تا قانون خانواده برابر: مینو مرتاضی در نشست «مشارکت زنان در ساختارهای دولتی» که چندی پیش در موسسه رخداده تازه با حضور تعدادی از فعالان و کنشگران حوزه زنان برگزار شده بود با موضوع «معیارهای مدیریت شایسته از دیدگاه جنبش اجتماعی زنان» سخنرانی کرد.
به گزارش سایت «تا قانون خانواده برابر» متن سخنرانی این فعال حقوق زنان به شرح زیر است.
جنبشهای اجتماعی تلاشهای دستهجمعی گروه، طبقه یا اجتماعی از انسانهاست که در قالب رفتار و گفتار مدنی خارج از حوزههای رسمی شکل میگیرد. هدف جنبشهای اجتماعی، تاثیرگذاری بر فعالیت طبقه حاکم و قدرت سیاسی موجود و مناسبات رسمی به نفع پیشبرد مطالبات وخواستههای گروههای اجتماعی ذینفع است. کارکرد جنبش اجتماعی که آن را از دیگر حرکات اجتماعی به ویژه شورشهای کور متمایز میکند جمعآوری نارضایتیهایی ناشی از محرومیت، فساد، تبعید و استبداد و کانالیزه کردن آنها در قالب مطالبات و گفتمانسازی مبتنی بر اصلاح و تغیر است؛ از اینرو گفتمانسازی به اندازه وجود نارضایتی در شکل گیری و استحکام مبانی جنبش اجتماعی اهمیت و تاثیر دارد. نمایندگان جنبشهای اجتماعی به هیچ وجه نماینده احزاب رسمی و دولتی نیستند، جنبش های اجتماعی نماینده خرد جمعی گروههای مردمی در عرصه عمومیاند، از این رو مهم ترین روش اتخاذ تصمیمات و ابزار پیگیری اهداف شان از طریق هماندیشی است و به این دلیل واضح و روشن است که معتقدیم جمع هایی که روش هم اندیشی را برای حل مسایل و تصمیم گیری بر می گزینند یک شبه و الهامی ساخته نمیشوند.
بیانیهای که جنبش زنان طی جلسات متعدد هماندیشی برای طرح معیار انتخاب وزرای آینده به پیشگاه مردم و دیگر گروههای اجتماعی و به قدرت سیاسی موجود ارائه کرده بر اساس همین تعاریف از اهداف و کارکردهای جنبش زنان به مثابه موثرترین جنبش اجتماعی موجود در ایران صادر شده است. این بیانیه بیانگر تلاشهای بخش عظیم و قابل توجه فعالان جنبش زنان ایران است. این فعالان کوشیده اند از طریق هماندیشی به ارائه راهکارهایی برای حل مساله نابرابری و تبعیض نهادینه شده علیه زنان در حوزه مدیریت های کلان سیاسی –اجتماعی زنان و نقد و اصلاح گفتمان شایستهسالاری رایج بین دولتمردان و زنان ایرانی بپردازند. واقعیت این است که گفتمان قدرت سیاسی در ایران گفتمانی پدرسالارانه است و در این گفتمان ادبیات تحکم آمیز مبتنی بر رابطه ارباب رعیتی و فرادست قدرت و فرودست بی نوا سیطره دارد. معیارهای شایستهسالاری در این گفتمان، انکار فردیت و اطاعت بی چون و چرا از قدرت مافوق و ایفای نقش رسمی مامور و معذور با چاشنی سرسپردگی و دلدادگی و اتکا به شخصیت کاریزماتیک پدر است. در حالی که گفتمان جنبش زنان ایران، گفتمان مقاومت و مبارزه علیه تبعیض و نابرابری و قدرت مطلقه است، از این رو معیار شایستگی و شایستهسالاری گفتمان زنانه با معیارهای شایسته سالاری در گفتمان قدرت سیاسی موجود تفاوت های اساسی و ماهوی دارد .اصیل ترین معیار شایسته سالاری در گفتمان زنان، پایفشاری بر عدالت، برابری و پیگیری حقوق خدادای و طبیعی انسان است.
انتخابات اخیر ریاستجمهوری فرصتی ایجاد کرد تا این دو گفتمان با هم رودررو شوند، جنبش زنان بنا بر ماهیت اصلاحطلب و صلحجوی خود با ارائه معیارهای رای اعتماد زنان به وزرا در حقیقت بنا را بر اعتمادسازی و تجدید عهد تازه با رییسجمهور تازه و منتخب مردم گذاشته است؛ تا بتواند گفتمان مقاومت در برابر نابرابری را به گوش دولت مردان و قدرت سیاسی برساند.
جنبش زنان باارائه معیارهای انتخاب وزرای شایسته درصدد مداخله در کار دولت، جنجال، هیاهو و خودنمایی نیست بلکه دلسوزانه خواهان فراهم ساختن افق کلی و چشماندازی روشن برای اندیشیدن همگان در خصوص نسبت سرنوشت زنان با اهالی سیاست و نقد سرشت قدرت سیاسی در این سرزمین است. ما نیک میدانیم این نوع مواجهه با سیاست ممکن است این نقد را به کنشگران جنبش زنان وارد سازد که مطالبات جنبش زنان را به نوعی سادهاندیشی و تقلیلگرایی سوق دادهایم و این سادهنگری و تقلیلگرایی میتواند خدای نکرده ما را از درک پیچیدگی و فهم ابعاد متکثر و اهمیت مطالبات زنان باز دارد، ولی ما اینجا رسما اعلام میکنیم که کنشگرانی که پای این بیانیه را امضاکردهاند صرفا درصدد نشانهگذاری و ارائه یک مدل کلی از شاخصها و معیارهای شایستهسالاری هستند تا بتوانند افق های روشنتری برای اندیشمندان در خصوص مطالبات پیچیده، متکثر و در همتنیده اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی زنان فراهم آورند. ما میدانیم که نه باید و نه میتوان بدون نقد وضعیت فکری و سامان اندیشه و فرهنگ تودههای زنانی که انفعال و سرسپردگی تاریخی به قدرت پدرسالار را باور دارند و طبیعی می دانند؛ سخن از مطالباتی بگوییم که برای بخشهای وسیعی از زنان به ویژه زنان اقلیتهای قومی و ساکن در مناطق دورافتاده معنا و مفهومی ندارد. در عین حال اما میدانیم وضعیت زنان ایران در شهرهای بزرگ مایوسکننده نیست. زنان ما در مجلس، کابینه و لایههای بالایی و میانی سازمانی حضوری مدیریتی دارند و شایستگی های خود را در عرصه هایی که در آن حضور فعال دارند اثبات کرده اند. ولی با کمال تاسف می بینیم که بین آمار حضور زنان توانمند در مدیریت های بالای دولتی با آمادگی حضور زنان توانمند در عرصههای مدیریتی نسبت مستقیم و عادلانهای برقرار نیست.
آمار بالای حضور دختران جوان در عرصههای آموزش متوسطه، عالی و در میادین هنر و ورزش و اندیشه بیانگراین نکته است که مردم عادی و طبقات بالا و متوسط و بخش های وسیعی از طبقات پائین جامعه توانمندی و مهارتهای زنان در عرصه های حیات اجتماعی جامعه را باور دارند شایستگی و کارآیی زنان مورد تحسین جامعه قرار میگیرد اما قدرت سیاسی موجود بنا بر ماهیت پدر سالارانه اش با تاکید مبالغه آمیز بر جنبههای فرهنگی و باورهای پوپولیستی بر نقش های خانوادگی و کار خانگی زنان اصرار دارد، بیعدالتی و تبعیضی علیه زنان در سطوح مدیریتی را محصول بی تجربگی زنان درعرصه مشارکت ها و فعالیت های مدیریتی می داند و بدین بهانه عمدا و آگاهانه رشد زنان درحوزههای مدیریتی را کنترل و محدود میکند. از این رو به باور ما معیارهای سنتی موجود، قدرت محک زدن مهارت ها و شایستگی های زنان امروزی را برای احراز مدیریت های کلان سیاسی ندارد. حکایت سرنوشت زنان ایرانی بی شباهت به سرگذشت سیاهپوستان امریکایی نیست. ضرب المثلی بود که می گفتند تنها کاری که سفیدپوستها به سیاهپوستها واگذار می کردند واکس زدن کفش های شان بود و بعد به بهانه این که سیاه ها جز واکس زدن کار دیگری بلد نیستند آنها را از بروز استعدادهایشان محروم می کردند. با توسعه و رشد تفکر معطوف بر منفعت و توسعه، سیاستمداران دریافتند که جامعه را نبایست از استعدادهایش محروم کرد و هم اکنون شاهدیم که زن و مرد سیاهپوست در امریکا مناصب عالی مدیریت چون ریاست جمهور، مجلسین، دادگاه و دیوان های عدالت نقش آفرین اند و جامعه هم مشکلی با مدیریت آنها ندارد.
ما میدانیم مظلوم، مظلوم است خواه زن باشد خواه مرد و ظالم، ظالم است و مرد و زن ندارد اما سوال اینجاست که قدرت، قانون و اختیارات چرا در خدمت یک گروه اندک قرار گرفته که حتی فاقد ویژگیها و خصوصیات یک طبقه بزرگ اجتماعی است. چراقدرت، توزیع عادلانه نمیشود، چرا مدیریت کلان کشور از حقخواهی و مطالبهمحوری زنان نگران میشود و احساس ناامنی میکند و در یک رفتار فرافکنانه، نگرانی و ناامنی را بر زنان و مطالبهگران آوار و تحمیل میکند. چرا امکان و فرصت بروز و پرورش استعداد های خدادی زنان در حوزه مدیریت کلان جامعه عامدانه از زنان ایرانی مضایقه می شود؟
از سویی دیگر دیدگاه پلیسی و مسائل امنیتی هم امکان بروز استعداد ها و ایجاد انسجام بین گروههای اجتماعی را کم میکند، در فضای امنیتی چیزی که مفقود و قربانی می گردد همانا امنیت و اعتماد است. در چنین فضایی برقراری رابطه اعتمادآمیز فی مابین دولت و ملت و تبادل اندیشه و گفتگو ناممکن میگردد. حال ما در فرصت نسبتا ایمن در معرکه رویارویی دو رویکرد متفاوت مردانه «مدیریت هیجانی –حماسی» دولت پیشین و رویکرد «عقلانیت و اعتدال» دولت تازه در ساختار غالب پدرسالارانه قرار گرفتهایم. مدیریت هشت سال گذشته که با ادعای مدیریت هیجانی و حماسی جهان منفورترین بخشنامهها را علیه زنان صادر کرد و به انواع و اقسام تفکیکها و تبعیضهای جنسیتی دست زد و مدیریت جدید که در حرف و شعار از تکریم و احترام زنان و شایستگی آنها سخن میگوید.
ما از این فرصت ایمن که آرزومندیم تا ابدالاباد دراز باد استفاده کرده ایم و از طریق هماندیشی و با اتکا به خرد جمعی زنانه فارغ از تعلقات و تعصبات حزبی، زبانی و مذهبی، قومی و طبقاتی معیارهایی برای مدیریت شایسته حوزه کلان حیات اجتماعی کشور ارائه کرده ایم. فعالان جنبش زنان با ارائه این معیار ها از سویی معیارهای ناکارآمد شایستگی در گفتمان و ساختار پدرسالارانه موجود را نقد و اصلاح میکنند و از سوی دیگر گفتمان شایستهسالاری نوینی بر پایه واقعیات حضور اجتماعی زنان مطرح ساختهاند که میتواند گفتمانی راهگشا برای دموکراتیزه شدن ساختار مدیریت های کلان کشور باشد. از نظر فعالان جنبش زنان، مهم ترین معیار شایستگی؛ جانشینی اراده معطوف به اندیشه و اخلاق به جای اراده معطوف به قدرت و آلوده به سیاست و زوراست. هم چنین التزام عملی به برابری حقوق زن و مرد، پرهیز از تبعیض و تحقیر زنان به بهانههای منسوخ و مردود بیتجربگی، التزام به ساخت و تقویت مدنیت و جامعه مدنی، استفاده از نظرات کارشناسی نخبگان جامعه برای حل مسائل اجتماعی فارغ از تعلقات سیاسی، جنسیتی، قومی، مذهبی و زبانی، التزام به حل مساله از طریق گفت و گو و هماندیشی و مذاکره به نفع گروههای فرودست بدون استفاده از زور و خشونت از دیگر معیارهای ماست.
به تجربه دریافتهایم قدرت سیاسی وقتی تن به تمامیتخواهی میسپارد درکی یک جانبه و منفعتگرایانه نسبت به خود پیدا میکند و از مواجهه با ماهیت مطالبات غیر خود سر باز می زند و مطالبات زنان را آنچنان که خود میخواهد میسازد. یادتان میآید که برخی از وزرا و وکلای مجلس میگفتند ما فقط مسئول رفاه زنان شوهر دار نیستیم ما باید به فکر رفاه زنان و دختران مجرد هم باشیم و بنا بر این وظیفه داریم دختران و زنان مجرد را بین مردان زن دار توزیع کنیم و در این راستا لایحه چندهمسری و ازدواج موقت را به مجلس ارائه کردند و به این ترتیب به جای توزیع عادلانه قدرت بین محرومین سعی کردند محرومین را بین برخورداران از قدرت توزیع کنند و به اصطلاح صورت مساله را پاک کردند و کلا مسئله محرومیت زنان از خانه، خانواده و رفاه را با تقسیم خانه، زندگی و شوهر زن نیمه محروم و بیچاره دیگر به قول خودشان حل کردند بدون اینکه کوچکترین لطمه ای به اموال و دارایی های همسر و سامان قدرت وارد شود یا این که با برداشت خاص قدرت از ایدئولوژی، آنجاکه پای اعتبار و مشروعیت بخشی به قدرت در میان است از مشارکت حداکثری زنان در امور سیاسی – اجتماعی سخن می گویند و آنجا که پای رقابت پیش میآید زنان را به بهانه بی تجربگی در حاشیه، پیرامون و خانه می پسندند و می گویند جای مادر کنار بچه است. خواه مادر و دخترانش سر چهارراه گدایی، گلفروشی و یا فال فروشی کنند. اینجاست که معیار حل معادله قدرت به نفع گروههای فرودست به صورت معیاری کلیدی برای جنبش زنان در حوزه شایستهسالاری در میآید.
طرفه آنکه بخش بزرگی از فعالان جنبش زنان که پای این بیانیه را امضا کردند خواستهاند با ارائه معیارهای روشن و مشخص شایستهسالاری، در پیشبرد دموکراسی و توسعه کشور نقش آفرین باشند و در عین حال چشمانداز روشن تری برای دسترسی زنان به مطالبات شان بگشایند.