دخترانی که می‌خواهند جدا از خانواده زندگی کنند به دنبال چه هستند

0
252
استقلال برای زنان

تا قانون خانواده برابر: استقلال برای زنان به چه معنایی است؟ دخترانی که می‌خواهند جدا از خانواده زندگی کنند به دنبال چه هستند؟ از چه چیزی محروم می‌شوند که ترجیح می‌دهند تمام کارهایی که قبلا والدین آن را انجام می‌دادند به تنهایی انجام دهند و در کنارش فشارهای جامعه را هم به دوش بکشند، مانند نگاه‌های سنگین به دخترانی که تنها زندگی می‌کنند؟ و ناداوری‌هایی که در مورد دختران جوان مستقل صورت می‌گیرد؟ حرف و حدیث‌هایی که در مورد شیوه زندگی این دختران وجود دارد و هزاران دردسر دیگر؟

می‌توان عوامل زیادی را در این امر دخیل دانست. از جمله دخالت والدین و دیگر اعضای خانواده در تصمیم گیری‌های فردی این دختران و این که هیچ‌گونه آزادی عملی را برای آنان قائل نیستند. هر گونه رفت و آمد آن‌ها و روابطشان کنترل می‌شود. موضوع زمانی پیچیده می‌شود که این گونه محدودیت‌ها و اعمال فشارها فقط مختص به زنان خانواده است و مردان و پسران کمتر در معرض آن هستند. در برخی خانواده‌های به شدت سنتی آزادی عمل برای مردان مثال زدنی ست.

مورد دیگر که شاید کم‌تر به آن پرداخته شده اما به همان اندازه اهمیت دارد وابستگی مالی است. دخترانی که از لحاظ مالی به خانواده وابسته هستند آزادی عملشان محدود می‌شود و ناچارند در بسیاری از تصمیم‌گیری‌هایشان دیگر اعضای خانواده را دخیل کنند. بنابراین راه خلاصی از این امر را استقلال مالی می‌دانند و این خود آغاز مسیری است برای تجربه‌های بزرگ‌تر و بیشتر.

همچنین بخوانید: یک ماه، سی بزنگاه: ازدواج؛ ذبح زن با امضای قوانین

مدّت‌هاست برای جدا شدن از خانواده‌ام نقشه می‌کشم

مریم ۲۰ سال دارد و دانشجوی کارشناسی روزنامه‌نگاری است. وقتی از او پرسیدم آیا با خانواده زندگی می کند پاسخ داد «بدبختانه با پدر و مادرم زندگی می‌کنم.» از میان ۵ نفری که دراین گفت‌وگو شرکت کردند مریم واقعیت‌ها را تلخ‌تر بیان می‌کند و شاید هم با واقعیت‌های تلخ‌تری دست‌وپنجه نرم می‌کند.

پدرش یک نظامی بازنشسته است و مادرش کارشناس بهزیستی. مریم به شدت تمایل دارد جدا از خانواده‌اش زندگی کند و آزادانه بی آن که کنترلی در کار باشد بیاید و برود و با دوستانش به ویژه دوستان پسرش ارتباط داشته باشد. روزهایی که پدرش در خانه حضور دارد محدودیت‌ها و کنترل‌ها آزاردهنده‌تر می‌شود. خانواده کمیِ سن او را یکی از عواملی می‌دانند که باعث در معرض تهدیدبودن مریم از سوی جامعه است.

مریم گمان می‌کند اگر وابستگی مالی نداشته باشد کم‌تر کنترل خواهد شد و استقلال بیشتری به دست خواهد آورد. اما می‌گوید این در حد یک حدس است چون دختران جوانی را می‌شناسد که از لحاظ مالی وابستگی ندارند اما باز هم رفت و آمد و روابطشان کنترل می‌شود. مریم یقین دارد اگر بخواهد جدا شود خانواده با او مخالفت جدی می‌کنند و از استقلال او هراس دارند. پدرش مدام در گوش او تکرار می‌کند که «همه گرگ هستند» و همین باعث می‌شود بیشتر او را کنترل کند تا در معرض خطر نباشد. برادر مریم خیلی کم‌تر از او کنترل می‌شود. با این که ۱۷ سال دارد کم بودن سنش عاملی برای زیر نظر گرفتنش نیست.

مریم می‌گوید هرگز از هزینه‌هایی که قرار است برای استقلال بپردازد نمی‌ترسد. می‌گوید حاضر است هر هزینه‌ای بدهد تا کسی در کارش دخالت نکند و آزادی‌اش را از او نگیرد. مدتی است که کار پیدا کرده و پس‌انداز می‌کند تا جدا شود. مدت‌هاست نقشه‌ی جدا شدن می‌کشد. از همین حالا می‌داند نظر مردم درباره‌ی دختر جوانی که جدا از خانواده‌اش زندگی می‌کند چیست. مریم می‌گوید «بی‌حرف پیش همه‌شان فکر می‌کنند می‌خواهد زندگی جنسی آزادی داشته باشد که این روش را برگزیده است! خانواده را رها کرده تا بی‌بند و باری کند!»

شمار دخترانی که تمایل به استقلال و جدایی از خانواده دارند روز به روز بیشتر می‌شود. دخترانی که بار تنها زندگی کردن را به دوش می‌کشند تا آزاد زندگی کنند و کسی به آن‌ها به سبب زن بودنشان امر و نهی نکند. کم نیستند دخترانی که در موقعیت کاملا متفاوت از برادرانشان به سر می‌برند. کنترل رفت و آمد و ارتباط با پسران از سوی خانواده برای اینان خیلی خیلی بیشتر از برادرانشان است.

استقلال برای زنان آن قدر خوب است که بهتر است آن را تجربه کنند

ستاره کارشناس حقوق است و با مادرش زندگی می کند. مادرش فرهنگی است. ستاره تمایلی به مستقل زندگی کردن از مادرش ندارد چون احساس نیاز نمی‌کند اما به نظر او طبیعی است که فرد از یک سنی بخواهد تنها زندگی کند چون به حریم خصوصی نیاز دارد. می گوید ۸۰ تا ۹۰ درصد آزادی‌های عملی که به آن نیاز دارد در خانه از جانب مادرش رعایت می‌شود و باقی محدودیت‌ها ناشی از اقتضای زندگی با «دیگری» است. ستاره رفت و آمدش را با پسران محدود می‌کند چون می‌خواهد به حریم خصوصی مادرش احترام بگذارد.

او تمایلی به جدا زندگی کردن از مادرش ندارد چون به نظرش پیامدهای بد جدا زندگی کردن برایش بیشتر است و تا وقتی احساس نیاز نکند تغییری در شیوه‌ی زندگی‌اش ایجاد نمی‌کند.

وی دیدگاه مردم را به دختران جوانی که جدا از خانواده زندگی می‌کنند خوب نمی‌داند و می‌گوید چون جامعه زندگی خانوادگی را متعارف می‌داند بنابراین فشار اجتماعی روی این دختران زیاد است. به نظر او مردان جوان هم ممکن است این فشارها را تحمل کنند اما برای دختران مضاعف است. به نظر ستاره استقلال برای زنان آن قدر خوب است که بهتر است آن را تجربه کنند و «اتاقی از آن خود» داشته باشند. هزینه های استقلال زیاد است ولی جامعه مجبور است روزی بپذیرد که زنان هم به آزادی عمل و استقلال نیاز دارند و بالاخره به آن دست خواهند یافت. «سرکوب نشدن زنان به هر هزینه ای می ارزد.» این حرف آخر ستاره است.

برای این که استقلال را تجربه کند از خانواده جدا شده است

میترا کارشناس روانشناسی است. مدت‌هاست که درور از خانواده زندگی می کند و تنها دلبستگی عاطفی‌اش را به خانواده حفظ کرده و هیچ‌گونه وابستگی دیگری به خانواده ندارد. حتی زمانی که با خانواده زندگی می‌کرد هیچ گونه کنترلی احساس نکرد. اما برای این که استقلال را تجربه کند از خانواده جدا شده است. وی اضافه می‌کند با این که هرگز کنترل نشد اما برادر بزرگترش برای زندگی مجردی از جانب خانواده حمایت مالی شد اما او هیچ گونه حمایت مالی از خانواده دریافت نکرد و این واکنش خانواده به جدا زندگی کردنش بود.

او ادامه می‌دهد در جمع‌های ناآشنا هرگز اعلام نمی‌کند که تنها زندگی می‌کند چون حتی افراد نزدیک هم به دنبال عیب‌جویی هستند. به نظر میترا مردم گمان می‌کنند افراد چه زن و مرد فقط برای رابطه‌ی جنسی آزاد است که می‌خواهند مستقل زندگی کنند اما نکته در این است که این کار برای پسران عیبی به دنبال ندارد و فقط آبروی دختران را به خطر می‌اندازد. سخن پایانی میترا این است که «هر کسی‌ به هر نحوی‌ که بلد است تو را سی‌ن جی‌م می‌ کند و بزرگ تری‌ن پی‌روزی‌ ای‌ن است که ی‌ک خط در می‌ان خودت را به کری‌ و نفهمی‌ بزنی‌ چون بستر مناسبی‌ برای‌ گفت و گو وجود ندارد و ی‌ا بعضی‌ اوقات از حوصله من خارج است»

استقلال برای زنان؛ اعتماد به نفس بیشتر و کنترل بیشتر روی زندگی

زهره تک فرزند است و در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمده است. او تمایل دارد جدا از خانواده زندگی کند. وقتی علت را می پرسم پاسخ می دهد: استقلال. چرا که وقتی با خانواده زندگی می کنی علی رغم استقلال در بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها یا طرز زندگی باز در جاهایی مجبور می‌شوی چارچوب خانواده را رعایت کنی. مثلا شاید اصلا دلت نخواهد بروی مهمانی یا عروسی این خیلی مثال پیش پا افتاده ای است فقط می خواهم منظورم واضح‌تر شود اما می‌شنوی که نه اگر نیایی برفرض می‌گویند تو حسودی چرا که او ازدواج کرده با اینکه سن کمتری دارد اما اگر مستقل باشی دیگر این موارد هم پیش نمی‌آید. حالا این ساده‌ترین مورد بود. یا این که راحت بتوانم با دوستانم معاشرت کنم. اگر چه خانواده من با آمدن دوستان مونث مشکلی ندارند اما نمی‌شود دوستان مذکر را دعوت کرد برای مهمانی. البته برای آمدن دوستان مونث هم باید هماهنگی کرد که به نظرم وقتی تنها هستی دیگر نباید این هماهنگی‌ها را انجام دهی و رفت و آمد راحت‌تر می‌شود. مثلا من نمی‌توانم هر هفته با دوستی در یک روز خاص قرار بگذارم که بیاید خانه ما. اما مهم‌ترین دلیلش این است که همه ما به حریم خصوصی یا شخصی نیاز داریم به حق خلوت به اینکه هرجور که می‌خواهیم زندگی کنیم با هر عقیده‌ای و همه این‌ها درون خانواده معمولا محقق نمی‌شود.

او ادامه می‌دهد: یک دلیل دیگر دوست داشتن مستقل زندگی کردن هم این است که بتوانم زندگیم را مدیریت کنم. مدیریت پول و مسائل مالی خیلی برای من مهم است. و اینکه یاد بگیری در تنهایی به قول معروف گلیم خودت را از آب بکشی بیرون. وقتی با خانواده زندگی می‌کنی مدیریت همه چیز دست پدر و مادر است گه گاه خریدی که می کنم برای خانه خیلی جزئی است ولی دوست دارم اینها را خودم تجربه کنم.

زهره دلیل دیگر مستقل زندگی کردن را ارتباط با پسران عنوان می‌کند و می‌گوید در این زمینه محدودیت دارد و نمی‌تواند از دوستان مذکر برای آمدن به خانه دعوت کند. دیر آمدنش به خانه هم با بی‌اعتنایی از سوی پدر مواجه می‌شود. می‌گوید خودش مذهبی نیست ولی خانواده‌اش مذهبی‌اند هر چند عقایدشان را به او تحمیل نمی‌کنند اما گاهی برخی محدودیت‌ها او را اذیت می‌کند. مانند این که دوستان دخترش باید حجاب بگذارند در خانه آن‌ها و این موضوع کار را برای مریم سخت می‌کند. زهره نمی‌تواند شب را در خانه دوستانش بماند به ویژه اگر دوستش متاهل باشد.

می‌گوید: اگر بخواهم جدا از خانواده‌ام زندگی کنم پدرم چون خیلی مرا دوست دارد با کمی کل کل کردن حاضر به رضایت دادن است. مادرم هم مخالفت نمی‌کند و می‌گوید اگر بروی دلم برایت تنگ می‌شود. او ادامه می‌دهد: دیدگاه جامعه به دخترانی که جدا از خانواده زندگی می‌کنند زیاد خوب نیست. به خصوص اگر پدر و مادر در همین شهر زندگی کنند. اما اگر از شهر دیگری باشند و دانشجو یا این جا کار کنند دید بهتری وجود دارد. در کل فکر می‌کنند این ها دخترهای سربه‌راهی نیستند، رابطه جنسی خارج از ازدواج دارند و همچین چیزهایی.

به نظر زهره مستقل زندگی کردن به هزینه‌هایش می‌ارزد چون «فقط همین یک بار را برای زندگی فرصت داری پس باید راحت زندگی کنی.» چشم‌انداز او از استقلال جالب و شنیدنی‌ست: اعتماد به نفس بیشتر و کنترل بیشتر روی زندگی. روابط صمیمی‌تر با دوستان. خودم انتخاب می کنم کدام کانال را ببینم کجا بخوابم چی بخورم با کی دوست شوم . اگر دلم خواست راحت گریه کنم. فریاد بزنم برای خالی شدن از فشارهای زندگی چون وقتی در کنار خانواده‌ای اگر گریه کنی سوال شروع می‌شود چرا؟…

زهره در پاسخ به این پرسش که اگر در خانواده محدودیت هم نداشتی باز دوست داشتی مستقل زندگی کنی با نه می گوید: بله فکر کنم باز هم دلم می‌خواست تنها زندگی کنم. ربطی به محدودیت داشتن یا نداشتن ندارد هر آدمی در یک سنی باید جدا شود از خانواده و زندگی مستقلی را شروع کند.

استقلال برای زنان هزینه دارد. باید قبل از هر چیز آمادگی روانی مستقل شدن را پیدا کنند. قبل از استقلال، بازجویی‌های خانواده که در قالب دلسوزی، وظیفه و احساس مسئولیت نمایان می‌شود بخشی از اراده آنان را تضعیف می کند و پس از استقلال هم آن چه از یک زن تنها چشم داشته می شود رویای آنان را برای اراده ورزی و قدرت تصمیم گیری خدشه دار می سازد. زنان و دخترانی که ترجیح می‌دهند‌ فشارهای مضاعفی را به دوش بکشند اما استقلال را تجربه کنند و بایدها و نبایدهایی را که مختص جنس زن است دور بیاندازند. راه سنگلاخ و طولانی را در پیش دارند که تنها افق روشن پایان راه به آنان توان نیرو میدهد تا توقف نکنند.

دختران مدام مجبورند خود را ثابت کنند

معصومه ۲۱ سال دارد. کارشناس زبان فرانسه است. پدرش شغل آزاد دارد و مادرش دانشجوی کارشناسی ارشد الهیات است. می‌گوید دلش می خواهد جدا از خانواده زندگی کند چون به یک حریم شخصی نیاز دارد که در خانواده از او دریغ می‌شود. رفت و آمدش کم‌تر کنترل می‌شود اما رابطه‌اش را با پسران بیشتر زیر نظر دارند. به نظر خودش وابستگی مالی‌اش به خانواده اهرم فشاری است در دست آنان تا او را بیشتر محدود کنند.

معصومه مهم‌ترین دلیل مخالفت خانواده‌اش را با استقلال خودش وابستگی عاطفی آنها و البته ترس از ارتباط با پسران عنوان می‌کند. معصومه می‌افزاید این گونه محدودیت‌ها در خانوده‌اش منحصر به زنان است و برادرش زمانی که مجرد بود اصلا کنترل نمی‌شد و محدودیتی نداشت.

معصومه باور دارد اگر میزان محدودیت و کنترل در خانواده برای دختران به حدی است که در آزادی عمل آنان اختلال ایجاد کند و توانایی تصمیم‌گیری و اجرای آن را از بین ببرد دختران باید هر هزینه‌ای را برای استقلال پرداخت کنند.

معصومه در پایان به نکته قابل تاملی اشاره می‌کند. او می گوید زنانی را دیده که از لحاظ مالی مستقل هستند اما به شدت به خانواده و به ویژه مردان وابسته هستند. به نظر او این وابستگی روانی و ذهنی است چرا که در جامعه ما زنان بدون مردان بی‌هویت هستند و این سبب می‌شود زنان و دختران حاضر شوند وارد یک زندگی زناشویی آشفته شوند اما تنها نباشند.دختران مدام مجبورند خود را ثابت کنند.

برای استقلال باید مبارزه کرد. بعضی مواقع کم می‌آوریم اما به افتادن و بلند شدنش می‌ارزد. تعداد دخترانی که در خانواده استقلال دارند آن قدر اندک است که نمی‌شود آن‌ها را یک گروه به حساب آورد. به نظر نمی‌رسد بتوان آزادی عمل و استقلالی را که هر انسانی به آن نیاز دارد برای دختران ایرانی در خانواده‌های ایرانی در نظر گرفت. به زمان بسیار زیادی نیاز است و به یارانی که در این راه دوشادوش زنان و دختران باشند و حق استقلال و آزادی عمل را برای آنان به رسمیت بشناسند. به عبارتی «اگر مرهم نمی‌گذارند زخم نزنند.»