بیدارزنی: ازدواج سفید یا زندگی مشترک زن و مرد بدون ازدواج رسمی در جامعه مذهبی و در حال گذار از سنت به مدرنیته ایران امری است که چند سالی است باب شده و امسال بیشتر از قبل موردتوجه رسانهها و جامعه قرار گرفت. آمار دقیقی از کسانی که در ایران به این شیوه زندگی میکنند در دسترس نیست چرا که تنها شکل به رسمیت شناختهشده زیستن مرد و زن با هم در ایران ازدواج دائم یا موقت است. اما نبود آمار دلیلی بر نبودن پدیدهای نیست بهخصوص زمانی که در رسانههای رسمی کشور و مجامع دانشگاهی مطرح میشود.
ازدواج سفید پدیدهای است که همخانگی در ۴۰ سال اخیر در کشورهای غربی ناگهان افزایش یافته است. بر اساس آمارهای سرشماری، تعداد زوجهای همخانه در سال ۱۹۶۰ در امریکا، ۴۳۹ هزار نفر بود. در سال ۲۰۰۰، برآورد شده است که در حدود پنج میلیون و ۵۰۰ هزار نفر همخانه هستند. نیمی از زوجهایی که سرانجام ازدواج میکنند گزارش کردهاند که قبل از ازدواج با هم همخانه بودهاند. در ابتدای قرن ۲۱ از هر دو کودک آمریکایی یکی در این نوع رابطه به دنیا میآید، در آمریکا نسبت به سالهای گذشته تعداد کودکان متولدشده از زوجهای ازدواجنکرده، شش برابر شده، بهطوریکه تقریباً امروزه ۳۳٪ نوزادان به مادران ازدواجنکرده تعلق دارند. اکنون، زندگی بدون ازدواج، به مرحلهای عادی در روند آشنایی دو فرد تبدیل شده است[1].
دلیل شکلگیری ازدواج سفید چیست؟ آیا ساختارهای نابرابر حقوقی و قانونی زنان را به سمت ازدواج سفید سوق میدهد یا عوامل دیگری در کار است؟ این سؤالات را با مینو مرتاضی لنگرودی از اعضای مادران صلح و فعالان جنبش زنان در میان گذاشتیم.
ارزیابی شما از پدیده ازدواج سفید چیست؟
مینو مرتاضی لنگرودی: ازدواج کنشی است که اهداف بیشماری را دربر میگیرد و به دلیل اینکه ابعاد گوناگون حیات فردی و اجتماعی زن و مرد را تحتالشعاع خود قرار میدهد پیچیدهترین رابطه ایست که انسان تجربه میکند. کلود لوی اشتراوس جامعهشناس «ازدواج را مظهر برخورد دراماتیک بین فرهنگ با طبیعت معرفی میکند». درواقع میگوید نهاد ازدواج با استفاده از فرهنگ غرایز جنسی و عاطفی طبیعی را به نحوی مدیریت میکند که بتواند نهاد پرقدرت و پرانرژی خانواده را بر آن استوار کرده و ساماندهی کند.
انسانها میتوانند در حوزه اقتصاد و دارایی از مالکیت خصوصی بگذرند و بهاصطلاح به مرحله جمع المالی و اشتراکی برسند. اما روابط عاطفی و زوجیت مبتنی بر عشق چنانکه از عنوانش برمیآید ماهیتاً انحصارطلب است. جمعی و اشتراکی نمیتواند باشد.
وقتی جوامع به دلیل جنگ، یا انقلاب و یا قحطی و رکود نشاط و سرزندگی و بالندگیشان را از دست دهند عمیقاً دگرگون میشوند و نهادهای اجتماعی زیرمجموعه خود را در معرض بحران قرار میدهند. دلیل اصلی نفوذ بحران به نهادهای اجتماعی این است که تمامی نهادهای اجتماعی محصول ارزشها و فرهنگ جامعه هستند و بدیهی است که در بحبوحه تغییرات کلان اجتماعی- سیاسی دچار بحران شوند. نهاد ازدواج و نهاد خانواده نیز بهعنوان نهاد مؤثر اجتماعی که الگوهایش را از فرهنگ جامعه میگیرد از این قاعده مستثنا نیستند. با سست شدن پایه ارزشها و هنجارهای اجتماعی پیشین بحران هویت فراگیر میشود. طبعاً هر جامعهای برای حل بحران به دنبال راهکاری میگردد. مثلا جامعه چین و یا شوروی پس از انقلاب و یا اسرائیل پس از اشغال فلسطین سعی کردند کمونها و کلخوزها و یا کیبوتص ها را جایگزین نهاد خانواده کنند اما موفق نشدند و هنوز هم خانواده بهعنوان یک نهاد مهم باقی است. بنابراین ازدواج عرفی یا مدنی که امروزه به نام ازدواج سفید شناخته میشود محصول طبیعی جامعه دچار بحران هویت و اضطراب ناشی از احساس بیثباتی و ناامنی فزاینده است.
ولی در اجتماعاتی مانند کمونها یا کیبوتص ها خانواده شکل دیگری دارد نه آنکه بهطور کل رد شود. تقسیمکار اعضا بیشتر در آنها متفاوت است بهویژه تقسیمکار جنسیتی، نگهداری و تربیت فرزندان بر عهده همه افراد است برخلاف خانواده هستهای. شما فکر میکنید خانواده هستهای نسبت به آنچه برتری دارد؟
مرتاضی: کمونها یا کیبوتص ها از نوع اشکال عمومی بهرهبرداری کشاورزی در شوروی سابق و اسرائیل هستند که درواقع در چارچوب نظریات تعاونیهای تولید و مصرف قرار میگیرند. در کمون و کیبوتص ها که درواقع شرکتهای تعاونی تولید دهقانی هستند اعضا از وسایل تولید خود استفاده اشتراکی میکند و نتایج کار را در میان خود تقسیم مینماید و از حق دائمی و رایگان انتفاع از زمین برخوردار میشود در داخل هر کمون و یا کیبوتص یک نظام بهرهبرداری فامیلی نیز وجود دارد. هر یک از اعضاء صاحب یکخانه شخصی بعلاوه یک قطعه زمین کوچک است که برای مصرف شخصی خود، روی آن کار میکند هر عضو باید تعداد ساعات معینی کار انجام دهد. میزان ساعات کار برحسب دشواری وظیفه متغیر است. دستمزد بر مبنای تعداد روزهای کار محاسبه میشود. درواقع میخواهم بگویم انسانها میتوانند در حوزه اقتصاد و دارایی از مالکیت خصوصی بگذرند و بهاصطلاح به مرحله جمع المالی و اشتراکی برسند. اما روابط عاطفی و زوجیت مبتنی بر عشق چنانکه از عنوانش برمیآید ماهیتاً انحصارطلب است. جمعی و اشتراکی نمیتواند باشد. ازاینرو حتی در کمونها و کیبوتص ها هم بهرغم تقسیمکار و توزیع تعاونی تولید و مصرف؛ نهاد ازدواج بیاعتبار نشد. بهویژه در کیبوتص های اسرائیلی که نظام خانواده دارای چارچوبهای ایدئولوژیک و مبتنی بر ارزشهای ایدئولوژی دینی بود. این نکته را هم به یاد داشته باشیم همانطور که زیمل جامعهشناس میگوید: اجتماع وقتی شکل میگیرد که تعداد آدمها از دو نفر تجاوز کند، زیرا تا زمانی که دو نفر دو سوی رابطه هستند امکان بیشتری برای وحدت عاطفی و انطباق خطی رابطه ایجاد میکند. اما وقتی تعداد از دو نفر بیشتر شد روابط عاطفی اشکال و زوایای متعددی مییابند. زوجیت همواره در تمنای وحدت و انطباق و یگانگی است.
برگردیم به ازدواج سفید به نظر شما دلایل بروز و گسترش این پدیده در میان جوانان چیست؟
مرتاضی: ازدواج سفید یا همبالینی ضد گفتمان ازدواج پدرسالار است که اصرار دارد سلطهاش بر نهاد ازدواج و خانواده را از طریق محصولات فرهنگی خاص خود اعمال کند. به گمان من اتخاذ روشهای آموزشی و فرهنگ خشونتبار سرکوب و سرزنش مدام جوانان که بخش اعظم جامعه ایران را تشکیل میدهند باعث تحمیل احساس ناخوشایند درخودماندگی و درماندگی آموختهشده در آنان شده است. بهطوریکه این جوانان باور کردهاند توان ساخت خانواده دلخواه برآمده از نهاد ازدواج را ندارند و از تشکیل خانواده پایدار و پردوام ناامید و مأیوس شدهاند. برای اثبات این مدعا کافی است به این نکته توجه کنیم که جوانانی که به ازدواج مدنی و سفید روی آوردهاند درهرحال از هرجومرج جنسی و عاطفی گریزاناند و در جستجوی عشق و آرامش در کنار یار موافق و دلخواه کسی را یافتهاند تا با او برای مدتی که خودشان هم نمیدانند چقدر به طول خواهد انجامید زیر یک سقف زندگی کنند.
علاوه بر احساس ناتوانی و ناامیدی از خود و دلایل اقتصادی یک دلیل دیگر اتخاذ این روش و دگراندیشی در امر ازدواج و تشکیل خانواده را درواقع میتوان نوعی مقاومت در قبال خشونت نمادینی دانست که سعی دارد از طریق زیبا نمایی فرهنگی نهاد ازدواج و خانواده، مطالبات اولیه جوانان برای برخورداری از امنیت و رفاه را انکار کند.
علاوه بر احساس ناتوانی و ناامیدی از خود و دلایل اقتصادی یک دلیل دیگر اتخاذ این روش و دگراندیشی در امر ازدواج و تشکیل خانواده را درواقع میتوان نوعی مقاومت در قبال خشونت نمادینی دانست که سعی دارد از طریق زیبا نمایی فرهنگی نهاد ازدواج و خانواده، مطالبات اولیه جوانان برای برخورداری از امنیت و رفاه را انکار کند. درعینحال باید توجه داشت در ازدواج مدنی یا همبالینی سفید نوع رابطهای که زن و مرد نسبت به یکدیگر پیدا میکنند همچون ازدواج دائم متفاوت است. زنها بیشتر به روابط عاطفی و مردها به رابطه جنسی بها میدهند. با این تفاوت که زن وقتی احساس ناپایداری در روابط عاطفی داشته باشد نمیتواند شریک جنسی خوبی باشد. از این روبه گفته دکتر اقلیما رئیس انجمن مددکاری ایران بیش از 90% ازدواجهای سفید در ایران به مرحله ازدواج پایدار و دائمی نمیرسند. درواقع به نظر میرسد ازدواج سفید چارهای از روی ناچاری ست که برخی جوانان به آن تن دادهاند. خطری که در این ناچاری دو طرف رابطه را تهدید میکند تجربه تلخ وصل و جداییهای مکرر است. هرچند انتخاب یک شریک برای زندگی حتی از سر ناچاری بهصورت آزاد اخلاقیتر از تنوعطلبی در قالب ازدواجهای موقت و مکرراست اما هیچ انسانی به لحاظ اخلاقی مجاز نیست که با خود و با شریک زندگیاش بهمثابه شی و ابزار رفتار کند. وقتی زن به ابزار جنسی و مرد به ابزار اقتصادی و با برعکس بدل شوند آنگاه نحوه عرضهشان تابع شرایطی خواهد بود که الزاماً مبتنی بر خواست آنها نیست. به نظر میرسد در ازدواج سفید امکان شیء شدگی طرفین رابطه به دلایلی که پیشتر گفته شد بیش از ازدواج دائم است.
اما در ازدواج دائم هم امکان شیء شدگی وجود دارد بهخصوص در جامعه ما که رابطه نابرابری بین زن و مرد وجود دارد و در مواردی دختران یا خانوادههای آنان ترجیح میدهند با کسی ازدواج کنند که به لحاظ مالی پولدار باشد. بنابراین در ازدواج دائم هم ما با این مسئله مواجه هستیم. از سوی دیگر طلاق در جامعه ما دیگر قبح سابق را ندارد و ازدواجهای دائم هم به سهولت از هم میپاشند بااینوجود چرا ازدواج سفید را بیشتر از ازدواج دائمی که متلاشیشده به ضرر زن میدانید؟ چه مزایایی در ازدواج دائم ازنظر شما هست که ازدواج سفید فاقد آن است و میتواند به نظر شما به زن آسیب برساند؟
مرتاضی: در کل اگر نیک بنگریم رابطه انسان با محیط زندگیاش رابطهای بر اساس مبادله و دادوستد ابزاری و عاطفی است. هر چیز بهایی دارد و برای پرداخت بهای هر چیزی تلاشی لازم است. ازاینرو برخی مبادله ر ا نوع پیچیدهتر شیء شدگی تلقی میکنند. اما به گمانم آنچه انسان را از شیء شدگی مصون میتواند بدارد پرهیز ازخودبیگانگی در قبال دیگری است. ازخودبیگانگی قدم اول شیء شدگی است. بنابراین همانطور که گفتید شیء شدگی نهتنها در انواع و رنگهای گونهگون ازدواج که در هر رابطه انسانی میتواند جاری باشد. بسیاری از زنان و مردان دور و بر خودمان را میبینیم که در موقعیت همسری، مادری، شوهری، پدری و یا کارمندی و… ازخودبیگانه شدهاند و خود را به ابزاری کاملاً شناختهشده و دمدستی برای همسر، فرزندان، رفقا و روسای خود تبدیل کردهاند. ازاینرو من ازخودبیگانگی را پایه شیء شدگی و دشمن رابطه سالم بهویژه در عشق و ازدواج میدانم. در اینجا سعی میکنم با وام گرفتن از اصطلاحات جامعهشناختی بتوانم تفاوت بین ازدواج پایدار و ناپایدار را تبیین کنم. ببینید اگر عشق و ازدواج پایدار را در چارچوب توسعه پایدار قرار دهیم بهوضوح میبینیم که همانگونه که رویکرد توسعه پایدار مبتنی بر اخلاق مراقبت از طبیعت و محیطزیست، حفظ منابع و ارزشهای محیطی برای نسل آینده است؛ در عشق و ازدواج پایدار طرفین رابطه با مراقبت از عشق که ابزار پیوند با دیگری است و با مراقبت از خود و دیگری در قبال ازخودبیگانگی و شیء شدگی؛ امروز و اکنون را به فردا و لحظه بعد گره میزنند؛ و گسترهای از احساس امنیت و شخصیت و هویت یکپارچهای پدید میآورند که قابلیت این را دارد که بسترساز رشد قابلیتهای و استعدادهای خود و دیگرانی شوند که از این پیوند پدید میآیند و یا پیرامون این پیوند زندگی میکنند. این استدلال که چون طلاق قبحش ریخته و یا اینکه قابلیتهای انسانی برای ایجاد عشق و ازدواج پایدار را زیر سؤال ببریم که ازدواج عرفی را توجیه کنیم مثل این میماند که پیشاپیش باور کنیم که چیزی بیش از یک ابزار شناختهشده و ناکارآمد نیستیم و یا از ترس مردن خود را بکشیم!
هنوز اغلب مردان ایرانی در ازدواج تصمیمگیری، اعمال قدرت و مطیع سازی زن را حق مسلم خود میدانند؛ و ازآنجاکه مؤلفههای سنتی اقتدار را در اختیار ندارند و خود را ناتوان از ایفای چنین نقشی میبینند منطقاً قید ازدواج پایدار را میزنند؛ زیرا نهاد ازدواج روزبهروز بیشازپیش از امتیازات سنتی به نفع مردان تهی میشود.
از زاویه دیگری هم میتوان به استقبال مردان از ازدواج سفید نگریست واقعیت این است که هنوز اغلب مردان ایرانی در ازدواج تصمیمگیری، اعمال قدرت و مطیع سازی زن را حق مسلم خود میدانند؛ و ازآنجاکه مؤلفههای سنتی اقتدار را در اختیار ندارند و خود را ناتوان از ایفای چنین نقشی میبینند منطقاً قید ازدواج پایدار را میزنند؛ زیرا نهاد ازدواج روزبهروز بیشازپیش از امتیازات سنتی به نفع مردان تهی میشود. حتی دیگر از دست قانون، قدرت و زور هم کار چندانی برای تثبیت اقتدار سنتی مردانه در خانواده ساخته نیست. زیرا عرف بر سنت پیشی گرفته است. هر چه عرفی شدن در اعتقادات افراد تأثیرگذارتر میشود ارزشهای مذهبی کاهش مییابند. اما علت اینکه فکر میکنم زنها از ازدواج و عشق ناپایدار رنج بیشتری میبرند برای این است که نظام تربیتی خانوادگی و اجتماعی ایرانی تاکنون بهگونهای بوده که طی آن زنان عاطفیتر و وفادارتر از مردان بار آمدهاند. هنوز برای زنهای ایرانی ازدواج و عشق پایدار اهمیت درخور توجهی دارد. علاوه بر اینها جامعه برای موقعیت زنان در ازدواج سفید منزلت و احترام قائل نیست. زنان در ازدواج سفید هویت و موقعیتی تعلیقی و ناایمن دارند. درحالیکه امنیت و منزلت و احترام مردان در ازدواج عرفی یا سفید بهاندازه امنیت و منزلت زنان به مخاطره نمیافتد و صدمه نمیبیند. یا بهتر بگویم جامعه مردان بیوفایی مردان را نادیده میگیرد اما زنانگی و وفاداری را جداناپذیر میداند.
به نظر شما واکنش دولت و دستگاههای حاکمیتی در برابر این پدیده چگونه باید باشد؟
وقتی قدرت حاکم به مردم اعتماد نداشته باشد و آنها را برای اداره عواطف و روابط خود ناتوان و ناکافی ببیند به بهانه تحلیلهای جامعهشناختی، جمعیت شناختی و دیگر تحلیلها… خود را ناچار و موظف از مداخله در خصوصیترین روابط مردم و تعیین میزان زادوولد آنان و تعیین سن ازدواج، ایجاد قوانین و مقررات مربوط به افزایش و کاهش جمعیت میبیند و ناخودآگاه گفتمان جنسی را بهعنوان تنها گفتمان میان حکومت و مردم رواج میدهد.
مرتاضی: به نظر میرسد هرقدر ممنوعیت و طرد و سانسور قویتر عمل کنند؛ خودبهخود تبدیل به ابزارهای تاکتیکی برای به گفتمان تبدیل کردن چیزی میشوند که برای ممنوع سازیاش تلاش میکنند. نیاز و وجود روابط جنسی در جامعه نهاد ازدواج را میسازد و نهاد برساخته از آن خانواده است که سازوکارش بر گسترش روابط خویشاوندی و انتقال ثروت و داراییهاست. وقتی قدرت نتواند پشتوانه خود را در نهاد خانواده که از طریق ازدواج ساخته میشود تثبیت و بازتولید کند بهطور منطقی اهمیت سامانه ازدواج کاهش پیدا میکند و سامانه همبالینی جایگزین میشود که الزاماً بر محور زناشویی و تولیدمثل و رابطه والدین و کودکان نمیگردد. وقتی قدرت حاکم به مردم اعتماد نداشته باشد و آنها را برای اداره عواطف و روابط خود ناتوان و ناکافی ببیند به بهانه تحلیلهای جامعهشناختی، جمعیت شناختی و دیگر تحلیلها… خود را ناچار و موظف از مداخله در خصوصیترین روابط مردم و تعیین میزان زادوولد آنان و تعیین سن ازدواج، ایجاد قوانین و مقررات مربوط به افزایش و کاهش جمعیت میبیند و ناخودآگاه گفتمان جنسی را بهعنوان تنها گفتمان میان حکومت و مردم رواج میدهد. فوکو میگوید: «میل به سخن گفتن از ذات سرکوبشده امر جنسی؛ در اعماق ساختاری است که به دنبال کشف آن است». دولت باید با اعتماد و احترام به مردم گفتمانهای دیگری غیر از گفتمان جنسی موجود فیمابین خود و شهروندان برقرار کند. از مداخله و به قول خودش مدیریت امور خصوصی مردم کنار بکشد و به وظایفش که ایجاد زمینههای رفاه اجتماعی، اقتصادی، امنیت و آموزش برای مردم است بپردازد تا مردم و بهویژه جوانان ایرانی در چشماندازی که برای آینده خود ترسیم میکنند خود را فردی امیدوار، توانمند و صاحب شخصیت ببینند که قادر است خانوادهای پایدار تشکیل دهد. و روابط فردی و اجتماعی مستقل و قائمبهذات با دیگران برقرار کند. قطعاً فریاد کشیدن و حرامزاده خواندن کودکان معصومی که احتمالاً از چنین روابطی متولد میشوند مشکلی را حل نمیکند. اما چهبسا بتوان این ازدواجها را در چارچوب نکاح معاطاتی که ازدواج مبتنی بر حق بهرهمندی و رابطه جنسی بدون مهریه و نفقه است قرار داد و با ثبت زمان شروع و خاتمه رابطه آن را در چارچوب نظم و اخلاق اجتماعی ساماندهی کرد. وجود چنین نکاحی بیانگر این واقعیت است که جامعه پیشازاین هم با رویکرد ازدواج سفید مواجه شده است و توانسته با این راه مسئله ازدواج فاقد تعهد اجتماعی و عوارض تلخ ناخواسته آن را از جامعه حل و ساماندهی کند.
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
[1] http://www.iras.ir/fa/doc/news/27782/