بیدارزنی: در سالهای اخیر اگر چه شاهد جنبشهای مردمی گستردهای علیه فقر، نابرابری و دیکتاتوری در شمال آفریقا و خاورمیانه بودهایم، اما متاسفانه نه تنها این جنبشها (جز مورد تونس) به نتیجهی مطلوب نرسیدند و عقیم ماندند، بلکه منطقه به واسطه رشد افراطگرایی و تروریسم با بحرانهای بسیاری نیز مواجه شده است، از جمله بحران افغانستان (۲۰۰۱)، بحران عراق (۲۰۰۳)، تحولات بهار عربی (۲۰۱۱) و سپس، بحران سوریه که منجر به فعالیتهای داعش در این کشور از تابستان سال ۲۰۱۴ شده است. این مسائل موج جدیدی از مهاجرت و پناهندگی به کشورهای دیگر منطقه و اروپا را برای جستجوی امنیت، آزادی و زندگی بهتر به ویژه برای فرزندان به دنبال داشته است. در این میان، زنان به دلیل مواجهه با تبعیضهای چندگانه در کشور مبدأ و مقصد، با مسائل حادتری دست و پنجه نرم میکنند. در همین زمینه به گفتوگو با لیلا سعادتی در زمینه وضعیت پناهندگان زن در نروژ پرداختهایم. سعادتی، روزنامهنگار، فعال حقوق زنان و پناهندگان و عضو رسمی و داوطلب سازمان صلیب سرخ در نروژ، در سال ۲۰۱۱ به این کشور آمده است. وی در حال حاضر در رادیو زنان نروژ کار میکند و در حال ساخت مستند رادیویی درباره زنان مهاجر در نروژ است. همزمان به صورت پروژهای با سازمان دانش و برابری نروژ در زمینه زنان پناهنده و برابری جنسیتی کار میکند. همچنین یک روز در هفته نیز با سازمان کمکهای مردمی نروژ درباره توانمندسازی زنان مهاجر همکاری میکند. شما را به خواندن این گفتوگو دعوت میکنیم.
سنخ شناسی جمعیت پناهندگان در نروژ در حال حاضر به لحاظ جنسیت و کشور مبدأ چگونه است؟
من اینجا در جواب بعضی سوالات، موقعیت پناهجو و پناهنده را از یکدیگر تفکیک میکنم. پناهجو کسی است که برای گرفتن پناهندگی به نروژ آمده، خود را ثبتنام کرده و در حال گذراندن پروسهی گرفتن جواب از طرف دولت نروژ است. پناهنده کسی است که جواب مثبت برای زندگی و اقامت در نروژ دریافت کرده است. هر کدام از این گروهها، حقوق قانونی مربوط به خود را دارند. من بیشتر جوابها را در رابطه با پناهجویان نوشتهام.
نروژ کمی بیش از پنج میلیون جمعیت دارد که در آن، ۱۶۹ ملیت به عنوان مهاجر زندگی میکنند. مهاجران به چهار طریق به نروژ آمدهاند؛ ویزای کاری، تحصیلی، الحاق خانواده و پناهندگی. به طور کلی ۱۳ درصد جمعیت نروژ را مهاجران تشکیل میدهند و حدود ۲ درصد را افرادی که از پدر و مادر مهاجر در نروژ به دنیا آمدهاند.
از تعداد کل مهاجران نروژ کمی بیش از ۱۹ درصد را پناهندگان (نه پناهجویان) تشکیل میدهند. در حال حاضر از میان کسانی که جواب مثبت پناهندگی گرفتهاند، ۵۳ درصد مرد و ۴۷ درصد زن هستند.
در سال ۲۰۱۵، به طور متوسط در برابر هر سه مردی که به عنوان پناهجو وارد نروژ شدهاند، یک زن بوده است. یعنی ۷۷ درصد مرد و ۲۳ درصد زن.
در سال ۲۰۱۵ به طور کلی ۳۱٬۱۴۵ پناهجو به نروژ وارد شدهاند.
۱۰٬۵۳۶ نفر از سوریه هستند؛ سه مرد در برابر یک زن.
آمار پناهجویان در این سال، بعد از سوریه به ترتیب زیر است:
۶٬۹۸۷ نفر از افغانستان؛ نزدیک ۶ مرد در برابر یک زن.
۲٬۹۹۱ از عراق؛ سه مرد در برابر یک زن
۲٬۹۴۷ نفر از اریتره؛ نزدیک سه مرد در برابر یک زن
۱٬۳۴۲ نفر از ایران؛ دو مرد در برابر یک زن
۱٬۱۳۰ نفر بیوطن؛ نزدیک سه مرد در برابر یک زن
۶۸۱ نفر از اتیوپی؛ نزدیک سه مرد در برابر یک زن
۵۶۱ نفر از سومالی؛ دو مرد در برابر یک زن
۴۴۱ نفر از پاکستان؛ ۱۵ مرد در برابر یک زن
۴۳۱ نفر از آلبانی؛ دو مرد در برابر یک زن
۳۷۴ نفر از سودان؛ ۱۲ مرد در برابر یک زن
۳۳۵ نفر از مصر؛ ۱۳ مرد در برابر یک زن
۱۸۱ نفر از بنگلادش؛ ۱۰ مرد در برابر یک زن
۱۷۱ نفر از کزوو؛ دو مرد در برابر یک زن
۱۵۴ نفر از لبنان؛ نزدیک سه مرد در برابر یک زن
درباره به هم خوردن آمار جنسیتی در نروژ نگرانیهایی وجود دارد. تعداد مردان پناهنده و پناهجو چند برابر زنان است. در سال ۲۰۱۵ نزدیک به ۷۳۰۰ زن درخواست پناهندگی دادهاند. سوریه و افغانستان بیشترین آمار زنان پناهجو را تشکیل میدهند. از ایران هم ۴۰۲ زن درخواست پناهندگی دادهاند.
شرایط کلی پناهندگی در نروژ چیست؟ زنان بیشتر از چه کشورهایی و با چه دلیلی (به ویژه در خاورمیانه) درخواست پناهندگی میدهند؟
اعطای پناهندگی به دو صورت پناهجویی و اسکان مجدد صورت میگیرد. پناهجو به کسی گفته میشود که مستقیم به نروژ میآید و پرونده تشکیل میدهد. اسکان مجدد هم یعنی پذیرش پناهندگان افغان، سوری و عراقی که از طریق کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل از ایران و ترکیه میآیند. به این صورت که پروندهشان در دفتر سازمان ملل ایران یا ترکیه پذیرفته شده و نروژ آنها را به عنوان پناهنده قبول کرده است.
همانگونه که در آمارها میبینیم، بیشترین تعداد زنانی که درخواست پناهندگی دادهاند، از کشورهای بحرانزده مانند سوریه و افغانستان هستند و در دو سال گذشته تعداد پناهجویان از کشورهای آفریقایی خیلی کمتر شده است. من یادم میآید که در سال ۲۰۱۲، بیشترین آمار مربوط به اریتره بود اما حالا سوریه و افغانستان بیشترین آمار را دارند. بیشترین پروندهها در میان پناهندگان، به غیر از سوریه و افغانستان و عراق، موارد مذهبی و همجنسگرایی هستند؛ مثلا در میان پناهجویان ایرانی.
چه تحلیل جنسیتی در مورد این پدیده که مردانِ تنها به میزان بالا از کشورهای آفریقایی و خاورمیانه به عنوان پناهنده وارد میشوند دارید؟ پس خانوادههای آنها کجایند و در نبود آنها چه میکنند؟
۴۵۰۰ نفر از کل آمار ورودی مردان یعنی ۲۳٬۹۳۰ در سال ۲۰۱۵، زیر سن ۱۸ سال هستند که رقم بالایی است. مردانی که به تنهایی به نروژ میآیند در مورد سوریه این اولویت را دارند که خیلی زود خانوادههای خود را بیاورند. سازمان کمک مردمی نروژ، سازمانی است که در این باره کار میکند. این مردان خانوادههای خود را در جزایر یونان و یا در ترکیه گذاشته و خود اقدام به سفر کردهاند و بعد از رسیدن به این جا با کمک این سازمان، خانوادههای خود را میآورند. دلایلی که برای این مسئله میتوان برشمرد، ابتدا هزینه بالایی است که به یک قاچاقچی انسان باید بپردازند، که طبیعی است در شرایط بحرانی تنها یک یا دو فرد از خانواده میتوانند این هزینه را تقبل کنند. نکته بعدی امنیت است، یعنی مردان خانواده ترجیح میدهند که امنیت زن و بچههای خود را در خطر نیندازند و بعد از رسیدن خودشان به مقصد، خانوادههای خود را در کنار خود داشته باشند. نروژ هم خیلی خوب در این باره کمک میکند.
عمدهترین مشکلات زنان پناهنده در نروژ را چگونه دیدهاید؟
عمدهترین مشکل زنان پناهنده یادگیری زبان، پیدا کردن شغل و تضادهای فرهنگی درباره نگهداری از کودکان است. این دسته از زنان، جواب مثبت برای زندگی در نروژ دریافت کردهاند و از وضعیت خودشان در نروژ رضایت دارند. فقط برای برخی فرهنگها، پذیرفتن راه و رسم تربیت و نگهداری از فرزند، دشوار است. بعضی از خانوادهها با سازمان حمایت از کودکان درگیر هستند چون این سازمان، کودکان آنها را از آنها گرفته است. تنبیه بدنی کودک، تغذیه، لباس و اوقات فراغت کودکان خط قرمزهای سازمان حمایت از کودکان است و با کوچکترین اشتباهی، برخی خانوادهها مجبور هستند فرزند خود را به این سازمان و خانوادههای داوطلب نروژی بسپارند.
مشکل دیگر زنان پناهنده، به ویژه از کشورهای آفریقایی و افغانستان، دیر و سخت ادغام شدن آنها در جامعه است. بیشتر در بین کلونیِ خودشان ارتباط برقرار میکنند. بیشتر ترجیح میدهند که خانهدار باشند و فرزند به دنیا آورند. در یکی از روزنامهها گزارشی منتشر شده بود که یک زن با ۴ فرزند، درآمد ماهیانهای که از دولت میگیرد بیش از یک کارگر فروشگاه است که کار میکند. به طور متوسط هر زن پناهنده در نروژ ۳ فرزند دارد.
وضعیت بهداشت کمپها به چه صورت است و چگونه نظارت میشود؟
سازمانهای زیادی در رابطه با پناهجویان و پناهندگان در نروژ فعال هستند. بیشتر این سازمانها تمرکزشان بر روی کودکان و زنان است. استاندارد تغذیه و بهداشت در نروژ بالاست. پناهجو وقتی خود را ثبتنام میکند، مورد معاینههای پزشکی قرار میگیرد و مجانی درمان میشود. نروژ سال گذشته، بحرانی را با برخی از کمپها داشت، مبنی بر رعایت نشدن بهداشت و پاکیزگی در کمپها. روزنامهها مطالب زیادی منتشر کردند و در نتیجه گفته شد که پناهجویان باید در بهداشت و تمیز کردن کمپها مسئول باشند و مدیران کمپها هم در عوض باید بودجه بیشتری برای مواد شستوشو و بهداشتی اختصاص دهند.
زنی که به عنوان پناهنده وارد نروژ میشود اگر مورد تجاوز یا آزار جنسی در کمپ قرار گیرد چگونه میتواند شکایت کند؟
تجاوز به زنان در کمپها چندان صورت نمیگیرد چون کنترل زیادی روی کمپها و پناهجویان توسط نروژیها وجود دارد. مسئولان کمپها و همچنین اداره پلیس محل، کلاسهای توجیهی برای زنان و مردان برگزار میکنند. زنی که مورد تجاوز قرار بگیرد چه نروژی باشد و یا پناهجو، میتواند به پلیس شکایت کند و پلیس هم سریع فرد متجاوز را مورد پیگرد قرار میدهد.
در زمینه خشونت خانوادگی چطور؟ آیا زنانی که در کمپها مورد تجاوز یا خشونت خانوادگی قرار میگیرند شکایت میکنند؟ آنها که شکایت نمیکنند آیا به دلایل خاصی است؟ تمهیدات دولتی در این زمینه چه بوده است؟
اخبار زیادی از خشونت علیه زنان و کودکان منتشر نمیشود چون زیاد نیست. اما گاهی سازمان صلیب سرخ نروژ که در کمپها فعال است، خبرهای هشدارآمیز منتشر میکند. در دسامبر گذشته این سازمان هشدار داد که باید کودکان را مورد مراقبت بیشتری قرار داد. اصولا کودکان بیشترین الویت را دارا هستند.
از سال گذشته نروژ طرحی را به اجرا گذاشته است که درباره حقوق زنان، خشونت و… کلاسهای توجیهی برای مردان پناهجو و پناهنده، برگزار میکند. این امر درباره زنان هم صدق میکند و به آنها گفته میشود که اگر مورد خشونت واقع شدند حتما با مسئول کمپ تماس بگیرند.
اما متاسفانه بیشتر زنان پناهنده و پناهجو کمتر تمایل به شکایت دارند. زنان چه در زمینه خشونت و چه تجاوز سکوت میکنند. آشنا نبودن با حقوق خود، شرم اجتماعی و ترس از حرف هموطنهای خود، عموما مانع آنها است. یکی از زنان پناهنده که مورد تهدید و تجاوز دوست پسر قبلی خود قرار میگرفت، میترسید که شکایت کند. او میترسید که از طرف اجتماع هموطنهای خودش مورد برچسبزنی و بیحرمتی قرار بگیرد. همچنین مرد هم تهدید میکرد که بلا سرش میآورد. این خانم دو سال بود که در نروژ زندگی میکرد و از حقوق خود مطلع نبود و بیشتر هم با هموطنهای خود در ارتباط بود. اما یک روز بالاخره به پلیس مراجعه کرد و هر چه که اتفاق افتاده است را شرح داد و آن مرد دستگیر شد.
در مورد دیگری که همین یک سال گذشته رخ داد، یک مرد افغان همسر خود را کتک زده بود و مسئول کمپ متوجه شده و به پلیس اطلاع داده بود، درحالیکه خود زن شکایتی در این باره نداشت. اما پلیس مرد را دستگیر کرد، به ۱۰ ماه زندان محکوم شد و بعد از آزادی هم به افغانستان برگردانده شد. اصولا موضوع خشونت موضوع بسیار مهمی برای نروژ است چه در ارتباط با خود نروژیها چه خارجیها. به طور نمونه، مادر شوهری که عروس خود را کتک زده بود به زندان محکوم شد، درحالیکه آن زن بیش از ۵۰ سال سن داشت. کنترلهای اجتماعی بر روی زنان و کودکان درباره خشونت زیاد است. در مهدکودکها، مدارس و سالنهای ورزشی، مربیان و معلمان موظف هستند که شاگردان خود را تحت نظر داشته باشند و چنان چه جای کبودی و زخمی بر روی بدن کودک مشاهده کنند، سریع مورد پیگیری قرار دهند. این امر برای زنان پناهجو و یا پناهنده در بعضی مکانها یا حتی در کلاسهای زبانآموزی، صادق است. مثلا زن پناهجویی که زیاد آرایش کرده بود مورد شک مدیر مرکز آموزشی قرار گرفت و بعد مشخص شد که در صورتش کبودی دارد و از طرف شوهرش کتک خورده است.
یک نکته آنکه، در شهرهای کوچک اطلاعرسانی درباره حق و حقوق زن و کودک توسط نروژیها کمتر است. چون کمپها و اسکان و رسیدگی به پناهندگان کمونی است، هر کمون درباره هزینهها خودمختار تصمیم میگیرد و ممکن است که بودجه کمتری را به پناهجویان و پناهندگان اختصاص دهد. البته بعد از افزایش موج پناهجویان، سازمان اداره مهاجرت، سازمان پناهندگان و دولت بخشنامههایی را در رابطه با برنامههای ثابت آموزشی و ترویجی به کمونهای کوچک ارسال کردهاند. درواقع در یک سال اخیر بودجه آموزشی و ترویجی برای آشنا کردن زنان به حقوقشان افزایش یافته است.
در رابطه با حق حضانت بر کودک (یا دیگر قوانین خانواده) تا چه حد حقوق زن پناهنده در نروژ تابع قوانین کشوری است که از آن آمده است؟ در موارد متناقض چگونه سعی میشود برخورد شود و صلاح چه کسی دیده میشود؟ تفاوت قوانین در دو کشور چه پیامدهایی برای زن به همراه دارد؟
درباره حضانت بر کودک، اتفاقا شخصا سال گذشته درگیر یکی از زنان پناهجو بودم که جواب منفی از نروژ گرفته است و باید نروژ را ترک کند؛ اما مشکل بزرگش این است که قبلا حضانت پسر ۱۰ سالهاش را به همسر سابقش واگذار کرده است و نمیتواند پسرش را با خودش ببرد. او در حال حاضر به صورت غیرقانونی زندگی میکند. دولت نروژ به او گفته است که پسرش را میتواند در تعطیلات در کشورش ملاقات کند.
قانون مربوط به حضانت کودک و یا قوانین دیگر مربوط به خانواده بر اساس قانون نروژ و صلاح دید قاضی صورت میگیرد. تعدادی از زنان همین مشکل را در نروژ دارند مثلا فرزندشان قبولی نروژ را گرفته، اما خودشان نه و باید فرزندشان را ترک کنند. این یکی از چالشهای دولت نروژ است که روزنامهها دربارهاش خیلی مینویسند و حزب چپهای نروژ هم پیشنهادهایی در این باره به پارلمان دادهاند.
مثلا حزب کار نروژ که مدافع حقوق مهاجران و پناهندگان است، پیشنهاد داده که وضعیت روحی کودک در نظر گرفته شود، از خود کودک هم نظرخواهی شود، این که چه چیزی برای کودک بهتر است مورد توجه باشد و با مشاور روانشناس کودک و مادر صحبت شود. ولی خب متاسفانه قوانین پناهندگی در نروژ خیلی سفت و محکم است و تا پیشنهاد و لایهای بخواهد به مرحله قانون و اجرا درآید باید هفتخوان رستم را بگذراند. بیشتر نقدها هم به دلیل همین سختگیریهاست که عاطفه و وابستگی مادر فرزندی فدای قانون میشود.
به لحاظ مالی معمولا زنان پناهنده در چه وضعیتی هستند؟ آیا زنان مستقل هستند و بر فرض کمک مالی به جیب مرد میرود یا زن؟
اصولا زن و شوهر در نروژ، چه پناهنده باشند یا نروژی، یک حساب مشترک دارند که تمام هزینههای زندگی از آن حساب مشترک پرداخت میشود و هر درآمدی هم که به خانه میآید به آن حساب مشترک ریخته میشود. اما اگر زنی پناهنده باشد و شوهری نداشته باشد و مثلا دوست پسر داشته باشد، این حساب مشترک شاملشان نمیشود؛ مگر این که خودشان بخواهند حساب مشترک داشته باشند و یا خودشان تصمیم بگیرند که هزینهها را بین خود چگونه مدیریت کنند. در این جا یک کتابچه راهنمایی وجود دارد که قوانین مربوط به زندگی مشترک خارج از ازدواج در آن نوشته شده است. زن و مردی که خارج از ازدواج با هم زندگی میکنند و یا فرزندی دارند باید در ابتدا یک قرارداد بین خود تنظیم کنند که حقوق طرفین و فرزندان در آن رعایت شود.
اصولا زنان پناهجو به لحاظ مالی مستقل هستند. یعنی یک کارت بانکی دریافت میکنند که هر ماه پولی از طرف دولت به کارتهایشان ریخته میشود. همچنین هزینههای کودک هم جدا پرداخت میشود.
با توجه به قدرت دست بالای مردان در خانواده به لحاظ تاریخی، آیا وجود این حساب مشترک، باعث نمیشود که مردان به لحاظ عرفی بر آن حساب کنترل داشته باشند؟ و آیا نیاز به حساب مستقل برای زنان را نمیرساند؟
هزینههای زندگی در این جا بالاست و تعداد پناهندگان و مهاجرهایی که به صورت استخدامی صد در صد کار میکنند زیاد نیستند. بنابراین بیشتر افراد چه مرد و چه زن به صورت قراردادی، نیمهوقت و یا درصدی کار میکنند که با حقوق آن نمیتوانند از پس هزینهها برآیند و برای همین هم مشارکت مالی هر دو زن و مرد لحاظ میشود. البته این نکتهای که شما اشاره کردید، درست است. من دیدهام که زنان برای این که درگیر مسائل مالی با شوهرانشان نشوند و یا به قول معروف، دستشان جلوی شوهرشان دراز نباشد، خودشان را به آب و آتش میزنند که درآمدی هرچند ناچیز داشته باشند. اما قشر وسیعی از زنان هم هستند که همچنان علاقهمند هستند به همان سیستم سنتی زندگی کنند. البته زنان میتوانند حساب جداگانه هم داشته باشند و خیلیها هم دارند، اما در هر صورت باید بخشی از پولشان را به خانه و فرزندان تزریق کنند. نکته مهم این است که فرزندان خانواده در الویت هستند و باید طبق قانون از شرایط خوبی برخوردار باشند و زن و مرد هم مجبور هستند که قبل از هر چیز وضعیت فرزندانشان طبق عرف و قانون باشد. یکی از پناهندگان زن به دلیل این که خودش شغلی نداشت و شوهرش دارای شغل بود و درآمد خوبی هم داشت به دلیل همین حساب مشترک، از خدمات اجتماعی دولت برخوردار نشد. یعنی پولی که یک خانواده در ماه درمیآورد محاسبه میشود نه به تفکیک مرد و زن.
ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.