روایت‌های شما از آزار جنسی در محیط کار

0
476

stamp_women-harasment-in-workplaceبیدارزنی: هیئت تحریریه سایت بیدارزنی تصمیم گرفت به مناسبت ۲۵ نوامبر پرونده آزار جنسی در محیط کار را منتشر کن. آنچه در ادامه می‌خوانید تجربه زیسته‌ی یکی از مخاطبان بیدارزنی است که به دست ما رسیده است. شما هم می‌توانید تجارب خود را به ایمیل [email protected] ارسال کنید تا با انتشار آن‌ها این امر را از عرصه‌ی مربوط به امور ناگفتنی خارج کنیم و در نهایت بتوانیم مقابل این رفتار غیرانسانی ایستاده و آن را متوقف کنیم.

روایت اول را می توانید از اینجا بخوانید.

روایت دوم:

وقتی وارد این شرکت شدم همه‌چیز عادی بود. تا این‌که مدیر بخشمون شروع کرد بهم پیغام دادن تو تلگرام. شعر و پیام‌های عاشقانه می‌فرستاد. من هم کم کم به پیام هاش عادت کردم و بهش علاقه‌مند شدم. به مرور ازش خواستم تا رابطمون شفاف‌تر بشه. اگر قرار بود واقعا خبری باشه همه باید می دونستن. اما شروع کرد به مخالفت. یک روز که با یکی از همکارای زنم حرف می‌زدم برای من از یک راز گفت. از رابطه پنهانی‌اش با مدیر بخش. همون شعرها و پیام‌های عاشقانه برای اون هم فرستاده می‌شد. زمانی که به مدیر این جریان رو گفتم و ازش خواستم که این کار رو تموم کنه به من گفت که من متوهمم. مریضم. متوجه شدم این جریان رو با خیلی از دخترای شرکت داره. نمی تونستم کنار کار کنم. از مدیرعامل خواستم من رو به یک بخش دیگه منتقل کنه. از من دلیل می‌خواستن. چی می‌گفتم؟ این که کارمند شما یک هرزه است؟

روایت سوم:

مدیر بخشی که من توی شهرداری باهاش کار می‌کنم، از زمانی که فهمید من ارتقا پیدا کردم و به یک بخش دیگه و یک مرکز دیگه دارم منتقل می شم، شروع کرد برای من پاپوش درست کردن و چه چیزی بهتر از اینکه من با مدیر جدیدم رابطه دارم، به همین دلیل من رو به جایی که اون هست منتقل کردند. شهرداری پر از این بازی‌ها است. خیلی خجالت می‌کشیدم. یه مدت فکر می‌کردم اصلا ۶ سال سابقه رو بذارم و برم. رو به رو شدن با همکارای جدیدم که همشون فکر می‌کردند من به دلیل رابطه و این جور مسائل وارد اون بخش شدم برام کابوس بود. تا اینکه تصمیم گرفتم جلوی شایعات مدیر قبلی بایستم. با شهردار ناحیه قرار گذاشتم. براش واقعیت رو گفتم. گفتم برای اینکه من رو نگه دارند، برام شایعه درست کردند، تا از محیط کار جدیدم و فرصتی که برام پیش اومده کنار بکشم. شهردار کمکم کرد و کسانی رو فرستاد تا با مدیر قبلی حرف بزنند تا جلوی خودش رو بگیره، وگرنه جور دیگه ای باهاش برخورد می شه. الان حس بهتری دارم.

روایت چهارم:

همکار من میدونه که جدا شده ام. مدت‌هاست مرتب برام جوک و ویدئو و آهنگ میفرسته روی تلگرام. هر چی هم پیام هاش رو بی‌جواب می‌گذارم یا حتی ندیده می‌گیرم ول کن نیست. چون مسن هستش و در شرف بازنشستگی روم نمیشه تذکری بهش بدم.( از طرفی هم همیشه توی محیط کار هوای من رو داشته و می‌ترسم از این که حمایتش رو از دست بدم). در واقع اصلا نمیدونم منظوری داره یا نه ولی چون از این نظر آدم خوش نامی نیست پیام هاش باعث استرسم میشه و آزارم میده.

روایت پنجم:

سالهای زیادی است که این موضوع آزارم میده من بنا به شرایط سیاسی مجبور به ترک وطنم شدم و در یکی از کشورهای همسایه اقامت کردم. دراوایل اقامتم هیچ آشنایی با محیط اطرافم و شناختی از مردم اون کشور نداشتم و به دنبال کار میگشتم و زبان اون کشور رو هم خوب بلد نبودم صحبت کنم هر جایی برای کار میرفتم به محض اینکه من رو میدیدند سریع پیشنهاد حقوقهای بالای ٣٠٠٠ دلار رو بهم میدادند و با نگاه های شهوت انگیز و جنسی آزارم میدادند که با توجه به این شرایط بد نتونستم کاری پیدا کنم اما بیکاری و هزینه های زندگی فشار زیادی بهم وارد می کرد تا اینکه از طریق یکی از آشناها کار بسیار خوبی در یک شرکت معتبر پیدا کردم و حقوق معقولی داشت و محیط کار بسیار سالم بود. ٢ سال از کار کردنم میگذشت. تمام کارکنان شرکت به من احترام ویژه ای داشتند چون میدونستن که تنها زندگی میکنم و سیاسی هستم. من دختر بسیار ساده پوش و بدون هیچ گونه آرایش و …. بودم  اما در عین حال بسیار شاداب و سرحال و با همه بسیار خوب و با احترام رفتار میکردم. بسیار از کارم راضی بودم اما بعد از مدتی  یکی از مدیران اصلی شرکت به من پیشنهاد ١ میلیون دلار پول داد بسیار ناراحت کننده بود. احساس بدبختی و حقارت میکردم حالم از هرچی انسان بهم میخورد. این ماجرا رو برای مدیر شرکت تعریف کردم چون بسیار انسان با شخصیت و با نفوذی بود و خیلی بهش اطمینان داشتم اما اشتباهم در همین بود؛ اعتماد کردن به یک مرد. بزرگترین اشتباه. بعد از مدتی آرام آرام به من نزدیک شد و میدونست که من مشکلات مالی دارم و به این کار  بهشدت احتیاج دارم و به من پیشنهاد داد که اگر باهاش همبستر نشم من رو از کار اخراج میکنه. و در نهایت این شد که من رو از شرکت اخراج کرد و و مشکلات سیاسی و امنیتی برام درست کرد که مجبور شدم کلآ اون کشور رو ترک کنم و به اروپا پناهنده بشم. تمام دلخوشی من این بود که با اینکه در وطن خودم نیستم اما در خاورمیانه هستم و هروقت که بخوام خانواده ام میتونن بیان من رو ببینند اما با شرایط بد اون کشور نه دیگه کاری بود و نه جایی که من با اون شرایط بتونم اونجا کار بکنم حالا نمیدونم تا چند ساله دیگه بتونم خانواده ام رو ببیننم.
س.ب

 

آدرس تلگرام بیدارزنی: Telegram.me/bidarzani