بیدارزنی: هنگامی که کتابی با عنوان «زوال پدرسالاری» را در دست میگیرید توقع دارید که نویسنده نخست به بررسی مفهوم پدرسالاری بپردازد، تصورات متفاوتی از پدرسالاری را مطرح کند و از میان آنها تصوری که قدرت تبیین بیشتری دارد یا با واقعیت موجود انطباق بیشتری دارد را انتخاب کرده و به زمینه بروز و ظهور انواع آن در تاریخ اشارهای کند. سپس به ما توضیح دهد که چرا و چگونه پدرسالاری رو به زوال رفته است. به خصوص که در این باره آثار بسیار زیادی تالیف شده است که از منظرهای متفاوت به بررسی این پرسشها پرداختهاند؛ امّا این اتفاقی نیست که در کتاب «زوال پدرسالاری» نوشته سیدمحمدامین قانعی راد میافتد.
نویسنده تا فصل هشتم کتاب اشارهای به مفهوم مورد نظر خود از پدرسالاری نمیکند. در آن فصل نیز نویسنده به جای بررسی پیدایش فرهنگ پدرسالاری یا ارجاع به آثاری که آن را بررسی کردهاند، عنوان میکند «از نظر فرهنگی، شاید پدرسالاری صرف نظر از نوع دین، یک موج وسیع فرهنگی بوده است که در دورهای بر بشریت، یا به عبارتی در میان مسلمانان، یهودیان، مسیحیان و ادیان غربی حاکم شده است» (ص ۱۷۲). رابطه بین ادیان متفاوت و فرهنگ پدرسالاری در آثار متعددی بررسی شده است ولی نویسنده به جای ارجاع به و یا بررسی برخی از آن پژوهشها به گفتن «شاید» اکتفا میکند و تعریفی بهتر برای پدرسالاری ارائه نمیکند: «پدرسالاری هنوز هم در برخی خانوادهها مرسوم است. در چنین خانوادههایی تمامی تصمیمات توسط پدر خانواده اتخاذ میگردد و خانواده بر مبنای تصمیمات او عمل میکند؛ چنین فرهنگی، فرهنگ پدرسالاری است» (ص ۱۷۲).
این کتاب در واقع از دو بخش اصلی تشکیل شده است که یک بخش آن شامل کپی پیست کردن قسمت اعظم مقالهای علمی – پژوهشی است که پیشتر به چاپ رسیده و بخش دوم آن شامل مطالبی شفاهی و نقلی است که تا حدود زیادی به تکرار ملالآور سخنان همان مقاله علمی – پژوهشی میپردازد.
قانعی راد پیشتر این مقاله علمی-پژوهشی را با عنوان «بررسی انتقادی تشخیصها و سیاستگذاریها در مسائل خانواده و ازدواج» با همکاری «فاطمه عزلتی مقدم» در نشریه «مسائل اجتماعی ایران» (سال اول، شماره اول، تابستان ۱۳۸۹) به چاپ رسانده بود؛ ولی در این کتاب تصمیم گرفته است نام نویسنده دوم مقاله را حذف کند و تنها در مقدمه از او بهعنوان کسی که در گردآوری اطلاعات به او کمک کرده، یادی کند و اشارهای نیز به کپی پیست بودن بخش عمده فصل اول کتاب خود نمیکند. نام این عمل در بهترین حالت سرقت علمی از خود (self-plagiarism) است که قانعی راد بهعنوان استاد دانشگاه میبایست ضمن تدریس اصول پژوهش، دانشجویان خود را از چنین اعمالی بر حذر دارد و به آنها بیاموزد که از چنین اعمال غیراخلاقیای پرهیز کنند.
گرچه نقطه قوت کتاب همین فصل است ولی این فصل، به غیر از این مسئله اخلاقی، مشکلات دیگری نیز دارد. کتاب «زوال پدرسالاری» قانعی راد در سال ۱۳۹۶ به چاپ رسیده است و پژوهشهای به کار گرفته شده در آن مقاله عمدتا متعلق به دههای پیش از این کتاب یا قدیمیتر هستند. نکته دیگر اینکه این مقاله علمی – پژوهشی ارتباط چندانی به «پدرسالاری» یا زوال آن ندارد و همانطور که از عنوان آن مشخص است بر بررسی سیاستگذاری در رابطه با خانواده و ازدواج متمرکز است.
در بخشهای دیگر کتاب نویسنده ادعاهای غیر مستند زیادی را مطرح میکند که باعث شده این بخشهای کتاب حالتی عامیانه به خود بگیرند و مباحث حالت سردرگم، شلخته و نامعلومی پیدا کنند. این شلختگی و سردرگمی در شکلگیری چند ایراد اساسی در این کتاب موثر بوده است. قانعی راد در برخی از موارد در حال سخن گفتن از قشری از جامعه است؛ ولی آن سخنان را به کلیت جامعه بسط میدهد، برخی از بخشهای کتاب مصداق بازتولید کلیشههای جنسیتی و سکسیسم است، مرز بین اعتقادات شخصی نویسنده و بحث علمی تیره و تار میشود و در برخی از موارد سخنانی مطرح میشود که مشخص نیست بر چه اساسی استوار هستند. در ادامه به مصداقهایی از این ایرادهای مطرح شده اشاره خواهم کرد.
نویسنده تغییرات در زندگی و خانوادۀ جمعی مشخص از جامعه شهری را به عنوان یک رویداد فراگیر در جامعه معرفی میکند. در مورد فرهنگ بازی کردن در کوچه، میگوید «در دهه ۴۰ و ۵۰ این فرهنگ قویتر بود، در دهه ۶۰ نیز وجود داشت، دهه ۷۰ ضعیف شد و در دهه ۸۰ بهکلی از بین رفت» (ص ۱۳۴) یا «در دهه ۶۰ کوچه یک پدیده بود اما امروز به پایان دوره کوچه رسیدهایم» (ص ۱۳۵).
گرچه ممکن است این اتفاق در برخی محلهها و بین گروهها و طبقات مشخصی افتاده باشد ولی تعمیم این قضیه بهکل ایران از جمله نشانههایی است که بخشهای عمده این کتاب معطوف به گروهی مشخص از جامعه است؛ بدون اینکه ذکر شود که چنین است. یا در جای دیگری میگوید «شاید نسل دهه شصت نیز زیاد با رادیو درگیر نبود، اما تلویزیون برای او بسیار مهم بود و بخش زیادی از اوقات فراغت آنها به ویژه در عصر و شب پای تلویزیون… میگذشت» (صص ۱۳۶-۷)
اگر این سخن در مورد دهه شصتیها صحیح هم باشد، تنها در مورد آنهایی که در دهه شصت دستگاه تلویزیون داشتهاند صحیح خواهد بود. قانعی راد تنها یک بار در ص ۲۵۴ به زندگی روستایی اشاره میکند و آنهم در بحث مربوط به طلاق که آن بخش هم مستند نیست.
دیگر مشکل این کتاب بازتولید کلیشههای جنسیتی است. از آنجایی که کلیشههای جنسیتی از مصادیق تعصب هستند بهترین راه برای از بین بردن آنها، ارجاع به شواهد معتبر در بحثهای مرتبط به جنسیتها و مشخص کردن مرز توصیف و هنجار است، کاری که نویسنده در اثر خود انجام نمیدهد. نویسنده برخی خصوصیات را برای زنان بدون هیچگونه استنادی مطرح میکند، مانند «یکی دیگر از اتفاقاتی که در مورد زنان افتاده، کاهش آستانه تحمل است» (ص ۲۵۱) یا درباره نقش تاریخی زنان سخنانی بدون پشتوانه مطرح میکند، مانند «در طول تاریخ عمدتا بزرگترین مدافعان پدرسالاری که به آن تداوم بخشیدند زنان بودهاند. منتقل کننده ارزشها و هنجارهای پدرسالارانه عمدتا زنان بودهاند و شاید هنوز هم هستند.» (ص ۱۷۴)
یا در مواردی مبارزه فمینیستها و فعالان مدنی در به چالش کشیدن پدرسالاری را نادیده میگیرد، مانند این که «کسی تصمیم نگرفته است پدرسالاری مورد تردید واقع شود، اما در عمل بر اساس یک سری فرآیندهای واقعی اتفاق افتاده است» (ص ۱۶۱). در بخشی دیگر میگوید «دو مفهوم عاطفه و عقلانیت، شکلدهنده شخصیت انسانی در زندگی است. به طور کلی میتوان گفت که مادر شکل دهنده مفاهیم عشق، محبت، فداکاری و عاطفه؛ و پدر شکلدهنده و انتقال دهنده مفهوم حقیقت (خوب و بد/درست و غلط) در فرزندان است. مادر دارای یک رابطه نامشروط است، ولی پدر یک رابطه مشروط با فرزند ایجاد میکند» (ص ۱۲۳).
در واقع در سیستم مردسالاری (که پدرسالاری هم یکی از انواع آن است) افراد باید طی فرآیند اجتماعی شدن از اینگونه کلیشههای جنسیتی تبعیت کنند ولی اگر کسی بخواهد ادعا کنند که این فرآیند اجتماعی کردن در جامعه به خصوصی موفقیتآمیز بوده است باید به پژوهشی استناد کند و میزان موفقیت یا عدم موفقیت ترویج هنجارهای مردسالارانه را مشخص کند. در مورد دیگری، قانعی راد با اشاره به تفاوتهای اجتماعی زنان و مردان از نظر خود به تفاوتهای روانشناختی آنها نیز اشاره میکند و میگوید «به طور مثال، زنها میتوانند به راحتی گریه کنند، یا از طریق ارتباطات کلامی که با دیگران برقرار میکنند، مشکلات خود را با دیگری تقسیم کنند…در حالی که مردها، معمولا افراد تودارتری هستند…» (ص ۱۴۶).
این در حالی است که پژوهشهای بسیاری، تفاوتهای روانشناختی یا طبیعی بین زنان و مردان را زیر سوال بردهاند. مرز بین علم و سکسیسم توجه به شواهد است، با شواهد میتوان مشخص کرد آنچه تحت عنوان تفاوتهای جنسیتی در نظر گرفته میشوند تا چه حد نتیجه فرآیند اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری و یا به چه میزان امری طبیعی هستند. اینها در کنار سخنان کلی که ممکن است مبتنی بر مشاهده محدود نویسنده از محیط اطراف خود باشد سکسیسم را به عنصری پررنگ در این کتاب تبدیل میکند.
قانعی راد باورهای شخصی خود را بدون نیاز به بررسی، استدلال در خور یا ارائه شواهد، مطرح میکند. او دین اسلام را از پدرسالار بودن تبرئه میکند و بدون هیچگونه بررسی و استنادی صرفا مدعی میشود پدرسالاری «شاید قبل از اسلام مشروعیت فرهنگی و استمرار و تداوم بیشتری داشته است و بعد از اسلام مقداری کمتر شده است» (ص ۱۷۹). او در تلاش برای نشان دادن تفاوت اسلام از یک سو و یهودیت و مسیحیت از سوی دیگر، عنوان میکند که به غیر از یک سوره، تمامی سورههای قرآن با عنوان «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع میشوند و نه «بسم الله قاصم الجبارین» و در ادامه میگوید: «در نتیجه میتوان گفت در اسلام رگههایی از پیوند دو تصویر یهودیت و مسیحیت وجود دارد. در حقیقت خدای اسلام، خدایی مردانه-زنانه است، یعنی در اسلام از یکسو اقتدار مردانه و از سوی دیگر مراقبت زنانه و محبت نمایان است؛ خدای اسلام، خدای عشق است» (ص ۱۷۳). این استدلال سستتر از آن است که بتوان بر اساس آن درباره پدرسالار بودن یا نبودن دین اسلام نظر داد.
در بخش دوم کتاب نویسنده تعابیری بیمعنا به کار میبرد، مانند به کار بردن تعبیر «ازدواج» برای حیوانات «…سادهترین نوع ازدواج را حیوانات تجربه میکنند، چرا که هیچکدام از اعمال حیوانات قید و بند فرهنگی ندارد.» (ص ۲۱۳) به هر حال این تعابیر منجر به شکلگیری جملاتی عامیانه در کتاب شده است، مانند این دو مورد، «ورود دو فاکتور باعث به وجود آمدن معضلاتی در بین خانوادهها شده است. یکی اینکه اکثرا خانوادهها میخواهند خود هزینههای کمتری را متحمل شوند؛ اما در مقابل طرف دیگر هزینه بیشتری را بپردازد. فاکتور دیگر، چشم و همچشمیای است که خانوادهها نسبت به هم دارند. این چشم و همچشمیها تأثیر مستقیمی روی افزایش هزینههای ازدواج دارد» (ص ۲۱۰)؛ و «دخالتهای گروه خویشاوندی در مناسبات نوخانوادهها ممکن بود آزاردهنده باشد ولی در عوض تداومبخش بود. برای مثال، روابط رقابتآمیز باجناقها باعث ایجاد تنش در خانوادهها و البته حفظ خانوادهها میگشت؛ باجناقها وارد بازیای میشدند که تداوم را ایجاب میکرد؛ از نظر همۀ باجناقها و همسرانشان این بازی نباید گسسته میشد. بازی باجناقها باعث میشد پیوند خانوادهها با همه تنشهای احتمالی آن حفظ شود. اگر باجناقهای یک فرد برای همسرانشان امکاناتی فراهم میکردند، او هم باید همان کار را انجام میداد تا از آنها عقب نماند. اگر آنها در جمعی به همسرانشان محبت میکردند، او هم باید حتی در ظاهر این کار را انجام میداد!» (ص ۲۲). بیدقتی در این اثر به مغالطههای منطقی هم انجامیده است، به عنوان مثال نویسنده عنوان میکند «به دلیل بیان صفت «مقدس» برای امر خانهداری، لاجرم کار در بیرون خانه امری نامقدس لحاظ میشود». گذشته از اینکه خانهداری نمیتواند تقدسی داشته باشد، بر فرض هم کسی مدعی تقدس کار خانه باشد نمیتوان از این سخن نتیجه گرفت کار بیرون از خانه نامقدس است، این یک مغالطه منطقی کلاسیک است.
نویسنده تفکیکی بین «پدرسالاری و مردسالاری» قائل میشود که مسئلهدار است. قانعی راد مدعی است «مردسالاری اتکا به قدرت فیزیکی یک جنسیت است؛ اما پدرسالاری یعنی اتکا به بزرگ خانواده، کسی که خانواده را هدایت میکند و سایر اعضای خانواده اعم از زن و مرد تحتالشعاع اختیار او قرار میگیرند» (ص ۱۷۳). او در ادامه عنوان میکند مردسالاری و زنسالاری مقولاتی هستند که پس از به چالش کشیده شدن پدرسالاری مطرح شدهاند و زن و مرد تلاش دارند در این خلأ قدرت بر یکدیگر برتری به دست بیاورند (ص ۱۷۴). تقسیمبندی قانعی راد در حالی مطرح میشود که پدر هم مرد است و پدرسالاری نیز یکی از شکلهای مردسالاری است و تا جایی که میدانیم جایی در دنیا پدیده زنسالاری وجود ندارد. برای مطالعه یک بررسی خوب در مورد تغییر شکل انواع مردسالاری در جوامع غربی میتوان به کتاب «قرارداد جنسی» کرول پیتمن اشاره کرد که با بررسی شکلگیری سنت قرارداد اجتماعی و کنار رفتن سیستم پدرسالاری، قرارداد اجتماعی را مردسالاری برادرانه مینامد. بررسی تاریخ مردسالاری در کشور ما و تغییر شکل آن میتواند به لحاظ روش پژوهش از اثر پیتمن الگو بگیرد.
قانعی راد تلاش میکند ارتباطی هم بین انقلاب بهمن ۵۷ و زوال پدرسالاری برقرار کند. او از یک سو مدعی است انقلاب بهمن ۵۷ و زوال پدرسالاری رابطه مستقیمی داشتهاند: «رخداد انقلاب اسلامی در ایران یکی از دلایل زوال و ضعف پدرسالاری در جامعه بود. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مردم اقتدارگرایی پدر را زیر سوال بردند و علیه کسی شعار مرگ بر شاه دادند که خود را پدر ملت و قیم مردم میدانست و عنوان میکرد من منافع شما را تشخیص میدهم و از منافع مردم دفاع میکنم و همه باید از قواعدی که من میگذارم تبعیت کنند. از قضا بین گروههایی مشروعیت داشت، یعنی پدر بود» (ص ۱۷۸-۹) و «به اعتقاد من، انقلاب ایران، انقلابی علیه پدرسالاری بود. نمیتوان گفت این رویکرد در سطح خانواده در انقلاب تأثیر نداشته است، حتی میتوان ادعا کرد که ریشه انقلاب به پدرسالاری در خانواده بر میگردد.
به همین دلیل است که در فرآیند انقلاب برخی از فرزندان در مقابل پدران خود ایستادند و بین نسلها شکاف ایجاد شد» (ص ۱۸۰). او در عین حالی که مدعی است انقلاب پایان پدرسالاری بود؛ عنوان میکند که در انقلاب جای یک پدر با پدر دیگری عوض شده است «نهاد پادشاهی باید نهادی هم وزن پیدا میکرد تا بتواند جابهجا شود. امام خمینی (ره) در آن زمان به عنوان پدری مطرح شد که مهربان و دلسوز بود، بنابراین مردم تصمیم گرفتند این پدر را جایگزین محمدرضا شاه کنند که تا پیش از آن چندان تصور نمیکردند پدر ستمگری باشد و پس از آگاهی یافتن از وجود پدری مهربان، تصمیم به جابهجایی پدرها گرفتند» (ص ۱۸۱). گذشته از این نکته، نویسنده ادعای خود مبنی بر زوال پدرسالاری را به خوبی مستند نمیکند. مشخص نیست بر چه اساسی میتوان مدعی شده که پدرسالاری زوال یافته است. علاوه بر این، میتوان از زوال یا تقویت یا تغییر شکل پدرسالاری در سطوح متفاوتی سخن گفت؛ مثلا آیا پدرسالاری پس از انقلاب در قانون هم از بین رفته است؟ صرف بازگویی مشاهدات محدود فرهنگی نمیتواند کسی را مجاب کند پدرسالاری زوال یافته است.
در پایان باید گفت، این کتاب ضعیف و شلخته، از اضافه کردن نکتهای در خور توجه به آثار موجود در زمینه پدرسالاری ناتوان است و بیش از آنکه بتوان به آن با دید یک کتاب نگریست میتوان گفت این اثر مصداق «کتاب سازی» است.
کتاب «زوال پدرسالاری: فروپاشی خانواده یا ظهور خانواده مدنی» نوشته محمدامین قانعی راد، با تیراژ ۵۰۰ نسخه در سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات نقد فرهنگ با قیمت ۲۱۰۰۰ تومان به چاپ رسیده است.
چرا در توییتر سایت بیدارزنی فعال نیست؟ سایت خوبی دارید اطلاع رسانی قویتری بکنید
سلام تویبتر سایت بیدارزنی فعال شده است
«خدای اسلام خدای عشق است»!
این جمله در متن جامعه شناختی بهترین نشانه از زوال «جامعهشناسی» در مملکت.
در قانون ایران پدر اجازه کشتن بچه را هم دارد دقیقا چگونه به نتیجه رسیده پدرسالاری زوال یافته؟
در کنار نقد کتابهای اینچنینی کتابهای مفید برای مطالعه هم معرفی کنید.