بیدارزنی: در سالهای اخیر شاهد موج جدیدی از مهاجرت و پناهندگی از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا به کشورهای دیگر منطقه و اروپا در جستجوی امنیت، آزادی و زندگی بهتر به ویژه برای فرزندانشان بودهایم. از سوی دیگر، برخی از پناهندگانی که در سالهای اخیر یا پیشتر در جستجوی امنیت و زندگی عادلانهتر و برابرتر به کشورهای همسایه پناه بردهاند، از جمله پناهجویان افغانستانی و عراقی در ایران و پناهجویان سوری در ترکیه و لبنان، به دلیل تبعیض، آزار و عدم برخورداری از حقوقشان، در تلاش برای اسکان مجدد در کشوری با شرایط پناهندگی عادلانهتر، به کشورهای اروپایی رهسپار شدهاند.
در این میان، زنان به دلیل تبعیضهای چندگانهای که در کشور مبدأ و مقصد با آن مواجه هستند، با مسائل حادتری مواجه بودهاند. جنگ، تروریسم و افراطگرایی برای زنان، تجاوز جنسی، نقض آزادیهای فردی و حقوق اجتماعی، فقر و ناامنی غذایی و مشکلات بهداشتی خاصی را به ارمغان آورده است که دلایل آنها را برای پناهندگی و وضعیت آنها را در دوره پناهجویی متفاوت میکند. در همین رابطه با یکی از مشاوران «مرکز مشاوره برای ایرانیان و افغانستانیهای مقیم برلین» در زمینهی وضعیت پناهجویان و پناهندگان زن ایرانی و افغانستانی که مراجعهکنندگان به این مرکز هستند، گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
اگر ممکن است درباره تاریخچه مرکز توضیح دهید؟ چه شد و چه ضرورتی باعث شد که این مرکز تاسیس شود؟ در چه سالی و توسط چه کسانی؟
این مرکز، نهادی است دموکراتیک، مستقل، علنی و ثبت شده، که بودجه لازم برای فعالیتهای خود را از طریق اداره امور مهاجران شهر برلین فراهم میکند. کمک به پناهجویان و پناهندگان ایرانی و بهبود وضعیت آنها و همچنین محلی که پناهندگان بتوانند مشکلات و خواستهای خود را بیان کنند، دلیل به وجود آمدن کانون ما بود. کانون پناهندگان در سال ۱۹۸۶ در شهر برلین تاسیس شد و از آن تاریخ تاکنون سعی دارد هر نوع کمکی را که یک تازهوارد به کشور جدید لازم دارد، در اختیار تمام پناهجویان و دیگر ایرانیان ساکن شهر برلین، قرار دهد. این همیاریها از اوت ۲۰۱۰ شامل پناهجویان افغانستانی نیز شد.
پناهجویان/پناهندگان چگونه به شما دسترسی پیدا میکنند؟
به عنوان مرکز مشاوره در برلین، فکر نکنم ایرانیای باشد که نداند ما هستیم. الان با وجود گستردگی دنیای مجازی، هر پناهنده جدیدی که به برلین میآید و کمی هم با مسائل اجتماعی درگیر است، اسم ما به گوشش خورده است و با یک جستجوی ساده در «موتورهای جستجو» در مورد پناهندگی در آلمان، بلافاصله اسم ما میآید. این راهی است که ما را به پناهجویان جدید یا کمپهای جدید وصل میکند. علاوه بر این، هر سه هفته یکبار در شورای پناهندگان، همکاران خود را در نهادهای مشاوره و نگهداری پناهجویان در برلین میبینیم و از آمدن پناهجویان جدید باخبر میشویم.
در این هفت هشت ماه گذشته، مراکزی که پناهجویان در آن هستند فقط شامل حال کمپها نیست بلکه از برخی سالنهای ورزشی، سالنهای بزرگ نمایشگاهها و بسیاری از مسافرخانهها (چیزی که در اینجا میگویند هاستل) هم برای اسکان پناهندگان به طور موقتی، استفاده میکنند تا از پس نگهداری پناهجویانی که در سال گذشته به برلین آمدهاند که حدود هشتاد هزار نفر بودهاند، برآیند. برای همین، مدتزمانی طول میکشد (معمولا یک تا دو هفته) که ما بفهمیم مرکز جدیدی ایجاد شده است. از این لحاظ به طور عمومی از طرف ما مشکلی برای پیدا کردن پناهجویان نیست. موضوع این است که پناهجویان هم بخواهند به مرکز مشاورهای مثل ما مراجعه بکنند. در یک جمعبندی، پناهجویان جدید از طرق مختلف میتوانند ما را پیدا کنند. ما هم همینطور. مهم این است که از سوی آنها تمایلی برای صحبت باشد یا نه.
کمی درباره شورای پناهندگان توضیح دهید؟ این شورا چه نقش و عملکردی دارد و مکانیزم ارتباطی نهادهای مشاورهای پناهندگان در آن چگونه است؟
شورای پناهندگان برلین (شورای نهادهای مدافع پناهندگان) نقش لابی و اتحادیههای نهادهای مشاورهایِ پناهندگان و کمک به پناهندگان را دارد و جلسات آن دو هفته یکبار برگزار میشود. در این شورا، تقریبا همه نهادهای مشاورهی پناهندگی، چه دولتی، نیمهدولتی یا غیردولتی (ان جی اویی) شرکت میکنند، تبادلنظر میکنند، اخبار مربوط به پناهندگان و مسائل آنها را مورد تجزیه و تحلیل و تبادلنظر قرار میدهند و دخالت ما در سیاستهای روز در مورد پناهجویان، مورد بررسی قرار میگیرد.
این شورا، یک نهاد انتقادی و مستقل است، به ویژه نسبت به سیاستهای رسمی دولت در رابطه با پناهجویان. عملا این شورا، شورای نهادهای مدافع پناهندگان است. در هر استان آلمان، یک شورا هست که خودشان را متشکل کردهاند و یک نهاد در سطح سراسری آلمان به وجود آوردهاند به نام «برای دفاع از حق پناهندگی» که در سطح کل آلمان لابی ما را تشکیل میدهد. شورای برلین سال ۱۹۸۱ ایجاد شد و الان ۳۵ سال است که در برلین فعالیت دارد.
این شورا چقدر برای اصلاح قانون به نفع پناهجویان قدرت دارد و موثر است؟
از نظر قانونی، که بتواند مستقیما در قانونگذاری موثر باشد، هیچ قدرتی ندارد. ولی فشاری که بر احزاب، نمایندگان آنها و افکار عمومی میگذارد، خیلی موثر است و بهراحتی کسی نمیتواند از کنار آن بگذرد. الان یکی از معتبرترین نهادهای مدافع پناهجویان است، نه تنها به خاطر عملکردش در برلین، بلکه در تمام آلمان. عملا این شورا همانند نقشی که اتحادیههای کارگری برای دفاع از حقوق کارگران در آلمان دارد، از حقوق پناهندگان در رابطه با سیاستهای پناهندگی دفاع میکند.
لطفا چند نمونه بیان کنید که در نتیجه فشارهای شورا، سیاستها یا قوانین در زمینهی پناهجویان تغییر کرده باشد؟
به طور نمونه، تا چند سال پیش به پناهجویان کمک مالی نقدی نمیکردند، بلکه کمک جنسی میدادند. آنقدر تظاهرات کردیم و شورا ابتکارات متعددی را به کار برد تا این که از حدود ده دوازده سال پیش، کمکهای جنسی قطع شده است و کمکهای نقدی به پناهجویان داده میشود، تا براساس تصمیم خودشان خرید کنند.
نمونه دیگر این که، در اثر فشارها و ابتکارات این شورا، از حدود چند سال پیش، پناهجویانی که به برلین میآیند دیگر لازم نیست تمام دوران پناهجوییشان را در کمپ بگذارند و بعد از ۱۲ هفته، میتوانند به خانههای شخصیِ خودشان بروند. البته اینکه پناهجویان در کمپ بمانند یا در خانه شخصیشان، مسئلهای است که هر استان یا کمون میتواند خودش درباره آن تصمیم بگیرد.
همچنین، قبلا اینطور نبود که پناهجویان بعد از یک مدتی کارت بیمه دریافت کنند، بلکه هر بار که مریض میشدند، باید به مسئولان خود مراجعه میکردند و برگهای را میگرفتند که با آن میتوانستند به دکتر مراجعه کنند. در اثر فشارها و سیاستهای این شورا و شوراهایی نظیر آن، الان به پناهجویان مانند بقیه، کارت بیمه داده میشود تا مثل ما که سالهاست در اینجا زندگی میکنیم، با آن کارت پیش دکتر خودشان بروند و احتیاج نباشد که از قبل بروند جای دیگر و در صف دیگری باشند.
این که به پناهجویان کلاسهای زبان داده شود و مجبور نباشند منتظر باشند تا حتما قبول شوند، براثر فشارها و سیاستهای نهادی نظیر این شورا بوده است.
در رابطه با پناهجویان زن چطور؟ آیا تلاشهای شورا منجر به تغییراتی در وضعیت حقوقی آنها شده است؟
به وضوح! این که برای زنانِ تنها و زنان همراه کودک، مکانهای ویژهای در کمپها یا کمپهای ویژهای در نظر گرفته شود، در اثر فشارهای این شورا به دست آمده است.
این که برای زنان حامله یا زنانی که با بچه تنها هستند، امکانات و تسهیلاتی در نظر گرفته شود که کمتر برای کارهای روزانه خود به ادارات مراجعه بکنند _که همواره با در صف ایستادنِ طولانی و مسائل دیگر همراه است_ در اثر فشارهای شورا بوده است.
این که در مکانهای عمومی که پناهندگان باید به آن مراجعه بکنند، اتاقهای ویژهای برای کودک و مادر (مادرانی که میخواهند شیر بدهند و با بچه هستند)، به وجود بیاید در اثر ابتکارات شورا است.
مهمتر از همه، حدود سیزده چهارده سال پیش، در اثر فشارِ نهادهایی مثل شورای پناهندگان، چه در سطح استانی و چه کشوری، در قانون فدرال آلمان، حق پناهندگی برای کسانی که به خاطر مسائل ویژهی جنسیتی و زنانه مجبور به فرار شدهاند، به رسمیت شناخته شد. یعنی چنان چه زنی بدون این که تحت فشار سیاسی به معنای رایج جریان قرارگرفته باشد، به خاطر جنسیتش مورد تعرض جنسی قرار بگیرد و کسانی که اطرافش هستند یا دیگران نتوانند از او حمایت کنند، فقط همین دلیل به عنوان دلیل پناهندگی برای زن پذیرفته میشود. در قانون پناهندگی آلمان یک پاراگراف یا بند ویژه است تحت این عنوان که: «چنان چه زنی بتواند ثابت بکند که به خاطر ویژگی جنسیتیاش، مجبور شده محل زندگی خودش را ترک بکند، آن دلیل به عنوان دلیل پناهندگی، قبول میشود».
اینها نمونههایی از ارتقا حقوق پناهندگان است که در نتیجه فعالیتهای شورا به دست آمده است.
در حال حاضر سنخ شناسی جمعیت درخواستکنندگان پناهندگی به اروپا و آلمان به طور خاص، به لحاظ جنسیت، کشور مبدأ و دلیل پناهندگی چگونه است؟ چه تفاوتی نسبت به سالهای گذشته داشته است؟
در حال حاضر بیشترین پناهجوها که وارد آلمان و اروپا میشوند با فاصله خیلی زیاد از دیگر پناهجویان، سوریها هستند که علتش مشخصا جنگ و جنگ داخلی است. سوریها تا حدود خیلی زیادی به صورت خانوادگی میآیند. مگر این که وضعیت آن خانواده به گونهای باشد که نتوانند به قاچاقچی برای همه خانواده پول بپردازند. در این صورت معمولا یک نفر از خانواده را میفرستند؛ که اگر مسیر از راههای سخت و غیرقانونی باشد، معمولا آن یک نفر مرد است. یعنی طبق تجاربی که ما شنیدهایم، چون راههای خروج سخت است معمولا سعی میکنند ابتدا مرد را بفرستند تا از راههای سخت خودش را به یک جایی برساند و بعد هنگامیکه پناهندگیاش قبول شد، بتواند راحتتر خانواده خود را بیاورد.
بعد از سوریها، افغانستانیها و سپس عراقیها بیشترین پناهندگان آلمان و اروپا هستند و بعد، از کشورهایی نظیر ایران، اریتره، پاکستان و تا چند وقت پیش، کشورهای اروپای شرقی که دیگر الان پناهجویانشان به اروپای غربی کمتر شده است.
اگر بخواهم به برخی آمارها به صورت جزئیتر اشاره کنم، در سال ۲۰۱۵، نزدیک ۱٬۱۰۰٬۰۰۰ نفر در تمامی اتحادیه اروپا تقاضای پناهندگی دادهاند که از این تعداد، ۳۷۰٬۰۰۰ نفر زن هستند؛ یعنی حدودا به ازای هر زن، سه مرد.
حدود ۳۶۸٬۰۰۰ نفر از سوریه در تمامی اتحادیه اروپا تقاضای پناهندگی دادهاند که از این تعداد ۱۱۰٬۰۵۰ نفر آنها زن هستند؛ یعنی در برابر هر زن، سه مرد.
نزدیک ۱۲۴٬۰۰۰ عراقی در تمامی اتحادیه اروپا تقاضای پناهندگی دادهاند، از این تعداد حدود ۳۲٬۰۰۰ نفر زن هستند؛ یعنی در برابر هر زن، ۴ مرد.
از مجموع ۱۸۱٬۰۰۰ افغانستانی که در سال گذشته، تقاضای پناهندگی به کشورهای اروپایی دادهاند، ۳۸٬۰۰۰ نفر زن هستند؛ یعنی در برابر هر زن، حدود پنج مرد.
در همین سال، نزدیک به ۱٬۱۰۰٬۰۰۰ پناهجو به آلمان وارد شدهاند که حدود ۴۷۰٬۰۰۰ نفر از آنها توانستهاند تقاضای پناهندگی بدهند. از این تعداد، ۱۴۶٬۰۰۰ نفر زن هستند؛ یعنی در برابر هر زن، حدود سه مرد. تحلیل فاصله میان تعداد واردشدگان به آلمان و متقاضیان پناهندگی این است که برای اولین بار تعداد پناهندگان به قدری زیاد بوده که مقامات آلمانی نتوانستهاند در زمان معمول، تقاضای پناهندگی همه آنها را ثبت کنند.
از میان تقاضادهندگان پناهندگی ، ۱۶۲٬۵۰۰ نفر از سوریه بودهاند که ۴۳٬۰۰۰ نفر آنها زن هستند؛ یعنی در برابر هر زن، چهار مرد.
۳۱٬۳۰۰ نفر از عراق تقاضای پناهندگی به آلمان دادهاند، که ۹٬۳۰۰ نفر آنها زن هستند؛ یعنی در برابر هر زن حدود سه مرد.
حدود ۳۱٬۰۰۰ نفر افغانستانی (از افغانستان و ایران) تقاضای پناهندگی به آلمان دادهاند که ۸۵۵۰ نفر آنها زن هستند. یعنی در برابر هر زن، حدود چهار مرد.
حدود ۵٬۴۰۰ ایرانی توانستهاند تقاضای پناهندگی در آلمان بدهند، که ۱٬۸۷۰ نفر آنها زن هستند؛ یعنی در برابر هر زن، حدود سه مرد.
دلایل برای هر کشور متفاوت است. آنهایی که مستقیم از افغانستان میآیند، مسئله امنیت و نداشتن امنیت زندگی، علاوه بر نداشتن آزادیهای سیاسی، جنسیتی و … یکی از دلایل جدی پناهندگیشان است و افغانستانیهایی که از ایران میآیند به دلیل نداشتن حقوق مدنی و حقوق برابر نسبت به شهروندان ایرانی، به ویژه برای بچههایشان، مجبور میشوند ایران را ترک بکنند و به کشور دیگری پناهنده شوند. پناهجویان از اریتره یا عراق به دلایل سیاسی یا جنگهای داخلی به اروپا میآیند. پناهجویان از کشوری مثل ایران نیز بیشتر به دلایلی مانند نبود آزادیهای مدنی، سیاسی، جنسیتی، دینی، قومی و … به اروپا میآیند. یکی از دلایل جدی پناهندگی بسیاری از جوانها که از ایران میآیند، نداشتن چشمانداز آیندهای همراه با عزت و برخورداری از یک شخصیت حقوقی و احترام نگذاشتن به آنها و نوع زندگی آنها است. علت پناهندگی از کشورهای آفریقایی نیز علاوه بر دلایل سیاسی بیشتر از بین رفتن محیطزیست و نبود شرایط عادی زندگی است.
در مورد پناهندگانی که به خاطر مسائل جنگی یا مسائل طبیعی در کشورشان میآیند؛ اصولا این مردان تنها هستند که ابتدا میآیند و زنها بعدا وارد میشوند. البته در بسیاری از موارد، زنها یا خودشان به تنهایی میآیند یا تنها با بچه میآیند. در این صورت سعی میشود امکاناتی در کمپهای پناهندگی که بزرگ است و جای چندان مطبوعی برای زندگی نیست، به وجود بیاید تا این زنها در دوران موقتی که به صورت تنها یا به همراه بچه در این کمپها هستند، بتوانند با راحتی بیشتری زندگی بکنند. مثلا در کمپها حمام و دستشویی مشترک است، مواردی بوده که زنها به ویژه زنهای تنها، از این وضع ناراضی بودند. مثلا شکایت کردهاند که وقتی زیر دوش بودند، کسانی آمدهاند آنها را نگاه کردهاند یا به هر صورت زیر نظر بودهاند. با توجه به این موارد، سعی شده امکاناتی به وجود بیاید و برای زنها، خصوصا زنهای تنها، این فضاهای خصوصی تا حد ممکن، طوری باشد که بتوانند راحت و بدون دردسر، به کارهای خصوصی و شخصی خود برسند.
افغانستانیهایی که به طور مستقیم از افغانستان یا ایران میآیند آیا به لحاظ جنسیتی دلایشان متفاوت بوده است؟
بله، هستند کسانی که به خاطر مسائل جنسیتی میآیند؛ مثلا به دلیل ازدواج اجباری، یا قول ازدواج دادن به کسی که آن زن مایل به ازدواج با او نیست، یا در اثر درگیریهای دینی-قومی و ملیتی که یکی از اولین کسانی را که مورد فشار قرار میدهد، زنان و دخترانِ آنها هستند. موارد زیادی هم به دلیل تعرض جنسیتی، دزدی آنها، یا استفاده ابزاری از آنها برای فشار بر خانواده یا قبیله یا قوم، تقاضای پناهندگی دادهاند. این دلایل بیشتر مربوط به افغانستانیهایی است که از خود افغانستان میآیند. افغانستانیهای که از ایران میآیند کمتر به دلیل ازدواج اجباری بوده. اغلب یا با پشتیبانی خانواده میآیند یا با کسی که دوستش دارند فرار کردهاند و آمدهاند، ولی این موارد خیلی کم است.
اخیرا سر جنگ سوریه نیروهایی از ایران رفتند که تعدادیشان افغانستانی بودند با قول این که برای تابعیتشان اقدامی میشود یا مساعدتهای مالی. آیا این مسئله دلیلی بر درخواست پناهندگیهای جدید بوده؟
بله، بوده. مثلا چند هفته پیش کسی آمد دیدن من که ترکشی به چشمش خورده بود و چشمش کاملا از بین رفته بود. گفت که من به سوریه رفتم و آنجا ترکش خوردم و پول هم گرفتم. ولی زمانی که به ایران بازگشتم از آن جا که تحت بیمه قرارم نمیدادند و چشم و سرم باید معالجه میشد مجبور شدم به آلمان بیایم. من زیاد شنیدم که مردهای افغانستانی با وعده پول و این که بتوانند در ایران ادامه زندگی بدهند، به سوریه فرستاده شدهاند. شنیدهام ولی خیلی کم خودم با آنها مواجه بودم.
افرادی که تحت پوشش شما هستند به لحاظ جنسیتی اغلب چه سنخی هستند؟
هر نهادی یک تاریخی دارد. از همان ابتدا یکی از سیاستهای جدی مرکز ما، کمک به زنان و به وجود آوردن فضایی بوده است که زنان در آن راحت باشند، به دلیل این که تعداد بسیاری از پایهگذاران مرکز ما از سی سال پیش تا کنون، زنان فمینیست ایرانی بودند. بنابراین فضایی به وجود آوردهایم که زنها در آن احساس راحتی میکنند. برای همین، بیشترین مراجعهکنندگان ما زن هستند.
در بین ایرانیهای مراجعهکننده در ابتدا زن و مرد برابر بودند، ولی به وضوح میبینیم که تعداد زنهایی که به ما مراجعه میکنند بیشتر از مردها شده است.
در مورد افغانستانیها بحث طور دیگری است. حقیقت این است که در ابتدا این مشکل را داشتیم که فقط مردان افغانستانی به ما مراجعه میکردند و به جای زنشان هم حرف میزدند. ما این را به هیچ وجه قبول نمیکردیم و میگفتیم اگر در مورد مسائل خانواده و همسرتان میخواهید صحبت کنید باید همسرتان هم این جا باشد و حرف بزند. کمکم این یخ شکسته شد و الان حتا تعداد زنان تنهای افغانستانی هم که به ما مراجعه میکنند، روز به روز بیشتر میشود. یعنی تعداد نسبت به سالهای گذشته بالاتر رفته است. بعد از مدتی که با همکاران ما صحبت میکنند، میبینند که راحت میتوانند حرفهایشان را بزنند. یخ افغانستانی و ایرانی بودنمان که بتوانند راحت صحبت کنند هم در حال شکسته شدن است. به وضوح در این اواخر مراجعه زنان افغانستانی ما نسبت به گذشته و نسبت به مردها بیشتر شده و مردهای افغانستانی هم، زمانی که پیش ما میآیند، میدانند نمیتوانند از جانب همه خانواده صحبت کنند، بلکه فقط در رابطه با خودشان میتوانند حرف بزنند.
اگر کودک یا زنی به همراه خانوادهاش به طور غیرقانونی وارد آلمان بشود با او در مورد حقوق خانوادهاش چگونه برخورد میشود؟
اصولا پناهنده که وارد میشود، قانونی یا غیرقانونی، تاثیر چندانی بر این که از چه حقوقی برخوردار شود، ندارد. موقعی که یک نفر وارد میشود، از مسائل حقوقیِ ورود غیرقانونی که بگذریم، یک مدل انتخاب میکند. فرض کنید یک زن ایرانی یا افغانستانی با بچه، وارد میشود، یا با خانواده است یا بی خانواده. از زمانی که وارد میشود، با آنها تا زمانی که در یک خانواده هستند، نسبت به حق سرپرستی بچه به صورت برابر برخورد میشود. مسئله از آن جایی شروع میشود که احیانا یک جدایی در یک خانواده به وجود بیاید. در آلمان با وجودی که هنگام طلاق و جدایی یک سری از قوانین کشور مادر (افغانستان یا ایران) در رابطه با زن و مرد مثل مسئله مهریه جاری است، ولی در رابطه با حضانت و سرپرستی بچه، اصولا معیار برابری زن و مرد است. و از آن جایی که در آلمان روح قوانین بیشتر در رابطه با حضانت بچه به نفع زنهاست، در مورد متقاضیان پناهندگی چه به صورت قانونی یا غیرقانونی آمده باشند و چه به عنوان پناهنده قبول شده باشند یا نشده باشند، چنان که مسئلهشان به دادگاه و مسائل قضایی کشیده بشود، اصولا حق زنها بر حضانت بچه، دارای اولویت است. و این در مورد زنان پناهجو هم، چنان چه خودشان بخواهند، مورد بررسی و نظر قرار خواهد گرفت.
عمده مشکلات زنان به ویژه زنانی که از خاورمیانه میآیند و در کشورهایشان حقوق زنان با محدودیتهایی مواجه است و با اجتماع خودشان به کشور میزبان میآیند و ممکن است تحت نظر همان اجتماع در کشور میزبان باشند چیست؟
به مشکلات زنان به عنوان پناهنده در دو عرصه، عمومی و خانوادگی، پاسخ میدهم؛ یعنی زمانی که زن به عنوان پناهنده در کمپ است که در این بخش به مسائل ناامنی و مشکلات عمومی میپردازم و زمانی هم که در خانواده است که به مشکلات و مسائل خصوصی او اشاره میکنم.
اصولا تا یک دوره اولیه که پناهندگان وارد کشور میزبان میشوند، فضای پیرامونشان تحت تاثیر قانون نانوشتهای است که آنها از کشوری که از آن میآیند، با خود حمل میکنند. به طور مثال، همین اواخر، یکی از دوستان ما یک سری لباس نو داشت که دیگر نمیخواست استفاده کند و آورده بود که به زنها بدهد. یک بلوز که آستینش کوتاه بود را به خانمی داد. آن خانم گفت من این را برنمیدارم. آن کسی هم که لباس را آورده بود گفت این خوب است میتوانی زیر ژاکت بپوشی به خصوص که الان که هوا سرد است. تازه این آستین که خیلی کوتاه نیست تا سر آرنجت هست. گفت نه ما تو کمپ هستیم و زمانی که آستینکوتاه میپوشم مردهای دیگر به من طور دیگری نگاه میکنند. این مثال بیانگر عملکرد این قانون نانوشته است که تا مدتی که هنوز زنها به حقوق خودشان در این کشور و امکاناتی که در این کشور برایشان هست آشنا نشدهاند، برایشان سنگینی میکند. آنها مجبورند یک جوری حواسشان به رفت و آمد، نوع لباس پوشیدن، نوع مراوده و … باشد. ولی با توجه به تجربه ما بعد از مدتی این فضا تغییر میکند. یعنی بعد از مدتی که بچهها به مدرسه میروند یا به کلاس زبان و … میروند و یک جوری با مراکز دیگری در ارتباط قرار میگیرند، میفهمند که به عنوان زن از چه امکاناتی برخوردار هستند، کمکم سعی میکنند این فضای غیررسمی را از خودشان دور بکنند. یا به آن بیاعتنا بشوند یا در مقابلش مقاومت بکنند. با توجه به تجربهای که در این چندساله داشتهام، میگویم که اصولا زنان از کشورهایی نظیر ایران و افغانستان بعد از مدتی در این جامعه که قوانین و حقوق بهتری نسبت به جوامع خودشان دارد، به وضوح خود را با جامعه جدید بهتر وفق میدهند تا مردها. چنان که بخواهند و اشتیاق کوچکی در آنها باشد، میتوانند بلافاصله امکانات رشد خودشان را در این جا از نظر جنسیتی، اجتماعی، تحصیل، مراوده و … به وجود بیاورند. اصولا مردها به ویژه مردهای سنتی، در این جامعه که بازتر از جوامع مادر خودشان هست، با مشکلات جدیتری مواجه هستند تا زنان.
در فضای خانوادگی نیز زنها تا مدت نسبتا زیادی، به ویژه در محافل و خانوادههای سنتی، با آن روح سنتی که از جایی که آمده بودند، مواجه هستند. بستگی به این دارد که کی این تصمیم گرفته شود که مقاومت نشان دهند. اگر مقاومتشان شروع شود و این مقاومت از طرف مقابل، حالا چه مرد باشد یا خانواده، مورد تایید قرار نگیرد، امکانات دفاع، چه به صورت مشاورهای و چه به صورت دولتی و چه به صورت قانونی، برایشان در اینجا فراهم هست و چنان چه بخواهند این امکانات در اختیار آنها قرار میگیرد. یعنی چنان چه آغاز به مقاومت کنند، امکانات بسیار زیادی است که چه در خانه زنان، چه در مراکز مشاوره، چه از طریق پلیس و چه از طریق قوانین، در اختیارشان قرار میگیرد.
در مورد زنان گفتید که زودتر با شرایط آن جا وفق پیدا میکنند، آیا تفاوتی دارد بین این که زن، به صورت خانوادگی آماده باشد یا فردی؟
تا حدودی زنان تنها محدودیتهای زیادی ندارند و زودتر رشد میکنند. زنانی که در خانواده هستند کمی بیشتر طول میکشد. ولی میخواهم به نکته دیگری اشاره کنم. در خانوادههای سنتی بعد از یک مدتی، تقریبا اتوماتیک وار از زمانی که بچهها به مدرسه میروند، ما شاهد بودیم، به ویژه بین دختران جوان و پدران آنها، بر سر آزادیهای فردیشان، مشکل به وجود میآید.
خب آیا وفق پذیری بیشتر زنان و سنتی ماندن مردان خودش شکاف میان زنان و مردان را بیشتر نمیکند؟ خشونت خانوادگی را افزایش نمیدهد؟
بله بیشتر میکند. اگر بخواهد خشونتی هم انجام شود، از آن جایی که زنان و دختران بعد از یک مدتی میفهمند که تنها نیستند و با توجه به جوی که در جامعه هست، مردها خیلی دست به عصاتر و زیرکانهتر عمل میکنند.
با این وجود به نظر میرسد، زنهایی که متاهل هستند و پناهنده از کشورهایی که حقوق چندانی برایشان قائل نبوده، کمتر تمایل به شکایت دارند؟
حق با شماست هرچه روابط سنتیتر باشد، امکان شکایت کمتر است. ۲۰ سال پیش حرف شما واقعا درست بود، ولی به نظرم میآید نسل جدید، چه زنان ایرانی چه زنان افغانستانی، بعد از مدتزمان بسیار کوتاهتری از ۲۰ سال پیش، مسئله خودشان را به نحوی علنی میکنند. من تجربهام این است که نسل جدید حتی اگر بیسواد باشند، کمسواد باشند، بعد از مدتی دیگر نمیخواهند آنطور زندگی بکنند که به اصطلاح در کشور خودشان در یک فضای عمومی سنتی با آن مواجه بودند. من فکر میکنم مدت این تن دادن به آن روابط در خارج از کشور، به مراتب از ۲۰ سال پیش کمتر شده است.
به لحاظ مالی معمولا زنان پناهنده در چه وضعیتی هستند؟ آیا زنان مستقل هستند و برفرض کمک مالی به جیب مرد میرود یا زن؟
سوال خوبی است، اصولا وقتی به یک خانواده میگویند ما پول شما را به یک حساب میریزیم، معمولا این مردها هستند که آن حساب را میدهند. ولی بعد از یک مدتی در مشاوره و .. به زنان میگوییم شما هم میتوانید شماره حسابتان را بدهید یا اگر خانواده فقط یک حساب دارد، حساب را طوری باز کنید که هر دوی شما بتوانید از آن پول بردارید. به طور سنتی در این زمینه این مردها بودند که دست بالا را داشتند اما کمکم این تصویر در حال شکستن است، در برخی از خانوادهها میگویند که حساب به اسم زنها باشد و مرد هم بتواند از آن استفاده بکند. این تصویرِ مردِ صاحب درآمد، در حال شکسته شدن است و کمکم خانوادهها درمییابند که پول برای همه آنهاست و سهم فقط یک مرد یا یک نفر در خانواده نیست.
زنان که به آنها مشاوره دادهاید یا با آنها در ارتباط بودید چطور وارد بازار کار میشوند؟ آیا سختتر از مردان پناهنده به بازار کار راه مییابند؟
بستگی دارد. به مهارت و …یعنی امکانش را اگر بخواهند، هست برای هر دو. موضوع این است که این امکان را از بالقوه به بالفعل تبدیل بکنند. به طور سنتی اول مردها میرفتند سر کار، یا اگر در رشتهی تخصصی خودشان هم کار پیدا نمیکردند، یک کاری، یک جای دیگری که در خانه نباشد، انجام میدادند. ولی الان اصولا در جایی مانند برلین، واقعا نهادهای بیشماری برای تقویتِ به ویژه زنان، برای جذب به بازار کار و مستقل شدن وجود دارد. نهادهای بیشماری برای زنان بیسواد ، کمسواد، با تخصص و کم تخصص، هست که کمک میکنند آنها بتوانند از هر مهارتی که دارند به صورت یک امکان بالقوه استفاده کنند و از چارچوب خانه بیرون بروند و وارد اجتماع شوند. امکانات این جا به طور مساوی برای همه هست. به طور سنتی پیش از این مردها از این امکان استفاده میکردند ولی به نظر من ورق دارد برمیگردد.
بگذارید یکجور دیگر به مسئله اشاره کنم، براساس تجربه ما بعد از یک مدتی زنها میدانند که این امکان به طور طبیعی برای آنها هست که کاری که بخواهند انجام بدهند. برای همین در بسیاری از مسائل آنها هستند که پیشقدم میشوند، به طور مثال در این جا میدانیم چیزی هست به نام حضور والدین در مدرسه و دخالت آنها در سیستم تربیتی و آموزشی که خیلی مهم است و رابطه بین معلم و کودک و والدین تنگاتنگتر از این رابطه در کشورهایی نظیر ما است. ما شاهد هستیم که به این جلسات منظم هفتگی و .. بیشتر مادران میآیند، با وجودی که آلمانی هم کم میدانند. تا زمانی که زبان آلمانی خوب یاد نگرفتهاند به ما مراجعه میکنند و کسی را به عنوان مترجم میخواهند. و مهمتر آن که برای زنها کار کردن حتا اگر خوب نباشد اما بیرون باشد و آنها را شاد کند، عار نیست. در حالی که برای مردها انگار بعضی کارها عار است. آنها به واسطه کار میروند و خودشان را با محیط تطبیق میدهند. بعدش هم میروند در یک کار دیگر. برای آنها عموما آن هیجانی که محیط عمومی برایشان به وجود میآورد بیشتر ارج دارد تا موقعیت آن کار. در حالی که برای بسیاری از مردها در وهله اول موقعیت کار است که باید خوب باشد.
اگر زن پناهندهای در کمپ یا پس از آنکه از کمپ خارج شد در خیابان، مورد تعرض قرار گیرد با او چگونه برخورد میشود؟ آیا اصولا زنان پناهنده در چنین موقعیتهایی تمایل به شکایت دارند؟
اگر یک خانم پناهنده در خیابان مورد تعرض قرار گیرد، با او مثل بقیه برخورد میشود. اینکه متقاضی پناهندگی است فرقی در موقعیت او ندارد. در این موارد، اوایل بسیار کمتر شکایت میشد به خاطر حجب و حیا و کلیشهی «کرم از خود درخته!» که بیشتر از سوی اطرافیان خودشان مطرح بود. یعنی این احساس را داشتند که اگر بگویند مورد تعرض قرار گرفتهاند، به آنها میگفتند خودت حتما کاری کردهای و این باعث دردسر در خانواده میشد. این موضوع هم خوشبختانه در حال کمرنگ شدن است.
در مواردی که تعرض جنسی در خانواده اتفاق میافتد هم این اواخر میزان شکایتها بیشتر شده است. در این صورت اگر فرد آزاردیده شکایت بکند با توجه به قوانین برابر آلمان با او رفتار میشود. دیگر ربطی به این ندارد که فرد، متقاضی پناهندگی باشد یا نباشد. موضوع بیشتر سر این است که آیا شکایت صورت بگیرد یا نه. در این موارد باید به زنان و دختران آنقدر مشاوره و امکان خودباوری بدهیم که اگر با چنین اتفاقی مواجه شدند، بتوانند شکایت کنند. چون تا موقعی که شکایت نکردهاند، کسی هم نمیتواند از آنها دفاع بکند.
زنان پناهنده آیا با ازدواجهای زودرس مواجه هستند؟ یا ازدواج اجباری برای گرفتن پناهندگی خانواده؟
با ازدواج زودرس سروکار داریم که بیشتر در خانوادههای سنتی و هدف بیشتر کنترل جوانان بهویژه دختران جوان است. این پدیده آخر را ما ازدواج پستی مینامیم که بهویژه در میان ایرانیها رایج است.
ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.