چهل روز بی‌خبری/ بنفشه جمالی

0
11

بیدارزنی: آزاد نشدند. چهل روز از بازداشت ندا ناجی، مرضیه امیری، عاطفه رنگریز و کیوان صمیمی از بازداشتیان روز جهانی کارگر می‌گذرد و هنوز خبری از آزادی و خبری از وضعیت آن‌ها نیست. چهل روز شد که خانواده‌ی آن‌ها هرروز سربالایی اوین را بالا می‌روند و پشت درب‌های همیشه بسته‌ی زندان منتظر کوچکترین خبر و کوچکترین روزنه‌ی امیدی برای آزادی عزیزانشان می‌ایستند؛ اما هرروز به در بسته می‌خورند. انفرادی، بازجویی، زندان اوین، زندان قرچک و بی‌خبری و بی‌خبری… قرار بازداشت مرضیه امیری برای یک ماهِ دیگر تمدید شده است. ندا ناجی که بعد از چندین روز انفرادی به سلول‌های چند نفره منتقل شده بود دوباره به انفرادی بازگشته است برای بازجویی بیشتر لابد. عاطفه رنگریز که قرار بود دیروز با قرار کفالت ۵۰ و ۷۰ میلیونی آزاد شود؛ در مقابل سنگ‌اندازی‌ها و بهانه‌تراشی‌های همیشگی آزاد نشد و گویا قرار کفالتش به کل ملغی شده است…کفیل باید کارمند رسمی دولت باشد، فیش حقوقی بازنشسته نمی‌خواهیم، نامه کسر از حقوق الزامی است… تصور کنید در بازار کار رانتی این روزها که کارمندهای دولتی آن اکثراً با قراردادهای چندماهه طرف هستند و اغلب به‌صورت پیمانکاری کار می‌کنند، پیدا کردن کفیلی با شرایط ذکرشده برای خانواده‌ی زندانیان چه قدر دشوار است و بعد از پیدا کردن کفیل هم جواب‌های سربالا شنیدند…عاطفه رنگریز همچنان باید در زندان قرچک بماند. در آن بندهای پرازدحام که اگر شانس آورده باشد سهمش یک پتوی سربازی است برای اینکه آن را شب‌ها زیر سرش بگذارد و کف بند بخوابد.

چهل روز گذشته است و ندا ناجی، مرضیه امیری، عاطفه رنگریز و کیوان صمیمی همچنان در بلاتکلیفی مطلق به سر می‌برند؛ و من به این فکر می‌کنم هیچ‌کس در دیگر کشورهای جهان حتی نمی‌تواند یک‌لحظه هم تصور کند که در گوشه‌ای از این کره‌ی خاکی هستند افرادی که به دلیل حضور در تجمع روز جهانی کارگر، این روزهایشان را پشت میله‌های زندان سپری می‌کنند. در کشوری که ویترینش، قانون اساسی است که طبق آن حضور در تجمع‌های مسالمت‌آمیز آزاد است، امروز زنان و مردانی هستند که صرفاً به خاطر گرفتن پلاکاردی در دست که بر روی آن از نان، کار و آزادی گفته‌اند لحظات خود را در انفرادی می‌گذرانند. زنان و مردانی که گاه قربانی اعمال‌نظر قضات و مسئولین قضایی پرونده‌شان می‌شوند.

چه تاریخ عجیبی دارد این سرزمین. این روزها مدام به زندان‌ها و سلول‌های تنگ و تاریک آن فکر می‌کنم. جایی که محمد حبیبی‌ها، اسماعیل بخشی‌ها، نرگس محمدی‌ها، نسرین ستوده‌ها، ندا ناجی‌ها، مرضیه امیری‌ها، عاطفه رنگریزها و کیوان صمیمی‌ها صرفاً به خاطر دفاع از ابتدایی‌ترین مطالبات طبیعی انسان‌ها در قرن بیست و یکم، روزها و سال‌ها را پشت میله‌های زندان می‌گذراند. مطالبه‌ی آموزش برابر و رایگان، مطالبه‌ی پرداخت دستمزد کارگران، مطالبه‌ی برابری جنسیتی و…

چهل روز گذشت و همانند سال‌های گذشته این چرخه‌ی معیوب سرکوب همچنان قربانی می‌گیرد و ثانیه‌ها و لحظات و روزها و سال‌های انسان‌های آزاده‌ی این سرزمین را به یغما می‌برد.