بیدار زنی: از لحظهای که چشم بر جهان گشودم؛ مهر تبعیض بر پیشانیام حک شد. تا پا به عرصهی دنیای جدید گذاشتم شادی از منزل پدری پر کشید، البته این قصهی امروز و دیروز نیست. کم نیستند مردان و پدرانی که عشق به فرزند پسر دارند. هنوز خانوادههایی هستند که وجود پسر را نوعی امتیاز میدانند.
من هم جزو زخمخوردگان همین جامعه هستم، وجودم نتوانست آن شادی خاص را برای والدینم به ارمغان بیاورد، چون جنسیتم بهعنوان یک فرزند دختر برای آنها سرشکستگی به همراه داشت. گناه من چه بود؟ چرا جامعه و آن مناسبات حاکم و افکار سنتی میبایست جایگاه مرا اینچنین تعیین کند؟
زمانی که به سن کودکی رسیدم نوع بازی کردن و اسباببازیهایم با برادرانم متفاوت بود، بازیهای کودکانهام سانسور شده بودند، به علت دختر بودنم نمیتوانستم هر نوع بازی را که دوست داشتم انجام دهم، گاهی در حسرت همبازی شدن با برادرانم میماندم و اجازه ورود به حریم آنها را نداشتم، چون از همان موقع به من آموختهشده بود من یک زنم، یک دختر موجودی سانسور شده؛ موجودی که حتی نمیتواند نوع بازی و نوع اسباببازیهایش را انتخاب کند.
تمامی انرژی نهفته در درونم به خاطر دختر بودنم باید سرکوب میشد. آنجا بود که معنی تفاوت و تبعیض را بهخوبی لمس کردم. این تبعیض فقط در نوع بازی شکل نگرفته بود بلکه در خشونتهای رفتاری هم خود را نشان میداد و این باعث خودکمبینی، پرخاشگری، لج بازی و گاهی منزوی بودن میشد. قدم به دنیای آموزش گذاشتم. در آنجا هم به من آموختند که یک دختر و یک زن هستم؛ و باید تمایلات، افکار، رفتار و بینشم با جنس مخالف متفاوت باشد. حتی نوع ورزش در مدرسه برای دختران تعیینشده بود. سالها به همین منوال گذشت و سایه تبعیض جنسیتی چتر خود را بر تمایلاتم (بهعنوان یک انسان آزاد) بیشتر گسترانید.
برای رفتن به دانشگاه چون دختر بودم باید بزرگترها تصمیم میگرفتند که آیا ادامه تحصیل بدهم یا ازدواج کنم. از گوشه و کنار میشنیدم که میگفتند (این دختر است، درس به چه دردش می خورد فردا باید همسرداری و بچهداری کند و مهمتر از همه دختر داشتن مسئولیت دارد و بهتر است زودتر به خانه بخت برود).
بله این شد سرنوشت من و امثال من حتی اجازه تصمیمگیری برای آیندهی خود را نداشتم ولی برادرانم را میدیدم که در تمامی عرصههای زندگیشان خیلی آزاد و راحت بودند.
بازهم چوب تبعیض جنسیتی را میخوردم.
الآن دیگر زمانی بود که باید خود را برای رفتن به خانه بخت آماده میکردم. باید همهچیز را بهخوبی فرامیگرفتم، از آشپزی، خانهداری، همسرداری و بچهداری گرفته تا…. باید خود را بزککرده و در معرض دید خواستگارهای متعدد قرار میدادم که یکی مرا انتخاب کند. من بهعنوان یک کالا در معرض فروش قرار میگرفتم، ولی اسمش را خواستگاری و جزء سنن فرهنگ آن میدانستند.
حق انسانی بهطور کامل از من گرفتهشده بود. حق انتخاب نداشتم، باید انتخاب میشدم. هیچ فرقی با کالای پشت ویترین نداشتم و این بزرگترین ضربه و تیر خلاصی بود که بر پیکره من وارد شد. من یک زن هستم، یک انسان با تمام عواطف انسانی، با تمام علایق زنانه. دوست داشتم عشق بورزم، انتخاب کنم، عاشق شوم، برای زندگی آیندهام تصمیم بگیرم، چطور باید یکعمر در کنار شخصی زندگی میکردم که حق انتخابی نداشتم، پس احساسات من چه میشد؟ عشق در من از بین رفته بود. برای من ازدواج معنیای بهجز جابجایی از خانهای به خانه دیگر نداشت غیرازاینکه در خانه جدید مسئولیتهایی هم بر عهدهام گذاشتهشده بود و ضربه نهایی آن زمان بر پیکرم و وجودم فرود آمد که قرارداد سفید امضا را بهعنوان سند ازدواج، در برابرم گذاشتند.
قراردادی که بعد از امضاء، مفادش معلوم شد، نمیدانستم و اجازه نداشتم از مفاد قراردادم چیزی بپرسم فقط باید امضاءمیکردم؛ مثل مادرم و همه زنان جامعهام.
قراردادی را امضاء کردم که نوع کار، ساعت کار، اضافهکاری، سختی کار، حق بیمه، حق اولاد، مسکن یا مرخصی در آن ذکر نشده بود، با خودم فکر میکردم سرنوشت من چه خواهد شد. من نمونهای هستم از هزاران زنی که در کشور مورد تبعیض قرارگرفتهاند.
این تبعیض جنسیتی سبب شده که زنان در عرصه زناشویی برای مقابله با تبعیض و خشونت علیه خود هیچ تلاشی نکنند و اعتمادبهنفس خود را کاملاً از دست بدهند. طبق بررسیهای انجامشده عمدهترین خشونتها بر زنان در محیط خانه است هرچند در محیط کار و در خیابان نیز انواعی از خشونت بهکرات دیدهشده و میشود.
تلاش روزانه یک زن در منزل از اولین ساعات آغاز روز تا ساعات پایانی شب ادامه دارد، چند ساعت کار روزانه حتی شبانه؟
در هیچ قانونی از قوانین کار در هیچ کشوری ۱۲ الی ۱۸ ساعت کار آنهم متوالی ذکر نشده است. ساعات متوالی کار آنهم با مشقت که در بیشتر موارد؛ امور منزل کارهای خانه و بچهداری و در بعضی از خانوادهها کارهایی چون زارعت، باغداری و…به آن اضافه میشود.
تبعیض جنسیتی به دودسته تقسیم میشود؛
۱-جنسیت گرایی خصمانه
۲-جنسیت گرایی خیرخواهانه
۱-جنسیت گرایی خصمانه: در این نوع از جنسیت گرایی صرفاً جنس مرد را برتر میدانند و قدرت در دست مردان است و همچنان زن را ضعیف و زیردست میشمارند.
۲-جنسیت گرایی خیرخواهانه: این نوع تبعیض کمی ملایمتر دیده میشود. به این شکل که زن را یک موجود ضعیف، شکننده و ظریف میداند و قابل حمایت و حتماً باید وجود مردی برای حمایت در کنارش باشد.
درهرصورت تفاوتی بین این تبعیض ها نیست، هردو زن را شدیداً محدود میکنند. همینکه زن را یک جنس لطیف و ظریف میبینند بهنوبه خود خطرناک است، با این تفاوت که جنسیت گرایی خیرخواهانه نگاهی مثبتتر دارد. ولی هردو در یک نکته مشترک هستند و آن توجیهی برای اقتدار و قدرت مرد در هر دو نوع است و ظرافتش میتواند توجیهی به این باشد که زن باید در خانه بماند مادری کند و به امورات منزل برسد.
درنهایت جنسیت گرایی حاوی این پیام است که یک جنس (زن) سست و فرودست است و جنس دیگر (مرد) میتواند و باید بر او تحکم و حاکمیت کند. پس نقش مرد نقش برتر است و میتواند از تحکم و اقتدار لازم برای اعمال قدرت بهرهمند شود و اینکه چرا زن ملزم به پذیرش خود بهعنوان جنس دوم است به عوامل فرهنگی که در آن جامعه رشد نموده مرتبط است. با تغییرات صورت گرفته در جامعه، شکل و ساختار خانواده و تعاریف سنتی از مسئولیتهای زن و مرد تغییر کرده است. همچنین امروزه باوجود مشوقها و قوانین حاکم برای کنترل جمعیت و نیز رشد و پیشرفت فنّاوری از وظایف سنتی زنان کاسته شده است و انتظار میرود که زنان دوشادوش مردان در بخشهای مختلف اقتصادی – فرهنگی به کار و فعالیت مشغول باشند.
ضروری است عواملی که سبب عدم پیشرفت زنان و وجود تبعیضهای جنسیتی ازنظر اقتصادی، آموزشی و سیاسی و… هستند، کاملاً موردبررسی قرار گیرند. وجود اختلاف در دستمزدهای دریافتی توسط زنان و مردان در مشاغل برابر، مسائل فرهنگی و تعریف یکسری وظایف بهعنوان وظایف زنانه در خانواده و جامعه، نبود شانس برابر در دسترسی به امکانات آموزشی (نشأتگرفته از مسائل فرهنگی و قوانین حاکم)، انحصاری بودن برخی مشاغل توسط مردان، نبود الگوهای مناسب مدیریتی برای زنان، مسائل تربیتی و القای تفکر جنس دوم به زنان که سبب کاهش متوسط اعتمادبهنفس، جاهطلبی و نیاز به پیشرفت در زنان شده است، همه و همه مسائل و مشکلاتی هستند که تبعیض جنسیتی نسبت به زنان را ایجاد و پایدار کردهاند.