استعمارزدایی از جریان زنان/ برگردان: فائقه طباطبایی

0
58

بیدارزنی: مصاحبه‌ای که در ادامه می‌خوانید نقدی بر فمینیست‌های لیبرال سفیدپوست، سیطره‌ی هژمونی فمینیست‌های لیبرال و لازمه‌ی استعمارزدایی از جریان مبارزات زنان است. همچنین جهانی‌شدن و استعمار منابع توسط کشورهای اروپای شمالی در این مصاحبه مورد انتقاد قرار می‌گیرد.

رانونا کونانن پژوهش‌های خود را، بر مسائل بومی متمرکز کرده است. ایشان به صورت ویژه در مورد جریان‌های مبارزات زنان بومی تحقیق می‌کند. رانونا کونانن عضو پیوسته‌ی سازمان علوم سیاسی و مطالعات بومی در دانشگاه تورنتو و دانش آموخته‌ی دوره‌ی دکتری از دانشگاه کلمبیا است. وی نویسنده‌ی کتاب‌های «بازسازی دانشگاه» و «بازسازی ارتباطات: خودمختاری بومی و دولت کانادا، گرینلند و اسکاندیناوی» است که در آن سیاست‌های بومی را از دیدگاه فمینیسم ارزیابی و تحلیل می‌کند. در ادامه مصاحبه آینا نابلاک دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی گرایش مطالعات جنسیت در دانشگاه لوند سوئد را با رانونا کونانن می‌خوانیم:

آینا نابلاک به‌منظور آشنایی بیشتر با پژوهش‌های رانونا کوکانن، در حوزه‌ی فمینیسم بومی، به‌ویژه جریان مبارزان زنان سمی، این گفت و گو را در شهر روانیمی[۱] فنلاند، انجام داد.

این گفت و گو در نشریه پژوهش های فمنیستی و جنسیتی زنان شمال اروپا به اسم نورا در ۱۴ دسامبر ۲۰۱۵ منتشر شد.

در حال حاضر کدام پروژه‌ی تحقیقاتی را در دست انجام دارید؟

رانونا کوکانن[۲]: اکنون پروژه‌ای تطبیقی درباره‌ی جنسیت و آزادی بومی را کامل می‌کنم، با تمرکز در مناطق کانادا، گرینلند[۳] و سپمی[۴] انجمن علوم اجتماعی و انسان شناسی کانادا از این پروژه حمایت می‌کند. توجه من به چگونگی رشد دولت‌های محلی و خودمختاری بومی که در سطوح مختلف شکل گرفته‌اند، معطوف است. در کمیته‌های بین‌المللی از جمله کارگروه دائمی سازمان ملل در مورد مسائل مربوط به اشخاص بومی و اعلامیه‌ی سازمان ملل در خصوص حقوق اشخاص بومی مسائل این چنینی، فراوان مطرح می‌شوند، اما در مورد فهم و برداشت مردم از خودمختاری اطلاعات زیادی نداریم. در طی مصاحبه‌هایی که داشته‌ام دریافتم، برداشت زنان محلی از استقلال الزاماً با بحث‌های مطرح شده در انجمن‌های بین‌المللی همسان نیست. من با مردان نیز گفت‌وگوهای بسیاری داشته‌ام، اما زنانی برایم جالب توجه‌اند که حضور مستقیم در سیاست نداشته و فعالیت‌هایشان در سازمان‌های زنان یا رهبری جنبش‌های محلی[۵] متمرکز بوده است.

آیا شما باور دارید که تفاوت جنسیتی در فهم خودمختاری و نظریه‌پردازی در این باره، اثرگذار است؟

قطعاً همین‌طور است. زنان به این موضوع از دیدگاه محلی می‌نگرند، گرچه برخی از آنان در تعریفِ خودمختاری، آن را حق انسان‌ها برای تصمیم‌گیری آزادانه بیان می‌کنند و این نگرش با تعاریف حقوق بین‌الملل هم سو است. به هر شکل، تعریف زنان از خودمختاری با نظریه ارتباط -بررسی روابط و بازسازی آن- پیوند دارد. نخست آن که زنان به کنش ورزی فردی و جمعی تأکید فراوانی دارند؛ به دیگر بیان، آنان تنها از دیدگاه اجتماعی به خودمختاری نمی‌نگرند، بلکه آزادی فردی زنان، حق مالکیت بر بدن و تولیدات و مقابله با خشونت نیز در تعریف آن‌ها از خودمختاری جای می‌گیرد. برای زنان محلی ایستادگی در برابر خشونت و آزادی عمل از مهم‌ترین چالش‌های جهانی به شمار می‌آیند. گرچه امنیت و آزادی برای بهبود شرایط و انسجام احساسات فردی و جمعی زنان ضروری است، اما پیوندی بین این دو مقوله -امنیت و آزادی- مشاهده نمی‌کنیم و این موضوع سنگ بنای پژوهش ما شد. اساسی‌ترین پرسش این است که، چگونه برای زنان امنیت و آزادی بومی را تأمین می‌کنید درحالی‌که آنان در جامعه‌ی خود احساس امنیت و آزادی نمی‌کنند؟ در کانادا ۱۵۰۰ زن ناپدید شده یا به قتل رسیده‌اند. سوال مهم این است چگونه نهادهای حکومتی و دولت خودمختار بومی بسازیم که از یک سو ارتباطات پدرسالاری را بازتولید نکند و از دیگر سو زنان را در طبقات پست‌تر جای ندهد، در حالی که همواره از ناامنی در بیم و هراسند؟

آیا می‌توان گفت که میان آزادی جمعی و فردی زنان بومی در جریان مبارزات آنان برای دست‌یابی به استقلال، دوگانگی تنش‌زایی وجود دارد؟

اگر دوگانگی وجود داشته باشد، از بیرون به جریان مبارزات زنان بومی راه یافته است. چنان چه این زنان برای حقوق خود، همانند ایستادگی در برابر خشونت مبارزه کنند، متهم به تفرقه‌افکنی و ایجاد شکاف در بدنه‌ی یکپارچه‌ی اعتراضات زنان می‌شوند. از سویی اعلامیه سازمان ملل در خصوص حقوق اشخاص بومی، آشکارا حقوق جمعی و فردی را ترکیب کرده است. نهادهای این چنینی، سیطره‌ی هژمونی خود، بر جریان‌های اعتراضی زنان بومی را، سرلوحه ی کار خویش قرار داده‌اند. پس مخالفت‌ها با حقوق زنان بومی است نه حقوق فردی به صورت کلی.

به باور شما اساسی‌ترین چالش فمینیست‌های سمی [۶] چیست؟

بر اساس تحقیقات من و مصاحبه با زنان سمی، مشکلات آنان برای دستیابی به استقلال، گستره‌ی وسیعی دارد ازجمله ایجاد ظرفیت در جامعه‌ی سمی و همچنین طرح بحث‌های عمومی در مورد خشونت علیه زنان که هنوز هم تابو به شمار می‌رود. در این منطقه پیوندهای خانوادگی بسیار قوی است و بیان تجربه‌های خشونت و یا مقابله با آن، طرد اجتماعی را تقویت می‌کند. در نتیجه مردم نسبت به حل این معضلات تمایلی نشان نمی‌دهند.

مقابله با خشونت جنسیتی از اولویت‌های نهادهای سیاسی سمی از جمله پارلمان به شمار نمی‌رود. در دولت وقت، نماینده سمی در نروژ[۷] به مقابله با خشونت علیه زنان، به‌عنوان بخشی از بدنه‌ی یک ملت اشاراتی داشت. به نظر من این یک شروع بسیار مهم است و نهادهای سیاسی دیگر، از جمله نمایندگان سمی در سوئد و فنلاند باید با این رویکرد پیش بروند.

مسئله‌ی مهم دیگر امنیت شغلی و نیز خانواده و فرزندان است. همچون عاملی دیگر برای دست‌یابی به استقلال، زنان آموزش زبان سمی به کودکان را حیاتی تلقی می‌کنند. این کودکان هویت ملی نیرومندی دارند که در فرآیند ساخت نیروها، جامعه و ملت بسیار مهم است. در واقع انتقال فرهنگ و زبان از فعالیت‌های کلیدی فمینیست‌های سمی محسوب می‌شود.

 به‌عنوان یک پژوهشگر فمینیست اساسی‌ترین چالش پیش روی شما چیست؟

ایجاد پیوند ناگسستنی میان مطالعات نژادی و استعمارگرایانه با نظریه‌های فمینیستی. به‌عنوان یک محقق فمینیست سمی معتقدم که مطالعات فمینیستی این منطقه باید گسترده شود. به‌ویژه حوزه‌های مطالعات فمینیست‌های لیبرال، در اروپای شمالی. چرا که مطالبات و بررسی‌های آنان به مفاهیم تبعیض و برابری جنسیتی محدود است.

بزرگترین ضعف مطالعات زنان در ناآشنایی با دیدگاه و نظریه‌پردازی زنان بومی نمود پیدا می‌کند، چرا که حوزه‌های تحلیل این زنان نه تنها به تبعیض و برابری جنسیتی محدود نیست، بلکه فضای مشارکت سیاسی و بازار کار را هم در بر می‌گیرد. در واقع جریان‌های اصلی فمینیستی، آشکارا یا در پرده، مبارزات زنان بومی را به‌عنوان بخشی از جنبش‌های فمینیستی نمی‌پذیرند، یا مبارزات آن‌ها را در سطوحی پایین‌تر از این جریان می‌شناسند؛ مگر اینکه صحنه‌ی اصلی مبارزاتشان، محدود به برابری جنسیتی باشد. در واقع اندیشه‌ی فمینیست‌های اروپای شمالی با نگرش‌های استعمارگرایانه درآمیخته است. از این رو استعمارزدایی لازمه‌ی این جریانات است. زنان معترض بومی با به نقد کشیدن زنان سفیدپوست لیبرال نشان دادند که تمرکز انحصاری بر تبعیض‌های جنسیتی به معنای نادیده گرفتن خشونت‌های ساختاریافته‌ای است که در بطن زندگی زنان بازتولید می‌شوند. این بدان معناست که در ادبیات فمینیستی اروپای شمالی، به چالش کشیدن قوانین مربوط به شکار گله‌های گوزن، جهانی‌شدن و تعرض به حوزه‌های تاریخی و یا آموزش زبان سمی به کودکان جایی ندارد. در واقع جنبش‌های فمینیستی را در برابر این نگرانی‌ها مسئول نمی‌دانند.

صحبت از انتقاد به فمینیست‌های سفیدپوست لیبرال به میان آمد، تاکنون مخالفت سرسختانه ای با فمینیست آکادمیک یا جنبش‌های بومی فمینیست سمی تجربه کرده‌اید؟

از نگاه من، جدایی گزینی فمینیست‌های لیبرال سفید، در ناآشنایی، بی‌تفاوتی و آشکارا نادیده گرفتن زنان سمی، خود را نشان می‌دهد. در حقیقت فمینیست‌های لیبرال مستقیماً با نگاه‌های فمینیستی بومی به مخالفت نمی‌پردازند، اما به‌سادگی از هر گونه هم‌صدایی دریغ می‌کنند؛ حتی شک دارم که از وجود چنین جریان اعتراضی بومی آگاه باشند. کنفرانس‌های زنان مثال بارزی است از نادیده گرفتن یا طردکردن فمینیست‌ها و زنان سمی. در کنفرانس‌های برپا شده توسط فمینیست‌های اروپای شمالی ترجیحاً زنان سمی فراموش می‌شوند، مگر آن‌که کسی خط خوردگی نام زنان یک منطقه را یادآوری کند. کنفرانس نورا[۸] در نوامبر ۲۰۱۴، در مورد تحقیقات جنسیتی شمال اروپا در روسکیلد[۹] دانمارک، گواهی است بر درستی ادعای من، چرا که هیچ زنی از سمی در این کنفرانس حضور نداشت و حتی پوستر این مراسم با تصویر مردی سوئدی که ملبس به لباس زنان سمی بود، به نمایش گذاشته می‌شود و در آخرین دقایق به فکر یافتن سخنران اصلی سمی می‌افتند. مشخصاً انتقادات فراوانی متوجه این رویکرد آن‌هاست.

 شما در کتاب «بازسازی دانشگاه؛…» ضرورت بازاندیشی ساختارها و مباحث دانشگاهی مرتبط با بومیان را مطرح کرده‌اید. پیشنهاد شما برای گسترش حوزه‌ی زنان در اروپای شمالی و تغییر رویکرد آنان نسبت به مردم بومی، چیست؟

پیشنهاد من ساده و در عین حال دشوار است. در واقع به منظور مقابله با ساخت‌های استعمارگرایانه در رویکرد مطالعات زنان، بهتر است این گفتمان‌ها در فضای فکری زنان بومی _در اینجا سمی_ مطرح شوند. همان‌طور که پیش از این در مورد اثرات منفی احساس برتری کاذب در حوزه‌ی آکادمیک صحبت کرده‌ام، به باور من بزرگ‌بینی استعمارگرایانه همچون برتری کاذب آکادمیک، می‌تواند عرصه را برای دیگر نگرش‌ها و تحلیل‌ها تنگ کند. البته چالش‌ها و مشکلات زنان سمی به علت ناآگاهی یا بی‌تمایلی، به‌آسانی نادیده گرفته می‌شوند. علاوه بر این، فمینیست‌های اروپای شمالی حوزه‌های فقر و جنسیت را در یک پارادایم «درهم تنیده»[۱۰] بررسی نمی‌کنند. مسئله‌ی دیگر، به حاشیه راندن اختلاف منابع، میان دولت‌های اروپای شمالی و مستعمرات آن‌ها است. شالوده‌ی قدرت اروپای شمالی بر استعمار سمی استوار است و البته، زدودن پیوندهای تاریخی یک ملت با سرزمینش. دولت سمی، همچون دیگر دولت‌های مستعمره، سیاست تأمین رفاه دولت‌های اروپای شمالی، از منابع بومی خود را در پیش‌گرفته است.

استعمار رویدادی در گذشته نیست؛ بلکه جریانی پویا است که همواره در ساختار جامعه بازتولید می‌شود. کافی است نگاهی بیندازیم به منطقه‌ی گالوگ[۱۱] (هسته‌ی مقاومت در برابر برنامه‌های اکتشافی شرکت‌های معدن) یا هر معدن دیگر، که منبعی برای استعمار دانسته می‌شود و به موازات آن، ابزاری است برای تصرف زمین‌های متعلق به بومیان. این بهره‌کشی و تصرف، حتی مسائل بومی، همچون قوانین مربوط به شکار گوزن را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در دیگر مناطق و به‌گونه‌ای چشمگیر در شمال، شاهد رشد شتابناک عملیات اکتشاف منابع هستیم، با انجام این کار دست بومیان از زمین‌هایشان کوتاه خواهد شد. به نظر من مسائلی نظیر، افزایش خودکشی گله‌داران جوان در سوئد، که از میانگین خودکشی کشورهای اروپای شمالی نیز پیشی گرفته، با دیگر چالش‌ها گره خورده است. هنوز هم مردم سمی نگاهی استعمارستیزانه به عملکرد اروپای شمالی ندارند. روشن است که سیاست استعمار، در کشورهایی همچون کانادا یا آمریکا و نیوزلند یا استرالیا با اروپای شمالی متفاوت است. سخنان زیادی در پیوند با این نوع استعمار، ناگفته مانده است و فهم این جریان دیگر در قالب ساختارهای گذشته ممکن نیست بلکه باید دانست، چگونه استعمار نو از رهگذر مداخله‌ی دولت‌ها و انجمن‌های چندملیتی بازتولید می‌شود. در مطالعات فمینیستی اروپای شمالی، رویکردهای در هم تنیده و اندیشه‌های استعمار زدایی، نادیده گرفته شده است. این ضعف اجازه نمی‌دهد که گفتمان‌های سازنده میان فمینیست‌های سمی و اروپای شمالی می‌شود.

متوجه تنش میان فمینیست‌های اروپای شمالی و سمی شدم، حال می‌خواهم بدانم آیا شما میان فمینیست‌های پسا استعماری و بومی فرق می‌نهید؟

با در نظر گرفتن جایگاه ملت و استقلال، می‌توان یک تفاوت را برجسته کرد. فمینیست‌های بومی در جریان مبارزات خود، «استقلال» و «ملت‌سازی» را امری جمعی می‌دانند، درحالی که فمینیست‌های پسا استعماری به این گونه مسائل توجه نمی‌کنند. فمینیست‌های پسااستعماری دغدغه‌ی ساخت جامعه‌ای از آن خود را ندارند چرا که ملت‌سازی از خواست‌های آنان به شمار نمی‌رود. منظورم از ملت‌سازی، جریانی شبیه به دولت-ملت وستفیلین[۱۲] و دولت مستقل نیست بلکه من خواهان بازسازی جامعه، برپایه ی باورهای بومیان هستم. فمینیست‌های پسا استعماری، خشونت علیه بومیان که در سیاست‌های دولت ملی نهادینه شده را نادیده می‌گیرند، خشونتی که در ارزیابی‌های فمینیست‌های آمریکای شمالی به روشنی بیان می‌شود. این سیاست‌ها می‌تواند به سلب مالکیت بومیان از زمین‌هایشان بیانجامد. امروزه در نقاط مختلف جهان، به ویژه اسکاندیناوی، شاهد اکتشافات معدنی و تصرف گسترده‌ی منابع هستیم. به چالش کشیدن تصرف زمین، اگر هم بخشی از تحلیل‌های جریان فمینیستی پسااستعماری باشد، مایه‌ی نگرانی‌های تأمل برانگیز نخواهد شد.

به‌عنوان آخرین سوال، فمینیسم سمی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به نظرم نقطه‌ی عطف جنبش فمینیستی سمی، در نسل جوان‌تر این زنان مشهود است. من دریافته‌ام که زنان جوان می‌توانند جریانی الهام‌بخش را بیافرینند؛ حتی اگر آن جریان را در زمره‌ی مطالبات فمینیستی ندانیم، باز هم پژواکی است از قامت خم ناشدنی زنان. این جریان مطالبه گر با نقاب بازیگری و طنز در سریال‌های تلویزیونی همچون «Wet Reindeer Fur Leggings» خود را نشان می‌دهد. همچنین مبارزه با خشونت نهادینه شده، در انجمن‌های ال جی بی تی[۱۳] تقویت می‌شود. سازمان تازه تاسیس سامینورا[۱۴] با به چالش کشیدن رویکردهای شناخته شده‌ی سیاسی، خواهان مشارکت سیاسی با ساختاری متفاوت است؛ ساختارهایی که زنان را در جایگاه مصرف‌کننده نگاه نمی‌دارند. جریان مطالبه گر زنان را در میدان‌ها دیگر، همچون جنبش‌های محلی[۱۵]، مشارکت‌های اینترنتی، جنبش‌های مقابله با گرم شدن زمین و مبارزه با اکتشافات معدنی، شاهد هستیم.

مطالعات این زنان تنها بر نابرابری جنسیتی انگشت نمی‌گذارد؛ بلکه تحلیل درهم‌تنیده‌ی فقر، جنسیت و اشتغال در سایه‌ی عدالت اجتماعی نیز مرکز توجه آنان است.

 

[۱] Rovaniemi

[۲] Rauna Kuokkanen

[۳] Greenland

[۴] Sapmi

[۵] Grassroots) https://www.davemanuel.com/investor-dictionary/grassroots-movement/(

[۶] Sami

[۷] Aili Kestita

[۸] NORA

[۹] Roskilde

[۱۰] Intersectional

[۱۱] Gallok

[۱۲] Westphilipian

[۱۳] LGBT

[۱۴] Saminuorra

[۱۵] Grassroots