نقش زنان در رسانه، کنشگر یا منفعل؟

0
740

بیدازنی: تونی کریجنن (۱۹۷۴) استادیار گروه رسانه و ارتباطات دانشگاه «اراسموس» هلند است. حوزه تدریس و فعالیت‌های خانم کریجنن در فرهنگ عامه، اخلاقیات، جنسیت، مطالعات تلویزیون و روش‌های تحقیق کیفی است. تحقیق اخیر او پیرامون (محتوا، تولید و دریافت) تلویزیونی، اخلاق، جنسیت و احساسات است.

تونی کریجنن در دانشگاه آمستردام علوم ارتباطات خواند و پس از پایان کارشناسی ارشد در مطالعات رسانه و مخاطبان در سال ۲۰۰۱، به عنوان مدرس گروه علوم ارتباطات دانشگاه آمستردام شروع به کار کرد.

در سال ۲۰۰۲ وی رساله‌ی دکتری خود را در مکتب تحقیق ارتباطات آمستردام شروع کرد که به مقاله «در تلویزیون اخلاق هست»، (مطالعه ارتباط بین تلویزیون و تصور اخلاقی)[۱] انجامید. از ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ او به عنوان مدرس علوم ارتباطات در دانشگاه آمستردام فعالیت کرد و پس از آن در ۲۰۰۷ به گروه رسانه و ارتباطات دانشگاه اراسموس پیوست.

مصاحبه ­ای که در زیر می‌خوانید را بیدارزنی با خانم «کریجنن» انجام داده است:

آیا می‌توانید برخی از کلیشه‌های جنس‌گرا را که توسط رسانه بازتولید می‌شوند نام ببرید و بگویید چگونه می‌توان آن‌ها را تعدیل کرد؟

متأسفانه کلیشه‌های گوناگونی هستند که توسط رسانه‌ها بازتولید می‌شوند. انواع رسانه‌ها و انواع ژانرهای رسانه‌ای در تکرار الگوهایی که نهایتاً به کلیشه‌ها منجر می‌شوند سهم دارند. این‌ها مثال‌های اندکی از این مسئله‌اند:

رسانه‌های تبلیغاتی زنان را در حال انجام امور خانه‌داری بازنمایی می‌کنند و مردان را مشغول انجام کار؛ در برنامه‌های تلویزیونی مهمان‌هایی که متخصص هستند عمدتاً مرد هستند در حالی که زنان معمولاً در امور هنری و سرگرمی مشغول‌اند، سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی نیز عموماً زنان را به عنوان موجوداتی احساساتی و منفعل بازنمایی می‌کنند، در حالی که مردان منطقی و فعال هستند. به طور خاص، در بررسی اخبار می‌توانیم بگوییم که در مجموع زنان کم‌تر بازنمایی می‌شوند، آن‌ها از دنیای اخبار غایب‌اند. پروژه اخیر نظارت جهانی رسانه‌ها http://whomakesthenews.org/gmmp-2015 نشان می‌دهد که با وجود تمام تلاش‌هایی که برای تغییر انجام می‌شود، این مسئله همچنان پابرجا است. به صورت جزئی‌ترکلیشه‌ها شامل این موارد است:

زنان عموماً به عنوان انسان‌هایی عادی تصویر می‌شوند، در حالی که مردان در قالب متخصصان حضور می‌یابند؛ روزنامه‌نگاران همچنین دائماً از دستاوردهای زنان با استفاده از نام کوچک آن‌ها، پایگاه خانوادگی و معمولاً با ذکر سن آن‌ها یاد می‌کنند، در حالی که در ذکر دستاوردهای مردان از نام خانوادگی‌شان استفاده می‌کنند (که باعث می‌شود مردان بیش‌تر متخصص نشان داده شوند ).

این امور قالبی یا کلیشه‌ها، برای زنان و مردان، هردو زیان‌آور است. اگر شما دائماً خود را در نقشی ثابت بازنمایی شده ببینید، ممکن است به این فکر بیفتید که این، تنها گزینه شما است. شما باید این‌گونه باشید. علاوه بر این، بازنمایی کم‌تر زنان در اخبار، به این معنا است که مردان نوعی از جهان‌بینی را ایجاد می‌کنند که زنان در آن به‌صورت نمادین غایب‌اند. «گی تاچمن» این پدیده را «نابودی نمادین» می‌نامد.

آیا استخدام زنان روزنامه‌نگار می‌تواند تصویر زنان و محتوای رسانه را بهبود ببخشد؟ چه تفاوتی میان بازنمایی مردان و زنان از زنان وجود دارد؟

عمدتاً، محققان با ایده «گروه حساس» (critical mass) موافق‌اند: زمانی که تعداد کافی از زنان در تولید رسانه‌ای نقش یافتند (با تأکید بر پست‌های مدیریتی)، محتوای رسانه‌ای می‌تواند (در شکلی ایده آل) نسبت بازنمایی‌های جنسیتی، بدون سوگیری باشد. تاکنون تحقیقات نشان داده‌اند که زن بودن یا نبودن روزنامه‌نگار اهمیت دارد. زنان روزنامه‌نگار بیش‌‌ترکلیشه‌ها را به چالش می‌کشند؛ اما همچنان مدارک اندک است و نیاز به تحقیق بیش‌تری احساس می شود.

آیا باید در استخدام زنان یا اختصاص اخبار مربوط به زنان در رسانه‌ها از تبعیض مثبت استفاده کرد؟

درباره‌ی این مسئله بحث زیاد است. خود من برخی مواقع فکر می‌کنم که استفاده از سهمیه می‌تواند ایده خوبی باشد. در طول ۴۰ سال اخیر، تعداد زنانی که در تولید اخبار نقش داشته‌اند به آرامی افزایش یافته است. به هر حال شاید ۸۰ سالی طول بکشد تا به برابری ۵۰/۵۰ در تولیدکنندگان خبر مرد و زن دست‌یابیم که این به نظر من بیش از حد طولانی است. به همین دلیل فکر می‌کنم که تبعیض مثبت می‌تواند خوب باشد. به خصوص اینکه مدارک هم تأثیر مثبت حضور بیش‌تر زنان را نشان می‌دهند.

فکر می‌کنید ساختارهای مردانه تا چه میزان می‌توانند کار زنان را در تولید محتوا تحت تأثیرقرار دهند؟ برای مثال باندهای مردانه؟

در محیط کاری چیزی  هست که ما آن را فرهنگ کاری مردانه در اتاق‌های خبری می‌نامیم. در تولید خبر برای مثال ساعات کاری ۷/۲۴ است. این مسلماً زنانی را که بیش از مردان مسئولیت‌هایی در خانواده دارند تحت تأثیر قرار می‌دهد. علاوه بر این تولید خبر هم به صورت افقی و هم به صورت عمودی تفکیک شده است.

تفکیک افقی به این معنا است مردان بیش‌تر اخباری در حوزه اقتصاد، ورزش و سیاست را (که مباحث جدی‌تر و بااهمیت‌تری تلقی می‌شوند) پوشش می‌دهند، در حالی که زنان موضوعاتی که گرایش انسانی دارند (و کم‌تر جدی و مهم هستند) را پوشش می‌دهند. این بعدها به عنوان ارزش‌های خبری مردانه خوانده شد.

تفکیک عمودی به این معنا است که موقعیت‌های بالاتر (همچون سردبیری و سمت‌های مدیریتی) عموماً توسط مردان اشغال‌شده‌اند. همه این‌ها با یکدیگر فضای دشوارتری را برای زنان که در آن کار می‌کنند، ایجاد کرده است: امکان کم‌تر برای حرفه‌ای شدن، گزینه کم‌تر برای نوشتن مقاله در صفحه اول و همچنین ناچار به پاسخگو بودن به مردان در موقعیت‌های بالاتر.

من فکر می‌کنم این کار زنان و محتوایی که تولید می‌کنند را به‌صورت منفی تحت تأثیر قرار می‌دهد. اگر آن‌ها می‌خواهند در فضای مردانه کاری نجات یابند، باید خود را با استانداردهای ایجادشده تطبیق دهند. به‌بیان‌دیگر، برای اینکه جدی گرفته شوند، باید ارزش‌های مردانه را در کار و نوشتن خود اتخاذ کنند. این در نهایت موجب تأکید بر کلیشه‌ها و تمام تأثیرات آن که پیش‌تر ذکر آن رفت، می‌شود.

به نظر شما احزاب و جناح‌های سیاسی و سیاست‌گذاران تا چه حد می‌توانند حضور زنان در رسانه و یا توانمندسازی زنان در اتاق‌های خبری را تحت تأثیر قرار دهند؟ در ایران بازنمایی و حضور زنان در رسانه تحت تأثیرجناح‌های سیاسی است، در سایر نقاط جهان چطور؟

سؤال جالبی درباره احزاب سیاسی مطرح کردید. وضعیت ایران به نظر به‌شدت دوقطبی می‌آید. یک حزب -اصلاح‌طلبان- به ارتقاء حقوق زنان کمک می‌کنند و حزب دیگر -اصول‌گرایان- از آن می‌کاهند. در مجموع من فکر می‌کنم احزاب سیاسی می‌توانند برای حقوق زنان بسیار مفید باشند، چرا که می‌توانند قواعد و قوانینی را وضع کنند که در راستای حقوق زنان باشند. فکر می‌کنم مهم است که تمایزی میان تأثیر مستقیم و غیرمستقیم سیاست بر حقوق زنان قائل شویم.

در خصوص تأثیر مستقیم سیاسی، فکر می‌کنم تأثیرگذاری به میزان زیادی تحت تأثیر نظام‌های سیاسی است. همان‌طور که شما وضعیت ایران را توصیف کردید، نظام این کشور به شدت دو جناحی است (حداقل دو گروه غالب هستند). در آن صورت مسلماً مهم است که کدام‌یک در برهه‌ی زمانی مشخص قدرت را در دست دارند. همچنین نظام‌هایی هستند که در آن‌ها احزاب متعددی در یک زمان مشخص روی کارند. برای مثال در هلند ما ۱۱ حزب سیاسی داریم که نماینده‌ی حکومت هستند و از میان آن‌ها دو گروه اکثریت آراء را به خود اختصاص داده اند (۷۶ کرسی از ۱۵۰ تا). جالب است که یکی از این احزاب  لیبرال است (اندکی محافظه‌کار) و دیگری  بیش‌تر گرایش چپ دارد (اندکی اصلاح‌طلب‌تر). در این نظام تأثیرگذاری آنان در تولید قوانین و مقررات کم‌تر مستقیم و شفاف است.

با این حال حقوق زنان و مسائل آن‌ها، همواره در معرض مناقشه بوده است و همواره در نظام‌های چندحزبی در دستور کار قرارگرفته است. در احزاب مختلفی که خواهان حقوق زنان هستند قرار دادن مسئله در دستور کار آسان‌تر است (چرا که هر حزب دارای میزان مشخصی از قدرت و آزادی در ارائه مباحث است). آگاهی از حقوق زنان در میان شهروندان نیز به نظر من به همان اندازه مهم است. زنان می‌توانند از آگاهی خود در میان جمعیت نفع ببرند. به صورت ایده‌آل، قوانین و مقررات باید درباره انسان‌ها باشند نه تنها زنان و یا مردان؛ اما متأسفانه هیچ کشوری در جهان نیست که در آن چنین وضعیت ایده‌آلی وجود داشته باشد.

 

ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

[۱]‘There Is More(s) In Television. Studying the relationship between television and moral imagination.‘ (University of Amsterdam, 2007)