بیدارزنی : مفاهیم جدیدی که ما امروزه در حوزه سکسوالیته[۲] فهم و تجربه میکنیم در دو دهه پایانی قرن نوزدهم و به ویژه در آثار فون کرافت-اِبینگِ روانپزشک و آلبرت مولِ عصبشناس شکل گرفتند. این مدرنیزه شدن سکسوالیته با بازشناخت مفهوم تنوع جنسی که در گفتمان روانپزشکی با برچسب انحراف جنسی صورتبندی میشد ارتباط نزدیکی داشت. در قرن نوزدهم توجه نهاد پزشکی به سکسوالیته به غیر از خودارضایی، روسپیگری و بیماریهای مقاربتی، اساساً با پزشکی قانونی مرتبط بود که به جرایمی نظیر تجاوز، همجنسخواهی و هتک حرمت عمومی رسیدگی میکرد. توجه پزشکی قانونی به ویژگیهای شخصیتی مجرمان اخلاقی،روانپزشکی را به این فکر انداخت تا رفتارهای جنسی مخل را بررسی کند. پزشکان ابتدا بر این باور بودند که اختلالات عصبی و اخلاقی نتیجه رفتارهای «غیرطبیعی» افراد است اما بعد از آن روانپزشکان دیدگاه متفاوتی ارائه دادند. آنها عنوان کردند که علت انحرافهای جنسی برخی اختلالات روانی است و لازم است رفتار جنسی نامتعارف به عنوان نشانه بیماری تلقی شود نه به عنوان گناه یا جرم. به این ترتیب بار مسئولیت از دوش ناهنجاریهای عصبی و اخلاقی برداشته شد و بیشتر متخلفان جنسی به جای مجازات شدن باید به عنوان بیمارتحت درمان قرار میگرفتند. از سال ۱۸۷۰ به بعد روانپزشکان سرشناس آلمانی و فرانسوی تصمیم گرفتند به جای تمرکز بر روی اعمال غیراخلاقی که انحراف از هنجار تلقی میشد، به شرایط ذاتاً بیمارگونه توجه نشان دهند. روانپزشکان، متأثر از علم پزشکی و بر مبنای مباحث خود پیرامون تکامل تدریجی و نظریههای جبری پیرامون زوال وراثتی و کردار غیر ارادی، انحراف جنسی را یک انحراف مادرزادی تعبیر کردند. در دهههای پایانی قرن نوزدهم چند روانپزشک طیف گسترده رفتارهای جنسی منحرفی را که تا آن زمان بررسی کرده بودند طبقهبندی کرده و شرح دادند. آنها به تدریج با جمعآوری و انتشار موارد برچسبها و دستهبندیهای جدیدی را معرفی میکردند. بعد از واژههای «اورانیسم»[۳]، «امیال جنسی غیرعادی»[۴]، «انحراف جنسی»[۵]، «همجنسخواهی»[۶] (و «نا همجنسخواهی»[۷]) که در دهه ۱۸۶۰ وضع شده بودند، در سه دهه بعد واژههای جدیدی نظیر عریانگرایی[۸]، چشمچرانی[۹]، فتیشیسم، آزار جنسی کودکان[۱۰] (پدوفیل)، مقاربت جنسی با حیوانات[۱۱]، سادیسم و مازوخیسم ساخته و به کار گرفته شدند. روانپزشکان به ظهور سکسولوژی پزشکی کمک بزرگی کردند و پس از آن بود که امکان تشخیص، دستهبندی و بررسی انحرافات جنسی فراهم شد.
بر خلاف این پسزمینه، کرافت-ابینگ و مول رویکرد جدیدی را نه تنها در عرصه انحراف جنسی بلکه پیرامون جنسیت در معنای کلیاش صورتبندی کردند. در اواسط دهه ۱۸۸۰ کرافت-اِبینگ و در دهه ۱۸۹۰ مول از رویکردی در روانپزشکی که در آن انحراف جنسی به عنوان عارضهای غریزی، نامنسجم و نامتعارف از یک اختلال بسیار بنیادیتر تبیین میشد تغییر پارادایم دادند و به سمت دیدگاهی که در آن انحراف جنسی جزء جداییناپذیری از یک غریزه جنسی عام، قائم به ذات و پایدار تعریف میشد روی آوردند. به این ترتیب پیش از آنکه هنری هَولاک و زیگموند فروید آراء مشابهی را مطرح کنند، فهم جدیدی از سکسوالیته انسانی در آثار کرافت-ابینگ و مول مطرح شده بود.
کرافت-ابینگ و مول: شباهتها و تفاوتها
کرافت-اِبینگ استاد دانشگاههای گراتس و وین بود. او در بسیاری از عرصههای روانپزشکی تجربه داشت و یکی از برجستهترین روانشناسان قرن خود در اروپای مرکزی و از متخصصان پیشرو در پزشکی قانونی به حساب میآمد. او همچنین یکی از بنیانگذاران علم سکسولوژی پزشکی بود و به عنوان نویسنده کتابهایی نظیر «آسیبشناسی روانشناسانه سکسوالیته» و چندین اثر مهم دیگر در عرصه آسیبشناسی جنسی معروف است.
کرافت-اِبینگ را میتوان به عنوان مبدع مفهوم مدرن سکسوالیته قلمداد کرد؛ مفهومی که بعداً مول به بررسی موشکافانه آن در کتابهایش پرداخت. مول از سال ۱۸۹۰ به عنوان عصبشناس و رواندرمانگر به شکل خصوصی در برلین آغاز به کار کرد و همزمان در پزشکی قانونی نیز فعال بود. او یکی از نخبههای عرصه پزشکی پیشگام در عرصه هیپنوتیزمدرمانی، تلقیندرمانی و مداوای انحرافات جنسی بود. در سال ۱۸۹۱ مول اولین کتاب پزشکی را نوشت که منحصراً به موضوع همجنسگرایی میپرداخت و کرافت-اِبینگ نیز مقدمه ستایشآمیزی بر آن نوشت.
کرافت-اِبینگ عمدتاً مشاهدات پزشکی و بررسیهای موردی خود را جمعآوری میکرد و در مباحث خود به نوشتههای غالباً پزشکی و بعضاً فلسفی و ادبی دیگران ارجاع میداد. برداشتهای نظری او خیلی منظم و سازمانیافته نبود اما بسیاری از دیدگاههای او امکان جدیدی برای اندیشه در حوزه سکسوالیته را فراهم کرد. در عوض مول افکارش را به شکلروشمندی صورتبندی میکرد.
مفهومپردازیهای کرافت-اِبینگ و مول از سکسوالیته غالباً همراستا بودند. همچنین هر دوی آنها به جرمانگاری انحراف جنسی انتقاداتی وارد کردند و در عوض معتقد بودند با مطرح کردن بحث آموزش جنسی و بهداشت اخلاقی میتوان از فساد جنسی جلوگیری کرد. آنها در این مسیر از فروید بابت کمک او به علم سکسولوژی قدردانی کردند و کرافت-اِبینگ از درخواست فروید برای اخذ کرسی استادی در دانشگاه وین قویاً حمایت کرد. با این حال هر دو دانشمند انتقادات تندی به روانکاوی وارد میدانستند. کرافت-اِبینگ در سال ۱۸۹۶ در یکی از جلسات انجمن روانپزشکی و عصبشناسی، نظریه انگیزش[۱۲] فروید را یک «افسانه علمی» خوانده و آن را رد کرد. اما مول به شرح جزئیات شیوهای پرداخت که فروید و پیروانش رؤیاها، تصورها و تخیلها را بر مبنای آن تفسیر میکردند.
صدای منحرفان جنسی
بعد از کتاب تأثیرگزار میشل فوکو یعنیتاریخ جنسیت، محققان بسیاری به واسطه جانشین کردن رویکرد مذهبی و قضایی با اقتدار علمی به ایجاد دانش روانپزشکی پیرامون سکسوالیته کمک کردند. بدین ترتیب حرفه پزشکی به عنوان یکی از عناصر زیست-قدرت با تفاوت قائل شدن میان نرمال و غیر نرمال، و بدنام کردن انحراف جنسی به عنوان یک بیماری، نه تنها به برساخت گونههای جنسی مدرن پرداخت بلکه لذتهای بدنها را نیز تحت کنترل خود در آورد. با این حال برخی مطالعات تاریخی حاکی از این است که تأثیرات انضباطی دخالت پزشکی بر سکسوالیته به حالت اغراق آمیزی نشان داده شده است. کرافت-اِبینگ و مول ابتدا مانند سایر پزشکان آن دوران انحراف جنسی را با یک هاله آسیبشناسی احاطه کرده و افکار کلیشهای قرن نوزدهم در حوزه جنسیت و سکسوالیته را به طور عام تکرار میکردند. نظریههای روانپزشکی و از جمله آراء کرافت-اِبینگ و مول تا حدودی از ثبات و انسجام به دور و شامل ابهامات و تناقضاتی بودند. از آثار آنها معانی ناهمگونی استخراج میشد و همعصران – از بیماران گرفته تا خوانندگان آثار- کتابها و مقالات ایشان را با معانی متفاوتی میفهمیدند. از زمانی که کرافت-اِبینگ و مول تصمیم گرفتند رویکردی بیطرفانه و بشردوستانه اتخاذ کنند و علیه اتهامات سنتیِ اخلاقی، مذهبی و قانونی به انحراف جنسی به مثابه گناه و جرم واکنش نشان دهند به تدریج افراد به آنها نزدیک شدند تا از سوی آنها تأیید و حمایت کسب کنند. بیماران و پیروان این دو پزشک، آثار ایشان را مملؤ از مثالهای تاریخی دیده و به همین واسطه آگاهیبخش و راهگشا تلقی میکردند. این آثار نه تنها کنجکاوی پیرامون سکسوالیته را رفع و انحراف جنسی را قابل تصور میکرد بلکه شاید ممکن بود تأییدی بر امیال و رفتارهای خلاف عرف محسوب شود. تاریخ که مملؤ از شرح زندگیها، نامهها و اعترافات انسانها است برای خوانندگان خود فاش میکند که داشتن چنین تجربههایی منحصر به افراد خاصی نیست.
افرادی که برچسب منحرف میخوردند از یکسو قربانیان منفعل نهاد پزشکی بودند که چاره دیگری جز تطبیق خود با کلیشهها نداشتند و از سوی دیگر داستان زندگیشان نقش مهمی در تولید دانش سکسوالیته ایفا میکرد. مول و بیش از آن کرافت-اِبینگ با تکیه بر اطلاعات گرفته شده از بیماران و مراجعهکنندگان، بنیان تجربی تأملات نظری خود را پایهریزی میکردند. ویژگی قابل توجه در این آثار این بود که همه افراد مجبور نبودند تحت کنترل نظریه روانپزشکی درآیند. کرافت-اِبینگ و مول با انتشار نامهها و روایتهای افراد از شرححالشان که کم و بیش داوطلبانه بود و با نقل قول روایات منحرفان، صداهایی را که به ندرت شنیده میشدند به گوشها رساندند. فهم روانپزشکانه انحراف جنسی میان طیفی حرکت میکرد که یک سر آن برچسب زدن و کنترل کردن بود و سر دیگر آن تحقق خودآگاهی و ابراز وجود. برداشت هر فرد بسته به زمینه اجتماعی که در آن قرار داشت متفاوت بود. مردانی که به طبقه پایین جامعه تعلق داشتند، متجاوزان جنسی تحت تعقیب، بیماران بستری در بیمارستانها که عمدتاً زن بودند و افرادی از این دست در موقعیتی قرار نداشتند که از اجبار درمان روانپزشکی فرار کنند. اما از سویی مردان اشرافی و بورژوا که به عنوان بیمار خصوصی کرافت-اِبینگ با او در تماس بودند یا خود را با مطالعات موردی منتشرشده از سوی این روانپزشک منطبق میدیدند فرصت بسیار مناسبی داشتند تا درباره خود حرف بزنند. برای مول نیز داستان به همینگونه بود. سوژههای او بیمارانی بودند که بر اساس مطالعات موردی که مول انجام داده بودبه وی مراجعه و از او طلب کمک و حمایت میکردند. از سوی دیگر مول که کارشناس پزشکی قانونی بود ارتباط نزدیکی با رئیس شهربانی شهر برلین داشت و به نظر میرسید به آشنایی کاملی از خرده فرهنگ همجنسگرایی در این شهر رسیده است. او در یکی از کتابهایش شرح میدهد که به همراه رئیس پلیس به یک «کلوپ خصوصی» سر زدهاند تا رفتار هم جنسگرایی را که میل زیادی به تقلید و مسخره کردن داشته مشاهده کنند. مول در یکی از نامههایش با کرافت-اِبینگ درباره اعضای همجنسگرای اشراف آلمانی و خانواده سلطنتی صحبت میکند. او به بازدیدش از یک «حلقه همجنسگراها» اشاره میکند که دادههای فراوانی برای پژوهش در اختیارش قرار داده است.
در حالیکه آثار اولیه کرافت-اِبینگ به بررسی موارد کوتاه و واقعی میپرداخت آثار متأخر او همانند آثار مول شامل موارد گستردهتر نظیر شرححالنویسیها و نامههایی بود که به طور مشخص به تجارب سوژهها و خودکاوی آنها با شرح جزئیات میپرداختند.بسیاری از بیماران و مراجعهکنندگان استقلال اقتصادی داشتند، عمدتاً تحصیلکرده بودند و در شهر و غالباً در خانوادههای غیر سنتی زندگی میکردند. آنها در این مدل روانپزشکی سرمایهگذری کرده بودند تا به توجیه و توضیح خود بپردازند. بسیاری از آنها، که عمدتاً همجنسخواه بودند، برای مقاصد شخصی خود به این مدل روانپزشکی رجوع میکردند تا احساس گناه خود را تسکین دهند، خود را از اتهام بیاخلاقی و ناقانونمندی برهانند، داغ غیرطبیعی بودن را از خود بزدایندو در نهایت گفتوگویی میان طبیعت خود و جامعه ایجاد کنند. در واقع کرافت-اِبینگ حتی بیشتر از مول به این تیپ «فرزندخوانده طبیعت» واکنش نشان میداد و سعی در شرح و توصیف آن داشت. مول نسب به موضوع شکاکتر بود و اعتقاد داشت دغدغه کرافت-اِبینگ نسبت به این بیماران گاهی از تعهد حرفهای فراتر میرود. او اعتبار اعترافات شرححالگونه را مورد تردید قرار میداد زیرا معتقد بود آنها ممکن استتحت تأثیر عواملی از جمله احساس گناه، سرکوب ناخودآگاه تجارب، خاطرات غلط، خواندن آثار سکسولوژیکی و یا میل به توجیه و خوب جلوه دادن انحراف، تحریف شده باشند. مول هشدار داد که پزشکی باید در استفاده از این مثالها احتیاط کند و اعتبار آنها را با پرسش کردن و دریافت اطلاعات دقیق و جزئی بسنجد. هر روز بیماران بیشتری به این دو مراجعه میکردند که تاریخ زندگیشان با استنباط رایج از روانپزشکی و اخلاق بورژوازی معاصر جور در نمیآمد و به تناسب آن رویکرد کرافت-اِبینگ و مول بیش از پیش درگیر آراء و گرایشهای متناقض میشد. این رویکردمیان تفسیر انحراف به مثابه بیماری و یا بازشناخت آن تحت عنوان تنوع امیال جنسی در نوسان بود. بررسی تاریخ زندگی افراد و سبک و سیاقهای فرهنگی و اجتماعی آنها مشخص کرد که دانش پزشکی پیرامون سکسوالیته با بستر اجتماعی در هم تنیده شده است. این دانش در روند تعامل اجتماعی میان پزشکان که مفهوم انحراف جنسی را به عنوان یک مسئلهروانی تعریف میکردند و مبتلایان به انحراف جنسی که در حال واکاوی و ابراز خود بودند شکل گرفت. آثار کرافت-اِبینگ و مول، به شیوههای مختلف، میتوانند به عنوان نقطه عطفی در شکلگیری تجارب جنسی مدرن و در پرداختن به نگرشهای مبهم قرن بیستم نسبت به سکسوالیته بررسی شوند. واژه «پزشکی کردن» با معانی ضمنی کنترل، نظم و سرکوب که به همراه دارد نتوانسته اهمیت تاریخی رویکر کرافت-ابینگ و مول را درک کند. علاوه بر این مدرنیته جنسی چیزی بیش از واکنش در برابر سنت و مهمتر از آن ممنوعیتهای دوره ویکتوریایی و همینطور یک ایدئولوژی آزادی جنسی است. این یک تغییر پارادایم بسیار بنیادی در حوزه تعریف و شرح و بسط سکسوالیته و مفهوم و کاربرد آن در زندگی بشر بود. مدرنیته جنسی پنج ویژگی شاخص دارد که در آثار کرافت-ابینگ و مول به آنها پرداخته شده و ما در بخش بعد به این ویژگیها خواهیم پرداخت. ویژگی اول به مفهومپردازی سکسوالیته به عنوان یک نیروی طبیعی قدرتمند و اجتنابناپذیر در زندگی بشر اشاره دارد. دومی درباره شیوهای است که امیال جنسی، متمایز و طبقهبندی میشوند. سومین ویژگی بر جابجایی اهمیت از هنجار تولیدمثل به سمت لذت و جنبه رابطهای سکسوالیته تأکید دارد. ویژگی چهارم به فهم و تجربه روانشناختی از سکسوالیته میپردازد و آخرین مشخصه بر ارتباط تنگاتنگ میان سکسوالیته و هویت شخصی متمرکز است.
پایان بخش اول
منبع: http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC3381524/
[۱]Harry Oosterhuis
[۲]Sexuality: سکسوالیته به مجموعه وسیعی از ویژگیهای مربوط به امور جنسی اشاره دارد که موضوعاتیاز فیزیولوژی نری و مادگی گرفته تا انواع امیال، گرایشها و ترجیحات جنسی و غیره را در بر میگیرد از آنجا که ممکن است با انتصاب تنها یک کلمه فارسی به آن به بیراهه رفته و موجب شویم جان کلام ادا نشود از ترجمه آن صرف نظر میکنیم.
[۳]Uranism اورانیسم از کلمه آلمانی اورانیسموس گرفته شده و به معنی همجنسخواهی است :
[۴]Contrary Sexual Feeling
[۵] Deviation
[۶] Homosexual
[۷] Heterosexual
[۸]Exhibition
[۹]voyeurism
[۱۰]paedophilia
[۱۱]bestiality
[۱۲]Seduction Theory