بیدارزنی: کارول پیتمن در کتاب «قرارداد جنسی» با بررسی رساله «پدرسالار» اثر سر رابرت فیلمر و رسالهی اول جان لاک در باب حکومت که نقد و بررسی «پدرسالار» است، زمینهی زوال پدرسالاری به عنوان شکلی از مردسالاری و جایگزینی آن را با مردسالاری برادرانه مطرح میکند. در این نوشته به بررسی کوتاه رساله پدرسالار میپردازیم.
از میان آثار سر رابرت فیلمر، «پدرسالار» بیش از دیگر آثار وی شناخته شدهاند. در پدرسالار، فیلمر به خاستگاه قدرت سیاسی میپردازد و سعی میکند با استناد به داستان آدم و حوا، در مورد قدرت سیاسی در زمان خود نظریهپردازی کند. فیلمر مانند برخی دیگر از دینداران بر این باور است که میتوان از کتاب مقدسِ دین خود، تمامی فکتهای مرتبط به جهان را – چه جهان فیزیکی و چه جهان سیاسی-اجتماعی – استخراج کرد. از این رو فیلمر، داستان آدم و حوا را به عنوان فکتی در مورد تاریخ بشر و جهان به شمار میآورد.
فیلمر رسالهی خود را بدین شکل آغاز میکند که ایدهی آزادی طبیعی پدیدهای متاخر است و تظاهری وجود دارد که آزادی برترین ارزش است در حالی که طرفداران آزادی فراموش کردهاند علت هبوط آدم، میل به آزادی بود. فیلمر میگوید ایدهی آزادی طبیعی توسط طرفداران پاپ هم مورد تایید واقع شده در حالی که پدران پیشین کلیسا آن را نپذیرفتاند و این ایده در ضدیت با متن کتاب مقدس و قوانین طبیعی است. از منظر سیاسی هم نتیجهی خطرناک این ایده از نظر او، این است که اگر پادشاه از قوانین تخطی کند مردم میتوانند او را خلع یا مجازات کنند. این در حالی است که این نوع آزادی از نظر او آزادی نیست و آزادی واقعی، آزادیای است که تحت پادشاه میسر میشود. او میگوید به جز پادشاهی «تمامی مظاهر و بهانههای آزادی چیزی جز درجاتی از بردگی نیستند و تنها آزادیِ برای ویران کردنِ آزادی هستند» (ص ۵۵). او با استناد به روایت تاریخ بشر که در کتاب مقدس طرح شده عنوان میکند آدم و بقیهی پدرسالاران پس از او، قدرت پادشاهی یا پدرانه بر کودکان خود داشتند، در نتیجه مشخص نیست که چرا و چگونه فرزندان آدم میتوانند از تبعیت کردن از والدین خود معاف باشند. از نظر فیلمر، تبعیت فرزندان از پدران خود، منشا تبعیت از پادشاهان است که مد نظر خداوند بوده است. فیلمر مثالهایی نیز ذکر کرده و از این میان به پدرسالارانی همچون ابراهیم و عیسو (پسر بزرگ اسحاق و ربکا) اشاره میکند که تواناییها و اختیاراتی همچون اعدام و اعلان جنگ و صلح داشتند که اینها وظایف پادشاه است. او همچنین با استناد به داستان نوح که با تعداد محدودی انسان و حیوان سوار بر کشتی شد و دیگران از بین رفتند، اشاره میکند که پس از آن به فرمان نوح جهان بین سه تن از پسران او تقسیم شد. خود فیلمر به این آگاه است که ادعای اینکه در حال حاضر پادشاهان پدران مردم هستند، ادعای قابل دفاعی نیست در نتیجه او مدعی است که در حال حاضر تنها حق پدران به وارثان حقیقی آنها رسیده و تنها فرمان مشروع، فرمان پدران است و حقی طبیعی است که توسط خداوند به آنها اعطا شده است. تنها تفاوت پدران و پادشاهان از نظر او میزان و درجه بوده، به طوری که پادشاه پدر یک ملت است. او دیدگاه افرادی را که با دیدگاه خودش در تعارض میبیند – مانند هوگو گروتیوس (Hugo Grotius)، سوارز و کاردینال بلارمین – نقد میکند. به عنوان مثال سوارز که مدعی بود آدم تنها قدرت اقتصادی داشت و نه سیاسی، مورد نقد فیلمر قرار میگیرد. او میگوید به رغم تمام مسائلی که سوارز مطرح میکند (هرچند آنها را غلط میداند) اینکه آدم و دیگر پدرسالاران قدرت تصمیمگیری در مورد زندگی، مرگ، جنگ و صلح داشتهاند، کافی است تا نشان داده شود که هم قدرت سیاسی و هم قدرت اقتصادی داشتهاند. پس از بررسیهای نقلی خود، او میگوید افرادی که درمییابند کتاب مقدس با آزادی مردم همخوان نیست، سعی میکنند به فلسفهی ارسطویی روی بیاورند. سپس میگوید هرچند ارسطو در «سیاست» از موضعگیری صریح بر سر اینکه چه نوع حکومتی بهتر است سرباز میزند ولی در «اخلاق» عنوان کرده که پادشاهی بهترین شکل حکومت است. پس از این بررسی، فیلمر بخشهایی از کتاب خود را به دلایل ناخوشایند بودن دموکراسی اختصاص میدهد.
تاریخ تالیف رساله «پدرسالار» مسئلهای مناقشهبرانگیز بوده است. پژوهشگران در بررسیهای اولیه مدعی بودند که این رساله در اواخر دههی سی یا اوائل دههی چهل سدهی هفدهم تالیف شده است (Laslett 1948) در حالی که بررسیهای متاخر، تاریخی بین ۱۶۲۸ تا ۱۶۳۲ را برای تالیف این رساله تخمین زدهاند. (Tuck 1986). یکی از دلایلی که به این اختلاف نظرها در مورد تاریخ تالیف این اثر دامن زده، این است که فیلمر قصد نداشت این رساله را به شکل عمومی منتشر کند و دیگر اینکه چنان که لسلت میگوید این اثر در چندین مرحله تالیف شده و خود آن را به شکل نسخهی خطی منتشر کرده بود. چنان که لسلت عنوان میکند این اثر خطی که تزیینات بسیاری هم داشت ظاهرا قرار بوده به خود پادشاه ارائه شود. در حال حاضر یک نسخه از این اثر خطی در دانشگاه کمبریج نگهداری میشود (Laslett ، ۱۹۴۸، ص ۵۳۲). «پدرسالار» تا سال ۱۶۸۰ تنها به شکل همان نسخ خطی بین افراد محدودی توزیع شده بود و تنها پس از این تاریخ بود که این اثر به شکل عمومی و گسترده منتشر شد. (Cuttica 2011b). تاریخ انتشار این رساله از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. جیمز اول در دو رسالهای (در سالهای ۱۵۹۸ و ۱۵۹۹) که نگاشته بود، زمینهی طرح و بسط ایدهی «حق الهی پادشاهان» را فراهم کرده بود. تاک (۱۹۸۶) عنوان میکند که با توجه به سال انتشار اثر فیلمر، باید این اثر را به عنوان واکنشی به فعالیتهای پارلمانی در اواخر دههی بیست و اوائل دههی سی سدهی هفدهم در نظر بگیریم. ولی محدود کردن «پدرسالار» به واکنش به فعالیتهای پارلمانی آن دوره نشانگر بیتوجهی به محتوای رسالهی پدرسالار است. در حالی که فیلمر به دفاع از پادشاهی و پدرسالاری میپردازد، دموکراسی و حکومت ترکیبی را نقد میکند. علاوه بر اینها، او به نقد سوارز و کاردینال بلارمین از چهرههای مطرح جنبش «اصلاح کاتولیک» نیز میپردازد. کاردینال بلارمین بیشتر برای مخالفت با گالیله و نقش مستقیمش در سوزاندن جوردانو برونو شناخته شده است. از نظر بلارمین، بازیگریِ اصلی در امور سیاسی جامعه به عهدهی پاپ بود و جایگاه شاهان و شاهزادگان مرتبهای پایینتر داشت. پادشاهان حتی نمیتوانند روحانیان را مجبور به پذیرفتن نظر خود کنند ولی پاپ توان تنبیه و عزل پادشاهان را دارد.
علاوه بر این، اگر به فضای اروپا به طور کلی نیز نگاهی بیندازیم، میتوانیم به خاستگاه این اثر بهتر پی ببریم. دیدگاه پدرسالارانه و مطلقگرایانهی فیلمر به حکومت با دیدگاههای مطلقگرایانه و میهندوستانهای که توسط اندیشمندان فرانسوی پیش از او مطرح شده بود شباهتها و اشتراکات زیادی دارد. فیلمر نیز همانند این اندیشمندان فرانسوی مخالف یسوعیها بود چرا که یسوعیها بر قدرت پاپ تاکید میکردند و نه پادشاهان. مسئلهی اصلی این بود که مردم به لحاظ سیاسی باید پیرو چه کسی باشند، و در دورانی که افراطیگری کاتولیکهایی همچون کاردینال بلارمین در اوج بود، تاکید بر پیروی از پاپ و قدرت او بود. این منجر به شکلگیری دوگانهای بین میهنپرستی و ایمان میشد، چرا که در صورتی که ایمان شخصی ایجاب میکرد میبایست حتی پادشاه کشور خود را به قتل برساند یا به شکلهای دیگری به کشور خود خیانت کند. از آنجایی که ایمان افرادی که به هر شکلی به کلیسای رم پایبندی داشتند، موجب وابستگی سیاسی آنها به خارج از مرزهای کشور خودشان میشد، این خود میتوانست همواره آنها را در ضدیت با منافع کشور خودشان قرار دهد. این مسئله یکی از دلایلی بود که مطلقگرایان ایدهی شهادت برای میهن و کشور را مطرح کردند و توجیهات الهیاتی نیز برای آن یافتند (Cuttica 2011a). اگر تمامی این موارد را در نظر بگیریم، متوجه خواهیم شد که «پدرسالار» در این صحنهی بزرگتر سیاسی نمیتواسته صرفا واکنشی به فعالیتهای پارلمانی آن دوران انگلستان باشد. ضمن اینکه با توجه به این جزییات میتوان تاکید او بر پادشاهی را بهتر متوجه شد.
ولی فیلمر در تاریخ فلسفه اغلب به عنوان شخصی نادان که تنها اهمیتش این بوده که جان لاک او را یک بار برای همیشه شکست داده، مطرح میشود و اکثرا از توجه به این جزییات زندگی او صرف نظر میکنند. برتراند راسل در کتاب «تاریخ فلسفهی غرب» خود عنوان میکند که فیلمر اندیشمندی ضعیف بوده و مشخص نیست چرا جان لاک وقت خود را صرف رد کردن نظرات او کرده است. علاوه بر جان لاک که رسالهی اول خودش در باب حکومت را به شکل مفصل به رد کردن نظرات فیلمر اختصاص میدهد، الجرنون سیدنی (Algernon Sidney) هم به نقد «پدرسالار» میپردازد ولی با عتاب و خطابی بسیار غلیظتر. سیدنی بعدتر به دلیل موضع گرفتن علیه پادشاهی مطلق، به جرم خیانت گردن زده شد. سیدنی، فیلمر را نوکر پادشاه نامیده که تنها از استدلالهای غلط بهره برده و ابراز شگفتی کرده بود که چگونه ممکن است چنین ایدههایی به ذهن کسی خطور کند و چگونه ممکن است آنها را منتشر کند. علاوه بر لاک و سیدنی، ژان ژاک روسو نیز در دو اثر خود یعنی «قرارداد اجتماعی» (۱۷۶۲) و «گفتار دربارهی اقتصاد سیاسی» (۱۷۵۵) فیلمر را به سخره گرفت. لایبنیتس نیز بر این باور بود که فیلمر در نظرات خود زیادهوری کرده است. از بین فیلسوفان سیاسی معاصر نیز، جان دان (John Dunn) بر این باور است که نمیتوان موضعی منسجم به لحاظ معرفتشناختی از «پدرسالار» استخراج کرد. با این حال، تی.اس.الیوت (شاعر و ادیب انگلیسی-آمریکایی) به دفاع از «پدرسالار» پرداخت. (Cuttica, 2011b)
اگر اثر فیلمر اینقدر ضعیف بوده، باید همراه با برتراند راسل پرسید چرا فیلسوفی با جایگاه جان لاک وقت خود را صرف رد کردن دیدگاههای او کرده است. رسالهی پدرسالار در سال ۱۶۸۰ به صورت عمومی منتشر شد – پس از مرگ فیلمر – و توریها از این کتاب برای دفاع از پادشاهی مطلق بهره میگرفتند. لاک تصمیم گرفت علیه توریها مطالبی بنویسد. از آنجایی که سیدنی گردن زده شده بود، در صورتی که مشخص میشد جان لاک دو رسالهی در باب حکومت را نگاشته، ممکن بود او هم اعدام شود. از نظر لاک فیلمر از جنبهی فلسفی و علمی ضعیف و ناچیز بود ولی مسئله این بود که رسالهی پدرسالار، ارزشهای پذیرفته شده توسط جامعهی انگلستان را در قالب پادشاهی مطلق مورد نظر خود مطرح کرده بود و لاک قصد داشت ارزشها و زندگی مدنی را بدون اینکه در گرو پادشاهی مطلق باشد بازتعریف کند (Harris, 2010).
عنوان فرعی رسالهی پدرسالار «دفاع از قدرت طبیعی پادشاهان(علیه آزادی غیرطبیعی مردم)» است. همچنان که در عنوان فرعی این اثر هم مشهود است برای فیلمر، پدرسالاری با ایدهی آزادی مردم و برابری آنها با پادشاه در تعارض است. بدین منظور او بیش از هر چیز به نگرش دینی خود اتکا میکند. همانطور که پیشتر اشاره شد، فیلمر بر این باور است که آدم اولین انسانی بوده که خلق شده و سپس حوا از او خلق شده و سپس بشریت پدید آمده است. پذیرفتن افسانهی آدم و حوا به عنوان واقعیتی تاریخی باعث شد فیلمر مدعی شود که انسانها هرگز خارج از حکومت زندگی نکردهاند و علاوه بر آن از نظر فیلمر تمامی روایتهای تاریخی اعم از روایتهای دینی و غیردینی تصدیق میکنند انسانها همواره در گروههای کوچک زندگی میکردهاند و تحت فرمان مطلق پدر بودهاند. در نتیجه با ایدهی وضع طبیعی و مفروضات آن مبنی بر اینکه انسانها آزاد و برابر به دنیا میآیند، مخالفت میکرد. (Ryan, 1996)
ایدهی وضع طبیعی هابز (جان لاک و دیوید هیوم با تفاوتهایی پس از او این ایده را به کار گرفتند) از جمله ایدههایی بود که فیلمر به نقد آن پرداخت. فیلمر اولین مطلقگرای انگلیسی بود و هابز پس از او ایدههای مطلقگرایانهی خود را مطرح کرد، ولی این دو تفاوتهای بسیار زیادی با هم داشتند. در حالی که آثار فیلمر در فلسفه سیاسی اهمیتی ندارند یا دست کم مهم پنداشته نمیشوند، «لویاتان» هابز مهمترین اثر در فلسفه سیاسی است که تا به حال به زبان انگلیسی نوشته شده، و همطراز آثاری چون «جمهور» افلاطون است. هابز دیدگاه سیاسی خود را بر دگماهای دینی استوار نکرد و در عوض بر اساس نوعی مردمشناسی نظری ایدهی «وضع طبیعی» را به کار گرفت. وضع طبیعی به هابز این امکان را داد تا ایدهی برابری طبیعی انسانها را مطرح کند. فیلمر بر این باور بود که بر اساس ایدهی «وضع طبیعی»، انسانها مانند قارچ از زمین میرویند و هیچ تعهدی به یکدیگر ندارند در حالی که از نظر فیلمر مشخص است که پدران و مادران نسبت به فرزندان خود وظیفه دارند و این وظیفه نمیتواند نتیجهی یک قرارداد باشد (Rogers, 2007). فیلمر بر این باور بود که برای اینکه بتوانیم وضع سیاسی باثباتی در جامعه داشته باشیم و جلوی آشوب و هرج و مرج را بگیریم، میبایست ایدهی حقوق طبیعی و برابری انسانها را زیر سوال بریم. این در حالی است که هابز به تعریف حقوق سیاسی شهروندان در عین تعریف پادشاهی مطلقگرایانه میپردازد و تاکید او بر حق فرد و نه فقط وظیفه فرد، باعث شده برخی هابز را پدرخوانده لیبرالیسم سیاسی در نظر بگیرند. فیلمر به دفاع از حقوق الهی پادشاهان پرداخت در حالی که هابز نه تنها از چنین حقی دفاع نکرده که در رویکرد او به سیاست نیز جایی برای دین یا خدا وجود ندارد. فیلمر پیرو فلسفهی ارسطویی و هابز منتقد رویکرد ارسطویی بود و خود از بنیانگذاران فلسفهی مدرن بود. طبیعت برای ارسطو با غایت انسان گره خورده بود، و این ایده به دیندارانی همچون فیلمر این امکان را میداد تا این غایت را دینی جلوه دهند و از نظرات ارسطو بهره ببرند. این در حالی است که طبیعت برای هابز جایی است که در آن بیقانونی و جنگ همه علیه همه، بینظمی، ترس و بیاعتمادی وجود دارد و پیش از قرارداد اجتماعی نمیتوان از حکومت شخصی بر دیگران سخن گفت و حکمرانی تنها پس از قرارداد اجتماعی معنادار میشود. نگرش هابز به طبیعت با نگرش ارسطو به طبیعت کاملا متفاوت است و از آنجایی که فیلمر هم تحت تاثیر ارسطو بود در نتیجه نگرش این دو به طبیعت نیز کاملا متفاوت بود. جان لاک نیز همچون فیلمر از مدعاها و تفاسیر دینی در اثر خود بهره گرفته است. آنچه فیلمر و لاک را از یکدیگر متمایز میکند، بیش از آنکه مسیحیت باشد، دیدگاههای فلسفی آنهاست. همانطور که اشاره شد، فیلمر پیرو فلسفه طبیعی و متافیزیک ارسطویی است ولی جان لاک همچون هابز از چهرههای مطرح فلسفهی مدرن است که با نگرشهای تحت تاثیر ارسطو مخالف بود. یکی از مهمترین وجه مشخصههای فلسفه مدرن نقد به جهانبینی شکل گرفته تحت تاثیر فلسفه طبیعی و متافیزیک ارسطویی بود. گالیله نیز که هم دوران هابز بود، با مطرح کردن خورشیدمحور بودن جهان به جای زمینمحور بودن آن، با فلسفه طبیعی و متافیزیک ارسطویی مقابله کرد که با تفسیر کلیسا از مسیحیت گره خورده بود. گالیله در «گفتگو درباره دو سامانه بزرگ جهان» فلسفه طبیعی ارسطویی را که موضع رسمی کلیسا و پاپ هم بوده از زبان سیمپلیچیو (یکی از کاراکترهای این دیالوگ که معنای اسم او ساده لوح است) بیان میکند.
ریشههای دیدگاه فیلمر در مورد فروتر بودن طبیعی زنان نسبت به مردان را علاوه بر کتاب مقدس، میتوان در نگرش ارسطو یافت. در حالی که ارسطو از برده بودن طبیعی برخی انسانها سخن میگوید، مدعی میشود که تعدادی از مردها بر زنان و تعداد دیگری از مردها برتری دارند. فیلمر منطق و بیولوژی ارسطو را با کتاب مقدس قابل جمع میدانست و از این ترکیب برای توجیه دیدگاه خود بهره گرفت. در فلسفهی مدرسی باور بر این بود که معلول از علت فروتر است و از این رو علت بر معلول سلطه یا برتری دارد. از آنجایی که فیلمر بر این باور بود که خداوند علت هستی است، در نتیجه خداوند بر هستی سلطه یا برتری دارد و از آنجایی که او آدم را خلق کرده بر او نیز مسلط است. حوا نیز از دنده آدم خلق شده و با یک نتیجهگیری عجیب، آدم علاوه بر فرزندان خود علت حوا هم در نظر گرفته میشود. طبق همین روایت که حوا از دنده آدم به وجود آمده هم نمیتوان نتیجه گرفت که آدم علت حوا است. احتمالا در این داستان باید گفت که خداوند علت هستی یافتنِ حوا (معلول) است که آن را از دندهی آدم به وجود آورده است. به هر حال داستان، فلسفه نیست که بتوان از آن توقع منطقی یا معقول بودن داشته باشیم. تلاش فیلمر برای عقلانیت بخشیدن به این داستان به هدف استخراج فکت از این داستان است. اگر داستان آدم و حوا را واقعی در نظر بگیریم و بخواهیم فکت از آن استخراج کنیم، موانعی در خود این داستان هم برای دینداران وجود دارد. فرزندان آدم و حوا با یکدیگر ازدواج کرده و بچهدار شدهاند و از آنجایی که نگرش فیلمر به علیت به شکلی است که انتقال دهنده ارزش و هنجار است، کلیت نگرش او مورد تردید واقع خواهد شد.
دیدگاه فیلمر در مورد کودکان نیز تحت تاثیر جنینشناسی ارسطویی است که گذشته از مقبولیت آن در زمان فیلمر در حال حاضر غلط بودن آن بر همگان روشن است. در دیدگاه ارسطو زن صرفا حاملی است برای نیروی مرد که به او وارد میشود، در نتیجه کودک معلول و نیروی مرد علت به وجود آمدن آن است و زن صرفا وظیفهی نگهداری آن را دارد. بدین شکل آدم علت و بشر معلول تلقی میشود. طبق همان نگرش مدرسی، آدم که علت دیگر انسانهاست، از همهی آنها برتر است (Harris, 2010).
مردسالاری مختص رویکرد سیاسی خاصی نبود. در حالی که فیلمر که به پادشاهی مطلق باور داشت جایگاهی برای زنان قائل نبود، از طرف دیگر هابز (که دیدگاهش نه در دین و نه در فلسفهی ارسطویی ریشه داشت) طرفدار پادشاهی مطلق بود ولی به برابری طبیعی زنان و مردان باور داشت. از طرف دیگر، میان افرادی که طرفدار پارلمان بودند نیز برخی به فروتر بودن طبیعی زنان در مقایسه با مردان باور داشتند (مثل هنری پارکر) و چنانکه کارول پیتمن مدعی است، جان لاک بنیانگذار نوع جدیدی از مردسالاری است که در نوشته دیگری باید به بررسی این مدعا پرداخت.
منابع
Cuttica, C. (2011a), Anti-Jesuit patriotic absolutism: Robert Filmer and French ideas (c. ۱۵۸۰–۱۶۳۰). Renaissance Studies, 25: 559–۵۷۹٫ doi:10.1111/j.1477-4658.2011.00720.x
Cuttica, C. (2011b). Sir Robert Filmer (1588–۱۶۵۳) and the condescension of posterity: historiographical interpretations. Intellectual History Review, ۲۱(۲), ۱۹۵-۲۰۸٫
Harris, I. (2010) Robert Filmer. In Savonius-Wroth, S. J., Walmsley, J., & Schuurman, P. The continuum companion to Locke. A&C Black. Pp. 57-61.
Laslett, P. (1948). Sir Robert Filmer: The man versus the whig myth. The William and Mary Quarterly: A Magazine of Early American History, 523-546.
Rogers, G.A. (2007) Hobbes and His Contemporaries in Springborg, P. (Ed.). The Cambridge Companion to Hobbes’s Leviathan. Cambridge University Press. Pp. 413-440.
Ryan, A. (1996). Hobbes’s political philosophy. The Cambridge Companion to Hobbes, 208-245.
Tuck, R. (1986). A New Date for Filmer’s Patriarcha. The Historical Journal, ۲۹(۱), ۱۸۳-۱۸۶٫