تا قانون خانواده برابر:در پی تصویب «طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده» در کمیسیون فرهنگی مجلس نهم، تعداد زیادی از نخبگان جامعه از جمله جامعه شناسان، اقتصادانان و فعالان حقوق زنان نسبت به اثرات منفی این طرح که به نظر میرسد صرفا براساس دیدگاه قدرت محور و با انگیزه فرودست کردن زنان تنظیم شده، هشدار دادند و آن را مغایر با عدالت اجتماعی به ویژه عدالت جنسیتی عنوان کردند.
دکتر عالیه شکر بیگی عضو انجمن جامعه شناسی ایران معتقد است هدف اصلی ساختار در چنین طرح هایی خانهنشین کردن زنان و باز تولید قدرت و اقتداری است که مرد ایرانی همیشه در خانواده و جامعه ایرانی داشته است. گرچه هنوز متاسفانه در بخشهای عظیمی از بنیاد های جامعه، قدرت محوری حاکم و انسان ها تحت استیلای قدرت هستند.
سایت تا «قانون خانواده برابر» در گفت وگویی با این استاد دانشگاه به بررسی برخی از ماده های این طرح که پش بینی می شود در آینده نزدیک در دستور کار نمایندگان در صحن علنی مجلس قرار بگیرد پرداخته است.
احقاقی: در ماده ی 9 طرح تعالی خانواده که در ارتباط با اشتغال است طراحان این طرح در راستای افزایش آمار ازدواج و فرزند آوری قید کردهاند در کلیه بخشهای دولتی و غیر دولتی الویت استخدام به ترتیب با مردان دارای فرزند و سپس مردان متاهل بدون فرزند و بعد از آن زنان دارای فرزند است و به کارگیری افراد مجرد واجد شرایط در صورت عدم وجود متقاضیان متاهل واجد شرایط بلامانع است ،به نظر جناب عالی هدف ساختار از تدوین چنین طرح هایی چیست با توجه به اینکه که بیشترین محدویت برای اشتغال زنان در آن در نظر گرفته شده است ؟
شکربیگی: در حال حاضر مسئولان مدعی هستند که کشور با بحران جمعیت و کاهش باروری روبرو است و در این ارتباط تیغ تیز اتهام را به سمت زنان نشانه گرفتهاند. چراکه آنها مدعی هستند زنها با حضور در عرصه عمومی و صرف وقت در این عرصه دیگر فرصتی ندارند که در خانواده به پرورش فرزندان بپردازند ودر این راستا ساختار تلاش میکند که در قالب سند و طرحهای مختلف به نوعی زنان را خانهنشین کنند.
به نظر می رسد ساختار برداشت غلطی از شرایط جامعه دارد چرا که علت کاهش باروری در جامعه، اشتغال زنان و حضور آنها در جامعه نیست؛ بلکه در اذهان دختران، زنان و خانوادهها تغییرات نگرشی صورت گرفته و این خود باعث کاهش باروری شده است. زنان ما به خاطر جبر ساختار سالیان دراز مجبور شدند که در خانه بمانند و به وظیفه فرزندآوری، همسرداری و پخت و پز بپردازند ولی اکنون در عرصه اجتماع حضور پیدا کرده و با تفکر، اندیشه و عقلانیت به این نتیجه رسیده اند که حضورشان در جامعه از طریق آموزش است و در همین راستا در دانشگاهها و آموزش عالی شاهد حضور پررنگتر و پربارتر زنان نسبت به مردان هستیم.
زنان ما که در حال حاضر به آگاهی دست پیدا کردهاند میخواهند به نوعی اظهار هویت کنند و این اظهار هویت را علاوه بر آموزش در قالب اشتغال تعریف کردهاند. البته این تغییر نگرش از دیدگاه ساختار مخفی نمانده و متاسفانه ساختار به جای افزایش سرمایه اجتماعی (اعتمادسازی، مشارکت و همدلی در حل مسائل) درمیان زنان با ارائه طرحهایی مانند طرح تعالی خانواده که عنوان طرح با محتوای طرح در تضاد است درصدد خانه نشین کردن زنان است.
زبانی که در طرح تعالی خانواده به کار گرفته شده ، زبان زور و اجبار است در حالی که وقتی میخواهیم در راستای اعتلای خانواده و مفهوم سازی در این ارتباط حرکت کنیم باید بحث حقوق برابر زن و مرد در خانواده را به رسمیت بشناسیم ولی متاسفانه در این طرح به این موضوع توجه نشده است. امر مهمی که بایستی به آن توجه کرد، ایناست که در سنت و فقه که مدرنیته به معنای تقلید از غرب در آن تغییری نداده و نمیتوانسته است که تغییر بدهد، رابطه دو زوج، بر محور قدرت، یعنی ولایت مطلقه شوهر، تنظیم شدهاست. در نتیجه، دو طرف نسبت به هم تکلیف دارند. این تکالیف هستند که رابطه را تنظیم میکنند و نه حقوق. بدینخاطر است که عمل به حق و رعایت حق یکدیگر، جز دلایل طلاق نیست. در حالی که تکالیف هستند. پس نیاز به یک تغییر اساسی در طرز فکر و بناگذاشتن در ازدواج بر رابطه حق با حق است.
در این طرح و طرحهای این چنینی تلاش بر این است که فرصتی که زنان ایرانی با شایستگی، تلاش و پشتکار خود به دست آوردهاند را از آنها بگیرند و سرکوب روحی و روانی زنان صورت گیرد.
تبعات اجتماعی اینگونه طرح ها در آینده چیست؟
به نظر میرسد پشت این طرح و اینگونه طرح ها که به مجلس برده میشود اندیشهای است که شناخت درستی از خانواده ، زنان ایرانی و جامعه و تحولات نگرشی آنان ندارد و اگر این شناخت درست وجود داشت، هرگز اینگونه مادهها در این طرح گنجانده نمیشد.در حال حاضر شاهد تغییر نگرشی در نسلها هستیم . نگرش فرزند من نسبت به من در ارتباط با فرزندآوری و مادر شدن متفاوت است و ممکن است اصلا نگرش من را قبول نداشته باشد. فرزندان ما در حال حاضر در یک جامعه رسانهای و ارتباطی زندگی میکنند وعوامل جامعه پذیری و معرفتی آنان تغییرکرده است و در برابر انبوه پیامهای رسانهای قرار گرفتهاند که ضریب نفوذ آنها در فرزندان ما بسیار بالاتر از تعالیم سنتی است که نظام خانواده به فرزندان میدهد. من باز هم تاکید میکنم که به نظر میرسد تهیه کنندگان چنین طرحهایی شناخت درستی از جامعه ندارند و به نوعی در تقابل با تحولات جامعه عمل کردند چون خانواده و جامعه دارای تحولات هنجاری و ارزشی به شدت بالایی است و ضرب آهنگ این تحولات بسیار بالا است،به نوعی که خانواده جلوتر از ساختارعمل می کند واین به دلیل قرارگرفتن در جهان اطلاعاتی و ارتباطی امروز است.
اگر در جامعه میبینیم که کاهش باروری رخ داده باید دید که در نگرش خانواده و زنان ایرانی چه تغییراتی حاصل شده است که رضایت به فرزندآوری ندارند. در نسل سوم و چهارم انقلاب حتی مفهوم مادری کمرنگ شده و وقتی به دختران امروز میگوییم که «ازدواج کن و بچه بیاور» خیلی از آنها نسبت به این موضوع واکنش نشان می دهند در پاسخ میگویند «اگر ما ازدواج هم بکنیم لازم نمیبینیم که بچه بیاوریم.» حال تهیه کنندگان چنین طرحهایی چگونه میخواهند چنین اندیشههایی را که در تقابل با ساختار است به تسلیم بکشانند و بر آن تاثیر بگذارند. نکته ای که در اینجا قابل ذکر است، تصویب چنین لوایحی برای درصد انگشت شماری درجامعه که دارای تثبیت وضعیت اجتماعی هستند می تواند قابل توجه باشد، و درنتیجه، هرگاه محقق مرز دقت خویش را بیشتر کند، در مییابد درآن بخش از جامعه ،که در سلسله مراتب اجتماعی قدرت، وضعیت و موقعیت تثبیت شدهای دارد، ازدواج بیشتر و طلاق کمتر است. در عوض، در بخش بسیار بزرگ تر جامعه، ازدواج کمتر و طلاق بیشتر است و میزان فرزندآوری به شدت کاهش پیدا کرده است به نحوی که به نظر می رسد میزان زاد و ولد سربه سر شود.
چقدر این طرح و طرح های این چنینی قابلیت اجرایی شدن را دارند با توجه به اینکه ضرباهنگ تحولات هنجاری و ارزشی در جامعه بالا است؟
به نظرم این طرح ها قابلیت اجرایی شدن در جامعه ی امروز ما را ندارند چرا که دیگر نمی توان زن ایرانی را محصور و خانه نشین کرد، به عبارت دیگر چنین طرحهایی حتی اگر در مجلس هم تصویب شود جنبه اجرایی نخواهند داشت چرا که سبک نگرش و زندگی زنان و دختران ما به دلیل کسب سواد ، دانایی و حضور در جامعه ی مدرن تغییر کرده و فرزندآوری برای آنها دیگر ارزش نیست.
در حال حاضر سئوال این است که چگونه طراحان این طرحها میخواهند زنانی که آگاهی و دانایی کسب کرده اند و در برابر اجتماع ، خانواده احساس تعهد و مسئولیت دارند و براساس آن نقشآفرینی می کنند، خانه نشین کنند؟ آیا در جامعه کنونی میتوان توانمندی زنان را نادیده گرفت و او را به خانه منتقل کرد و به او گفت که تو فقط فرزند و بچه بیار و نقش مصرفگرایانه داشته باش و در واقع او را به تفکر 50 سال پیش که در خانوادههای ایرانی در ارتباط با زنان حاکم بود برگرداند؟ نه . این موضوع هرگز امکانپذیر و عملی نیست. ضمن اینکه توجه طراحان چنین طرح هایی را به این مسئله جلب می کنم که مسیر تحول زندگی زن ایرانی به دلیل مقابله قدرت هم در خانواده و هم در ساختار به سختی سپری شده است و زن ایرانی علیرغم همه ی مرارت های اشتغال و حضوردر عرصه ی عمومی دنبال افزایش مهارت های خود در عرصه های خصوصی و عمومی است و چه بسا دراین گذر دچار پیامدهای رنج افزا گردد. زنان شاغل با حضور خود درجامعه، به واقع نادیده گرفتن خود را با نشان دادن توانمندیهایشان کمرنگ کردند و این همه صحبت وتصویب لایحه پیرامون زن ایرانی نشان از لیاقت بالای اوست که خواب تن آسایان و اقتدارگرایان را به لرزه درآورده است و این حضور ارزشمند همچنان علیرغم همه ی سیاستگذاری های غلط در ساختار افزایش خواهد یافت.
در ماده 24 این طرح مرخصی زایمان به مدت 9 ماه برای زنان در نظر گرفته شده و از سویی دیگر تنها 10 روز مرخصی برای مردان آن هم تحت عنوان حمایت از مادران پیشنهاد شده است با توجه به این موضوع این سوال مطرح است که آیا مسئولیت فرزندآوری و مراقبت از فرزندان صرفا بر عهده مادر است؟
در این طرح در تحلیل مفهوم و انگاره خانواده شاهد یک نوع نگاه فرادستی و فرودستی هستیم که مرد در ثقل قدرت قرار دارد و نگاه برابرگرایانه درخانواده حاکم نیست. زن 9 ماه جنین را در شکم خود نگه میدارد، سختیهای زیادی را تحمل میکند و از سوی دیگر وقتی که نوزاد را به دنیا میآورد 9 ماه به او مرخصی داده میشود تا با در خانه ماندن به تربیت فرزند بپردازد.
طراحان این طرح درصدد هستند با افزایش مرخصی زایمان، زنان را خانهنشین کنند و نگاه زنان را به این سمت سوق دهند که وظیفه اصلی اش مادری و شوهرداری است و اینکه باید در عرصه ی خصوصی به ایفای نقش بپردازد . و اینها همه ناشی از نگاه ابزاری به زن است. نگاهی است که تاریخ دیرینه ای نسبت به زن ایرانی در خانوادهها حاکم است و معتقد بودند که وظیفه ی اصلی زن ایرانی داشتن روابط زناشویی و فرزندآوری است.
با نگاه عدم برابری جنسیتی در خانواده مشکلاتی که طراحان این طرح به دنبال حل آن هستند حل نمیشود ؛چرا که آنها باید در تهیه این طرحها و تصمیمگیریهای خود همان قدر که برای مرد ایرانی احترام قائلند به زن ایرانی هم احترام بگذارند. خانواده برابر، خانوادهای است که در آن به عدالت جنسیتی توجه شود و ساختار حقوق برابر زن و مرد را مورد توجه قرار دهد. در این طرح 10 روز مرخصی برای مردان جهت کمک به زنان درنظر گرفته شده است ، آیا این 10 روز دردی را دوا میکند؟ آیا از مشکلات و رنجهای زن چیزی را کم میکند؟ این نگاه به دنبال این است که زن ایرانی را به عقب براند و دچار یک نوع نگاه واپسگرایانه بکند و او را به عقب برگرداند. در حالی که این راهی که زنان ایرانی تا الان آمدهاند با کوشش، توانمندی، آگاهی، پشتکار و تحمل همه نابرابریهای فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی همراه بوده و قطعا زنان به راحتی مسیری که رفتهاند باز نخواهند گشت. در حالی که ساختار رسمی بنا را بر اطاعت از قدرت درخانواده میگذارد و در هر چهار بعد واقعیت اجتماعی(فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی) مشکل بر مشکل و ویرانی بر ویرانی افزوده است، در حالی که نسل جوان این شیوه و روش را کارآمد نمییابد. در عوض، نئولیبرالیسم بدون مانع، در دسترس نسل جوان قرار میگیرد، که حاصل آن، بی قدر شدن ارزشهائی چون وطن دوستی و وفای به عهد، دوستی و… و ارزش شدن «مخ زنی» است. بحران اندیشه راهنما در جهان امروز همه مکانی است. اما در ایران این بحران بس شدید است. ایران برای آنکه بتواند رشد کند، نیازمند اندیشه راهنمائی است که عقل جوان را مستقل ،آزاد و او را به انسانی خودانگیخته بدل کند. برای اینکه اندیشه راهنما بیشترین نقش را دارد، حل مشکل ها، از جمله مشکل فرزندآوری، ازدواج و طلاق، بستگی مستقیم به خروج از بحران فکری بس ویرانگری دارد که نسل امروز بدان گرفتار است ، نه تصویب چنین طرح هایی.
از سویی دیگر متاسفانه افرادی که به عنوان نمایندگان زنان در ساختار قدرت حضور دارند و به نوعی وکالت و نمایندگی زنان ایران را بر عهده دارند، از کارکرد درست خانواده ایرانی و زن ایرانی حمایت به عمل نمی آورند و در سایه سار قدرت مردان حرکت می کنند . اکنون به اندازه انگشتان دو دست نماینده زن در مجلس نداریم در حالی که نیمی از جامعه ما زنان هستند. زنان حاضر در مجلس باید در راستای حقوق مداری زنان در خانواده و جامعه حرکت کنند و از قوانینی حمایت کنند که نگاه پدرسالارانه در آن ها موج نزند، و زنان را به عقب نراند. آنها نباید از این نکته غفلت کنند که زنان و دختران ایرانی داوران خاموشی هستند که اعمال و رفتار آنها را نظارت میکنند و آنها باید تا زمانی که فرصت دارند قوانینی را به نفع زنان و خانواده تهیه و تصویب کنند و تمام تلاش خود را در این زمینه به کار بگیرند چرا که زمان در حال از دست رفتن است.
بیشتر امضاکنندگان طرح تعالی خانواده مردانی هستند که به دنبال تداوم نگاه قدرتگرایانه در خانواده هستند و زن را در چارچوب قدرت تحلیل و به آن ارزش میدهند. در حالیکه باید طرحهایی در مجلس تصویب شود که در آن نگاه انسانی باشد و حقوق زن و مردم به یک نسبت حمایت و مورد توجه قرار بگیرد.
در یکی از ماده های این طرح، نمایندگان اقدام به تعریف سن مناسب ازدواج کرده اند، سن ازدواج برای آقایان را 20 -25 و برای خانم ها را 18-22 سال عنوان کرده اند و در ادامه این ماده بر اجرای برنامه های آموزشی و فرهنگی در راستای کاهش سن ازدواج تاکید کردهاند با توجه به تحولات جامعه تعیین این محدوده سنی چه تناسبی با مبانی حقوقی و شرایط اجتماعی و فرهنگی حال حاضر کشور دارد؟
برای پاسخ به این سوال مناسب است از دوگانه های ساختار -عاملیت کمک بگیریم. جامعه شناسان این نظریه را مطرح میکنند که در مسائل اجتماع و مباحث مرتبط با آن تقابل ساختار و عاملیت شکل میگیرد یعنی در ساختار، یکسری قوانین و مقرراتی تصویب میشود که این قوانین آنچنان مورد پذیرش عاملیت که همان جامعه باشد نیست و جامعه راه خود را پیش میرود.
در این قضیه نیز ساختار برای سن ازدواج یک میانگینی را مشخص میکند در حالیکه در جامعه این موضوع رعایت نمیشود چراکه در کشور از سویی شاهد ازدواج زودرس و از سوی دیگر شاهد تاخیر در ازدواج هستیم یعنی دخترانی داریم که در سن 13، 14 سالگی ازدواج میکنند و از سوی دیگر دخترانی داریم که درسنین 35 الی 40 سالگی ازدواج می کنند و حتی برخی از دختران به سن تجرد قطعی میرسند و دیگر خواهان ازدواج نیستند. پس به نظر میرسد تعیین این میانگینها برای سن ازدواج فقط به درد روی کاغذ میخورد و خود ساختار نیز به یک نقطه ثبات در تعیین میانگین سن ازدواج نرسیده چرا که زمانی 14 سال را سن ازدواج برای دختران عنوان می کند، زمانی 18 سال و زمانی نیز میگوید این امر تابع نظر پدر خانواده است.
شواهد نشان می دهد که در حال حاضر جامعه که همان عاملیت باشد در شکاف و تضاد با ساختار است در حالیکه اگر ساختار میخواهد عاملیت را با خود همراه و فعال کند و به نحوی سرمایه اجتماعی خود را افزایش دهد ، باید اعتماد عاملیت به خود را افزایش دهد چراکه اگر اعتماد افزایش پیدا کند مشارکت عاملیت نیز ایجاد میشود و اینها همه زمانی صورت میگیرد که ساختار در نزد عاملیت دارای سرمایه اجتماعی باشد و جامعه را در مسائل خود درگیر و همراه کند ولی وقتی ساختار طوری عمل میکند که عاملیت حالت انفعال به خود میگیرد هرگز حرکت رو به جلویی را مشاهده نخواهیم کرد.
وقتی امروز بحث انسان و خانواده رسانهای را مطرح میکنیم، ساختار نیز باید به این موضوع توجه داشته باشد که برای انسان و خانواده رسانهای نمیتواند هر قانونی را تصویب کند بدون آنکه نظرسنجی و نیازسنجی از جامعه انجام دهد، چون ما با خانواده هایی روبرو هستیم که آگاهند و در بسیاری از موارد جلوتر از ساختارها حرکت می کنند.
در ماده 4 این طرح ضمن تاکید بر نقش مادری زنان عنوان شده فعالیت های اجتماعی و اشتغال زنان باید در راستای تقویت این نقش باشد؛ اکنون با توجه به تحولاتی که در سالهای اخیر در خصوص حضور زنان در جامعه رخ داده چه ارتباطی میان نقش مادری زنان و سایر نقشهای اجتماعی آنها وجود دارد و آیا تقدم و تاخری نسبت به این نقشها برای زنان وجود دارد و از سویی دیگر حق انتخاب از زنان برای انتخاب شغل گرفته نمی شود؟
ضمن احترام به تشکیل خانواده به معنای نهادی هویت بخش وارزشمند دانستن مقام والای مادری که همواره برایمان مورداحترام بوده و هست ، حرکتی که در این طرح شاهد آن هستیم از ابتدا تا انتها یک حرکت تضادگرایانه است که بدون توجه به نظرات افراد جامعه در حال حرکت در یک مدار قهر است ، طرحی که در آن تعیین میشود که زن در خانواده یک نقش دارد، مرد یک نقش دیگر و فرزندان یک نقش دیگر و به نوعی به دنبال تفکیک نقش در خانواده است و با این تفکیک ساختار به دنبال نهادینه کردن نقش مادری و اینکه نقش اولی که برای یک زن و دختر تعریف میشود مادر بودن است.
در حالی که هر انسانی آزاد است و انسان آزاد در بستر آزادی حق دارد که نقش خود و راه آینده خود را انتخاب کند و اینکه در آینده میخواهد چه شغلی انجام دهد یا حضورش در خانواده چگونه باشد .این یک نگاه جبرگرایان وقدرت مدارنه است که بخواهیم برای هرکسی یک نقشی را تعریف کنیم و بگوییم که تو حتما باید در چارچوب این نقش حرکت کنی. تفکراتی مانند تفکر پارسونز که میگویند مرد نان آور خانواده و زن باید در خانه بماند و فرزند تربیت کند ، مربوط به گذشته است.
وقتی که یک دختر و پسر به مرحله ازدواج میرسند و میخواهند خانواده تشکل دهند، محیط و بستر آنها باید سرشار از دوستی، اعتماد و مشارکت باشد و اساسا خانواده محل انس، دوستی، عشق، شفقت و مهربانی است. ولی اینکه بخواهیم برای هر کسی نقشی را تعریف کنیم این خود باعث کاشتن بذر تضاد در خانواده است و ناشی از نگاه قدرتگرایانه، فرادستی و فرودستی جنسیتی است که در حال حاضر خریداری به خصوص در میان زنان ندارد.
با توجه به عدم پذیرش نگاه قدرت محور در خانواده های امروزی بخصوص زنان آیا می توان گفت در خانوادههای نسل امروز شاهد یک نوع عقلانیت بیشتر درفرزند آوری و زندگی هستیم؟
امروز طلاق، درخانواده ایرانی نسبت به قبل زیادتر است، و پنج دهه است که از روندی صعودی برخوردار است . بیشتر طلاقها در میانگین سنی 20 تا 25 سال در دختران و 25 تا 29 سال در پسران صورت میگیرد؛ یعنی گروه سنی که به تازگی ازدواج کردهاند و ارزشها و نگرشهای آنها عوض شده است، بیشتر تقاضای طلاق نیز از سوی زنان صورت میگیرد چراکه زنان به دنبال نگاه برابردر خانواده هستند ولی این موضوع در خانواده وجود ندارد و پسرانی که با این دختران ازدواج میکند هنوز مشتقات و رسوبات فکری خانواده پدرسالار را با خود به همراه دارند و در این کشمکش، تنش و خشونت خانوادگی اولین راه طلاق و جدایی است. آنها به این نتیجه میرسند که این زندگی دیگر نمیتواند ادامه داشته باشد.
گرچه متاسفانه همچنان نگرشهای قدرتگرایانه و اقتدارگرایانه در ساختار قانونی ما وجود دارد و وقتی زن و مردم دچار مشکل میشوند در دادگاههای خانواده با توجه به این نگاه از مردان حمایت میکنند.
ما اکنون با نسلی روبرو هستیم که در همان ابتدای ازدواج بچهدار نمیشود. به دنبال روابط ناب انسانی است و درصدد است که رابطهاش را براساس عشق و دوستی و محبت بنا کند. نگاهش، نگاه اقتصادی، مادیگرایانه و خریدارگرایانه نیست؛ گرچه درصدی هم نگاه محاسبه گرایانه نسبت به ازدواج دارند و افزایش چنین نگاهی ریشه در ساختاردارد. متاسفانه در طی سالهای اخیر شاهد تدوین سندهای مختلفی مانند سند ازدواج آسان، ساماندهی ازدواج و سندهایی این چنینی بودیم. سندهایی که در آن نگاه بنگاهی، بازاری ، مادیگرایانه و نئولیبرالیستی با نگاه انسانی در ازدواج قاطی شده و خانواده را مثل یک بنگاه تصور کرده است و میگوید که رابطه زوجین در خانواده باید براساس و در قالب این سندها تنظیم شود در حالی که این نگاه اشتباه و شکست خورده است و روابط زوجین باید براساس نگاه انسانی، برابراگرایانه و مشارکتگویانه باشد.
برای آنکه تشکیل خانواده آسان گردد و طلاق کاهش پیدا کند، بنیادها، از جمله بنیاد خانواده میباید از قید «ولایت مطلقه زوجین» رها شود. در حالی که ساختار با تصویب چنین طرح هایی باعث نادیده گرفتن حقوق مداری زوجین در نهادخانواده می شود.
از سویی دیگر باید توجه داشت ساختاری که تفکیک میکند و نگاه فرودستانه و فرادستانه دارد با توجه به نوع نگاهش به فرادست خود نیز توجهی نمیکند و در واقع حقوق و کرامت مردان را نیز به رسمیت نمیشناسد. در این نگاه هم زن و هم مرد قربانی میشوند و نه مرد سود میبرد و نه زن. بنابراین ما همه باید تلاش کنیم که تمام زنان و مردان ایرانی با حقوق ذاتی و انسانی خود دست پیدا کنند.
و سخن آخر؟
باز هم تاکید می کنم طراحان چنین طرحهایی نیز باید بدانند که مسیری که زنان ایرانی انتخاب کردهاند برگشت به عقب ندارد و این حرکت بر اساس آگاهی در ذهنیت رو به جلو ادامه دارد و ساختار هم مجبور است با این عاملیت تعامل کرده و دست از تصویب اینگونه تقابل ها بردارند چرا که تصویب آنها نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه بر حجم مشکلات نیز میافزاید.
البته بسیار مهم است که خانواده و زنان ایرانی برای بهتر طی کردن مسیری که آغاز کرده در توانمند کردن و هرچه بیشتر باور کردن خود بکوشند. زنان ما در عرصه آبادانی کشور حضور دارند ولی متاسفانه در برخی از مواقع خود را باور ندارند. لازمه حرکت به سمت یک خانواده برابر، جامعه برابر و تحقق عدالت جنسیتی این است که زنان ایرانی خود و عزت نفس خود را باور کنند.