نادا علیا[۱]
در حالیکه حملات اسرائیل به جمعیت فلسطینی محاصره شده در غزه به سومین هفتهی خود نزدیک میشود[۲]، مدام اخباری در خصوص «تعداد نامتناسب» زنان و کودکان قربانی حملات شنیده میشود. این عبارت مسئلهای را پیشفرض میگیرد: تعداد متناسبی از زنان و کودکان که قرار است در یک نسلکشی کشته شوند چقدر است؟
همانطور که مایا میکداشی در مقالهاش در جدلیه با عنوان «مشکلی نیست که مردان فلسطینی قربانی حملات باشند؟» میپرسد اگر اکثریت کشتهشدگان مردان بزرگسال میبودند، آیا جنایات اسرائیل تقلیل مییافت؟
در اینجا تحلیل متفاوتی از خشونت جنسیتی ضروری مینماید: تحلیلی که هم این امر را به رسمیت بشناسد که هیچ «تناسبی» از کشتهگان مورد قبول نیست چرا که بر هر مرگی باید عزاداری کرد، و هم ابزارهایی برای درکی متمایز از خشونت ظهوریافته به دست بدهد.
دعوت برای تجاوز
حلقهی فمینیستی زنان و افراد رنگینپوست ترنس علیه خشونت (اینسایت)[۳] همیشه این موضوع را درک کرده است که خشونت دولتی هم نژادی و هم جنسیتی است.
صهیونیسم یک نمونهی اعلای این مورد است؛ ایدئولوژی نژادپرستانهای که بر اساس اولویت دادن به یک گروه نژادی-مذهبی بر همهی افراد دیگر شکل گرفته است.
زمانی که دولتی یک جمعیت –جمعیت بومی سلبمالکیتشده، محروم از حقوق و تحت اشغال خود- را به عنوان «تهدیدی جمعیتی» میبیند، این منظر اساساً هم نژادپرستانه و هم جنسیتزده است.
کنترل جمعیت به صورت نژادپرستانه به ویژه بر خشونت علیه زنان متکی است. در نتیجه تعجبی ندارد که مردخای کدار، یک افسر امنیتی ارتش اسرائیل که اکنون استاد دانشگاه شده به وضوح گفته است که «تجاوز به زنان و مادران مبارزان فلسطینی» جلوی حملهی نیروهای شبهنظامی حماس را میگیرد.
به همین ترتیب، قانونگذار اسرائیلی، آیلت شاکد، تلاش نکرد وانمود کند قتل کودکان فلسطینی و مادرانشان مایهی تأسف و «خسارت جانبی» نامتناسب بوده است بلکه آشکارا با گفتن این که زنان فلسطینی هم باید کشته شوند چرا که «مارهای کوچک» را به دنیا میآورند، از این کشتارها استقبال کرد.
این اظهارنظر، زیرساخت اسرائیلی را بازتاب میدهد که طراحی شده تا از طریق قطع منابع اولیه مانند آب و دارو، توقف اجباری زنان در آستانهی وضع حمل در ایستهای بازرسی نظامی در مسیرشان برای رسیدن به بیمارستان و به طور کلی با ایجاد شرایط غیرانسانی و غیرقابل زیست، نرخ سقط جنین را بالا نگه دارد.
حملات مرگبار اخیر به فلسطینیان در نواره غزه نه تنها جان صدها فلسطینی را گرفته بلکه باعث افزایش سقط جنین، زایمان زودرس و به دنیا آوردن نوزادان مرده نیز شده است.
به زنان اسرائیلی-اتیوپیایی که اغلب یهودیاند نیز بدون رضایت خود داروی اجباری ضدبارداری تزریق شده است.
پایان دادن به صهیونیسم مسئلهای فمینیستی و مسئلهای دربارهی عدالت بارداری است.
رهایی زنان؟
خشونت جنسیتی به عنوان ابزاری برای استعمارگری از طریق اسکان مهاجران[۴] استراتژی جدیدی نیست؛ در این نوع استعمار، مردسالاری و ریاکاری دولتی اغلب همراه هم هستند.
فرانسهی قرن نوزدهم حتی زمانی که کل دهکدهها و شهرها در الجزایر را به آتش میکشید، ادعای رهایی زنان الجزایر را داشت. نمونهی مرد استعمارگر سفیدپوست به ما میباوراند انگیزهی فداکارانهی عملش، نجات زن تیرهپوست از دست مرد تیرهپوست بوده است، حتی در همان حین که قدرت استعماری که او در خدمتش بوده کل کشورها را بینوا و نیازمند میکرد.
وضعیت زنان الجزایری قطعاً در نتیجهی استعمار فرانسه بهبود نیافت. در واقع، شرایط آنها به شدت بدتر شد.
دولت جورج دبلیو بوش بابت آنچه به اصطلاح رها کردن زنان از دست طالبان میداند، به خود میبالد. با این حال ما در طول تاریخ، و نه فقط در افغانستان، ایران، عراق، الجزایر یا فلسطین، میبینیم که جنگ هرگز به رهایی زنان یا رنگینپوستانی که مطابق هنجارهای جنسیتی رفتار نمیکنند، نیانجامیده است.
مُدلی جدید از ریاکاری
امروزه، اسرائیل مدلی جدید از این نوع ریاکاری را نشان میدهد و ادعا میکند از فلسطینیان متمدنتر است چرا که کشوری است به اصطلاح «دوست و پذیرندهی همجنسگرایان». این صورتینمایی[۵] تلاش اسرائیل است تا با اشاره به سابقهی ظاهراً بهترش در زمینهی حقوق همجنسگرایان توجهها را از نقض مداوم حقوق بشر منحرف کند.
اما این سابقه هم نژادپرستانه است.
هر شهروند یهودی اسرائیل میتواند و باید در نیروهای اشغالگر اسرائیل خدمت کند، اما اینها همان نیروهای مرگباری هستند که در کار نسلکشی مردم فلسطیناند.
آیا اگر بعضی از سربازان آدمکش یک ارتش آشکارا همجنسگرا باشند، این ارتش اخلاقیتر خواهد بود؟ یک لحظه به این که چه کسی خشونت شدیدتری را ایجاد میکند، فکر کنید. چه کسی زنان، کودکان، همجنسگرایان مرد و زن، ترنسها و مردان را از ابتداییترین حقوقشان –حق آزادی حرکت، امنیت، سرپناه، غذا، خانه و حق حیات- محروم میکند؟ باید اعتراف کرد که طرف مقصر اسرائیل ِ«متمدن» است، نه پدرسالاری دگرجنسگرایانه[۶] فلسطینی.
جنگ- نظامیگری- فعالیتی از جنس مردانگی افراطی است که تمام انواع خشونت از جمله خشونت جنسیتی را تقدیر و تشویق میکند و سربازی که برای این خشونت آموزش دیده نمیتواند زمانی که به خانه رسید این خشونت را کنار بگذارد.
تمام جامعهی اسرائیل برای خشونتورزی آموزش دیده است. خشونت یک جفت پوتین نظامی نیست که بتوان بیرونِ در خانه جا گذاشت؛ خشونت به طبیعت دوم افراد تبدیل میشود (مگر این که در طبیعت اولیهی کسی باشد که در این صورت بیشتر فعال میشود) و کل جامعهای که درگیر جنگ است، نه فقط در خط مقدم جبهه که در همهی عرصهها جامعهای است خشنتر.
مبارزهای مشترک
این مسائل اموری است که امروزه مانند هر بار که اسرائیل حملاتش را علیه مردم فلسطین تشدید میکند، شاهد آن هستیم.
تا آنجا که به فلسطینیان مربوط میشود جایی به عنوان جبههی نبرد یا «مناطق جنگی» وجود ندارد. تمام فلسطینِ تاریخی جبههی نبرد است چرا که گروههای اسرائیلی هر لحظه ممکن است به خیابانها هجوم بیاورند.
این درک از موقعیت همواره در مرکز تحلیلهای سازمان اینسایت قرار داشته است. ما میفهمیم که در موقعیت استعمارگری از طریق اسکان مهاجران، زنان بومی، افراد ترنس و افرادی که مطابق هنجارهای جنسیتی رفتار نمیکنند، تحت فشار رابطهی تودرتوی نژادپرستی و جنسیتزدگی قرار دارند. ما درگیر مبارزهای فراگیر هستیم از هند تا جهان عرب تا آسیای جنوبغربی تا آفریقا و قارهی آمریکا، با هدف کرامت و خودمختاری و استقلال کامل افراد بومی.
به همین دلیل است که اینسایت در سال ۲۰۱۰ از دعوت فلسطینیان برای بایکوت، سلب و تحریمها[۷] علیه اسرائیل استقبال کرد و همچنان به مبارزه تودهای علیه اسرائیل استقبال کرد و همچنان به مبارزه تودهای علیه خشونت دولتی علیه تمام مردم فلسطین متعهد میماند.
[۲] این مطلب در زمان حملهی اسرائیل به غزه نوشته شده است که از ۸ جولای تا ۲۶ اوت ۲۰۱۴ در جریان بود.
[۳] INCITE!
[۴] settler-colonialism
[۵] شاید بتوان pinkwashing را به «صورتینمایی» ترجمه کرد –مانند سیاهنمایی- که به معنی استفاده از بزرگنمایی دستآوردها و پذیرش دگرباشان جنسی در یک کشور برای سرپوش گذاشتن بر دیگر نقضهای حقوق بشر در آن سیستم است.م
[۶] heteropatriarchy