بیدار زنی: تا چندی دیگر، باوجود سردتر شدن هوا، اردوهای انتخاباتی بر پا و تنور تبلیغات و موجهای رسانهای داغ میشود. موضوع انتخابات به بحث اصلی بسیاری از منتقدان و کنشگران مستقل تبدیل میشود، فعالیتهای روزمره متوقف میشود و همه سعی میکنند تا موضع خود را در قبال انتخابات مشخص کنند. به سیاق سالهای قبل، برخی بر طبل «انتخاب بین بد و بدتر» میکوبند و هشدار میدهند که اگر رأی ندهیم، بدتر میآید و اوضاع وخیمتر میشود؛ عدهای هویت ازلی و ابدیِ «تحریمی» خود را یادآوری میکنند که اساساً انتخابات آزاد نیست و نباید به آن مشروعیت داد،گروهی نیز سیاست «مطالبه محوری» که در چند سال اخیر رایج شده را بر می گزینند و رأی خود را مشروط به پاسخ کاندیداها به طلبهایشان میکنند.
هر سه این گرایشها تا روز انتخابات با یکدیگر جدل میکنند، یکدیگر را به اشتباه کردن متهم میکنند و موضع خود را بر حق میدانند. تا جایی که با نزدیک شدن بهروز انتخابات، مواضع برخی جابجا میشود و سرانجام به هر ترتیبی، نمایندگانی از صندوقهای مهرومومشده خارج میشوند. پسازآن مجدداً مدتی طرفداران مواضع مختلف یکدیگر را سرزنش میکنند و شواهدی طرح میکنند که موضع آنها بر حق بوده و مجدداً با یکی دو هفته کمتر یا بیشتر همه سراغ کار خویش برمیگردند. فرصت و فضای انتخاباتی تمام میشود و منتقدان بیشتر از آنکه به یکدیگر نزدیک شده باشند، دچار اختلاف و تفرقه میشوند. چراکه برنامهای برای پایداری و ماندگاری ندارند. تنها سیاستی محدود به بازه انتخابات را دنبال میکنند و پشتوانهای برای تداوم کنشگری ایجاد نمیکنند.
در جستجوی بهترین هویج
حال فرض بگیریم امکان پیروزی یکی از این مواضع فراهم شوند، چه چیزی عاید میشود؟ در مورد تحریم که تجربه نشان داده عملاً فهرستی از نمایندگان دستچین شده، همیشه آماده هستند تا با آراء اعلامی کرسیها را پر میکنند. همانطور که در انتخاباتی که مردم مشارکت فعالی نداشتند، مانند مجلس قبلی شاهد بودیم. در مورد انتخاب بین بد و بدتر، فرد یا افراد انتخابی دیگر خدا را بنده نیستند، چون همین صرف حضورشان باعث شده که ملت از خطرات و سوانح «بدتری» نجات پیدا کنند. عملاً اگر وعده داده باشند همه را فراموش میکنند و هشدار میدهند که هیچ انتقادی نشود مبادا گزینه «بدتر» سروکلهاش پیدا شود. و درنهایت اگر احیاناً کاندیدای مطالبه محوران رأی بیاورد، هیچ ضمانتی به اجرای وعدههایش نیست، چراکه ارتباطی ارگانیک بارأی دهندگان ندارد. چنین نمایندهای اگرچه ممکن است برای جمعآوری آراء خاکستری به مطالبات کارگران، زنان، اقوام، مدافعان محیطزیست و غیره لبیک گفته باشد، اما به دلیل فیلترینگ هوشمند شورای نگهبان عملاً نمیتواند عضوی از آنها باشد و به همین خاطر از اراده و قدرت کافی برخوردار نیست.
چماقی که نصیب میشود
به موازات این بحثوجدلها درباره انتخابات که میان کنشگران و منتقدان شکل میگیرد، در این سالها شاهد بودیم که هرچه بهروز انتخابات نزدیکتر میشویم، تهدید و فشار بر کنشگران و منتقدان نیز بیشتر میشود. مثلاً در همین چند وقت پیش شاهد دستگیری نمایندگان معلمان بودیم. یا فشارهایی که به نمایندگان کارگران وارد میشود، مانند صدور احکام جدید یا فشارهایی در زندان که منجر به مرگ زندانی میشود. در مورد مدافعان حقوق زنان هم علاوه بر احکامی که صادرشده، خبر از تهدیدها و سناریوهای جدید به گوش میرسد. مدافعان حقوق ملی و قومیتها هم که جای خود دارد. فضای فعالیت دانشجویی نیز که همچنان به شیوههای مختلف تحت کنترل است. اخیراً هم که با اسم رمز «نفوذ»، معجونی از تهدید و فشار و پرونده سازی تدارک دیده اند که نخستین وعده اش نصیب گروهی از خبرنگاران شد.
در کل، خیلی هم تفاوتی ندارد که این کنشگران چه مواضعی داشته باشند، بیشتر انگار قرار است به گرایشهای مختلف پیغام داده شود که مراقب باشند دست از پا خطا نکنند. جالب اینکه، آنهایی که تحتفشار قرار میگیرند و همزمان بر سر مواضع مختلف با یکدیگر جدل میکنند، نیت همگیشان انتقال و رساندن صدای خواستها و مطالبات مردم به مدارج بالای قدرت است. یعنی همان کنشگران جنبشهای اجتماعی و نهادهای مدنی و صنفی که بهخوبی از مسائل و مشکلات دایره ذینفعانشان مطلع هستند، اما امکان حضور مستقیم و آزادانه در انتخابات را ندارند و در بهترین حالت با یکی از مواضع سهگانه بالا، نسبت خود را با انتخابات مشخص میکنند. چراکه قرار نیست مجلسی واقعی از نمایندگان حقیقی معلمان، کارگران، زنان، اقوام، مدافعان محیطزیست، مدافعان حقوق کودک، و جوانان و دانشجویان تشکیل شود. در بهترین حالت ممکن است افرادی به مجلس راه یابند که شعارهایی نصفه و نیمه درباره برخی مطالباتِ مدنی سر داده اما عملاً ضمانت و الزامی به اجرایش ندارند.
سرانجام این دور باطل
حال، در شرایطی که نیروها و کنشگران مدنی و سیاسی در موضع ضعف بهویژه ازنظر سازماندهی و تشکل یابی قرار دارند، تداوم پیگیری هرکدام از سه موضع بالا چه چشماندازی دارد؟ آیا میتوان بهموجب هرکدام از این مواضع به سمت مردمسالاری گام برداشت؟ یا درنهایت ممکن است باقیمانده نیروها و کنشگران نیز تضعیف، ناامید و منفعل شوند. وقتی توان کافی و منسجم برای اثرگذاری نباشد، فرصت انتخابات به تهدید بدل میشود. بهجای آنکه کنشگران بتوانند از فضای انتخابات برای بلند کردن صدای مطالبات و افزایش توان و نیروی خود استفاده کنند؛ برعکس این جناحهای صاحب قدرت هستند که آنها را به پیادهنظام و سیاهیلشکری برای رونق ستادهای انتخاباتی تبدیل میکنند. در شرایطی که منتقدان از سازماندهی کافی برخوردار نیستند، اتخاذ هر موضعی در چارچوب و با منطق انتخاباتی موجود، میتواند نتیجه عکس داده و به کاهش توان منتقدان تبدیل شود. همچنین، این تصور که ائتلاف و نزدیکی به یکی از جناحها که احیاناً اصلاحطلبتر باشد، ممکن است ضربهپذیری را کمتر کند، تجربه نشان داده که بعید است. مخصوصاً در شرایط فعلی که رقابتهای پس از برجام برای کسب قدرت میان جناحها شدت گرفته و نزدیک شدن به اصلاحطلبها نهتنها ایمنی را افزایش نمیدهد، بلکه ممکن است کنشگران مستقل را به گوشت قربانی تبدیل کند.
فراتر از بدبینی و خوشخیالی
باوجود همه اینها، آیا فضای انتخابات هنوز میتواند فرصتی برای کنشگران مدنی و منتقدان باشد؟ برای پاسخ واقعبینانه به این سؤال نباید تنها به تفسیر و تحلیل شرایط موجود اکتفا کرد. آنوقت ممکن است واقعبینی مترادف شود با بدبینی و انفعال. در مقابل، خوشخیالی و خاماندیشی نیز راه بهجایی نمیبرد. اما اگر بتوانیم متناسب با توان و نیروی کنشگرانِ مستقل، هدف از فعالیت در ماههای آینده را از «تأثیرگذاری بر نتیجه انتخابات»، به «تقویت تشکلهای مدنی» تغییر جهت دهیم، شاید بتوان از شرایط پیش رو فرصتی فراهم آورد. تلاش برای تأثیرگذاری درنتیجه انتخابات، چه تحریم آن، چه برگزیدن از میان بد و بدترها، چه سفارش دادن مطالبات؛ بازی کردن در چارچوب محدودی است که سطح خواستهها و مطالبات را کاهش میدهد. اما میتوان، بهجای محدود ماندن در گزینههای انتخاباتی موجود، از گشایش اندکی که در فضا ایجاد میشود برای تقویت تشکل یابی و ائتلاف با یکدیگر استفاده کنیم.
تجربه سالهای گذشته نشان داده که احتمالِ گشایشی حداقلی در فضای اجتماعی و سیاسی وجود دارد. نه به دلیل آنکه صاحبان قدرت تغییری جدی در رفتارشان ایجاد میشود یا نسبت به ماهیت آنها توهمی داشته باشیم. بلکه از آن روی که تعارض و تضادهای درونیشان آنها را به این سمت سوق میدهد تا برای کنار زدن حریف از میدان، تبلیغات و سروصدا راه بیاندازند. تلاش کنند تا از دیگران، از آنهایی که خاکستری لقب میدهند، موقتاً یارکشی کنند. در این بحبوحه، اندکی سختگیریها کمتر میشود.
تابهحال، برای بهره گیری از چنین فرصتی مرسوم بود که مدافعانِ انتخاب بین بد و بدتر یا مطالبه محوری، به سمت ائتلاف با جناح معتدلتری در قدرت حرکت کنند. اما نتیجهاش این میشد که به شرایط و خواستههای آنها محدود و گرفتارمی شدند. بعد از انتخابات هم، ائتلاف موقتیشان تمام میشد و اختلافات درونی آغاز. اما اگر کنشگران مستقل و مدنی بهجای تلاش برای ائتلاف با اصلاحطلبها و میانهروها، در پی ائتلافی مدنی و جنبشی باشند، آنوقت چه؟
سرانجامی جایگزین
جایگاه حقیقیِ بازنمایی و نمایندگی منافع و حقوق مردم، در مجلسی با نمایندگان دستچین شده که به ضربوزورِ تبلیغات رسانهای آرائی برای خود خریدهاند، نیست. نهادهای مدنی، اتحادیههای صنفی و جنبشهای اجتماعی عرصه حقیقی بروز و ظهور منافع و حقوق مردم هستند. هیچ سیاستمداری در مجلس بهاندازه نماینده کارگران یک کارخانه نمیتواند مدافع حقوق کارگران باشد، یا بهاندازه نماینده معلمان و پرستاران، یا بهاندازه مدافعان حقوق زنان، یا بهاندازه مدافعان حقوق اقوام، یا مدافعان محیطزیست. به همین خاطر، بهجای آنکه کنشگران و نمایندگان نهادهای مدنی، صنفی و جنبشهای اجتماعی تمام هّم و غم خود را معطوف به آن کنند تا واسطههایی در مجلس پیدا کنند که صدای آنها را به گوش صاحبان قدرت برساند؛ شاید بتوانند فضایی جایگزین و بیواسطه خلق کنند. بهعبارتدیگر، اگر سازوکار انتخاباتی موجود ظرفیت برگزیدن نمایندگان حقیقی مردم را فراهم نمیکند، شاید نیاز است «پارلمانی جایگزین» از میان نمایندگان جنبشها و نهادهای صنفی و مدنی درجایی بهغیراز بهارستان تشکیل شود. اگرچه ایده ساختن چنین فضایی ممکن است در نگاه اول خیالی و غیرواقعی باشد، اما لااقل ترسیم این الگویی «نمادین» میتواند افق و چشماندازی را ترسیم کند که پس از اتمام بازیهای انتخاباتی، دوباره همه با دلخوری و ناامیدی به خانههایشان بازنگردند.
بسترسازی برای این افق جایگزین را میتوان از تلاش برای برقراری ارتباط، فراهم کردن زمینه گفتگو، و تقویت همکاریها میان کنشگران و تشکلهای مدنیِ مختلف فراهم کرد. کنشگران و تشکلهایی که توان بازنمایی منافع و حقوق کارگران، زنان، اقوام، معلمان، پرستاران، کودکان، حاشیهنشینان شهری و مسائل زیستمحیطی را داشته باشند. تأکید بر این تنوع ازآنجهت است که مسائل و مشکلات هرکدام از این گروهها بهقدری درهمتنیده است، که نمیتوان تصور کرد فقط یکی از آنها بهتنهایی بتواند پیشگام تغییر شرایط باشد. اگر مطالبات و خواستههای این گروههای اجتماعی در هم گرهخورده است، ضروری است تا کنش و اقدام برای تغییر شرایط آنها نیز جمعی و درهمتنیده باشد.
مسلماً توقع شکلگیری ائتلافی پایدار از تشکلها بهسرعت میسر نیست. اما میتوان در این فرصتِ پیش رو مقدمات آن را مهیا کرد. حداقل میتوان با برجسته کردن چنین افقی در مقابل گرایشهای مرسوم، استقلال و همگرایی نیروهای مدنی را تقویت کرد، و از تشدید اختلافات جلوگیری کرد. چگونگی تحقق این چشمانداز نیاز به گفتگوی بیشتر، تقویت مدارا میان کنشگران مستقل، و عقب راندنِ وسوسه ائتلاف با میانهروها دارد. اگر بتوان برای این چشمانداز به اجماع رسید و مصمم شد، آن زمان بهجای اینکه از یکدیگر بپرسیم آیا بازی انتخابات فرصت است یا تهدید، لازم است به این سؤال بیاندیشیم که یک ائتلاف مدنی چطور میتواند تقویتشده و اثرگذار شود؟