پروانه‌ی در پیله

1
819

این متن به نقد فمنیستی چهره ارائه شده از زن در مجموعه داستان «برای پیراهنت می‌میرند» اثر ناتاشا محرم زاده می‌پردازد

بیدارزنی: ادبیات زنان صرفا ادبیات فمینیستی نیست اما وجه اشتراک آثار ادبی که همانا نوشتن حول دشواری‌های زیست زنان است آن‌ها را برای منتقد فمینیست حائز اهمیت می‌کند.

نقد فمینیستی به عنوان یکی از اشکال نقد جامعه‌شناختی؛ آثار را در دو محور بررسی می‌کند. هدف محور نخست بررسی خالق اثر (زن در مقام نویسنده) و هدف محور بعدی بررسی شخصیت‌های خلق شده در آثار (چهره ارائه شده از زن در متن) است.

این متن قصد دارد مجموعه داستان «برای پیراهنت می‌میرند» اثر ناتاشا محرم زاده را در محور دوم بررسی کند.

احضار درختان و به فراخور آن طبیعت در صحنه‌ی ادبیات فارسی علاوه بر زیبا کردن متن از طریق ایجاد مجال برای استفاده از آرایه‌هایی چون تشبیه و استعاره همواره نشان از زایشی دوباره داشته است. نشانه‌ای از آخرالزمان که به نوبه‌ی خود چهره‌ی جهان دیگر را ترسیم می‌کند و سبب می‌شود متن در سیر تطور روایت، معنایی ضمنی از تاریخ را ارائه دهد. در این برداشت که با نمادپردازی فرهنگی- باستانی عرضه می‌شود تاریخ به‌صورت عملی شدن اهداف آفریدگاری قاهر که کل فرایند را به حرکت درمی‌آورد، معنا می‌شود.

حال باید پرسید درختان محرم زاده با حضورشان در ساحت نمادین قصد دارند از چگونه تاریخی پرده بردارند؟

درختان داستان او بازنمایی تصویر شجره‌ی خانوادگی پدر تبارند.

تنها نسبت خونی با پدربزرگ است که شخصیت‌های داستان را هیئتی درختی می‌بخشد و به بیان دیگر نقشی موثر و فعال در تاریخ را به آن‌ها تفویض می‌کند. چرا که تنها درختان گوینده خواهند بود و باقی هر چه هست تنها در موضوعی برای گفتن باقی خواهند ماند: «او از جنس ما نبود، مادر درخت نبود.»

مادر: گذشته‌ای ندارد. سایه ایست بی چهره که تنها دنباله‌ی دامن بلند و کفش پاشنه ‌بلند و سیاهش به خاطر خواهد ماند.

پدر: درخت ازگیل است. ازگیل در فرهنگ اقلیم مذکور در داستان به واسطه‌ی آنکه میوه‌هایش پیش از رسیدن می‌پوسند نماد بدکارگی است. پدر در روستایی دور از زنی که او هم مانند مادر بی‌نام و نشان است صاحب فرزندی می‌شود. نویسنده حتی از ذکر نام «خیانت» احراز می‌کند: پدر بد است زیرا نا-مرد است.

دختر: درخت انار، نماد باروری، عواطف و امیال زنانه، وارث خال خانوادگی مرموز. جنسیت او از مقایسه‌ی پیکر تنومند درخت پرتقال با نهال نازک انار مکشوف می‌شود: خواهری نحیف، شکننده و زخمی.

مادربزرگ: سایه‌ای مضاعف بر سایه‌های دیگر. می‌تواند چهره‌ای شبیه ثریا قاسمی در سریال‌های تلویزیونی داشته باشد: گریه می‌کند، دلواپس است، ناله و نفرینش به راه است، می‌ترسد طوری که چهارستون بدنش به لرزه درمی‌آید و نهایتا در برابر رابطه‌ی آزارگرایانه و مشکوک همسر و نوه‌اش سکوت اختیار کرده و انفعالش را این‌گونه توجیه می‌کند: «دو تا آدم هم‌جنس را نمی‌شود تا ابد پایید»

پدربزرگ: درخت گردو، بزرگ، سخت‌جان و نه کاملا گرد، نماد حکومت، نماد اقتدار و حیات پیوسته‌ی آن، نماد خرد مکتوم و طول عمر، پوستی روی پوست که نمی‌توان آن را «به سادگی زیر پا شکست».

من-راوی: درخت پرتقال. نماد جامعه‌پذیری، طبیعی بودن وضع موجود و تبع آن پذیرشش. راوی نوجوان می‌گوید: «پزشک نمی‌شوم، زن نمی‌گیرم، بچه پس نمی‌اندازم» اما در نهایت پزشک می‌شود و درخت ناکامش را جایی در خاک خانه‌ی پدری دفن می‌کند/می‌کارد.

سایه -مادر از نا-مردی پدر آگاه می‌شود. حاکم-پدربزرگ او را دعوت به سکوت می‌کند اما او برنمی‌تابد و به باغ میزند و در صحنه‌ی انقلاب نه به حاکمیت پدربزرگ نه به بدکارگی پدر و نه به سازش با وضع موجود که به «نهال نازک انار» می‌تازد. ثمره‌ی انقلاب او براندازی تنها مادینه شاخه‌ی شجره‌ی پدری است. یگانه راه‌حل او حذف خویش است.

تاریخ مختوم و گریزناپذیر: خشونت زن در برابر زن، انکار میل زنانه.

در واقع محرم زاده در این داستان روابط پرخاشگرایانه را توصیف کرده اما به همان صورت به کار می‌برد. ساز و کار تولید و بازتولید را نه به منظور فراهم کردن بستر برای نقد وضع موجود بلکه برای پیش‌برد ساختار خطی، هدفمند، توصیفی و کلام مدار داستانش ایجاد می‌کند. چنانچه اگر از جنسیت نویسنده بی‌خبر باشیم این نقل‌قول گیرین می‌توانست توصیفی صریح از ساختار داستان او باشد: «نویسندگان مذکر اغلب به طور ضمنی فرض می‌کنند که خواننده‌ی آثار آن‌ها، مرد است و به همین سبب تصویر ارائه‌ شده از زن نیز در آثارشان به گونه‌ای است که با مقتضیات فرهنگ مردسالارانه تطبیق دارد و اساسا همان فرهنگ را بازتولید می‌کند

در اینجا قبل از پرداختن به چگونگی شخصیت‌پردازی جا دارد به هم سویگی نویسنده با نظریه مادری مرسوم مردسالار (احلیل محور فرویدی) اشاره کنیم.

پسر، پدرش را رقیبی سرسخت در رابطه با محبت مادر نسبت به خود می‌داند. در ناخودآگاه خود خیال کشتن پدر را می‌پروراند تا عشق مادر منحصر به وی شود (رابطه‌ی اسرارآمیز پدربزرگ با مادرش): «پدربزرگ یادش نمی‌آمد وقتی مادرش دگمه‌ی پیراهن گل‌دارش را باز می‌کرده و شیرش می‌داده … خودش یا مادرش دقیقا «چه حالی داشته‌اند.»

با این وجود پسر از قدرت و موقعیت پدر خود می‌ترسد و بیم دارد که پدر آلت تناسلی‌اش را از وی بستاند و چون نمی‌تواند پدر را از سر راه خود بردارد پس تمایلات جنسی خود را نسبت به مادر سرکوب کرده و با پدر (دیگری بزرگ) به‌عنوان منبع و مرجع قدرت همانندسازی می‌کنند و پدر را درونی می‌سازد: «یک سال بعد از رفتن مادر بود … پدربزرگ دستم را گرفت و گذاشت توی دستش با دست چپش خال روی دستم را نوازش کرد.»

فروید معتقد بود دختران پیوسته از فقدان آلت نرینه رنج می‌کشند و چون این فقدان را به مادر منسوب می‌کنند، عشق خویش را متوجه پدر ساخته و مادر را تقبیح می‌کنند. از سوی دیگر مادریت آن‌ها نیز مشخصا تنها در مورد فرزندان پسر آرمانی محقق می‌شود زیرا از این طریق است که زن حس می‌کند به واقع صاحب آلتی نرینه گشته است: «دختران مزاحم مادرند.» (رابطه‌ی بیگانه‌ی لاله با مادرش در داستان آینه از اولش لق بود.)

شخصیت‌پردازی زنان

زنان داستان‌های محرم زاده در اغلب موارد نامی دارند. او بر هویت فردی آن‌ها اصرار می‌ورزد و از تقسیم‌بندی کلی زنان در دسته‌های مادر، دختر، متاهل، بیوه، پیرزن و … پرهیز می‌کند با این حال جمع شدن صفات منفعل، اغواگر، حسود، قربانی، خانه خراب کن و … در زنان او آن‌ها را به تیپ‌های اجتماعی کلیشه‌ای تنزل می‌دهد. حتی گاه که زنان داستان‌ها می‌خواهند منفعل نباشند ما کماکان آن‌ها را تحت تاثیر مردان داستان می‌بینیم: عاشق مرد می‌شوند، کنار آن‌ها زندگی سختی دارند، در تلاش برای جلب توجه مردانند و یا به گونه‌های دیگر تاثیر پذیرند و نقش‌های تعریف‌شده‌ی سنتی خود را ایفا می‌کنند: مادرند، همسرند، خواهرند، خانه دارند و … (در این مورد راوی داستان «برای پیراهنت می‌میرند» استثناست) از این رو، مادر لاله و لونا نیز که به‌صورت مادری بی‌خیال، بریده از قیود همسری به تصویر درمی‌آید زنی مالیخولیا زده معرفی می‌شود: «لونا، مامان هنوز با خودش حرف می زنه؟ هنوز از اون کارها می کنه؟»، سیگاری ست، «زنده بگور» می‌خواند، لب‌هایش را مدام گاز می‌گیرد، بدنش ناگهان سرد می‌شود، بغض می‌کند و چنان هیستریک می‌گرید که تشخیصش از خنده دشوار است و دختر بزرگش تصمیم او مبنی بر ترک خانه همسر را «مسخره‌بازی» قلمداد می‌کند.

همچنین بخوانید: نگاهی کوتاه به تاریخچه نقد فمینیستی فیلم در سال‌های اخیر/ بنفشه جمالی

زنان این مجموعه از لحاظ دیگری نیز کاملاً با تصویر مردانه سنتی و عمیقاً ایدئولوژیک انطباق دارند: دوست یکدیگر نیستند بلکه نهایتا در جلب توجه مردان رقیب یکدیگرند. هیچ پیوند معناداری با هم برقرار نمی‌کنند و رفتاری یک‌دلانه و هم‌نظرانه در آن‌ها دیده نمی‌شود (نمونه‌ی کاریکاتوری چنین رابطه‌ای را در داستان عشق سگی میان راوی و دوستش لیلا می‌بینیم.)

کیوان می‌گوید: «حیفه. ازت می‌گذرم می رم. یهو می‌بینی پیر شدی رفت پی کارش». احمد در لحظه‌ی زایمان همسرش از هما می‌خواهد به خانه‌ی آن‌ها برود. می‌گوید: «چی می گی اگه بگم اون روز تو دانشگاه از تو خوشم اومده بود ولی به تو پیشنهاد داده بودم». هما همکار کیا ست و رابطه‌اش با او را چنین توصیف می‌کند: «به چشم‌هایش زل زدم، شیطنت کردم، کشش دادم و باز هم بیشتر …» اما متوجه می‌شود که «قلبش برای این مرد یک‌ذره هم تندتر نمی‌زند»، بنابراین اصرار دارد توضیح دهد بین او و کیا هیچ‌چیز نیست، حتی کمترین کششی. در داستان «پنجشنبه روزی» اختر برای همکارانش کسی است که می‌شود او را دست انداخت و خاطره‌ی جوانی او محدود به شب‌های مرموزی است که بین این پرستار و پزشکان حاضر در جمع گذشته است. اختر دوست آن‌ها نمی‌تواند باشد مگر در زمان پیری که از یائسگی مدام گر می‌گیرد، بافتنی می‌بافد و بساط آقایان را آماده می‌کند.

بنابراین محرم زاده این بار در تشریح روابط دوستانه‌ی مردان و زنان داستانش نیز مجدداً به جان «نهال نازک انار» می‌افتد. گویی امیال و عواطف و قوای جنسی و پویایی زنان مادام همچون سدی محکم مانع برقراری روابط دوستانه‌ی فارغ از حواشی و همکاری آن‌ها با مردان خواهد بود.

داستان‌ها همگی در انسجامی کم‌نظیر بازتاب ایدئولوژی طرد کننده‌ی زنانند.

از منظر «چگونه نوشتن» نیز باید گفت محرم زاده با رعایت نوعی انسجام منطقی و خطی فضایی را به وجود می‌آورد بدون امکان درک‌های حسی متفاوت. شیوه‌ی بیان او میان متنی است. او نه تنها به متون دیگران بلکه به متون قبلی خود نیز ارجاع می‌دهد. داستان‌ها را بارها تکرار می‌کند و هر بار به‌نوعی دیگر. روایت‌های مختلف یکدیگر را می‌پوشانند بی‌آنکه هیچ لایه‌ای لایه‌ی زیرین را اصلاح یا نابود کند. همه حضور دارند با این حال سکوت در آثار او غایب است. جملات او سطرها را پر می‌کنند و هیچ فضای خالی در صفحه شکل نمی‌گیرد. سوزان کوهن می‌نویسد: «وجود فضای سفید، فضای لازم را برای گفتمانی متفاوت و کاملا نو فراهم می‌کند» و در همین همهمه‌ی پرآشوب اصوات است که محرم زاده از امکان ظهور بخشیدن به گفتمان‌های از لحاظ تاریخی مغلوب و گفتمان‌های یک سر متفاوت و نو غافل می‌ماند.

بنابراین شیوه‌ی نگارش محرم زاده و دیگر گون نوشتن او در فرآیند زیبایی‌شناسی را هم نباید شیوه‌ی نگارش زنانه دانست. راوی داستان‌های او مطابق نوشته‌های مرسوم بر کل متن اقتدار دارد و صدایی سلطه‌جوست، چهره‌ای ست دانا و عاری از تردید که هرگز در مقام جست‌وجو برنمی‌آید. جملات راوی غالبا پایان می‌پذیرند. راوی داستان‌های او اغلب جسمیت ندارد، تنها در زبان حضور دارد و نه یک پدیده‌ی زیستی که پدیده‌ای فرهنگی است.

در پایان بیهوده نیست اگر از طراحی جلد هوشمندانه و مناسب نرگس زایانی برای این مجموعه یاد کنیم: تصویری از زن که هم‌زمان کرم پروانه‌ی در پیله و سوسک دلهره‌آور است در پیراهنی که البته همگان برای آن می‌میرند.

اوریپیدس در نمایشنامه ارزشمند خود «مده آ» از زبان یکی از شخصیت‌ها می‌گوید: «روزی فرا می‌رسد که الهگان شعر و موسیقی، موزها[۱]، از قصاید دیرین خود که درباره‌ی بی‌وفایی ما زن‌ها سروده بودند، دست خواهند کشید. فیبوس راهبر نواها و موسیقی، تا کنون هرگز به ذهن ما از نوای چنگ خود آوازی الهام نکرده است تا آن آوازها را برای مردان بخوانیم؛ اما زمانه بسیار داستان‌ها دارد تا از نگاه ما بگوید و از سوی مردان نیز.» از این رو، ما کماکان به آثار هنری و به‌ویژه ادبیات به‌عنوان شیوه‌ای برای اظهار وجود می‌اندیشیم و آن را شیوه‌ای برای مبارزه می‌دانیم که جامعه‌ی زنان از طریق آن می‌توانند به تحصیل خواهش‌های مشترک و آرزوهایشان بپردازند.

* مجموعه داستان «برای پیراهنت میمیرند» اثر ناتاشا محرم زاده است که در سال ۱۳۹۳ توسط نشر هیلا منتشر شده است.


منابع

  1. تانگ، رزماری (۱۳۹۱). نقد و نظر: درآمدی جامع بر نظریه‌های فمینیستی نظریه‌های فمینیستی. ترجمه منیژه نجم عراقی، تهران: نشر نی
  2. رابینز، روت (۱۳۸۹). فمینیسم‌های ادبی. ترجمه احمد محبوب، تهران: نشر افراز
  3. وولف، ویرجینیا و دیگران (۱۳۸۲). زن و ادبیات: سلسله پژوهش‌های نظری درباره‌ی مسائل زنان. مترجمان: نسترن موسوی، مرسده صالح پور و منیژه نجم عراقی، تهران: نشر چشمه
  4. مریم و ویدا نوشین فر، ۱۳۸۹، بررسی شخصیت‌های زن در داستان‌های جلال آل احمد(ادبیات)، نخستین همایش ملی ادبیات فارسی و پژوهش‌های میان رشته‌ای، بیرجند، دانشگاه بیرجند

[۱] اسم پیام‌آوران شعر و موسیقی در یونان

یک نظر