تا قانون خانواده برابر: پروین بختیارنژاد از روزنامهنگاران و محققینی است که پژوهشهایی در زمینه خشونت انجام داده و حاصل کار وی دو کتاب زنان خودسوخته و فاجعه خاموش است که کتاب اول در زمینه خودسوزی زنان در ایلام و شهرهای جنوبی است و کتاب دوم وی که بصورت اینترنتی منتشر شده راجع به قتلهای ناموسی است. در همین زمینه و در ارتباط با روز جهانی منع خشونت علیه زنان به گفتگویی با او پرداختهایم:
خانم بختیارنژاد شما کتابی را در سالهای گذشته به چاپ رساندهاید به نام «زنان خودسوخته» و در آن به خشونتهایی که باعث خودسوزی در زنان میشود، اشاره کردهاید. آیا این خشونتها در نقاط خاصی از ایران اعمال میشود یا در تمام آن؟ و چرا در این نقاط، خشونتها منجر به خودسوزی میشود؟
بختیارنژاد: در واقع به دلیل این که در این مناطق بافت جامعه بیشتر عشیرهای و طایفهای است، یک سری هنجارهای قطعی و ثابت شدهای وجود داشته که به دلیل بالا رفتن سطح آموزش و فراگیر شدن و گستردگی وسایل ارتباط جمعی امروز در باور بسیاری از مردم بخصوص زنان و جوانان شکسته شده است؛ مثلاً من طی مشاهداتم خانوادهای را دیدم که در چادر زندگی میکردند ولی، به رادیو و تلویزیون دسترسی داشتند و حتی در خانههای روستایی دسترسی به ماهواره هم دارند؛ یعنی بافت فرهنگی به شدت سنتی است ولی، وارد حیاط خانه که میشوی به جای یک دیش دوتا دیش ماهواره میبینی.
امروزه همۀ این تبلیغات به نوعی از طریق زنان و جوانان مورد توجه واقع میشود و در سریالهای صداوسیما هم آنچه به نمایش گذاشته میشود باعث مقایسه زندگیها با هم میشود. این که چه موضوعاتی بین زن و شوهر، مادر و دختر و یا دوتا همسایه مورد بحث قرار میگیرد. در نتیجه همۀ اینها باعث میشود که در مورد شرایط اجتماعی سوال ایجاد بشود.
پرسش از چرایی قضیه که من کجای این قضیه هستم و از چه حق و حقوقی برخوردار هستم، باعث میشود که آرام آرام و نسل به نسل هنجارهایی که در جامعه قواعد رفتار هستند رنگ خود را از دست بدهد؛ بدین ترتیب جامعه طالب این است که هنجارهای جدیدی برای خود بسازد؛ هرچند که شرایط به نوعی آمادگی نداشته باشد.
همانطور که در بحث آنومی دورکیم میشود، یک جامعه هنجارهای سنتی و کهن خود را مورد پرسش قرار بدهد؛ ولی شرایط بهگونهای نباشد که اجازه دهد هنجارهای جدیدی شکل بگیرد؛ اعم از شرایط فرهنگی، قانونی و حقوقی، اجتماعی و شرایط اقتصادی؛ مثلاً من همان سالهای ۸۰_۷۸ که به شهرهای مختلف میرفتم، میدیدم که زنان مدتی است نسبت به تعدد زوجات مسئلهدار شدهاند؛ درحالیکه شاید قبلاً برایشان امری عادی بود و اگر هم دردناک بوده آنقدر تکرار میشد که بهنوعی عادی تلقی شود. درصورتیکه الان تکرار این مسئله برای زنان با رنج و درد همراه است و زنان با خودسوزی یا انواع دیگر خودآزاری اعتراض خود را نشان میدهند؛ چون نمیتوانند شرایط را تغییر دهند.
امروزه دیگر خشونت که زمانی تحمل میشد (مثلاً در ازدواجهای اجباری)، غیرقابلتحمل شده است. بسیاری از قتلهای ناموسی در کردستان یا سایر استانها به دلیل فشار ناشی از ازدواجهای اجباری، چه با فردی مسنتر و چه با شخص همسال، رخ میدهند. هر چند امروز آگاهی جمعی منتقل شده و فرد به حقوق فردی خودش واقف شده است.
در کشور ما، عوامل بیرونی (چون فشار قوم و هنجارهای قومیتی) بیشتر در وقوع قتلهای ناموسی نقش دارند یا عوامل درونی (آنچه از آن تعبیر به غیرت و تعصب میشود)؟
بختیارنژاد: غیرت و دفاع از ناموس در همۀ جوامع ارزش است. مهمترین علت قتلهای ناموسی ازدواجهای اجباری است؛ درحالیکه با مقاومت زنان مواجه میشود و آنها نمیخواهند به آن تن بدهند. آقایی در خوزستان تعریف میکرد که از یک شخصی که خواهرش را برای این مسئله کشته بود و بعد دو سال از زندان درآمده بود، پرسیده بود که شما خودت حاضری با یک خانم مسن زندگی بکنی؟ و او جواب داده بود: مگه من دیوانهام؟ پرسیده بود: پس چگونه خواهرت رو مجبور میکردی با یک فرد مسن زندگی کند؟ پاسخش این بود که: آخه این مسئلهای نیست؛ قبلاً هم دخترعمو و خیلی از اقوام من به این شکل ازدواج کرده بودند و هیچ مشکلی هم نداشتند. دوباره پرسیده بود: خب شاید خواهرت نمیتونه چنین چیزی را قبول کند. پاسخی که شنیده بود این بود که: ما هم نمیتونیم بپذیریم او از امر ما سرپیچی کند. دقیقاً لفظ امر را بکار برده بود.
از سوی دیگر عقدی که در آسمانها بسته میشود به این صورت است که حتماً ازدواج بین دو نفر در فامیل شکل بگیرد؛ پسرعمو دختر را مایملک خود میداند و اگر به ازدواج با او تن ندهد، تا آخر عمر نمیتواند ازدواج کند مگر آن که پسرعمو اجازه بدهد و حتی از خانوادۀ مادر هم هیچکس حق خواستگاری ندارد. این مسئله خود زمینه را برای قتلهای ناموسی فراهم میکند. چیزی تحت عنوان نظارت اجتماعی در این مناطق وجود دارد که شاید بهخاطر همان هم طایفه بودن باشد. در این حالت ما این حق را داریم که در ریزودرشت کارهای هم دخالت کنیم؛ چرا که مثلاً اگر من دخالت نکنم و شما کاری انجام بدهی، آبروی من هم ریخته میشود و اگر هم من کار خطایی کنم آبروی شما میریزد.
در نتیجه نظارت اجتماعی به حداکثریترین شکلش وجود دارد. بهعنوان نمونه مردی در خیابان ایستاده و خانمی که هیچ نسبتی با او ندارد و تنها هم طایفه هستند با مرد غریبهای حرف میزند. در این شرایط آقا خود را مجاز میداند که بلافاصله به خانواده زن اطلاع بدهد. نظارت اجتماعی در کلانشهری مثل تهران به حد صفر میرسد و در یک نظام قومی به صد نزدیک میشود. انگار همۀ مردم در آکواریومی زندگی میکنند که همدیگر را میبینند و خصوصیترین مسائل هم از نظر هیچکس دور نمیماند.
یعنی یک فشاری هم از طرف قوم وارد میشود که فرد فکر میکند باید این کار را انجام بدهد
بختیارنژاد: دقیقـاً؛ نظارت اجتماعی امر مثبتی محسوب میشود و به معنی دفاع از ناموس و غیرت است. با عمدهترین مسئلهای که برخورد شده و حتی مقامات قضایی هم به آن واقفاند، یک نوع سوءظن خیلی شدید نسبت به زنان است؛ مثلاً میبینیم یک کودک هفتساله تا یک زن شصتساله مورد سوءظن قرار میگیرد. من خودم زمانی که به گچساران از استان کهگیلویه و بویراحمد سفر کرده بودم، اهالی میگفتند واقعاً مادری نیست در این شهر که از دست پسربچۀ نوجوانش دندانهایش تو دهانش نریخته باشد و دندههایش نشکسته باشد که چرا؟ چون مادر با مرد همسایه سلامعلیک کرده یا با بقال محل حرف زده و ازاینقبیل دلایل. مردم برای این که به دیگری ضربه بزنند از این نوع بهتانها به ناموس او میزنند و حتی مادرها هم از خطر خشونت در امان نیستند.
روانشناسان معتقدند سوءظن حاصل یک اضطراب شدید و یک اعتمادبهنفس پایین است. اگر مردی مورد بازخواست قرار بگیرد که تو معتادی یا دزدی، میگوید اگر معتادم پول دارم میکشم و اگر دزدم هم زندان مال مرد است؛ چون فضای فرهنگی ایجاب میکند. ولی مؤثرترین راه برای ضربهزدن، اتهامات ناموسی است. در نتیجه مرد همیشه در حال خوف و نگرانی است که نکند برایش چنین اتفاقاتی بیفتد یا شایعهای درست بشود و این شایعه منجر به شکستهشدن غرور و شخصیت اجتماعیاش بشود.
آیا تاکنون نهادی برای اصلاح این سنتها که باعث خشونت، و مرگ کودکان و زنان میشود، اقدامی کرده است؟ از طرف دولت چطور؟
بختیارنژاد: با این فضای فرهنگی کار خاصی صورت نگرفته و حتی سریالهای صداوسیما هم بهنوبهٔ خود به این سوءظنها دامن میزنند. مثلاً در فیلم “فاصلهها” دیدیم علیرغم این که پسر انواع آزادیها را داراست، باز دختر است که شیطان نهایی است و پسر را گول میزند. فیلمها عموماً زنان و دختران را وسوسهگر نشان میدهند. چند وقت پیش دوتا دختر نوجوان دانشآموز پیش من آمده بودند و من از ایشان این سؤال را پرسیدم: به نظر شما مهمترین مشکل همسن و سالهای شما چیست؟ یکی از آنها جواب خیلی قشنگی داد؛ گفت: مهمترین مسئله این است که همه فکر میکنند ما آدمهای فاسدی هستیم. شنیدن این حرف خیلی دردناک بود. این بدین معنا است که فضای فرهنگی آنقدر مخدوش شده است که همه را فاسد و گمراه بدانیم و هیچ تفاوتی میان زنان قایل نباشیم.
پژوهش شما دربارۀ قتلهای ناموسی در سال 86 صورت گرفته. آیا در سال 86 که فعالیت انجیاوها ممنوع شده بود، مشکلات در مناطق مرزی محسوس تر بود و یا حتی تحقیق در این مورد؟ خواستم بدانم در دورهای که انجیاوها فعال بودند تغییری در وضعیت به وجود آمده بود؟
بختیارنژاد: تشکیل و گسترش انجیاوها در زمان خاتمی بود. در آن دوره به گروههای مردمنهاد به چشم جاسوس و تشکلهای مسئلهدار نگاه نمیشد. در واقع بهعنوان بازوهایی بودند که میتوانند به جاهایی رسوخ کنند که نهاد دولت به دلیل دولت بودنش امکان نفوذ در آن مکانها را ندارد. امروز میبینیم که بسیاری از انجیاو ها خصوصاً در شهرستانها، علیرغم این که مجوز هم دارند، از آنها خواسته میشود هیچ فعالیتی نکنند (مخصوصاً انجیاو های زنان). بهعنوانمثال، من در کرمانشاه با خیلیها در این مورد صحبت کردم. آنها میگفتند که به ما صریحاً اعلام شده که حق فعالیت نداریم. همانطور که گفتم بین سالهای 80_78 مطبوعات آزاد بود و امکان صحبت با مردم و حتی اساتید فراهم بود. در آن زمان من توانسته بودم از بیمارستانهای سوانح و سوختگی اهواز که خیلی از مریضها به دلیل خودسوزی در آن بستری بودند، گزارش تهیه کنم و حتی عکس بگیرم.
این بار (برای کتاب فاجعه خاموش) تلاش کردم با مردانی که اقدام به قتل ناموس خود کرده بودند، صحبت کنم ولی نشد. بسیاری از خانمها وقتی متوجه شده بودند که قرار است کشته شوند به نیروی انتظامی پناه برده بودند و به دلیل این که متأسفانه ما در جامعهمان خانۀ امن نداریم، آنها را در زندان نگهداری میکردند و بهمحض خارج شدنشان از زندان کشته میشدند.
پس شرایط موجود، شرایط مناسبی برای تحقیق نیست. اگر کسی بخواهد تحقیق جامعی داشته باشد باید به آمار و ارقام دقیقی دسترسی داشته باشد و بتواند آنها را تجزیهوتحلیل کند تا به راهکار برسد. گاه قتلها ثبت نمیشوند و بهجای قتل از واژۀ حادثه استفاده میکنند که آمار قتل در فلان شهر بالا نرود.
از دلایل متعدد ارتکاب قتل به این برخوردم که در شب اول ازدواج، از طرف داماد اعلام میشود که همسرش باکره نیست و بلافاصله عروس کشته میشود. از طرفی با انتقال دختر به پزشک قانونی، دکتر تشخیص میدهد که عروس باکره بوده و احتمالاً داماد ناتوانی جنسی داشته و نتوانسته رابطۀ جنسی را کامل انجام بدهد. در همین مورد، داماد زن دومی اختیار کرده و همین اتهام را به همسر دومش میزند. دختر همان شب با والدینش خانه را ترک میکند و از یک مامای محلی درخواست میشود که او را معاینه کند و ماما هم تشخیص میدهد که عمل جنسی کامل انجام نشده است.
پیشگیری از درمان بهتر است. در یک خانه، خانۀ بهداشت، مسجد و هرجای دیگر میشود به مردم آگاهی داد که چهبسا دچار اشتباه شده باشند و نباید باعجله دخترشان را بکشند. حالا این که اگر هم رابطهای بوده باشد، نباید کشته بشود مسئلۀ دیگری است. حتی کارهای اولیه هم برای حل این مشکلات صورت نگرفته؛ مگر این که در آن طایفه چند تا آدم تحصیلکرده وجود داشته باشد که جلوی این قبیل حوادث را بگیرند.
در جامعهای که مردم در آن سکسیترین فیلمها را تماشا میکنند، چنین حساسیتهایی وجود دارد و در همین جامعه حتی یک ستاد بحران هم تشکیل نمیشود که خانههای امنی را تعبیه کند که مردم وقتی احساس خطر میکنند، به آنها پناه ببرند. توجیهشان از این قرار است: ما قانون خانۀ امن نداریم. خود آقای دولتآبادی بارها اعلام کردند که بیش از پنجاه درصد این قتلها بر اساس سوءظنهای بیمورد بوده است. باید به دنبال این باشیم که چه تمهیدات و اقداماتی انجام بدهیم و چه نهادهایی را شکل بدهیم که نقش حمایت از زنان را به عهده داشته باشد.
اگر هیچ برنامهای در دست اقدام نداشته باشیم، باید شاهد فرار تعداد زیادی از دختران باشیم که چون پس از فرار از خانه جایی برای رفتن ندارند، جذب باندهای فساد میشوند. یکبار رئیس پلیس گفته بود که ما میتوانیم همۀ زنان را از خیابان جمع کنیم؛ ولی بعدش چه؟ و میبینیم که مسئلۀ اصلی هم همین است.
شما در کتابتان از آقای دولتآبادی صحبتهای زیادی برای وضع قوانینی در تقابل با قتلهای ناموسی آوردهاید. آیا تاکنون اقدامی از طرف ایشان در پست جدیدشان در تحقق اظهاراتشان انجام گرفته؟ و آیا تحقیقات شما از طرف نهادهای قضایی موردتوجه واقع شده است؟
بختیارنژاد: ایشان در حال حاضر دادستان تهران هستند و حوزۀ کار و فعالیتشان تغییر کرده؛ دیگر مسئلهشان اینها نیست و متأسفانه خیر.
آیا این خشونتها مختص ایران است و اگر در کشورهای دیگر نیز وجود دارد، دولت در این کشورها چه تمهیداتی اندیشیده؟ شما به قتلهای ناموسی در کشورهای دیگر اشاره کردهاید؛ مانند بنگلادش و مصر و… که قوانین حمایتی هم در برابر خشونت برای زنان وجود دارد. آیا این قوانین نتوانسته قتلهای ناموسی و خشونتهای اینچنینی را متوقف کند؟
بختیارنژاد: البته این قوانین در کشور ترکیه تصویب شده و ترکیه همچون میخواهد به اتحادیۀ اروپا بپیوندد، سعی میکند نظر مساعد آنها را جذب کند. یکی از فاکتورها برای جلب نظر آنها مسائل حقوقی زنان و تغییر شرایط آنهاست؛ و اما درمورد کشورهای دیگر، مطالعاتم در سطح مقالات بوده و آن چیزی که شما میخواهید به هش برسید نیازمند کار میدانی در آن کشورهاست. ولی قطعاً قوانین پیشرو میتواند شرایط فرهنگی را برای تغییر ایجاد بکند و فرهنگسازی کند. قانون میتواند زمینههایی را ایجاد کند که ابزارهای فرهنگی مفید واقع شوند. مثلاً اگر در قانون، تعدد زوجات به رسمیت شناخته نشود، صداوسیما نمیتواند به خودش این اجازه را بدهد که سریالهای متعددی بسازد در وصف زنی که خودش برای شوهرش زن جدیدی را خواستگاری میکند. چون ازدواج مجدد جرم شناخته میشود. همچنین دولت به مطبوعات این اجازه را میدهد که به اشکال مختلف دستبهنقد و بررسی شرایط فرهنگی بزند که به تغییرات فرهنگی منجر شود.
شما برای توقف این خشونتها در ایران با فضای خاص چند قومیتی متفاوت آن چه پیشنهادی دارید؟ و آیا پیشنهادهایتان را تاکنون به نهادی ارائه کردهاید؟
بختیارنژاد: مجلس قوانین را تصویب میکند. در مجلس ششم دراینرابطه بحثهایی مطرح بوده که در کنار فعالیت فعالان از جمله روزنامهنگاران، باعث شد قوانین حمایتکنندهای به نفع زنان تصویب بشود. ولی امروز وقتی نمایندۀ مجلس (خانم فاطمه علیا) پیشنهاد میکند ما که این تعداد دختر ازدواجنکرده داریم؛ خودمان پیشقدم بشویم و برای شوهرانمان همسر دوم اختیار کنیم، کاری نمیشود کرد. آن زمان میشد با دفتر مشارکت امور زنان که آن خانم شجاعی رئیسش بود، گفتوگوهایی داشت؛ ولی الان راه هرگونه گفتوگو بسته شده. در همین لایحۀ خانواده چند نماینده پیشقدم شدند که حرفهای فعالین جنبش زنان را بشنوند؟
اگر از گروههای متخصص روانشناس، جامعهشناس، مددکار اجتماعی و مردمشناس استفاده میکردیم و به راه کارهایشان تن میدادیم، امروزه بار این معضلات اینقدر سنگین نبود. منتها بستهبودن فضا به این معنا نیست که ما مردم خودمان با خودمان حرف نزنیم و از اتفاقات وحشتناکی که خانوادهها را به هم میزنند و معضلات متعددی ایجاد میکنند، آگاهیرسانی نکنیم.
دررابطهبا ازدواج مجدد میبینیم که بیشتر علنی نیستند و مخصوصاً اگر دائم نباشد، چنانچه زن دارای فرزند بشود، دچار مشکلات حقوقی میشود. این مسائل آسایش مردان را هم به هم میزند؛ زیرا فرهنگ جامعه ایران همیشه بر مبنای تکهمسری بوده است. یعنی تکهمسری ارزش است و دلیل پنهانکاریهای پس از ازدواج مجدد هم همین است.
پروین بختیارنژاد در سال ۱۳۴۱ متولد شد. وی در سال ۱۳۶۵، به همراه فرزند یک ساله خود مدتی به خاطر عضویت در «گروه موحدین»، از تشکیلات منتقد حکومت، زندانی شد. بختیارنژاد فعالیت مطبوعاتی را از سال ۱۳۷۴ در ماهنامه ایران فردا آغاز کرد. یک سال بعد از انتخابات ۱۳۸۸ و برخوردهای امنیتی به همراه خانواده خود به فرانسه مهاجرت کرد.«فاجعه خاموش، قتلهای ناموسی» حاصل یک سال تحقیق و سیر و سفر مؤلف در شهرهای ایران و گفتوگوهای او با متخصصان جامعهشناسی، روانشناسی، اسلامشناسی، روزنامهنگاران، مقامهای محلی و خانوادهٔ برخی از قربانیان قتلهای ناموسی است. این کتاب در سال ۱۳۸۹ و پس از آنکه ۹ ماه در وزارت ارشاد برای سانسور منتظر ماند، مجوز انتشار نگرفت. بختیارنژاد در همان سال این کتاب را در سایت مدرسهٔ فمینیستی منتشر کرد. «فاجعه خاموش، قتلهای ناموسی» سرانجام در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات «آرش» در استکهلم به چاپ رسید.