بیدارزنی: فیلم «پرسه در حوالی من» به نویسندگی و کارگردانی «غزاله سلطانی» در جشنواره فیلمهای هنر و تجربه که از ۱۶ خرداد تا ۲۶ تیرماه اکران میشوند، به نمایش درآمد.
این فیلم سرنوشت دختری را در آستانه ۳۰ سالگی روایت میکند که تصمیم میگیرد تنهاییاش را با مادری اجتماعی پر کند. او ابتدا سراغ بهزیستی میرود و وقتی موانع پیش رو را میبیند از طریق یکی از کارمندان بهزیستی تصمیم میگیرد از راه غیرقانونی برای رسیدن به آرزویش اقدام کند.
سایه پیرزاد مجرد است، به تنهایی در تهران زندگی و کار میکند و آرزویش مادر شدن است. او هر شب با لذت از پنجره به لالایی خواندن زن همسایه برای دختر کوچکش گوش میدهد. سایه، زنی مستقل است و با وجود آنکه مادر و پدرش برایش همسری انتخاب کردهاند و مدام از او میخواهند که سری به خانهشان در شهرستان برای دیدار با این خواستگار بزند، زیر بار نمیرود. او زنی مدرن است که از خلال صحبتهایش با دوستش که در آستانه ازدواج است، متوجه میشویم زمانی در رابطهای بوده است که مرد را بسیار دوست داشته اما رد زخمی از همین عشق سبب شده است او تصمیم بگیرد که دیگر وارد رابطهای نشود و دست رد به سینه آرش (یکی از دوستانش) که مشخصا او را دوست دارد میزند تا شاید دوباره آسیبی را که یکبار تجربه کرده است، نبیند.
او در زمان مراجعه به بهزیستی عنوان میکند که فرزند پسر میخواهد و در پاسخ به اینکه به دلیل مسائل مربوط به محرمیت نمیتوانید فرزند پسر بگیرید، میگوید نوزاد که محرم و نامحرم ندارد و اینکه آیا به زوجها هم فقط فرزند دختر میدهند؟ او قانونگذار را به دلیل اتخاذ شرایط سخت و بعضا نامربوط مانند در اولویت بودن زوجها نسبت به زنان مجرد به چالش میکشد.
همچنین فیلم به خوبی باندهای فروش نوزادان متعلق به زنان کارتنخواب و وقاحت آنان را که در لوای کار خیر، کودکان را وسیلهای برای کسب درآمد کردهاند به تصویر میکشد.
از نکتههای جالب فیلم استقبال دوست زن سایه از اقدام او برای گرفتن فرزند است و مخالفت آرش در مورد فرزندخواندگی. آرش میگوید: بچه پدر میخواهد و سایه جواب میدهد: «این همه بچه بدون پدر، بزرگ میشوند».
نگاه معنیدار همسایهها زمانی که سایه از خرید لباس و اسباببازی به همراه نوزادش بازگشته از نکاتی است که میتوانست بیشتر به آن پرداخته شود. شجاعت زن در این اقدام بدون آگاه کردن خانوادهاش نیز جالب و معنیدار بود.
در یکی از سکانسهای فیلم فرزند سایه شبهنگام تشنج میکند و موقع مراجعه به اورژانس او میفهمد بچه معتاد است و سراغ کارمند بهزیستی که در گرفتن بچه کمک کرده است، میرود تا مادر او را پیدا کند. مواجهه این دو مادر با هم دردناک است اما کارگردان به خوبی بدون قضاوت زنان کارتنخواب را نشان میدهد. سکانس آوردن فرزند توسط سایه پیش مادرش دور از انتظار است. سایه، بچه را به مادرش تحویل میدهد. مادر پستانش را دهان کودک میگذارد و سایه تنها به خانه برمیگردد و لباس نوزاد را روی صورتش میاندازد و میخوابد.
این اقدام سایه این سؤال را در ذهن مخاطب ایجاد میکند که مادری که یکبار فرزندش را فروخته و علیالقاعده کارتنخواب هم هست چگونه میتواند فرزند خود را بزرگ کند؟ به نظر میرسد این سکانس همخوانی با شخصیت سایه و واقعیت دنیای بیرونی ندارد.
پایان فیلم نیز تلخ است به تلخی تنهایی سایهای که همه زخمهایش از عشق است. او به پنجرهای تکیه کرده است که آغاز فیلم نیز از همانجا و با تنهایی او و سیگار کشیدنش شروع شده بود. او در میان پیام تولدهای اعضای خانوادهاش و جشن تولد گرفتن آرش در کافه برای او و اصرار دوستانش برای حضور در این مراسم به تنهایی مشغول خاموش کردن کبریتهایی است که بعد از خاموش کردنشان بر لبه پنجره ردیفشان میکند. گویی کبریتها نماینده آرزوهای سوخته او هستند در ۳۰ سالگی و اصرارش بر تنهایی در سالروز تولدش تاکیدی مضاعف است بر تنهایی او. زمان فیلم زمستان است و در سکانس پایانی نیز برف میبارد که شعر فروغ را یادآوری میکند «و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد». گویی بین زمستان واقعی و تنهایی زن رابطهای برقرار است.
از نکات قابل توجه فیلم میتوان به توجه سایه به ظاهرش، کندن موهای سپیدش، آرایش کردن و تغییر رنگ مویش اشاره کرد که خبر از مواجهه زنی با ۳۰ سالگیاش دارد و بیننده زن میتواند با آن همذات پنداری کند. گاهی خیره شدن او به آینه و دقیق شدن به چهرهاش همزمان است با پخش آگهیهای زیبایی در شبکههای ماهوارهای. همچنین اظهارنظر دوستانش بهخصوص مردان در مورد سن زنان و پیری در ۳۰ سالگی نیز از مواردی است که باید به آن توجه کرد، زیرا در ابتدای فیلم او زنی است با موهای بلند و بعد از اعلام نزدیک شدن ۳۰ سالگیاش توسط آرش در جمع دوستانش او شروع میکند به توجه بیشتر به خودش.
پرسه در حوالی من همچنین آزارهای خیابانی را که یک زن میبیند، نگاههای مردان بعد از اینکه تغییری در چهرهاش رخ داده و عنوان کردن اینکه چقدر رنگ مویش به او میآید از جانب همکاران مردش را به تصویر میکشد و نشان میدهد چگونه مردان به خودشان اجازه میدهند در مورد ظاهر همکار زنشان اظهارنظر کنند. یا از او بپرسند امر خیر است گویا تنها دلیل یک زن برای توجه به خودش باید به ارتباط با مردی پیوند بخورد. گویا زنان فقط برای مردان زندگی میکنند.
در پایان فیلم ما چیز زیادی در مورد شخصیت اصلی فیلم نمیدانیم گویا فیلم تنها قصد داشته پرسهای در حوالی شخصیت و آرزوی سایه بزند نه آنکه تصویر کاملتری از زندگی او به مخاطب دهد. همین موجز بودن و کم دیالوگ بودن فیلم هم از نکات قابل توجه آن است. همچنین فیلم به عنوان اولین فیلم بلند موفق است و حال و هوایی زنانه دارد و بیننده را به خوبی با خودش همراه میکند.