تاقانون خانواده برابر: پس از مشخص شدن نتایج انتخابات ریاست جمهوری، تحلیل های متفاوتی درباره شرایط سیاسی کشور مطرح شده است. برخی خوشبینانه و برخی با تردید به تبعات و پیامدهای ناشی از رویدادهای سیاسی نظر دارند. هنوز نمی توان درباره شرایط و وضعی که پیش آمده با اطمینان نظر داد، با این وجود کنش اجتماعی ناگزیر از تخمین و تحلیل سناریوهای مختلف است. اینکه شرایط به کدام سو می رود، مسئله ای است که ذهن بسیاری از کنشگران جامعه مدنی و جنبش های اجتماعی را به خود مشغول کرده است. در این رابطه، عواملی که ممکن است بر وضعیت زنان جامعه ایران و به طور خاص جنبش زنان اثرگذار شود، یکی از موضوعات حائز اهمیت و نیازمند بررسی است. برای بررسی و تحلیل این شرایط و عوامل، سوالات مشترکی را برای جمعی از کنشگران و فعالان حوزه مسائل زنان ارسال کردیم، تا نظرات آنها را در این باره جویا شویم، به این امید که زمینه گفتگو و بحث های گسترده تری میان گرایش های مختلف جنبش فراهم شود. الهه امانی، فعال حقوق زنان و حقوق بشر و رئیس شبکه بین فرهنگی زنان، از جمله فعالانی بود که به سوالات «تاقانون خانواده برابر» پاسخ داد. در ادامه، سوالات طرح شده و پاسخ های ایشان را می خوانیم:
تاقانون خانواده برابر: خانم امانی گرامی، به نظر شما نتایج انتخابات اخیر چه تاثیری می تواند در وضعیت جامعه زنان ایران داشته باشد؟ و در مرتبه بعد، چه تاثیری بر شرایط جنبش زنان خواهد داشت؟
الهه امانی: انتخابات مهندسی شده جمهوری اسلامی به طور غیرمنتظره ای در دور اول، منجر به رسیدن «حسن روحانی» به مقام ریاست شد. این انتخابات از جهات گوناگون از ویژگی های خاصی برخوردار بود که قابل تامل است، چون هر نوع جا به جایی قدرت، در موقعیت زنان در جامعه نیز تاثیرگذار خواهد بود.
این انتخابات تعامل با جامعه بین المللی و حل بحران هسته ای و کاهش تحریم ها را به بحث داخلی و محوری در انتخابات ریاست جمهوری بدل کرد. این امر زاییده سیاست های هشت سال گذشته ریاست جمهوری است که در شش سال اول مورد تایید رهبری قرار گرفت و در دو سال بعدی از این لطف محروم شد. بحران اقتصادی طبعا اقشار فرودست جامعه را بیشتر در چنگال خود می فشارد و تحریم اقتصادی همواره بار گران هزینه های خود را به زحمتکشان تحمیل می کند. زنان – به ویژه زنان زحمتکش – به مثابه نیمه فرودست جامعه بار تحریم ها را بیشتر بر دوش می کشند و «فضای جنگی» و فرهنگ ارعاب، امنیت آنها را به مخاطره می اندازد و رژیم های واپسگرا و زن ستیز همچنین از چنین فضایی برای اجرای سیاست های خود بهره می برند و لوایح و سیاست گذاری های زن ستیزانه را که در فضای عادی می تواند موجی از مقاومت را برانگیزاند، پیش می برند. برای آنها که پای صندوق رای آمدند، تصور انتخاب نشدن کاندیدایی که این نگرانی ها را تشدید کند، مثل جرقه ای از امید در تاریکی بود.
میزان شرکت واجدان شرایط رای دادن در این انتخابات نسبت به انتخابات 1388، 15 درصد کاهش رای داشته است و بر اساس آمارهای ارائه شده بین 50 تا 52 درصد واجدان شرایط در تهران در رای گیری شرکت نکردند. تفکیک جنسی رای دهندگان (من آمار دقیقی در این زمینه ندارم) می تواند به سوالاتی از این قبیل پاسخ دهد: چه گروه سنی بیشترین رای را به آقای روحانی دادند؟ انگیزه آنها از رای دادن چه بوده است؟ چه مطالباتی داشتند؟ این زنان از چه پیش زمینه اجتماعی و اقتصادی برخوردار بودند؟
در این انتخابات، آقای روحانی که مورد تایید ولایت فقیه نیز بود، با هویت سیاسی «اعتدال» و «میانه روی» توانست آرای طیف های مختلف اصلاح طلبان را نیز به خود اختصاص دهد. اما «معتدل بودن» ریاست جمهوری برای زنان به چه معناست؟ خط «اعتدال» و هویت «اعتدال» همراه با «قانون گرایی» و «اخلاق» برای زنان چه ارمغانی به همراه خواهد آورد؟ زنان گروه اجتماعی متجانس و یک دستی نیستند. زنان به طبقات اقتصادی و اقشار مختلف تعلق دارند. قومیت، سنت، مذهب و هویت جنسی آنها گوناگون است و مفهوم «اعتدال» برای زنان و مطالبات آنها هم طبیعتا نمی تواند یکسان باشد.
آقای روحانی شخصیتی امنیتی، باسابقه، کاردان و با تدبیر برای جمهوری اسلامی بوده و هست، مختصات و ویژگی های این دوره چه از نظر بحران های داخلی کشور و چه بحران اتمی و چه انزوای هرچه بیشتر ایران می طلبد که فردی با تدبیر به حفظ و ادامه جمهوری اسلامی دست یابد.
وعده هایی چون کوتاه کردن دست گشت ارشاد از آزار و اذیت زنان در کوچه و بازار، از بین بردن تفکیک جنسیتی در زمینه اشتغال و آموزش، رسیدگی به وضعیت نا به سامان زنان سرپرست خانواده (که در وعده های انتخاباتی آقای محسن رضایی نیز مطرح شد)، ارتقای سطح مشارکت زنان در سطوح مدیریت و همچنین بازبینی قوانین نابرابر و «لایحه حمایت از خانواده»، پایین بودن سن کیفری و ایجاد وزارت زنان از جمله مواردی است که آقای روحانی برای جلب رای زنان وعده داده است. این موارد بدون شک بخشی از مطالبات عمومی زنان در ایران است، اما باز هم اشاره می کنم که زنان گروه متجانسی نیستند و مطالبات آنها نیز متنوع است. توجه به زنانی که در حاشیه قرار دارند و اکثریت میلیونی زنان جامعه را تشکیل می دهند، امری است که کنشگران برابری طلب و فمینیست باید به آن توجه زیادی داشته باشند.
طرح تاسیس وزراتخانه زنان، انتخاب وزیر زن، انتصاب زنان در پست های استراتژیک و مدیریت های رده بالای سازمان های دولتی وعده هایی است که جنبش زنان نیز از آن استقبال می کند. در کنفرانس پکن، دولت ها متعهد شدند تا سال 2005، 30 درصد از پارلمان هر کشور را زنان تشکیل دهند. در ایران از 290 کرسی تنها 9 کرسی متعلق به زنان است و این یعنی 3.1 درصد و ایران از این جهت میان 142 کشور در رتبه 136 قرار دارد[1].
اما آنچه کلیدی تر از حضور کمی زنان و راه اندازی وزارتخانه زنان است، این است که سیاست ها و برنامه عمل نهادها و شخصیت هایی چون وزیر زنان تا چه میزان از «حساسیت های جنسیتی» برخوردار است؟ چقدر مورد حمایت مجموعه دولت قرار خواهد گرفت؟ چه میزان بودجه برای پیش برد طرح های برابری جنسیتی به این نهادها تخصیص داده خواهد شد؟
صرف ایجاد نهادهای زنان به مفهوم موفقیت زنان و تحقق خواسته ها و آرمان های برابری جنسیتی آنها نیست. تنها کنش اجتماعی و حضور فعال و فشار از پایین و قاعده هرم جامعه است که همواره در طول تاریخ صاحبان قدرت سیاسی و سرمایه را وادار به عقب نشینی کرده است.
در بهار 2003 زمانی که با هیات نمایندگی 8 نفره سازمان های غیردولتی آمریکا به افغانستان سفر کردم، در ملاقات با خانم «محبوبه حقوق مل» نماینده وزارت زنان افغانستان از ایشان سوال کردم که اگر یک اولویت برای زنان افغانستان بتوان نام برد، آن چیست؟ این زن فرهیخته با تاملی چند دقیقه ای ابتدا به فارسی به من گفت: «امنیت» و بعد به انگلیسی این سوال را به بقیه پاسخ داد. او سپس ادامه داد که چنانچه امنیت وجود نداشته باشد، نهادهای مدنی و سازمان های غیردولتی چگونه به کار خود ادامه دهند؟ چگونه دختران به تحصیل و زنان به اشتغال بپردازند و در حیات جامعه خود موثر واقع شوند؟
در آن زمان طالبان به مسند قدرت تکیه نزده بود و کرزای آمریکایی به ریاست جمهوری افغانستات منتصب شده بود. رییس جمهوری که به اعتراف بسیاری در آن دوران تنها «شهردار کابل» بود و نه رییس جمهور افغانستان. اکنون یک دهه از آن ملاقات می گذرد. فرهنگ طالبان هنوز در جای جای جامعه افغانستان هژمونی خود را حفظ کرده است و هم کرزای و هم آمریکا هر یک به تنهایی برای «صلح» با طالبان بر سر میز مذاکره می نشینند. مذاکره صلحی که نیمی از جمعیت افغانستان، زنان حتی به صورت صوری نیز در آن حضور ندارند. صدها سازمان و نهاد غیردولتی زنان که چون جوانه های سبز و امیدبخش در جامعه مدنی افغانستان روییدند، در نخستین سال های بعد از برکناری طالبان خشک شدند و از بین رفتند و زنان برابری طلب افغانستان همچنان با چالش های عدیده در سطح ملی و بین المللی مواجه هستند.
باید در نظر گرفت اگر آقای روحانی خواهان جامه عمل پوشاندن به این قول و قرارهایی که به زنان داده اند باشند و این ها تنها وعده های زودگذر انتخاباتی نباشد، موانع ساختاری نظامی غیردموکراتیک با تمایلات نظامی گری این امکان را فراهم نخواهد کرد و نباید به آن امید بست. در افغانستان در ظاهر موانع ساختاری برای لوایح و تغییر قانون وجود نداشت و حتی پس از روی کار آمدن کرزای، «کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان» امضاء و وزارتخانه زنان راه اندازی شد. آنچه سبب می شد تا تلاش های هدفمند زنانی چون خانم محبوبه حقوق مل و دیگر کنشگران زن در بهترین حالت بسیار بسیار کند پیش رود، عدم حمایت سیاسی و هژمونی فرهنگ طالبانی بود.
از این رو، شرایطی که بتواند تغییرات مثبت و پایداری در راستای بهبود وضعیت زنان در ایران فراهم کند، نه الزاما در گرو تاسیس وزارتخانه زنان، بلکه در گرو وزن سیاسی است که این وزارتخانه در معادلات قدرت حاکم دارد، و توان و پتانسیل جنبش زنان و نیروهای جامعه مدنی است که شرایط این بار سیاسی را به قدرت حاکم تحمیل می کند. امری که به نظر می رسد در ایران راه درازی را در مقابل کنشگران مستقل حقوق زنان می گذارد.
تاقانون خانواده برابر: در شرایط فعلی، نقاط قوت و نقاط ضعف جنبش زنان را چطور ارزیابی می کنید؟
الهه امانی: یکی از مهمترین مسائل، پذیرفتن این امر است که جنبش زنان یک ترکیب چند صدایی و چندگانه است. سلامت و تداوم این جنبش در گرو پذیرفتن این چندگانگی و درونی کردن این ارزش در بین کنشگران است.
نظرگاه ها و طیف های گوناگون که بدنه جنبش مستقل زنان را متشکل می کنند، از یک سو باید به گونه ای سیال در فصل مشترک ها و هم اندیشی ها، روح کلی و انسجام جنبش را حفظ کرده و آنجا که شرایط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی می طلبد، به مثابه نیروی عظیم با بار سیاسی تاثیرگذار در صحنه عمل حضور پیدا کنند و از سوی دیگر هر نهاد، طیف و شبکه ای به ظرفیت سازی و توانمندسازی زنان و مردان برابری طلب با تکیه بر باورهای خود عمل کند.
این دیالکتیک گسستن و پیوستن، دیالکتیک گرد هم آمدن روی فصل مشترک و بحث های نظری درباره تفاوت ها، نه تنها به استراتژی های آینده نگر نیاز دارد بلکه مجموعه ای از اخلاقیات جنبش زنانی و فمینیستی را می طلبد تا بتواند این دینامیسم را به گونه ای پایدار و تاثیرگذار ادامه دهد.
این اخلاقیات در برگیرنده ویژگی هایی چون اعتماد، شفافیت، مناسبات و ارزش های دموکراتیک و کنش از محور باور به آرمان ها و عشق و تعهد به تغییرات اجتماعی که بتواند شکاف ها را بپوشاند و به تحقق عدالت اجتماعی و برابر جنسیتی منجر شود.
یکی از نقاط قوت جنبش زنان در ایران حضور و ایمان زنان و مردان برابری طلبی است که در سخت ترین شرایط امنیتی از فرهنگ سازی و تکاپو باز نایستادند. اگر مجبور به ترک وطن گشتند هر روز در عشق و اندیشه آنچه که می تواند برای جنبش زنان کارساز باشد بسر بردند، و چنانچه به ادامه راه در ایران استوار بودند علیرغم تمام چالش ها به راه ادامه دادند و به قول ضرب المثل ژاپنی اگر 7 بار زمین افتادند برای بار هشتم ایستادند و به راه ادامه دادند.
شاید یکی از نقاط ضعف که چه در داخل و چه در خارج می توان به آن اشاره نمود، که بخشاً می تواند شرایط امنیتی نیز در آن تاثیرگذار باشد، عدم برخورداری از برنامه ریزی و انتخاب راه های طولانی برای پروژه ها باشد. این پروژه ها خواه تحقیقات و بررسی های علمی در زمینه مطالعات زنان، یا حتی در مورد زنان کنشگر و گروه ها و شبکه ها، یا حضور فعال و موثر در اجلاس های بین المللی، در هر حال نیاز به برنامه ریزی، کار مداوم، ایجاد ارتباط دارد.
اگر این وضعیت را بپذیریم که نسل های زیر 40 سال (نسل x,y,z) در مبارزات اجتماعی از ویژگی های متفاوتی در سطح جهان برخوردارند و بیشتر به پراگماتیسم گرایش دارند، به نظر می رسد صرف عمل گرائی که عکس العمل آرمان گرائی سنگین نسل های قبل است، می بایست تعدیل گردد. گفتمان های جدید «پراگماتیسم ایده آلیستی» یا به عبارتی «عمل گرائی آرمان گرایانه» مطرح می سازند و استدلال می کنند که پراگماتیسم بدون ایده آلیسم و آرمان گرائی بدون عمل گرائی نمی تواند موثر باشد. با انقلابی که امروزه در عرصه تکنولوژی ارتباطات به وجود آمده، عمل و آرمان در فضای عینی و مجازی می تواند ترکیب موفقی برای جنبش های اجتماعی و جنبش زنان بدست دهد.
تاقانون خانواده برابر: با توجه به تحلیلی که از شرایط دارید، نظر شما درباره برنامه ها و اقداماتی که فعالان جنبش زنان می توانند داشته باشند چیست؟ آیا پیگیری برنامه ها و کارزارهای گذشته کفایت می کند یا نیاز به راه اندازی الگوها و سازوکارهایی جدید برای فعالیت است؟
الهه امانی: اگر بر این باور باشیم که این انتخابات روزنه ای هر چند کوچک برای زنان باز کرده، کنشگران و نهادها و شبکه های زنان باید از این فرصت حضور در فضای عمومی استفاده کرده، روابطی که فضای امنیتی آنها را فرسوده کرده ترمیم کرده، هم اندیشی فراگیر و جامعی که صنوف و طیف های مختلف جنبش زنان را در برگیرید اشاعه داده، و با آغوشی باز نسلی را که در طول دهه گذشته به مثابه نیروئی تازه تر و جوان تر وارد جنبش برابری طلبی شده است در آغوش گرفته و از انرژی فکری، انسانی و فرهنگی آن به سود جنبش زنان بهره گیرید.
از سوی طیف زنان «اصلاح طلب» مطرح می شود که آقای روحانی نگاه مثبتی به نقش نهادهای غیر دولتی زنان دارد. باید تامل کرد و دید آیا این نگاه مثبت درب را فقط برای سازمان های غیر دولتی که به ارگان ها و حوزه های قدرت نزدیک هستند باز خواهد کرد یا کنشگران مستقل زنان و نهادهای آنان را نیز در بر می گیرید؟
پروژه ای که از دوران ریاست جمهوری آقای رفسنجانی آغاز گشت، پروژه «شبیه سازی» در زمینه سازمان های غیر دولتی زنان است. این پروژه با در اختیار قرار دادن امکانات دولتی، سازمان های باصطلاح غیر دولتی را تشکیل داده تا در مجامع بین المللی جامعه مدنی ایران را نمایندگی کند. اما در حقیقت امر، اهرمی برای سیاست های زن ستیزانه و کارشکنانه در سطح بین المللی بدل گردند. این نمایندگان بویژه از زمانی که جمهوری اسلامی عضو کمیسیون زنان سازمان ملل گردید، سد عظیمی برای تصویب توافقنامه ها و مصوبات این کمیسیون در زمینه توانمندی زنان، زدودن خشونت علیه زنان، ازدواج دختر بچه ها و دیگر مسائل بوده اند. مروری گذرا به عملکرد این نمایندگان دولتی و غیر دولتی و هم صدائی آنها با واتیکان، سوریه و در مواردی روسیه در فرآیند تهیه سند این کمیسیون در مارچ 2013 به روشنی این نقش بازدارنده را نشان می دهد.
آیا نگاه مثبت آقای روحانی نسبت به سازمان های غیر دولتی زنان به معنی تامین امنیت روانی این کنشگران و امنیت نهادهای آنان برای ادامه فعالیت است؟
نقش سازمان های غیر دولتی نه تائید سیاست ها و برنامه های دولت، بلکه تشویق و حضور اجتماعی زنان برای چاره جویی آسیب های اجتماعی، نابرابری جنسیتی، حمایت از سیاست ها و برنامه های مثبت زنانی که در پست های دولتی قرار دارند و دیده بانی است تا دولت را نسبت به تعهدات ملی و بین المللی و وعده های انتخاباتی پاسخگو قلمداد کند.
سلامت جنبش زنان در این امر است که گفتمان غالب را زنان و نهادهایی که به حوزه های قدرت سیاسی نزدیک هستند، شکل ندهند. مطالبات طیف های مختلف زنان نباید محدود به مطالبات زنان محفل های جانبی قدرت حاکم و یا حتی سازمان های سیاسی اپوزیسیون شود. اگر چنین شود، آنچه که از دست خواهد رفت مطالبات و آرمان های زنانی است که در مناسبات قدرت در جامعه فرودست ترین هستند و در حاشیه اجتماع قرار دارند.
اینکه آیا کنشگران مستقل و برابری طلب باید همچنان با فانوس های خاموش در کوچه باغ های جامعه مدنی ایران که پر مخاطره است گام بردارند، یا اینکه چنانچه فضائی نسبی برای زنان باز گردد، آنها نیز سهمی از آن خواهند داشت امری است که تنها عملکرد دولت می تواند بدان پاسخ دهد. من با تردید به آن نگاه می کنم و امید به آن نمی بندم.
به نظر می رسد که کنشگران برابری طلب با دقت شرایط را دنبال کرده و همچنان به راه ادامه می دهند. اگر امنیت روانی نسبی برای چنین فعالیت هایی بتواند فراهم شود؛ ایجاد، ترمیم و بالندگی شبکه ها و نهادهای مستقل زنان، طرح مطالبات زنان برای تغییر قوانین تبعیض آمیز، فرهنگ سازی و اشاعه ادبیات جنسیتی، و ایجاد شرایط تشویق کننده برای هم اندیشی، همیاری و پررنگ کردن فصل مشترک ها در پرتو موازین و اخلاقیات مبارزاتی چون اعتماد در بین کنشگران، شفافیت، مسئولیت در نگارش تاریخ، فراگیر بودن و تکیه بر پروسه های دموکراتیک، می تواند در زمره اولویت ها قرار گیرید.
کنشگران برابری طلب ایران این تلاش ها را به فردای جدایی دین از دولت، فردای تحولی بنیادی در ساختارهای قدرت در جامعه به تعویق نخواهند انداخت. اگرچه تجربه سه دهه گذشته بیانگر آنست که راه هر روز دشوارتر از پیش گشته و در بر همان پاشنه فرسوده تر از سابق خواهد چرخید. اما همانطور که مارتین لوترکینگ یادآوری می کند: «قوس جهان بسیار بلند و کشیده است، اما همواره بسوی عدالت خم می گردد».