بحث حاضر این است که سرمایهای شدن در شهر در ایران چگونه رخداده است و این مسئله بر سوژگی زنان چه تأثیری دارد.
بیدارزنی: در این بحث، فراتر از تأثیر خصوصیسازی بر امنیت زنان در شهر، بهعنوان مثال فروش امنیت زنان در تبلیغات پلهای عابر یا ناامن سازی محلات برای تصرف به مقصود اعیانیسازی (اتفاقی که در محلات عودلاجان، اوین، فرحزاد و هرندی در جریان است) به تأثیر مناسبات سرمایه دارانه در شهر بر کنشگری زنان پرداختهشده است.
مقصود از خصوصیسازی در این بحث، سرمایهای شدن است و صرفاً خصوصیسازی در مفهوم خاص آن را ایفاد نمیکند. کما اینکه خصوصیسازی هم نمودی از سرمایه ای شدن است و هم اینکه تجلی آن میتواند اشکال متفاوتی از شکل کلاسیک آن داشته باشد. اشکالی مانند اختصاصی سازی و مافیایی شدن که هردو در ایران شکل غالبند؛ بنابراین وقتی از خصوصیسازی شهر صحبت میشود، مقصود نه شکل کلاسیک، نه این یا آن شکلِ کژدیسه آن است بلکه بررسی ذات آن یعنی سرمایه ای شدن مقصود است. اما سرمایه ای شدن چیست؟
سرمایهای شدن یعنی غلبه ارزش مبادله بر ارزش مصرف و این برخلاف نظر برخی، بهصورت الزامی از مجرای ارزش اضافی ناشی از کار (آنهم کار مولد) نمیگذرد بلکه در شرایط بهزعم برخی نظریهپردازان، گردش رانت بهجای گردش سرمایه و شهری شدن رانت بهجای شهری شدن سرمایه نیز ارزش مبادلهای غالب است، گرچه اقتصاد اختصاصی سازی و اقتصاد مافیایی نیز که بر رانت و سرمایه موهومی مبتنی است از قِبَلِ مازاد ناشی از استثمار میزید. استثمار ناشی از حداقل دستمزدهای پایین،۹۳ درصد بنگاههای اقتصادی زیر پنج نفره و خارج از شمول قانون کار (البته کارگاههای زیر ۱۰ نفر از شمول قانون کار خارج هستند و اینها را نیز باید به آن ۹۳ درصد افزود)، آزادسازی گستردهی مناطق شهری و پیرا شهری و تبدیل آن به بهشتهای سرمایه، به پیمانسپاری نیروی کار (در بخشهای دولتی و عمومی) و قراردادهای موقت.
بحث حاضر این است که سرمایهای شدن در شهر در ایران چگونه رخداده است و این مسئله بر سوژگی زنان چه تأثیری دارد.
مختصات سرمایهای شدن در شهر در ایران
سرمایهای شدن در شهر در ایران (بهویژه تهران) دارای مختصات زیر است: (صرفاً موارد اثرگذار بر سوژگی زنانه طرحشده است)
۱. تضعیف و زوال محله بهعنوان یک نهاد اجتماعی که مناسبات غیر کالایی را فراهم میسازد و نهادی برای حمایت اجتماعی است. این اتفاق از سه مجرا رخ میدهد.
- نخست تضعیف اقتصاد محلی: مجموعههای بزرگ تجاری و مال سازی نمونه بارز این روند است که برخورد با دستفروشان مکمل آن است.
- دوم سیاست توزیع نامتوازن کاربریها که با گسستگیهای شهری، شهر را به پهنههای کاری و خوابگاهی تقسیم میکند.
- سوم گسترش اجارهنشینی که به خانه دوشی شهری و امتناع شکلگیری اجتماع محلی میانجامد.
۲. فضا زدایی از شهر و تبدیل آن به مجموعهای از جاها (نه حتی مکانها)
۳. غلبه مراکز مصرفی بر مراکز استفادهای
این سه پدیده یعنی تضعیف و زوال محله، فضا زدایی از شهر و گسترش مراکز مصرفی به تضعیف سوژگی زنانه در شهر میانجامد اما چگونه؟
محله نهادی است که در آن روابط اجتماعی زنانه از طریق شبکههای همسایگی نیرومند است و زمینه کنش جمعی را برای زنان فراهم میسازد. همچنین نهادی است که برای زنان چتر حمایتی (اعم از اجتماعی و اقتصادی) را فراهم میکند که بهویژه در مورد زنان سرپرست خانوار و زنان خودسرپرست، یاری گر و تأمینکننده بستر سوژگی است.(در بررسی کنشگریهای محلهای مانند اسلامشهر، زورآباد کرج، جنبش اعتراض به گرانفروشی خیابان گرگان و … نقش پررنگ و تعیینکننده این شبکههای زنانه را شاهد بودهایم یا در سازمان و نظامِ بودجهریزی مشارکتی در برزیل و سایر کشورهایی که این الگو را سرلوحه خود قرارداده اند بهویژه در آمریکای لاتین، باشگاههای مادران نقش مهمی را ایفا میکنند.) با تضعیف محله این شبکه کنشگری جمعی زنانه و چتر حمایتی سلب میشود و کنشگری جمعی زنانه محمل خود را از دست میدهد.
فضازدایی از شهر به معنی این است که فضا بهعنوان «رابطه انسانها با و در محیط» سلب و به مجموعهای از جاها و مسیرهای بین آنها تقلیل داده میشود. این پدیده با پدیدهی بعدی وابسته است یعنی غلبه مراکز مصرفی بر مراکز استفادهای. فضا عمومی، استفادهای و غیر کالایی است اما جا را میتوان مصرفی و کالایی ساخت. پس فضا زدایی از شهر یعنی سلب محیطهای مواجهه و تبادل غیر کالایی از ساکنان شهر. اما تأثیر این موضوع بر زنان مضاعف است زیرا جداسازی عمومی و خصوصی به سود خصوصی و حفظ جایگاه زنان در آن را تشدید میکند، زیرا وقتیکه زنان که از منابع قدرت در فضای عمومی یعنی اشتغال خارج از منزل، وسیله نقلیه و پول کمتر بهرهمند هستند، زمانی که از شهر فضا زدایی شود، زنان بهرهمندی از امکانات عمومی و فضاهای غیر کالایی را از دست میدهند و بیشتر به حوزه خصوصی محدود میشوند چون بودنشان در شهر با داشتن که از آن بهره کمتری دارند تعریف میشود.
همچنین بخوانید: جایگاه جنبشهای شهری در مبارزات اجتماعی و سیاسی
غلبه مراکز مصرفی بر مراکز استفادهای که نمونه بارز آن گسترش پاساژهاست، به دو شکل سوژگی زنانه را به انقیاد میکشد.
شکل اول: با تقلیل سوژگی زنانه به سوژگی مصرف. زنان وقتی سوژهاند که مصرف کنند. این مصرف هم مصرف عینی (مصرف کالا و خدمات) را شامل میشود و هم مصرف ذهنی (مصرف تبلیغات).
شکل دوم: با کنترل ریتم طبیعی زنانگی از طریق جایگزینی ریتم مصنوع ِ سرمایه. به تعبیر هانری لوفور در کتاب فضا، زمان و زندگی روزمره: ضرباهنگ کاوی: «این مدل (مقصود درساژ یعنی دستآموزی است) از گذشته، کاملاً بر جنس زن حکم فرماست. درساژ دختران و زنان بهویژه در طبقات بهاصطلاح ممتاز همواره خشن بوده است. ایستادگی مساوی بود با فشار. چرا؟ بدون شک به این خاطر که ضرباهنگهای اصلی در زنانگی، نیرو و برد بیشتری دارند». درواقع «سرمایهداری خود را بر تحقیر زندگی بنا میکند و میسازد و مبنای چنین تحقیری را نیز میسازد؛ تحقیر بدن و زمان زندگی». درواقع این مراکز مصرفی، نظم و قاعده رفتاری- حرکتی و به تعبیری ضرباهنگ خود را برزنان تحمیل میکنند. در تحمیل ضرباهنگ سرمایه، ابزار نیروی قهریه دولت نیست، بلکه ابزار تبلیغات است، برند سازی فضاست و شیء شدگی جنسیت.
سرمایهای شدن و جغرافیای زنانه
آنچه اهمیت شهر را در خصوصیسازی برجسته میسازد، خصوصیسازی کلیه سپهرهای اجتماعی اعم از درمان، آموزش و اشتغال از بستر شهر است. در لایحه مدیریت شهری که در تداوم ماده ۱۷۳ برنامه پنجم توسعه است، خصوصیسازی سپهر اجتماعی از طریق واگذاری به شهرداریها و از طریق آن برونسپاری به بخش خصوصی (اختصاصی و مافیایی) اتفاق میافتد.
علاوه بر این روند عینی، گفتمان سازی ایدئولوژیکی نیز وجود دارد که با دامن زدن به سوژگی مصرف و خرده سوژگی فردگرایانه که خود مکمل سوژگی مصرف است، نقش روبنای فرهنگی سرمایه دارانه شدن شهر و انقیاد ذهنی زنان را ایفا میکند. این گفتمان را میتوان در گفتمان پسامدرن مطالات فرهنگی و گفتمان چرخش فرهنگی جست. نمایندههای شاخص این گفتمان نعمتالله فاضلی، عباس کاظمی و حتی تا حد زیادی آصف بیات هستند.
نعمتالله فاضلی و عباس کاظمی هر دو در تحلیل فرهنگی خود از شهر، سوژگی مصرف مبنا را بهعنوان گشایشی رهاییبخش برای سوژگی زنان میستایند. نعمتالله فاضلی، مالها را نماد هژمونی پول در جامعه معرفی میکند و آن را نه بهعنوان یک تهدید که فرصتی برای تنوع و آزادی! قلمداد میکند. عباس کاظمی، سوژگی زنان را در شکل «زنان پاساژ رو» توصیف میکند و آصف بیات گرچه بهطور متعارف در گفتمان پسامدرن مطالعات فرهنگی جا نمیگیرد اما خوانش وی از «فمینیسمِ زندگی روزمره» در کتابِ «زندگی بهمثابه سیاست»، سوژگی زنانه را به خرده سوژگیهای فردگرایانه (و نهفقط فردی)(مثلاً سبک پوشش) تقلیل میدهد و درنتیجه سوژگی مصرف را تقویت میکند.
علیرغم اینکه سرمایهای شدن هر آنچه سخت و استواربود، دود کرده است و به هوا فرستاده است که بروز آن در مناسبات جنسی بهویژه نمود چشمگیری دارد و حتی این نمود، تجلی شهری نیز دارد که از آن میتوان به «جغرافیای زنانه» یادکرد که بارزترین نماد آن «رونق مجردی بازار اجاره» است که همبسته است با آمار طلاق (از هر ۳ ازدواج در تهران یک طلاق، نزدیک به ۹۰ درصد در ۵ سال اول ازدواج و ۹۰ درصد زنان مطلقه هرگز ازدواج نمیکنند) و همچنین آمار زیست مجردی و کاهش ارزش ازدواج در اولویتهای زنان (پژوهشهای دکتر ذکایی و دکتر کاظمی پور)؛ اما این صورت دلیرانهی سوژگی مصرف و خرده سوژگیهای فردگرایانه یعنی آزادسازی فردیت زنانه و تضعیف کنترلگری نهاد خانواده، روی دیگر و سیمای ژانوسی دارد که به معنای کاهش و تضعیف امکانهای سوژگی جمعی زنانه و بهویژه برای طبقات فرودست است که امکان مقاومت در برابر استثمارِ جاری و آتیِ سرمایهداری اختصاصی و مافیایی ایران را برای آنها تضعیف میکند.
در مقابل این روندِ حراج خصوصیسازی شهر که به تضعیف سوژگی زنانه میانجامد چه میتوان کرد؟
یک مسیر، مسیری است که توصیف شد یعنی مسیری که بهعنوان نمونه نعمتالله فاضلی، عباس کاظمی و آصف بیات مطرح میکنند یعنی اینکه این روند، خود موجد گشایش در اشکالی از سوژگی فردی زنانه است. این مسیر تیپیک نظریه لیبرالی است که در آن سرمایهداری به آزادی میرسد. مشکل این مسیر علیرغم آنکه هستهای از حقیقت را دربر دارد (همان سیمای دلبرانه آزادسازی فردیت زنانه) چنانکه توصیف شد در سه مسئله است: نخست، تقلیل سوژگی زنانه به سوژگی فردی. دوم، تقلیل سوژگی فردی به سوژگی مصرف. سوم، تضاد این الگو از سوژگی با سوژه شدن اکثریت زنان.
درواقع در این الگو برای شکلی از سوژگیِ زنان طبقات دارا که چنانکه توصیف شد هم فردی است و هم مصرفی، زنانِ طبقات فرودست باید در نقش ابژههایی منفعل ظاهر شوند و تضمینکننده اولترااستثمار و اقتصاد غارتی باشند که سرمایهداری اختصاصی و مافیایی ایران از آن زیست میکند. بهعنوان مثالی از این تعارض میتوان به مباحثه در خصوص مصائب زنان کارگر و شیون سالاری خواندن آن از سوی فمینیستهای لیبرال و حامیان آن اشاره کرد، با این استدلال که صحبت از مشکلات زنان کارگر، پذیرش بازار کار برای کار زنان را کاهش میدهد و درنتیجه استقلال اقتصادی زنان که مبشر آزادی آنان است، کاهش مییابد.
ترجمه عملی این مدعا چیزی نیست جز اینکه بگذارید با استثمار کار زنان در کارگاههای زیر ۱۰ نفر و خارج از شمول قانون کار، کسبوکار رونق بگیرد تا با رشد سرمایهداری، زنان نیز از مواهب آن بهرهمند شوند و مشخص است که کدام زنان و چه نوع بهرهمندی. آری، جغرافیای شهریِ «عروسکهای کوکی»، «فرشتههای از آب و گل سرشتهای که طرحهای سکون و سکوت را تبلیغ میکنند» و «ستارگانِ گران وزنِ ساق و باسن و پستان و پشت جلد و هنر» با جغرافیای شهریِ «زنی که قامتش در زیر کار توانفرسا آسان شکسته است» و «مترادف مفهومش در هیچ جای فرهنگ ننگ آلود» ِ سرمایه سالاران جای ندارد، متفاوت است.
مسیر دیگر بر سوژگی جمعی زنانه تأکید دارد. در این مسیر باید نهادها و فضاهای بسترساز سوژگی جمعی زنان را ایجاد کرد و تقویت نمود. برای مثال باشگاههای مادران که امر مادری را از فعالیتی فردی به فعالیتی جمعی و با تشریک مساعی و تبادل تجارب تبدیل میکند یا آشپزخانههای جمعی یا باغچههای اشتراکی یا آنچه در الگوهای مسکن اجتماعی مرسوم بوده است و اکنون در کشورهای اسکاندیناوی هم میتوان سراغش را گرفت (اتاق ماشین لباسشویی).
با تشکیل کانونها و گروههای زنان خوداشتغال محلی، تمایز شاغل و خانه دار را از بین برد و درحالیکه از این طریق قدرت اقتصادی زنان را افزایش میدهیم، پیوند اقتصادی محلهای برای زنان فراهم نمود تا بتواند نقش حمایتگری و شبکهای برای زنان محله ایفا کند، این کانونهای خوداشتغالی زنان میتواند با تعاونیهای مصرف محلی که زنان در آن نقش اصلی را دارند تکمیل و تقویت شود.
همچنین همبودهای سنتی مانند خانواده را با تعریفی نو و حول مفاهیمی که زنانگی را تقویت میکنند مانند مفهوم «خواهری» بازتعریف و احیاء نمود و آن را بهعنوان شکلی از پیوند محلی دارای نقش و کارکرد نمود، این مفهوم خانواده حول محور مفهوم «خواهری» میتواند در «جغرافیای زنانه» شکل جدیدی از مناسبات اجتماعی را پدید آورد که تبدیل به عنصر کلیدی همبستگی اجتماعی زنان شود، به تعبیری «خانههایمان را قبله یکدیگر قرار دهیم»(واجعلوا بیوتکم قبله).
در کنار این سوژگی جمعی زنانه البته سوژگی فردی زنانه (البته در شکل غیر کالایی و غیرمصرفی) هم میبایستی نقش داشته باشد تا بتواند همراه با سوژگی جمعی از سوژگی زنانه فردی غالب که در شکل مصرفی بروز یافته است، کلیشهزدایی کند.
*این متن در نشست «نقد فمینیستی خصوصیسازی» که هفتم آذر ماه توسط گروه بیدارزنی و با همکاری موسسه رحمان در محل این موسسه برگزار شد، ارائه شده است.
نویسندۀ محترم.
با سلام. شما در این مقاله در حدود سی و پنج بار از کلیدواژه یا کلمۀ «سوژگی» استفاده کرده اید که معنا و مفهوم آن برای من خوانندۀ آشنا به زبان خارجی ناروشن است. معلوم است که کلمه مشتقی است از سوژه یا سابجکت، مع هذا معنی روشن نیست. آیا ممکن اس توضیح دهید که دقیقا مقصودتان از «سوژگی زنانه» چیست؟
پیروز باشید.