانه، «مستورات» (دوشیزگان پوشیده)، در سال ۱۹۲۱ در دوران فرمانروایی شاه امان الله ( ۱۹۱۹- ۱۹۲۹) افتتاح شد. تا سال ۱۹۲۷ دو دبستان دخترانهی جدید با گنجایش جمعا ۷۰۰ نفر به راه افتاده بود. برنامهی درسی این مدارس عبارت بود از قرآن، الهیات، تاریخ و زبان دری. در آغاز این دروس را زنان تدریس میکردند و بعدها آموزگاران مرد نیز به آنها پیوستند. افزون بر این، زنانی از ترکیه، فرانسه، آلمان و هند برای تدریس علوم و زبانهای خارجی استخدام شده بودند. گروهی متشکل از ۱۵ فارغالتحصیل مستورات به ترکیه فرستاده میشدند تا به تحصیلات عالی بپردازند. بااینحال، با سرنگونی شاه امان الله، آنان نیز بدون تکمیل تحصیلاتشان به خانه بازگشتند.
در مورد اصلاحات زنان، جانشینان شاه امان الله، نادرشاه (۱۹۲۹-۱۹۳۳) و ظاهرشاه(۱۹۳۳- ۱۹۷۳) راه اعتدال را پیش گرفتند. دبیرستانهای بیشتری رفته رفته تأسیس شدند. در سال تحصیلی ۱۹۷۴، تعداد ۱۶۰۲۷ دختر در ۲۹۹ مدرسهی روستایی ثبتنام کرده بودند، ۷۳۳۰۴ نفر در ۱۷۴ دبستان، ۱۳۰۴۴ نفر در ۵۱ مدرسهی راهنمایی، ۶۰۲۰ نفر در ۳۰ دبیرستان و ۷۳۳ نفر در یک هنرستان فنی حرفهای. تا پیش از سال ۱۹۶۴ کلاسهای جداگانه در دانشگاه کابل ویژهی دختران تشکیل میشدند. در سال ۱۹۶۳ دانشکدههای پزشکی، ادبیات و علوم طبیعی برای زنان وجود داشتند. قانون اساسی مصوب ۱۹۶۴ جایگاه حقوقی برابر به زنان و مردان عطا کرد. بهطور خاص، در موسسههای آموزش عالی به زنان نیز فرصت برابر داده شد. آموزش همگانی و مشترک دانش آموزان پسر و دختر در تمام دبستانها و دانشکدههای دانشگاه کابل، از جمله دانشکدهی الهیات، آغاز شد.
نبردی در سطح ملی علیه بیسوادی در دههی ۱۹۵۰ به راه افتاد و در سالهای ۱۹۷۴-۱۹۷۷ ادامه یافت. چنان که بنا بر آمار سال ۱۹۷۴، ،۹۵درصد بیسوادی در میان مردان و ۹۸ درصد بیسوادی در میان زنان بود، طرحی گسترده برای سوادآموزی و فراگیری مهارتهای حرفهای با پشتیبانی مالی یونسکو تدوین گشت. یک هیئتمدیرهی عمومی آموزش زنان درون هیئتمدیرهی ملی آموزش بزرگسالان تأسیس شد. یک برنامهی آموزشی مجزا بنا بر نیازهای دانش آموزان، اقتضائات شغلی و پیوندهای فرهنگی تدارک دیده شد. هیچگونه واکنش منفی از جانب روحانیان محافظهکار نسبت به اهداف اصلی برنامهی سوادآموزی در میان نبود. با این حال، فقدان امکانات مکمل همچون مراکز اجتماعی، کتابخانهها و مهدکودکها در روستاها، کمبود کتابهای درسی و بازار کسب و کار برای آنانی که برای حرفههایی خاص آموزش میدیدند، موانعی بودند در راه تحقق برنامهی سوادآموزی زنان. برای چیره شدن بر این موانع، رویکردی توسعه محور اتخاذ شد. طرح این بود که برنامههای سوادآموزی باید در برنامههای دیگر توسعه همچون کشاورزی، توسعهی روستایی، بهداشت و سلامت عمومی، تنظیم خانواده و ازاین دست ادغام شوند. میانگین حدود ۷۸ درصد از همهی موسسههای آموزشی تعطیل شدند (بنگرید به جدول۱). بسیاری از دانشجویان، اعم از پسر و دختر، از مناطق روستایی گریختند و در پایتخت پناه گرفتند. آموزگاران مرد یا کشته شدند و یا به کشورهای خارجی مهاجرت کردند. در نتیجه، شمار آموزگاران زن در کابل سه برابر شد.
رکود موسسههای آموزشی سه دلیل اصلی داشت:
۱) دانشجویان همهی موسسههای آموزشی، اعم از پسران و دختران، آلت دست مقاصد سیاسی میشدند، همچون تظاهرات اجباری در حمایت از رژیم، باز پیوستن به ارتش و سازمان اطلاعات، یا پلیس مخفی دولتی (K.H.A.D.)
۲) زندانی شدن دانشجویان؛
۳) به خاطر عملیاتهای مقاومت، رژیم کنترل مناطق روستایی را از دست داد. تا سال ۱۹۸۴ بیشتر
تأسیسات آموزشی، توسعهای و صنعتی از کار افتاده بودند.
این تغییرات در بخش غیررسمی آموزش روی دادند: رژیم کمونیستی به رهبری «تاراکی» و امین برنامهی سوادآموزی را ابزاری سودمند برای معرفی ایدئولوژی مارکسیستی -لنینیستی و ترویج آرمانهای ایدئولوژیکی – سیاسی در میان جوانان قلمدادمی کردند. گام نخست دگرگونی در برنامهی آموزشی و تغییر آن از آموزش حرفهای به یک جهتگیری ایدئولوژیکی – سیاسی بر اساس اصول مارکسیستی -لنینیستی بود. کتابهای درسی بر این مبنا برای مردان و زنان تدارک دیده شدند. هیئتمدیرهی عمومی آموزش زنان به یک دایرهی عملیاتی و میدانی صرف تقلیل یافت. تعلیم آموزگاران و بخش آموزشی تحصیلات زنان با زیرمجموعههای سیاسی پیوند مییافت. معلمها همچنین هدف اصلی خطمشی سیاسی جدید بودند و در قالب سازمان جوانان حزب کمونیست باز گماشته میشدند. رژیم کمونیستی، در راستای تسهیل این هدف، اعلام کرد که چهار میلیون نفر از مردم تا پایان سال ۱۹۷۹ باسواد خواهند شد و بیسوادی در یک برنامهی پنجساله به طور کامل ریشهکن خواهد شد؛ اما در عمل، این هدف حاصل نشد.
پیش از کودتای کمونیستی، تحصیلات ابتدایی دختران و پسران رایگان و الزامی و آموزش عالی و شرکت در کلاسهای خواندن رایگان و اختیاری بود. پس از ۱۹۷۸، رژیم سوادآموزی را نیز الزامی کرد؛ بنابراین، به دلیل محتوا و سرشت الزامی این برنامه سبب واکنشی تند در میان تودههای مردم شد، به ویژه استخدام اجباری دختران جوان و زنان مسن که در برانگیختن قیامهایی در شهرستانها نقش داشت.
پس از حملهی شوروی به افغانستان، رژیم ناچار شد خط مشی خود را در مورد جنبش سوادآموزی تغییر دهد. از آن هنگام، کلاسهای سوادآموزی فقط برای آن دسته از کارگران و کارمندان دولتی برگزار شدهاند که عضو حزب کمونیست بودهاند.
آموزش زنان ﺩر تبعید
حملهی شوروی به افغانستان باعث مهاجرت گسترده از این کشور، بهخصوص به پاکستان، شد. در ۱۹۸۳ بیش از ۲.۸ میلیون پناهندهی ثبت شده در اقامتگاههای روستایی ویژهی پناهجویان پاکستان زندگی میکردند که ۷۵ درصد از آنان، زنان و کودکان بودند. اگرچه شمار زنان و کودکان بیش از مردان بود، آموزش دختران برای مقامهای پاکستانی از اهمیت ثانوی برخوردار بود و از سوی بنیادگرایان مسلمان افغانستانی به پرسش کشیده میشد. آمارها نشان میدهند که تأکید بر آموزش پسران بوده است. در ۱۹۸۵، ۹۶۳۰۶ پسر و ۷۳۱۸ دختر در مدارس راهنمایی بودند؛ و در دبیرستانها فقط ۲۶۸۴ پسر درس میخواندند و هیچ دختری در آنها نبود. میانگین ۶٫۶ درصد از کل تعداد دانش آموزان دختر بودند (بنگرید به جدول ۲)
برنامهی اسلامی سازی پاکستان و انتقال قدرت از عناصر لیبرال به بنیادگرا درون مقاومت، باعث ایجاد فشار در مورد جابجایی مدارس استاندارد مدرن بهجای مدرسههای سنتی (حوزههای علمیه و مکاتب قرآنی) شد. در حالی که در اسلام آموزش برای مردان و زنان هردو وظیفه است؛ در عمل، این وظیفه از طریق مدارس مدرن میتوانست به انجام رسد زیرا در مکتبهای سنتی یا مساجد هیچ جایی برای زنان نداشت. مکتب در واقع مکانی است که علمای دینی و مبلغان مذهبی در آن آموزش میبینند که بنا بر سنت و عرف همگی آنها نیز مرد هستند. این وضعیت به افزایش میزان سواد زنان در آیندهی پیش رو هیچ کمکی نکرد.
جایگاه ﺍجتماعی زنان
زن افغانستانی از دیرباز بنا بر سنت در مقام مادر ارج نهاده میشود و در مقام همسر، خواهر یا عضو یک خانواده مورد حمایت است. حجاب پدیدهای شهری است که نشانگر شأن و جایگاه اجتماعی زن و بهعنوان ابزار محافظتی او عمل میکند. زنان خاندان سلطنتی، بزرگان شهرنشین، طبقهی زمیندار و رهبران اجتماعی و مذهبی حجاب به سر میکردهاند. با این حال، از دههی ۱۹۵۰ حجاب اهمیتش را بهعنوان نشان جایگاه اجتماعی به دو علت از دست داد: نخست، خانوادهی شاهنشاهی و مقامهای بلند رتبهی حکومتی حجاب را کنار گذاشتند و در پی آنها روشنفکران و شهرنشینان تحصیلکردهی طبقهی متوسط نیز چنین کردند. دوم، به خاطر بنیانگذاری مراکز صنعتی و مسکونی، مهاجرت از مناطق روستایی به شهری افزایش یافت.
مفهوم پاسداری بخشی از یک سازوکار دفاعی اجتماعی است که در اینجا به اجمال بررسی میشود. جامعهی افغان متشکل از گروههای قومی -زبانی مختلف است که بخش عمدهی آنها عبارتاند از: پشتونها، تاجیکها، ترکمنها، هزارهها و نورستانی ها. این گروهها اگرچه سنتها و رسوم متفاوتی دارند، وجوه مشترک بسیاری نیز با هم دارند. یک عنصر مشترک بین آنها تقسیم یک جامعهی قومی به زیرگروه هاست. یک گروه قومی در وهلهی نخست به طایفهها تقسیم میشود و پشتونها به قبیلهها تقسیم میشوند. یک طایفه یا قبیله نیز خود به دودمانها یا خاندانهای گوناگون تقسیم میشود. هر دودمان سپس به شاخههای متشکل از خانوادههای مرتبط و هم پیوند تقسیم میشود. وظایف و مسئولیتهای راستین افراد در طول زندگیشان تا حد زیادی بر اساس تعلق به خاندان و دودمان تعیین میشود، شکل مییابد و حمایت میشود. برای مثال، حق مالکیت زمین، گلههای احشام، فضاهای سبز و چراگاههای مشجر بر اساس دودمان خانوادگی تعیین میشود. این حقوق منافع مشترک اعضای یک خانداناند و به سهم خود، تعیین میکنند که دشمنان آن خاندان چه کسانی هستند و برای محافظت از این منافع مشترک با چه کسانی باید رقابت کرد.
زنان اموالی قلمداد میشوند که باید مورد تملک قرار گیرند، شرف و آبروی آنانی که بناست خانواده را سربلند نگه دارند. هرگونه تعرض و تعدی به یک زن اهانتی برای بیحرمت کردن و بیآبرو کردن نهفقط یک خانواده بلکه تمام آن قبیله یا طایفه پنداشته میشود. رسم قصاص یا کین خواهی (بدل در زبان پشتو) بخشی از قانون ننگ و آبروی پشتونهاست که بهطور مستقیم در رابطه با زنان مصداق دارد. برای مثال، اگر دختری با مردی غریبه از خانواده یا طایفهای دیگر پا به فرار بگذارد، خانواده یا طایفهی آن دختر آبروی لطمه دیدهی خود را بهواسطهی کین خواهی بازمییابد. در این مورد کین خواهی به این معناست که خانوادهی دختر با خانوادهی پسر به بدل (جای) آن یکی که با آنها رفته است در مورد گرفتن دو یا سه دختر مذاکره میکند، آنهم بدون پرداخت مهریهی عروس. اگر دختر به یک طایفه یا قبیلهی دیگر میرفت، فرایند مذاکره بین دو قبیله یا طایفهی مربوطه روی میداد؛ بنابراین، پاسداری از زنان بهمنزلهی حفظ مایملک و دارایی، بهعنوان بخشی از آبرو و شرف خانوادگی وظیفهی تمام اعضای خاندان در وهلهی نخست و قبیله یا طایفه در وهلهی بعد است. مرزهای حریم مالکیت و نفوذ طایفه محل امن برای زنان قلمداد میشود. احساس حمایت و محافظت به زنان احساس آزادی حرکت لازم را برای رسیدگی آزادانه به وظایف خانه و نیز وظایف بیرون از خانه میدهد. بااینحال، در مناطق شهری که گروههای قومی – زبانی گوناگون در کنار همدیگر زندگی میکنند، احساس ناامنی و بیگانگی پوشیدن حجاب را الزامی میکند. بر این اساس، زنان در خارج از روستای خود ملزم به رعایت حجاباند تا چهرههایشان را در برابر مردان نامحرم و غریبه بپوشانند.
در ارجاع به شریعت اسلام، میتوان این بحث را مطرح کرد که هیچ دستور مستقیم یا حکم صریحی به پوشاندن صورت زنان در شرع وجود ندارد. تنها بی بی عایشه، همسر محمد رسول الله صورت خود را در هنگام شرکت در جنگها میپوشاند. برخی فقیهان مسلمان رعایت حجاب را یک سنت اسلامی تلقی میکنند. ولی در فرایند مدرنیزاسیون، نهفقط در افغانستان بلکه همچنین در سایر کشورهای اسلامی، مشارکت زنان برای توسعهی اجتماعی اقتصادی لازم بود. حذف حجاب هم در راستای تلاشها برای توسعه و مدرنیزاسیون آغاز شد. برای مثال، حذف حجاب در ترکیه در دوران حکومت آتاتورک اجرا شد؛ در مصر در دوران فرمانروایی ملک فاروق؛ و در ایران در دوران حکومت رضاشاه پهلوی. در افغانستان در حکومت شاه امان الله (۱۹۲۹-۱۹۱۹) این طرح بهعنوان بخشی از اصلاحات لیبرال پیش کشیده – افغانستان در حکومت شاه امان الله شد. در ۱۹۲۷، ملکه «صریا»، زن شاه امین الله، در یک رویداد علنی بدون حجاب متعارف و رایج در افغانستان (چادر) در میان عموم ظاهر شد. حرکت او مثالی بود که خانوادهی سلطنتی، آموزگاران، دانشجویان و مقامهای بلند رتبهی حکومتی از آن پیروی کردند. ازآنجا که برای چنین اصلاح اجتماعی لیبرالی زمینهچینی نشده بود، این حرکت به بروز مخالفت شدید در حلقههای مذهبی انجامید. این مثال بهعنوان نشانهی خصومت شاه امین الله با اسلام علیه او استفاده شد. پس از سرنگونی شاه امین الله و خروج او از کشور، زنان دوباره حجاب به سر کردند و مدارس دخترانه تعطیل شدند. زمانی که ظاهرشاه (۱۹۳۳- ۱۹۷۳) بر تخت پادشاهی افغانستان نشست، او نیز رهایی زنان را در اصلاحات اجتماعیاش گنجاند. وقتی عموزادهی او شاهزاده داوود نخستوزیر شد، برنامهی رهایی زنان بیوقفه و با موفقیت بسیار به اجرا درآمد. در تاریخ ۲۴ آگوست ۱۹۵۹، به مناسبت روز استقلال افغانستان در کابل، شماری از زنان از جمله دختر نخستوزیر، همسران و دختران وزرا و مقامهای بلندپایهی دولتی بیحجاب در میان عموم ظاهر شدند. حذف حجاب رفته رفته به طور خودخواسته در تمام مدارس دخترانه، دانشکدههای زنان دانشگاه کابل و بعدها در پایتختهای استانها و شهرستانها نیز رواج و گسترش یافت. اکثریت مردم تحصیل کرده این را پذیرفتند و طی مدتی کوتاه به گرایشی همهگیر بدل شد. تنها واکنش قابلذکر از یک آخوند اهل قندهار در اکتبر ۱۹۵۹ بود؛ اما شورش آن آخوند نیز خیلی زود با اقدام نظامی حکومت سرکوب شد.
نخستین نشریهی ویژهی زنان، ارشاد النسوان «تربیت زنان» در ۱۹۲۱ منتشر شد که یک هفتهنامهی چهار صفحهای بود. در دههی ۱۹۵۰، ماهنامهی مرمون همت انجمن زنان منتشر شد. افزون بر این، «بانو» و تمام روزنامههای کثیرالانتشار نیز صفحاتی ویژه برای زنان داشتند.
انجمنهای زنان
ﺍنجمن رفاه زنان
در دههی ۱۹۲۰ انجمن «حمایت نسوان» تأسیس شد. این انجمن موفق شد شعبههایی را در چند استان تشکیل دهد. هدف انجمن حمایت از زنان در برابر بیعدالتی و تشویق آنان به مطالبهی عدل و انصاف و برخورد قانونی بود. این ایده در ۱۹۴۶ با تأسیس «انجمن رفاه زنان افغان» بسط و گسترش یافت. این انجمن را وزارت آموزش و پرورش اداره میکرد. بهعنوان یک نهاد دولتی، انجمن موفق شد یک مدرسه برای زنان متأهل تأسیس کند، یک مهدکودک بنا کند، کلاسهای سوادآموزی تشکیل دهد و چند دورهی آموزشی در رشتههایی مثل قلابدوزی، تدبیر منزل، حروفنگاری و زبانهای خارجی. نیز برگزار کند. با این حال، انجمن غیرسیاسی باقی ماند: یک مرکز تخصصی برای زنان شهرنشین. انجمن از برداشتن گامهایی فراتر از طبقات اجتماعی نخبه برای رفاه زنان کم اقبال روستایی ناکام ماند. اگرچه این انجمن دفاتری در مراکز استانها داشت، این مراکز چیزی نبودند مگر ساختمانهایی قشنگ که در واقع هیچ کارکردی نداشتند. آنها زنان روستایی را نادیده گرفتند و برای آگاه شدن از مسائل و مشکلات آنان قدمی برنداشتند. بدین ترتیب، نیاز به تأسیس یک انجمن غیردولتی با هدف اعمال فشار بر مقامهای دولتی جهت اقدام جدیتر در راستای تقویت جایگاه حقوقی زنان برای برآوردن اهداف آن سال «کمیتهی هماهنگی» احساس میشد. در سال ۱۹۷۵، سال جهانی زنان، یک «کمیته هماهنگی» برای برآوردن اهداف آن سال تأسیس شد:«برابری، توسعه و صلح» اعضای این کمیتهی هماهنگی به پیشنویسی اولیه برای تأسیس یک انجمن غیردولتی رأی دادند که به رئیسجمهور داوود ارائه شد. با این حال، پاسخ مثبت به این طرح تا پس از مرگ رئیسجمهور طی کودتای کمونیستی ۱۹۷۸ داده نشد.
پس از کودتای کمونیستی، انجمن با بخش زنان حزب کمونیست تلفیق شد. در آغاز، این انجمن سازمان نامیده میشد. پس از حملهی شوروی به افغانستان نام این سازمان به «سازمان زنان خلق» تغییر داده شد. اهداف اصلی سازمان جهتدهی به ایدئولوژی مارکسیستی لنینیستی، دموکراتیک زنان افغان برای ارتقای برنامهها و سیاستهای رژیم و نیروگیری و آموزش دهی زنان برای پلیس مخفی دولتی بود. یک نیز ذیل آن گنجانده شده بود. این زیرشاخه به، «انجمن دوستی زنان روسی افغان» زیرشاخهی جدید، به نام روسها آزادی داد تا فعالیتهای سازمان را تحت کنترل درآورند. اینچنین عملکردهای انجمن تحت کنترل و هدایت کارشناسان روسی بود.
ﺍنجمن مشاﻭر خانوادەﯼ ﺍفغان
انجمن راهنمای خانوادهی افغان در سال ۱۹۶۸ ایجاد شد، بهعنوان یک انجمن خودجوش غیردولتی تحت حمایت وزارت بهداشت و سلامت همگانی. انجمن راهنمای خانوادهی افغان رویکردی مثبتتر به زنان افغان را در گسترهی محدودی از اهداف برگزید. حکومت خطمشی نظارت دقیق بر فعالیتهای انجمن را پی گرفت، حدی از آزادی عمل به آنها داد تا کمکهای مالی را از سازمانهای غیردولتی و داوطلبانه جذب کند، همچون فدراسیون تنظیم خانواده و از آژانسهای دولتی خارجی مانند USAID
اهداف انجمن از این قرار بودند:۱) ایجاد آگاهی در میان زنان افغان در مورد تنظیم خانواده، رابطهی بین تعداد فرزندان و اقتصاد خانواده، آموزش مادران و فرزندان، کاریابی و نیز در مورد سلامتی و تغذیه؛ ۲) آگاهیرسانی به زنان افغان دربارهی وسایل کنترل بارداری؛ ۳) فراهم کردن وسایل کنترل بارداری و سایر خدمات پزشکی؛ ۴) انجام بررسیهای میدانی برای اطمینان قطعی از تعداد زنانی که تنظیم خانواده را به کار میبستند و اطلاع از نگرشهای عامیانه نسبت به تنظیم خانواده؛ و ۵) جمعآوری اطلاعات دربارهی نرخ زایمان و نرخ مرگ و میر کودکان و مادران. انجمن موفق به تأسیس مراکز پزشکی در شهر کابل و تمام مراکز استانها شد. تا سال ۱۹۷۵ هشت درمانگاه در کابل و ۳۲ درمانگاه در مراکز استانها و شهرستانها تأسیس شدند. مشاوران خانواده استخدام میشدند و تیمهایی با هدف تشویق و تعلیم زنان به تنظیم خانواده و سلامتی خانواده به روستاها و دهات و شهرهای کوچک فرستاده میشدند. گروهی از داوطلبان نیز به انجمن پیوستند و در این تلاشها و اقدامها کمک و همیاری کردند. هیچ واکنش جدی واقعی از جانب رهبران دینی یا چهرههای سنتی نسبت به فعالیتهای این انجمن مشاهده نمیشد. در عمل، مراکز انجمن مشاور خانواده بیشتر برای مراقبتهای پزشکی و سلامتی به کار میرفتند تا کنترل و جلوگیری از بارداری.
پس از به قدرت رسیدن داوود در ۱۹۷۳، به کمک افسران کمونیست ارتش، انجمن را متهم کردند که زیر نقاب دروغین اهداف ملموس، در واقع عامل سازمان جاسوسی آمریکاست. تحت تأثیر چپگرایان، رئیس جمهور داوودخان علیه این سازمان دست به اقدام زد. دو ماه پس از کودتای ۱۹۷۳، دبیر کل انجمن، دکتر ماهر، به همراه جانشینش، دکتر باراکی، دستگیر شدند. دخترعموی رئیسجمهور، «نظیف النواس»، به مقام دبیرکل گماشته شد. خانم نواس، به کمک نیروهای غیرچپگرای دیگر، او را متقاعد کردند که در نگرشش نسبت به این انجمن بازنگری کند و آن را بهعنوان یک سازمان مشروع برای رفاه همگانی بدون پیوندهای سیاسی یا زیرزمینی بپذیرد. کارمندان سابق انجمن آزاد شدند و به انجمن اجازه داده شد تا فعالیتهای معمولش را از سر گیرد.
پس از کودتای کمونیستی ۱۹۷۸، رژیم میخواست کمکهای مالی را جذب کند، همانطور که رژیمهای پیشین نیز به دنبال همین بودند و در همین حال فعالیتهای انجمن را نیز محدود کند. کمونیستها ادعا میکردند که ایدئال تنظیم خانواده را «امپریالیستها» یی ساختهاند که به دنبال گمراه کردن تودهها و پرت کردن حواس آنان از علت حقیقی فقر و عقبافتادگی به عاملی بیاهمیت، مثل تعداد فرزندان، هستند. آنها پشتیبانی آمریکا از تنظیم خانواده را نیز نقابی دروغین برای پنهان کردن کانالیزه کردن سرمایهها برای فعالیتهای جاسوسی و دسیسههایی علیه رژیم قلمداد میکردند. تمام کارمندان انجمن مشاور خانواده با اعضای حزب کمونیست جایگزین شدند. خانم نواس به همراه سایر اعضای خانوادهی شاهنشاهی دستگیر شد. جانشین او، دکتر «عزیز سراج»، از مقامش برکنار شد. دکتر «عایشه امیر»، عضو جناح پرچم حزب کمونیست، دبیر کل انجمن شد.
اگرچه ایدهی پایهای تنظیم خانواده از سوی رژیم کمونیست کابل رد شد و مراکز آن در شهرستانها به خاطر جنگ بسته شدند، رژیم توانست از USAID و فدراسیون بینالمللی تنظیم خانواده تا پیش از حمله و اشغال افغانستان در تاریخ ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ کمکهایی مالی دریافت کند.
نتیجهگیری
در سال ۱۹۷۹، نیروهای مسلح ارتش شوروی افغانستان را اشغال کردند و رژیمی کمونیستی را در کابل روی کار آوردند. از همان زمان به بعد این نیروها و رژیمی که روی کار آمده بود، با نبردی برای آزادی مواجه شدند. بدین ترتیب، دغدغههای اصلی رژیم مسائل نظامی و امنیتی بودهاند. زیر علم آزادی و برابری، رژیم زنان را تشویق کرده بود تا به ارتش و نیروهای امنیتی بپیوندند. اکثریت زنان تحصیلکردهی افغانی برای مقابله با نیروهای اشغالگر و رژیم کمونیستی در کابل ایستادگی کردند. آنها ترجیح میدادند بهجای پذیرش اشغالگران در کشورهای خارجی پناه بجویند یا با حالتی منفعل و بی مشارکت در همان خانه بمانند. این وضعیت باعث افت شدید در تعداد نهادهای رفاهی و آموزشی زنان شد. افزون براین، رژیم سازمانهای رفاه اجتماعی زنان را برای به دست آوردن اهدافشان سیاسی کرد و همین امر اثری منفی بر فرایند رهایی زنان داشت.
از سوی دیگر، بنیادگرایان اسلامی رهایی زنان را غیر اسلامی قلمداد میکنند. آنان کوشیدهاند این را با اهداف و مقاصد ایدئولوژیک و سیاسی خودشان همراستا کنند. در قیاس با لیبرالها و میانهروها، آنها موضع قویتری دارند. آنها از قبل، روی میانهروها اثر گذاشتهاند تا در مورد مسئلهی زنان سکوت کنند. شمار اندک مدارس دخترانه و رعایت حجاب از سوی اکثریت زنان پناهجو در پاکستان نشانگر همین اثرگذاری است. اثرگذاری و نفوذ سیاستهای بنیادگرایان در آیندهی افغانستان تداوم خواهد داشت. شاید راست باشد که زنان افغان تا آیندهای دور نخواهند توانست در مقام شهروندان فعال و برابر در فرایند بازسازی و توسعهی کشورشان مشارکت کنند.
منابع
- Rahimi Fahima, Women in Afghanistan, Liestal, 1986, p. 56.
- S. M. Y . Elmi, The Sovietisation of Afghanistan, Peshawar, 1986, pp. 90-91.
- S. Shamsuddin Majrooh, The Sovietisationof Afghanistan, Peshawar, 1986,
Chart No. 2.
- N. H. Dupree, Women Among Afghan Refugees, New York, 1984.
- Information obtained from resistance organisations and also from the Swedish
Committee for Afghanistan, Peshawar, 1985