زنان زلزله‌زده در مدیریت بحران عالی بودند/ زارا امجدیان

0
24

بیدارزنی: «زارا امجدیان» فعال حقوق زنان که در روزهای ابتدایی وقوع زلزله در غرب کشور برای کمک به هموطنان زلزله‌زده در کرمانشاه راهی این استان شد؛ در گزارشی که در ادامه آمده است مشاهدات عینی خود را از وضعیت کنونی زلزله‌زدگان از جمله زنان آن منطقه، نحوه امدادرسانی به آن‌ها و مشکلاتی که همچنان پیش روی این هموطنان زلزله‌زده است با مخاطبان سایت بیدارزنی به اشتراک گذاشته است:

هنگامیکه به مناطق زلزله‌زده رسیدم یکی از مسائل مورد توجه که در همان ابتدا به چشم می‌آمد این بود که زنان در مناطق زلزله‌زده کرمانشاه به‌خصوص آن تعدادی که میان‌سال هستند و تجربه زندگی در جنگ و آوارگی پس از آن را داشته‌اند مدیریت بحران خیلی خوبی دارند؛ یعنی خود این زنان، خانواده را جمع و جور کردند و کاری را که مددکار باید برای آن‌ها و کودکان انجام می‌داد، خودشان انجام دادند. در همان چادرهای کوچک، مرتب و تمیز وسایل اندکشان را چیده بودند. زن‌ها خیلی سریع توانستند شرایط بحرانی پس از زلزله را مدیریت کنند. من فکر می‌کنم این مدیریت بحران به خاطر سختی‌های زیادی است که زنان در آن منطقه کشیده‌اند. یقینا همه این‌ها کافی نیست و خود این زن‌ها وقتی خودشان تکیه‌گاه شوهر و بچه‌هایشان می‌شوند؛ نیاز دارند که کسی دیگر هم حرف‌هایشان را بشنود؛ آرامش بهشان بدهد کسی مثل مشاور و مددکار. جای گروه‌های فعال زنان در این منطقه خیلی خالی است که با این زنان بنشینند و به حرف‌هایشان گوش بدهند تا بخشی از این فشار و استرسی که روی دوش این زن‌ها است، خالی شود.

نکته مهم در این مناطق برای من این بود که مردم خودشان امدادگر خودشان شده‌اند. مثلاً در روستای «بلوان» که من دیروز رفتم تا دیروز هنوز چادر به دستشان نرسیده بود و خود مردم شروع به ساختن کپر کرده بودند. این سازه که به آن کپر می‌گویند به دلیل اینکه مقاومت و حفاظ چندانی ندارد زندگی در آن بسیار سخت است.

چیزی که آنجا واضح و مشخص بود این بود که هلال‌احمر حضور دارد و سپاه و ارتش هم هستند؛ ولی انگار به نظر می‌آید آن‌ها به مردم واگذار کرده‌اند که کار امدادرسانی را انجام بدهند به دلیل کمبود بودجه یا هر دلیل دیگری. در خیلی از روستاها، همان روز اول، گروه‌های مردمی رفته‌اند ولی هلال‌احمر مثلاً بعد از سه روز در آن مناطق حضور پیدا کرده است. این وضعیت از یک طرف دردناک است که یک دستگاهی مثل هلال‌احمر که باید کمک‌رسان اولیه باشد این‌قدر نقشش کم‌رنگ است و از آن‌طرف نقش گروه‌های مردمی قوی است و این خوشحال کننده است که این‌قدر مردم آمده‌اند و به هم نوعان خود خدمت‌رسانی می‌کنند. تقریباً هر روستایی که من بودم در فاصله دو ساعت یک‌بار، دو یا سه ماشین (مردمی) به روستاها می‌آمد و انواع و اقسام کمک‌های مختلف از هر چیزی که فکر کنید: لباس، پتو، خوراک، نان و غذا و همه‌چیز برایشان می‌آورد.

کمک‌ها دو جنبه داشت: یکی از جنبه‌های مهم این کمک‌ها دلگرمی مردم زلزله‌زده از حضور کمک‌های مردمی بود. مخصوصاً این‌که این مناطق جنگ‌زده است و در طول جنگ کسی از آن‌ها خبر نداشت و خیلی بی‌پناه بودند، سال‌ها آوارگی کشیدند. پس از جنگ در بازسازی خانه‌هایشان هم خیلی‌هایشان می‌گفتند: «کسی به ما کمک خاصی نکرد، ما خودمان خانه‌هایمان را ساختیم» و فقط وام مسکن به آن‌ها داده‌اند که من هم در تهران می‌توانم این وام را بگیرم. از نوع کمک‌های بلاعوض در دوران جنگ چیزی نصیب این منطقه نشد. وقتی الان می‌بینند که مردم این‌قدر به آن‌ها کمک می‌کنند، خیلی خوشحال شده‌اند، من تقریباً با همه افرادی که حرف زدم همه می‌گفتند «واقعاً دم مردم گرم. چقدر مردم ایران خوبند» حتی مثلا یک خانمی می‌گفت: «وقتی کمک‌ها را می‌گیرم اشک به چشمانم می‌آید؛ چون می‌دانم همه این مردم این پول حقوقشان است، خودشان نیاز داشتند ولی دارند به ما کمک می‌کنند.» من این شادمانی را در بین مردم روستاهایی که رفتم بسیار دیدم. شادمان از اینکه به آن‌ها توجه شده و درد و مصیبتشان از سوی مردم نادیده گرفته نشده است.

دومین جنبه این کمک‌ها این بود که گروه‌ها و مردم در امدادرسانی، خیلی ناهماهنگ بودند. مثلاً این گروه‌های مردمی هر کسی برای خودش یک ماشین بار زده، به منطقه آورده است و کمک‌ها را پخش می‌کند. در آنجا نهادی، ستادی (چه دولتی چه مردمی) وجود ندارد که این کمک‌ها را هماهنگ و ساماندهی کند. همین بی‌نظمی باعث شده بود که کمک‌ها به روستاهایی خیلی زیاد رفته باشد و به روستاهایی دیگر کم. یا برخی از افراد بیشتر کمک دریافت کرده‌اند و برخی کمتر. ولی در مجموع فکر نمی‌کنم در مناطق زلزله زده کسی باشد که هیچ کمکی نگرفته باشد و همه از این کمک‌ها بهشان رسیده است گرچه همان‌طور که گفتم شاید برخی زیاد و برخی کم دریافت کرده باشند.

از نظر بهداشتی در خیلی از جاها که خانه‌هایشان نصفه نیمه خراب شده است – چون در این مناطق معمولا دستشویی‌ها بیرون از خانه و در حیاط است- مردم از این دستشویی‌ها استفاده می‌کنند و از آن به‌عنوان حمام هم استفاده می‌کنند. در چند روز اول کسی به حمام نرفته بود ولی کم کم ضرورت آن را حس می‌کردند و مخصوصاً زن‌ها با ترس و لرز از این دستشویی‌ها و حمام‌های نیمه خراب خانه‌هایشان استفاده می‌کردند. زنان و بچه‌ها از اینکه وارد خانه‌های نیمه خرابشان بشوند به‌شدت ترس دارند چون تجربه‌ی وحشتناکی از این زلزله دارند و آن‌طور که خودشان تعریف می‌کردند زلزله با صدای وحشتناک و لرزش خیلی شدید، همراه بوده است به‌طوری‌که خیلی از آن‌ها هنگام زلزله خودشان پرت شده‌اند یا دیوار خانه‌هایشان خراب شده است و وسایلشان پرت شده است؛ همه این‌ها باعث شده که ترس و وحشت زیادی داشته باشند به‌خصوص کودکان خیلی می‌ترسیدند.

موضوع دیگر اینکه بیشتر گروه‌هایی که آنجا بودند مثل فعالان مدنی و اجتماعی، یا اعضای ان.جی.او ها اقلام مورد نیاز را توزیع می‌کردند و متأسفانه گروه یا ان.جی.او یا سازمانی در آنجا نبود که در روستاها مستقر شود و ویژه‌ی مشاوره باشد تا به کسانی که در زلزله بوده‌اند مشاوره بدهند چون افراد زلزله‌زده دچار ترس و وحشت شدید و آسیب روحی عمیق هستند، صحنه‌های دردناک بسیاری دیده‌اند و نیاز است که گروه‌های مددکار و مشاوره به این مناطق بیایند و با مردم صحبت کنند، به حرف‌هایشان گوش بدهند و به مشاوره و یاری آن‌ها بپردازند. گروه‌های مشاور کودکان و یا ان.جی.او های کودکان نیز نیاز هستند که به آنجا بروند و به تسکین و آرام شدن بحران روحی این کودکان کمک کنند.

موضوعی که برای من جالب بود فرستادن نوار بهداشتی در اقلام کمکی مردم، برای زلزله‌زدگان بود، در فرهنگ مردم آن مناطق، زنان راحت نیستند که درباره پریودشان حرف بزنند؛ ولی در هر ماشینی که به آنجا می‌آمد و کمک می‌آورد بالاخره یک یا چند کارتن نوار بهداشتی هم بود و کسانی که اقلام را پخش می‌کردند (مخصوصاً اگر مردم عادی بودند) به شکل‌های مختلف به مردها می‌گفتند این بسته را بدهید به خانم‌هایتان، زن‌ها هم خنده‌ای می‌کردند همراه با خجالت، ولی اینکه مردم به فکر این موضوع هم بودند خیلی برای زلزله‌زدگان جالب بود. مخصوصاً در روستاهایی که کشته زیاد نداشتند و کمی روحیه‌شان بهتر بود برایشان خیلی جالب بود که مردم این‌همه نوار بهداشتی فرستاده‌اند و زن‌ها مخصوصاً خیلی خوشحال بودند از این بابت. در این روزهای آخر توزیع نوار بهداشتی برای مردم خیلی عادی شده بود و می‌گفتند: این نوار بهداشتی را بگیرید برای خانم‌هایتان.

موضوع مهم دیگر زندگی در چادرها است که بسیار هم سخت هست. الآن به هر خانواده (منظورم خانواده بزرگ است با بچه‌ها و عروس و داماد و …) یک عدد چادر هلال‌احمر رسیده است و شش، هفت نفر در یک چادر دارند زندگی می‌کنند. خود این موضوع که حریم خصوصی‌شان از بین می‌رود و چند نفر در یک فضای کم و تنگ با هم هستند خودش یک فشار روانی بزرگی را به همراه دارد. به اضافه اینکه حتی همین غذاهای آماده‌ای هم که مردم می‌فرستند نیاز به گرم کردن دارد و این هم به عهده زن‌هاست. جای پخت و پز ندارند و فقط یک چادر دارند که می‌توانند در آن بنشینند و بخوابند و زن‌ها مجبورند در این سرما بیرون از چادر، پیک‌نیکی چیزی اگر از زیر آوار برایشان باقی‌مانده باشد دربیاورند و همان بیرون غذا را گرم کنند و ظرف‌ها را هم باید به جایی ببرند که آب باشد تا بشورند. آن روستاهایی هم که کلاً خانه‌هایشان ویران شده همین حداقل‌ها را هم ندارند (مثلاً استفاده از دستشویی حیاط یا شستن ظروف یا استفاده از وسایل باقی‌مانده). البته آب هنوز هم گل‌آلود است و سالم نیست. زندگی در این شرایط برایشان خیلی سخت است مخصوصاً اینکه احتمالاً تا چند ماه یا حتی تا پایان سال در این شرایط موقت خواهند بود.