تماشای فوتبال زنان؛ درختی در حال سقوط

0
873
تماشای فوتبال زنان

بیدارزنی: فوتبال زنان با چالش‌های جدی روبه روست، مانند این دیدگاه معمول که گفته می‌شود تماشای فوتبال زنان خسته‌کننده است. من این نظر را فقط از مردان نشنیده‌ام، مردانی که عاشق فوتبال در هر شکلی از آن هستند و می‌توانند درباره هر دقیقه و هر جنبه از بازی و دسیسه‌های پنهانی آن اظهارنظر کنند، بلکه از زنانی هم شنیده‌ام که طرفدار سرسخت این بازی‌ها هستند و حتی خودشان فوتبال بازی می‌کنند. برخی از هم تیمی‌های من حتی این را به وفور گفته‌اند.

این افراد استدلال می‌کنند که سرعت فوتبال زنان کند است، کمتر دیدنی و جذاب است و بازی زنان هیجان‌انگیز نیست زیرا زنان ورزشکار مانند مردان انفجاری نیستند و بازی‌ها چندان رقابتی نیست. درست مانند دیگر تفکرات متعصبانه، این نظرات تحریف مغرضانه بسیاری از واقعیت‌هاست (این افراد استدلال می‌کنند که قوی‌ترین یا سریع‌ترین زنان به پای قوی‌ترین و سریع‌ترین مردان نمی‌رسند، و حتی در کشورهایی با لیگ‌های نیمه‌حرفه‌ای رقابتی، مانند تیم زنان آرسنال انگلستان، لیون فرانسه و اومئا سوئد، بازی زنان به صورت ناهمگون توسعه یافته است).

اما واقعیت امر این است که اگر فوتبال زنان خسته‌کننده به نظر می‌رسد، به این دلیل نیست که زنان مرد نیستند، یا یک تیم بهتر از بقیه است. تقریباً تمام کسانی که چنین نظری دارند اعتراف کرده‌اند که تا به حال بازی زنان را حتی در تلویزیون تماشا نکرده‌اند.

من اهل کشوری هستم که عاشق مسابقات اتوموبیلرانی است. نیمی از آشنایان من در لندن تعطیلات آخر هفته را به تماشای گلف می گذارنند، و بقیه روزهای هفته را درباره آن حرف می‌زنند. این مسابقات مانند دیگر مسابقات نظیر دوچرخه سواری دور فرانسه، ماراتون نیویورک و کریکت به نظرم خسته کننده است. اما بسیاری از مردم آن‌ها را نگاه می‌کنند.

تسلط تیم بسکتبال امریکا، شیکاگو بولز، بسکتبال را نابود نکرد. این واقعیت که مایکل جردن تنها بازیکن خوب زمین بود، بازی را خسته کننده نکرد. همه یا تیم یانکیز (مشهورترین تیم لیگ برتر بیسبال آمریکا) را دوست دارند یا از آن نفرت دارند و این باعث می‌شود تا بیسبال را حتی بیشتر دوست داشته باشیم.

من عاشق رفتن به ورزشگاه استیپلز سنتر برای تماشای بازی تیم کلیپر و برد و باخت آن هستم. البته که تماشای بازی‌ها سرگرم کننده است، اما این سرگرمی با حضور در میان شلوغی جمعیت هزاران بار تقویت می‌شود. به همین دلیل است که مردم معمولاً تنها به مکان‌های ورزشی نمی‌روند. یک بار تنهایی برای تماشای بازی گلکسی رفتم و احساس عجیبی داشتم درست مانند بچه ای که برای خودش گوشهٔ کافه تریای مدرسه نشسته باشد. تا اینکه با زنی که کنارم نشسته بود دو نفری نیمی از بازی را با صدای بلند دنبال کردیم.

لذت تماشای بازی بیسبال در تماشای آن در فضای مسابقاتی استادیوم است- چه کسی اهمیت می‌دهد که آیا تیم دورهام بولز می‌برد یا می‌بازد و چند چند می‌شود؟ یک نفر اهمیت می‌دهد، بقیه مسیر را فراهم می‌کنند و ما علاقه مان را با حضوردر آنجا نشان می‌دهیم که آیا آن‌ها در آخر فصل برنده خواهند داشت یا خیر. ما به این مکان‌ها می‌رویم چون دوست داریم به حرف هایی که کنار دستی مان می‌گوید گوش دهیم، فریادهایی که بر سر داورمی کشد را بشنویم یا به تحلیل‌های فلسفی دیگران هنگامی که یک پرتاب کننده و چوگان انداز با هم رو به رو می‌شوند، گوش فرا دهیم.

اگر این جذابیت‌ها نبود، تمام مسابقات ورزشی را در تلویزیون نگاه می‌کردیم و تیم‌ها تنها برای دوربین بازی می‌کردند.

دانشجویان کالج دوک یک هفته در چادر می‌خوابند زیرا نمی‌خواهند بازی چپل هیل را از اتاق خوابگاه خود تماشا کنند، آن‌ها می‌خواهند بازی را در ورزشگاه کامرون تماشا کنند و همراه با کسانی که می‌شناسند و با سیل جمعیت به سوی جایگاه تماشاچیان بروند و فریاد بزنند.

هیچ چیز مانند سرخوشی تماشای یک گل زیباو گمشدن صدای فریادتان در استادیومی مملو از جمعیت نیست. می‌توانم صدای اقیانوسی از طرفداران آرسنال را از آپارتمانم بشنوم، این بهترین موسیقی دنیاست.

لذت و اهمیت حضور در استادیوم مسلماً مهم‌ترین چیز برای طرفداران فوتبال است. یادم می‌آید زمانی که به تماشای مسابقه ای می‌رفتم، کمی دیر رسیدم و هنگامیکه در حال پارک کردن ماشینم کمی دورتر از استادیوم بودم، می‌توانستم صدای جمعیت را بشنوم که همراه با حرکات توپی که به سوی دروازه رفته بود و گل نشده بود، فریاد می‌زدند. صدا ادامه دار و ریتمیک بود، و قلبم از شنیدنش به گلویم رسیده بود. بسکتبال، بیسبال و راگبی شروع و تمام می‌شوند و مانند فوتبال، شما 45 دقیقه نفستان را حبس نمی‌کنید و دوباره این کار را در نیمه دوم انجام نمی‌دهید.

لذت تماشای بیسبال مانند این است که شما یک شب را با دوستانتان بگذرانید. تماشای فوتبال مانند یک شب دیوانه کننده با رابطه جنسی است. استراحتی و مکثی برای تأمل در کار نیست، مانند پریدن از یک صخره بسیار بلند استبه همین خاطر است که طرفداران فوتبال غیر عادی و حتی خطرناک هستند.

بازی زنان ظرفیت تولید چنین لذتی را دارد: فینال افسانه ای جام جهانی 1999 این را ثابت کرد. این بازی در مقابل 90 هزار تماشاچی در استادیوم و چهل میلیون بیننده در امریکا انجام شد که پربیننده‌ترین بازی فوتبال در تاریخ امریکا بود.

زنان دونده، باقدرت و انفجاری در زمین بازی حضور دارند. ورزشکاران زن از مردان رقابتی تر هستند، دلایل زیادی برای اثبات این ادعا داریم. زنان از بیست سال پیش تا به امروز نه تنها برای خودشان که برای نسل‌های آینده بازی می‌کنند. همانطور که زنان از فرهنگ‌های فوتبالی مختلف با هم بازی می‌کنند ما تمام جذابیت های یک بازی سرگرم کننده را در مسابقات زنان می‌بینیم: رو در رویی دو طرف با حرکات پای عالی، سبک و شیوه شناخته شده در دقت رژه نظامی و قدرت (مانند بازی برزیل و آلمان)، رقابت تاریخی میان تیم‌ها که از هم متنفرند (امریکا و نروژ). تصویر زیر مربوط به بازی نیمه نهایی المپیک است.

فوتبال زنان

یا زمانی که مارتا (بازیکن برزیلی) در مقابل مداقع ناامید امریکایی سامبا رقصید: تصویری جسورانه‌تر و تأثیرگذارتر از این در هیچ ورزشی ندیدم.

اما وقتی این مسابقات تماشاچی ندارند چه کسی به این اتفاقات اهمیت می‌دهد؟ با چه کسی بعد از بازی می‌خواهید حرف بزنید؟ به همین دلیل است که مردم فکر می‌کنند فوتبال زنان خسته کننده است. بیشتر طرفداران ورزش می‌خواهند به انبوهی از مخاطبان تعلق داشته باشند و بخشی از شلوغی آن باشند.

رسانه‌ها باید تعهد بیشتری برای مبارزه با این مشکل داشته باشند. به غیراز پرداختن چند وبلاگ و پخش برنامه‌های چنددقیقه‌ای گاه و بیگاه درباره بازی‌های لیگ زنان، علیرغم تعداد بازیکنان فوتبال در سراسر جهان توجه بسیار کمی به این ورزش می‌شود،

اگر به بخش ورزشی هر کتابفروشی بروید ممکن است از تعداد کتاب‌های مرتبط به ماهیگیری یا قایقرانی تعجب کنید. این موضوع موجب تعجب من می‌شود اما نه طرفداران این ورزش‌ها. چنانچه به کتابفروشی‌ای در انگلستان بروید و دنبال کتابی درباره فوتبال زنان بگردید-البته منظورم کتاب‌هایی نیست که ناشر هوشمندانه ضمیرهای مؤنث را جایگزین کرده و عکس بازیکنان زنرا قرار داده است-در واقع؛ سعی کنید کتابی درباره ورزش زنان یا هر ورزشکار زنی پیدا کنید، از میان ششصد عنوان بعید است بتوانید 10 عنوان درباره زنان ورزشکار پیدا کنید، حتی کتابی درباره بیلی جین کینگ (قهرمان اول زن تنیس) و مارتیناناوراتیلووا (قهرمان تنیس اهل چک) منتشر نشده است. البته کتاب‌هایی وجود دارند مانند کتاب ” Mia Hamm’s Go For the Goal” و یا زندگینامه دیگر بازیکنان امریکایی بعلاوه دو تاریخ اجتماعی از فوتبال زنان، حتی مجله‌ای درباره فوتبال زنان وجود دارد به نام Fair Game اما چه کسی آن‌ها را می‌خواند؟

از شرکت نایک و آدیداس بخواهید در زمینه کفش فوتبال زنان، شلوارهای بلند برای بازی در هوای سرد، تی‌شرت برای تیم زنان، پخش بازی‌های زنان سرمایه گذاری کنند و به تبلیغ کالاهایی از این دست بپردازند و درست همانطور که برای مردان انجام می‌دهند.

تا زمانی که رسانه‌ها نسبت به این مسائل متعهد نیستند، فوتبال زنان همانند درخت در حال سقوطی در جنگل است که کسی صدای آن را نمی‌شنود. زمانی که شبکه‌های تلویزیونی، بازی‌های زنان را به طور منظم پخش کنند، روزنامه‌ها اخبار لیگ‌ها را پوشش دهند، زمانی که اخبار چیزی متفاوت تر از این شود که با فوتبال زنان بدرفتاری می‌شود و به جای آن اخباری درباره شکست‌ها، مدیران کثیف، تیم‌هایی که با توانایی‌های بالقوه خود بازی نمی‌کنند و تیم‌هایی که عالی بازی می‌کنند پوشش داده شود، وضعیت می‌تواند بهتر شود. تا زمانی که کسی به جز تعداد اندکی به این مسائل توجه نکند، فوتبال زنان مانند درخت در حال سقوطی خواهد بود.

این البته بستگی به عوض شدن خیلی چیزها دارد: به دکه روزنامه فروشی بروید و مجله fair game را بخواهید، از کتابفروشی ها بخواهید کتاب‌هایی درباره ورزش زنان و ورزشکاران زن بیاورند. به روزنامه‌ها بگویید پوشش اخبارشان را گسترش دهند و به تماشای بازی‌ها برویم و علاقه‌مان را به این مسابقات نشان دهیم.

*جنیفر دوئل استاد دانشگاه کالیفرنیا و پژوهشگر حوزه مطالعات جنسیتی، مطالعات فرهنگی و فرهنگ بصری و نظریه‌های انتقادی است.

 

منبع: fromaleftwing.blogspot.com