بیدارزنی: مسائل بسیاری درباره روند پیشروی جنبش مِنیسیسم[۱] وجود دارد. مِنیسیسم چیست؟ به نظر میرسد این رویکرد در مقابله فمینیسم به ترویج و تحکیم منافع مردان میپردازد و با استفاده از استدلالهایی مانند کالاانگاری بدن مرد و توسل به کلیشه «زنان همجنسگرای گیاهخواری که از مردان بیزارند» فمینیسم را بهنقد میکشد.
این جنبش نشان میدهد که جنبش فمینیسم تا چه اندازه مورد سوءتعبیر قرار گرفته است و چگونه بازنماییهای رسانهای از فمینیسم، قدرتمند و آسیبزننده هستند. درحالیکه برخی از انتقادات مانند کالاانگاری بدن مرد وارد است اما حمله به مطالبات زنان اعتباری ندارد.
من در این مقاله میخواهم نشان دهم که فمینیسم دقیقا به چه موضوعاتی میپردازد و در این راستا و برای توضیح دادن بهتر مواضع و نکات بحث، از مثالهایی درباره «نژادپرستی» کمک خواهم گرفت. من همچنین از دوگانه دو جنس/ دو جنسیت استفاده میکنم درحالیکه کاملا آگاه هستم که انتخابهای بینهایتی در مورد جنسیت وجود دارد. در ادامه از منابع دیگری نیز استفاده خواهد شد (رجوع کنید به شرقشناسی ادوارد سعید، ۱۹۹۷).
جنس و جنسیت: یک شکست
در آغاز باید خاطرنشان کنم که «جنسیت» ادامه رشد ذاتی جنس زیستشناختی یک فرد نیست بلکه جنسیت در سادهترین روایت، هویتی است که بر اساس دستگاه تناسلی فرد به او منتسب میشود. درنتیجه میتوان بهراحتی این الگوی ساده را مدنظر قرار داد: مذکر (جنس) = مرد (جنسیت) و مونث (جنس) = زن (جنسیت). جنسیت متشکل از صفات و ویژگیهای مختلفی است که توسط دستهبندیهای عمدهای ازجمله «مردانگی[۲]» و «زنانگی[۳]» مدیریت میشود.
مردانگی و زنانگی
مفهوم مردانگی عمدتا به مرد بودن یا مردان و مفهوم زنانگی به زن بودن یا زنان گرهخورده است تا جایی که برخی باور دارند مردانگی جنبه ذاتی مردان و زنانگی جنبه ذاتی زنان است. با این حال اگر ما آگاه باشیم که این مفاهیم هردو برساختههای اجتماعی هستند، دیگر نمیتوانیم بپذیریم کهمردانگی و زنانگی جنبههای ذاتی مردان و زنانند بلکه آنها مفاهیم مستقلی هستند که با جنس و جنسیت درآمیختهاند. در ادامه ما از طریق ابزارهای مختلفی ازجمله رسانه، خانواده، مدرسه و سایر نهادهای اجتماعی میآموزیم که به هنجارهای جنسیتی پایبند باشیم که توسط این دستهبندیهای جنسیتی مدیریت میشوند.
از آنجا که مردانگی و زنانگی اغلب بهطور ذاتی به جنس و جنسیت گره خورده است، اصطلاح «زنانه[۴]» غیرمستقیم به زن و اصطلاح «مردانه[۵]» غیرمستقیم به مرد اطلاق میشود و این جاست که سردرگمی و ابهام درباره فمینیسم شکل میگیرد.
درک مردانگی و زنانگی
مردانگی و زنانگی از صفات، کیفیتها و رفتارهایی تشکیلشده که انتظار میرود مخالف هم باشند. بااینحال آنها در مخالفت مستقیم با هم قرار ندارند زیرا تعریف مردانگی بسیار دشوارتر از آن است که صرفا به این بسنده کنیم که چه چیزهایی مردانگی تلقی نمیشود. ما معمولا از برچسب «زنانه» در مقابل «مردانه» استفاده نمیکنیم بلکه از «غیرمردانه[۶]» استفاده میکنیم و همین فرآیند، کلید درک ریشه اصلی فمینیسم است.
ازاینرو بسیار دشوار است تا دقیقا مشخص کنیم چه چیزهایی مردانه هستند درحالیکه راحتتر میتوان به شناسایی مسائل غیرمردانه پرداخت. بهعبارتدیگر زنانگی در مقابل مردانگی تعریف نمیشود بلکه هرچیزی را شامل میشود که غیرمردانه است و این نکته بسیار مهمی در تحلیل جنبش فمینیسم است.
آنچه میتوانیم بگوییم این است که مردانگی (مردانگی ایده آل) مجموعهای از صفات بسیار اساسی، مشخص و جزیی است که بهراحتی به دست نمیآید:
– سفیدپوست
– متعلق به طبقه متوسط و بالاتر
– دارای بدن ورزشکاری و عضلانی
– دگرجنس گرا و دارای قابلیتهای جنسی
– متعلق به مذهب مسلط جامعه
البته مردانگی بسیار پیچیدهتر از محدود شدن به این صفات پایهای است و این پیچیدگی چیزی است که در فمینیسم بهراحتی تفسیر میشود.
فمینیسم: سرکوب زنانه
فمینیسم در معنای ریشهای آن مطلقا به معنای اعمال ستم از سوی زنان نیست بلکه فمینیسم به معنای اعتراض به ستم زنانگی است. فمینیسم نشان میدهد که مردانگی بر اساس بنیان اساسی خود، به دنبال امتیاز داشتن نسبت به دیگران است و ساختارهای سلسله مراتبی را ایجاد میکند که از سرکوب کسانی که زنانه شدهاند[۷]، سود میبرد. فمینیسم تحلیل میکند که هر آنچه زنانه یا در قلمرو زنانگی تعریف میشود، متحمل ستم خواهد شد. همانطور که پیشتر توضیح دادم هر آنچه غیرمردانه تلقی میشود، زنانه خواهد شد و درنتیجه هدف سرکوب قرار میگیرد و بهعنوان «کمتر» تعبیر میشود.
اما هرکسی فارغ از هویت جنسی خود، زمانی که انتظارات مردانگی را رعایت نمیکند، در فرآیند زنانه شدن قرار میگیرد. شما میتوانید مردانهترین مرد جهان باشید اما زمانی که یک خصیصه در شما مطابق با الگوی رایج نباشد، شما قدم به فرآیند زنانه شدن گذاشتهاید.
نژادپرستی: چگونه به فمینیسم گره میخورد؟
نژادپرستی مثال روشنی برای تحلیل فمینیسم است. نژادپرستی درباره یک گروه مشخص از مردم نیست. نژادپرستی درواقع برتری یک نژاد نسبت به دیگر نژادها و کسب امتیاز از این برتری است درحالیکه دیگر نژادها سطوح متفاوتی از ستم را تجربه میکنند.
سفیدپوست بودن در جوامع غربی و اکثر کشورها، بیشترین امتیاز را دارد. درنتیجه اگر شما سفیدپوست نیستید، در قدم اول یک رنگینپوست محسوب میشوید و در مرحله بعدی، پیشزمینههای نژادی شما مدنظر قرار میگیرد. من با استفاده از این توضیح نشان میدهم که مردانی که در مرد بودن برابر هستند، دسترسی برابری به امتیازات ندارند.
دو مرد را در نظر بگیرید:
هردو متعلق به طبقه متوسط هستند. یک عنوان شغلی مشترک دارند، یک کار مشترک را انجام میدهند، دستمزد یکسان میگیرند، در شرایط منزلتی مشابهی زندگی میکنند، داراییهای یکسانی دارند، شریک جنسی دگرجنس گرا و ۳-۲ فرزند دارند. منافع مشابهی دارند، یک ورزش را انجام میدهند و در همه خصوصیات مشابه هستند. بهجز یک خصیصه: یکی سفیدپوست و دیگری سیاهپوست است. مرد سفیدپوست شمار زیادی از انتظارات مردانه را برآورده میکند اما مرد سیاهپوست نمیتواند در این سطح عمل کند و رنگینپوستی این مرد، موجب دیگری شدن[۸] او میشود و دیگری شدن در این الگو به معنای زنانه شدن است. این دیگرسازی اجازه میدهد که مردان سفیدپوست از سرکوب کردن مردان سیاهپوست سود ببرند. میتوانید بهسادگی با عوض کردن جای نژاد با سکسوآلیته در شرایط مشابه، الگوی یکسان را در قالب دیگری بازتولید کنید.
و همهچیز از این مرحله پیچیدهتر میشود. شاید دو مرد کاملا شرایط یکسانی داشته باشند اما یکی نرم خوتر است و به مطالعه، شاعری و هنر بیشتر گرایش دارد. در اینجا او بهعنوان «پایینتر» در فرآیند زنانه شدن قرار میگیرد زیرا ویژگیهای سنتی مرتبط با ورزش کردن و کالاانگاری جنسی را دنبال نمیکند.
چگونه فمینیسم میتواند به مردان کمک کند؟
مردان گونههای مختلف ستم را تجربه میکنند اما بسیار اهمیت دارد که آگاه باشند که در زمینه جنسیت چنین نیست. مردان سرکوب را به دلایل متفاوتی تجربه میکنند:
– نژاد، سن، سکسوآلیته، طبقه، قدرت، بدن، قومیت، مذهب و امثال اینها. این عوامل اجتماعی بر سطح ستمی که افراد در جامعه با آن مواجه میشوند، تاثیر میگذارد. شما در اکثر موارد برای مرد بودن سرکوب نمیشوید. شما سرکوب میشوید چون یک مرد رنگینپوست، کارگر، معلول یا همجنسگرا هستید.
– شما انتظارات مردانگی که با دشواری به دست میآیند و طی زمان تغییر میکنند مانند هوشمندی زیاد یا اشتغال داشتن به یک حرفه علمی را برآورده نمیکنید. این تصویری است که با گذر زمان و نسبت به روایت سنتی از مردانگی که مردی کارگر با جثهای قوی بود، تغییر کرده است.
– بدن شما بهاندازه کافی مردانه نیست یعنی شما عضلانی و قوی نیستید یا به یک بیماری مزمن مبتلا هستید. زمانی که نمیتوانید به ایده آلهای غیرممکن مردانگی دست بیابید، طرد میشوید.
– شما شاید دگرجنس گرا باشید اما مایل نباشید نقش جنسی قوی و تهاجمی داشته باشید، روابط طولانیمدت را ترجیح دهید یا به زنان غیرکلیشهای توجه نشان بدهید. در تمام این موقعیتها شما یک مرد کامل تلقی نمیشوید.
در تمام این موقعیتها، عدم توانایی شما برای رسیدن به این اهداف به آن معناست که شما زنانه شدهاید و این فرآیند به مردانی که به آن اهداف دسترسی دارند فرصت میدهد تا امتیازات بیشتری از شما داشته باشند.
و زنان این استانداردها را مشخص نمیکنند. آنها نیستند که تعیین میکنند تمام مردان باید شکمهای شش تکه و بدنهای عضلانی داشته باشند تا جذاب به نظر بیایند. بدنهایی که نمیتوانید به آنها دست یابید، برآیند احساس بیثباتی در ماهیت در حال تغییر مردانگی و شمار رو به افزایش مردانی است که به حرفههای بهطور سنتی زنانه علاقهمند هستند. این بدنها یک پیام را منتقل میکنند: «شما یک مرد هستید»، «زنان میآموزند که این بدنها رو دوست بدارند»، «زنان باید دگرجنس گرا باشند» و «زنان باید به مردان برای برآورده کردن نیازهای خود متمایل باشند». همانطور که شما بهعنوان یک مرد آموختهاید که زنان تنها همان موجودات لاغر و با باسن و پستانهای برجسته روی جلد مجلات هستند.
مردانگی ایده آل مانند شخصی عمل میکند که ترجیح میدهد تمام اطرافیانش از او فرودستتر باشند تا احساس بهتری داشته باشد. درنهایت مردانگی ایده آل، ناامنترین، بیثباتترین و در حال تغییرترین مفهومی است که میتوان به آن اندیشید و این مفهوم نمیتواند حامل هیچ تغییر یا گشایشی باشد.
چرا منیسیسم یاریدهنده نیست؟
منیسیسم مانند جنبش سفیدپوستان عمل میکند. ما میدانیم که سفیدپوستی و دگرجنس گرایی دارای امتیاز است و منیسیسم که در مقابل فمینیسم تعریف میشود، استدلال میکند که مردانگی تحت ستم است. درحالیکه مردانگی ستم را شکل میدهد و خود تحت آن قرار نمیگیرد.
– مردانگی به امتیازات دسترسی دارد و در مقابل ستمی که افراد فارغ از هویت جنسیتی خود تجربه میکنند، مسئول است.
– مردانگی تصدیق نمیکند که ستم چگونه ساخته و تجربه میشود، بلکه (مانند جنبشهای حقوق مردان) تلاش میکند تا اشکال ستم را پنهان کند و تقصیر را متوجه جایی کند که ریشه اصلی نیست. مردانگی در طی این فرآیند، ستم را تقویت میکند و به افرادی که از این ساختار رنج نمیبرند امتیاز میدهد.
– مردانگی از یک چارچوب ذات گرایانه استفاده میکند که درک بسیار محدودی از فمینیسم دارد و روی یک تاکتیک مخالفتی استوار است که اعتباری ندارد زیرا نه زنان مخالف مردان هستند و نه فمینیسم به این شکل از مخالفت میپردازد.
خلاص شدن از دست فمینیسم یا تغییر نام آن مشکلی را حل نمیکند زیرا فمینیسم درباره زنان نیست، درباره زنانگی است و همانطور که پیشتر گفتم هرچیزی که غیرمردانه است، ذاتا بهصورت زنانه درک میشود. این رویکرد شامل تعداد بسیاری از مردان است.
اگر شما گونهای از ستم ناشی از عدم پایبندی به ایده آلهای خاصی از مردانگی را تجربه کردهاید، نیاز دارید تا بهصورت انتقادی به چندوچون شکلگیری و اعمال این ستم فکر کنید.
مردان از چه چیزی عصبانی هستند؟
میخواهم از مردان بپرسم از چه چیزی عصبانی هستید؟
– شما ناراحت هستید چون کارهایی مثل مزاحمت خیابانی را انجام میدهید که این روزها محکوم میشوند؟
– شما شاکی هستید که تغییرات اجتماعی بهگونهای رقم خورده است که دیگر نمیتوانید با زنان مثل انسانهای درجه دوم که منزلت و ارزشی کمتر از شما دارند، برخورد کنید؟
– شما عصبانی هستید که برخی حقوق خود را بهعنوان یک مرد از دست دادهاید؟ حقوقی که همواره درنهایت منجر به سرکوب و آسیب زدن به دیگران شده است.
– شما دوست دارید به جنبش فمینیسم بپیوندید اما از اسم آن بیزارید؟
به این احساسات غلبه کنید. فمینیست شدن، شما را بهصورت خودکار به یک زن تبدیل نمیکند. فمینیست شدن یعنی شما آگاه هستید که «زنانه» تحت ستم و سرکوب «مردانه» است. یا:
– شما عصبانی هستید زیرا برخی از انواع ستم را تجربه میکنید چون نمیتوانید به انتظارات غیرواقعی مردانگی از خودتان پاسخ دهید؟
– شما ناراحتید چون دریافتهاید که ستم شما تنها به دلیل مرد بودن نیست و برآیند مجموعهای از عوامل است؟
اگر لجاجت را پایان دهید و به خواندن نظریات، مقالهها و کتابهای تخصصی روی بیاورید، فمینیسم پاسخ شما را میدهد. شما درک خواهید کرد که فمینیسم در مورد بیزاری از مردان نیست. فمینیسم تنها به زنان نمیپردازد بلکه از زنان بهعنوان مثالهای قوی و واضحی برای تشریح و تحلیل مسئله استفاده میکند زیرا زنان بهروشنی با مفاهیم زنانه و زنانگی (که مختص به یک جنس یا جنسیت نیست) در رابطه هستند. فمینیسم زمینهای برای مردان و مطالعات مردانگی ایجاد میکند که در آن از روش پژوهش فمینیستی برای تشخیص مسائل مردان و ارائه راهحل برای آن استفاده شده است.
سخن آخر
یکی از دوستان من[۹] شاید بهترین نظر را ارائه کرده است:
هنوز هم به نظرم خندهدار است که بخش کوچکی از مردم (دگرجنس گرا محور[۱۰]) که تحت هیچ شرایطی ازنظر ساختاری یا فرهنگی از تعدادشان کاسته نمیشود، از اینکه گروههای فرودست و کوچک حرف خود را بزنند، عصبانی میشوند. این افراد هرگز به خود نمیگویند: «هی بچهها! شاید ما مردا باید به خودمون بیایم و نقشامون تو جامعه، خانواده و ساختارهای قدرت رو با استفاده از یک سری دیدگاههای کاملا متفاوت نقد کنیم». زنان این کار را انجام دادند و به فمینیسم رسیدند اما این روند به حقایق دشواری منجر شده است. همهچیز ازجمله حرف زدن، راه رفتن، کار کردن و زندگی کردن برای زنان تغییر کرده است. همین تغییرات نیز از تامل و مشارکت زنان آغاز شده است. بسیاری از مردانی که میشناسم توانایی آغاز چنین فرآیندی را ندارند. بخشی از این عدم آمادگی به این برمیگردد که ساختارزدایی از مذکر بودن[۱۱] مانند ساختارزدایی از مونث بودن[۱۲] مستلزم پذیرفتن برخی نتایج ناخوشایند خواهد بود. چرا هیچ جایی برای مردان در فمینیسم نیست؟ چون در سال ۲۰۱۴ دنیا همچنان فقط برای یک مرد دگرجنس گرا مکان امن و آسایش محسوب می شود. تلاش کردن آگاهانه برای ایجاد فضا برای زنان قدمی اساسی است در مسیر اینکه به دنیایی برسیم که در آن جنس و جنسیت معنایی نداشته باشد.
منبع:/RRC Understanding Feminism: Beyond the Man Vs Woman Debate
[۱] menisism
[۲] Masculinity
[۳] Femininity
[۴] Feminine
[۵] masculine
[۶] non-masculine
[۷] feminized
[۸] to be Othered
[۹] https://adietrich.wordpress.com/
[۱۰] heteronomartive
[۱۱] maleness
[۱۲] womenness