بیدارزنی: حدود دو سال پیش تعدادی از دوستان ایرانی و غیر ایرانی من در فیسبوک، با اشتیاق صفحهای را به اشتراک گذاشتند که هنوز با گذشت دو سال، از تریبونهای مطرح برای بیان مسائل زنان ایران به شمار میرود: «آزادیهای یواشکی». شهرت این صفحه با عکسهایی آغاز شد که زنان و دختران ایرانی را با لبخند و بدون روسری در فضاهای عمومی، در ایران به نمایش میگذاشتند، عکسهایی که توسط خود کاربران به اشتراک گذاشته میشدند؛ زنان در این عکسها حجاب اجباری را برای چند لحظه از سر برمیداشتند و بلافاصله بعد از کلیک دوربین دوباره بر سر میگذاشتند، بدون اینکه کسی متوجه شود و دردسری برایشان درست شود. تصاویری اتفاقا مناسب پروفایل فیسبوک.
نگاهی به عکسهای پروفایل زنهای ایرانی در داخل و خارج از کشور نشان میدهد که تعداد قابلتوجهی از این زنان در عکسهای پروفایلشان بدون روسری هستند. این حتی شامل کسانی میشود که بهطور سنتی در خانواده موهایشان را میپوشانند. این مشاهده نه تاییدی ست بر حجاب اجباری یا هرگونه پوشش اجباری برای زنان و نه حجاب را بیارزش میکند؛ اما بیانگر این است که نشان دادن مو، برخلاف نشان دادن سینههای برهنهی کسی مثل امینه سبویی تونسی دیگر تابوشکنی محسوب نمیشود. در این مقاله میخواهم تاملی کنم بر خشم دشمن به عنوان یکی از نشانهها و شاخصهای اثرگذاری یک حرکت. خشمی که با خشم فمینیستی و ضد استعماری متفاوت است.
در چند دهه اخیر ما شاهد شکوفایی جنبشهای کوییر و جنبشهای فمینیستی غیر سفید یا ضد استعماری بودهایم که سلطهی نژادی سفید پوستها و آنچه را این مبارزان، فمینیسم سفید یا فمینیسم امپریالیست مینامند زیر سوال میبرد. این فعالان معتقدند که در گفتمان فمینیستهای سفیدی که حاضر نیستند به امتیازهای اجتماعی خود اعتراف کنند، زنان غیر سفید صرفا قربانیانی بیصدا هستند. این نقد و اعتراض به درستی لازمهی هر گونه جنبش پویای رهاییبخش و ضد استعماری است. فمینیستهایی که از این بحث سر باز میزنند چشمشان را بر یک مردسالاری نژادپرستانه و استعماری میبندند و مبارزههای زنان را به پیروزیهای جزیی اقتصادی و اجتماعی در یک سیستم قضایی نژادپرست و سکسیست تقلیل میدهند.
مطمئنا من در جایگاهی نیستم که فمینیست بودن کسی را که ادعای فمینیست بودن میکند زیر سوال ببرم؛ اما آنچه روشن است این است که فمینیسم در اصل یک اعتراض سیاسی است به وضعیت زنان و تأکیدی است بر لزوم یک مبارزهی ضد استعماری و ضد مردسالاری در زمان حاضر. با این وجود، مدعی فمینیست بودن مسئولیتهای خاص خود را به همراه دارد. در شرایطی که به گفته بل هوکس مردسالاری دگرجنسگرای سرمایهدار، امپریالیست و نژادپرست فضای غالب جامعه را تعریف میکند، مرز بین مبارزهی فمینیستی و همکاری با قدرت گاهی کمرنگ میشود. حرکتهایی که افراد زیادی را به دور خود جمع میکند، حرکتهایی صرفا راحت طلبانه و غیر رادیکال که ساختارها و روابط قدرت را نادیده میگیرند، گاهی نهتنها به مبارزه کمکی نمیکنند بلکه حتی بی تاثیرهم نیستند و میتوانند صدمات قابلتوجهی وارد کنند و چه بسا خود عامل سرکوب شوند. مثال بارز آن همانطور که گفته شد فمینیسم امپریالیستی فمینیستهای سفید و تاثیرش بر زنان استعمار زده است. مقایسه روشهای مبارزهی گروه فمن و آزادیهای یواشکی و عکسالعملهایی که هر کدام از این روشها به دنبال داشتهاند، به ما کمک میکند که مرزهای مشترک استعمار (که نژادپرستی را هم شامل میشود) و مردسالاری را بهتر بررسی کنیم.
وقتی مبارزان فمن وارد جمعی میشوند بلافاصله آن جمع دچار آشفتگی میشود. در تصاویری که از تظاهرات گروههای مخالف سقطجنین در اتاوا، پایتخت کانادا، منتشر میشوند پدرها و مادرهایی را میبینیم که چشمان فرزندشان را گرفتهاند که این سینههای برهنه را نبینند؛ سینههایی که نه برای بخشیدن لذت جنسی برهنه شدهاند و نه چون سینههای مادرانشان در خدمت تولیدمثل هستند؛ اما از آن قابل توجه تر اظهارنظرهای خشمآلود و فحاشیهای کاربران عموما مرد دگرجنسگرای رسانههای اجتماعی به این تصاویر است. این اظهارنظرها از این منظر غافلگیرکننده هستند که این کاربران نه تنها از این تصاویر و این سینههای برهنه لذت نمیبرند بلکه از بدترین صفات و لغات برای بیان خشمشان در مقابل این بدنهای عریان استفاده میکنند. این بدنها، به گفتهی این کاربران یا خیلی لاغرند یا خیلی چاق، یا زیاد یا کم، اما به هر صورت نامطلوب. این واکنش نشانهی تاثیر متزلزل کنندهی این تصاویر بر این کاربران است. این بدنها به واسطه سرباززدن از ابژهی جنسی بودن، هیولاوار میشوند، بدنهایی که حرکت میکنند، بدنهایی که اختلال ایجاد میکنند. این بدنها حتی وقتی در تصویر ثابت میشوند بیحرکت نیستند، کلمات نوشته شده بر روی آنها چشم را وادار به حرکت میکند. این واکنش تفاوتی بنیادین دارد با واکنش کاربران (از جمله کاربران مرد دگرجنسگرا) صفحهی آزادیهای یواشکی به موهای به باد سپرده شده زنانی لبخند بر لب. این زنان تصویری ثابت میشوند، ابژهای ثابت در مقابل نگاه دیگری؛ بنابراین در این مورد واکنشهای عموما مثبت عجیب نیستند. برخی از کاربران حتی به این زنان به خاطر به نمایش گذاشتن «زیبایی گیسوان زنانه» تبریک میگویند و پنهان کردن این زیبایی خود به گفتهی ایشان دلیل خشونت حجاب اجباری است. سینههای مبارز زنان فمن به این تثبیت تن نمیدهند و خود را از بار جنسی که بهشان تحمیل میشود رها میکنند و با این کار هدف خشم ستمگران میشوند. این در حالیست که موها در آزادیهای یواشکی ابژهی فتیش میشوند، همانطور که برای تحمیلکنندگان حجاب اجباری چنین هستند. این تصاویر ملایم نه تنها به مذاق مردسالاری بلکه به مذاق امپریالیسم هم خوشایند است.
اگر فمینیسم به درستی نگاه مردانه و سلطه آن بر زنان را تقبیح میکند، این نگاه بر زنان استعمار زده و قومیت زده چندین برابر سنگینتر است. این زنان همچنان ابژهی نگاه استعماری فمینیستهای سفید هستند. بدن این زنان در برابر نگاه استعماری این نوع فمینیسم امپریالیستی ثابت میشود و این زنان به گفته اندریا اسمیت[۱]، آن دیگری تاثیر پذیر میشوند که تلاششان برای رسیدن به مقام زنان سفیدِ رها شده ایست که زن بودن را یک مفهوم جهان شمول تعریف میکنند. این نگاه (که گاهی در مبارزهها و تحلیلهای زنان بورژوای تهرانی هم مشاهده میشود) نگاه استعمار زده ایست که دیگری را به ابژهای برای رها شدن تبدیل میکند. اندریا اسمیت مینویسد: «تمایل به سوژهی کامل بودن که تلویحا در پروژههای اتنوگرافیک مطرح میشود که ما «حقیقتمان» را بیان کنیم، بر این فرض استوار است که ما ابژههایی برای کشف شدن هستیم.»
خشمی که حرکت فمن برمیانگیزد و به دنبال آن نقد این حرکت توسط امینه سبویی، زن عرب و مبارز سابق فمن، از نژادپرست بودن این حرکت، نشاندهنده این نگاه استعماری است. موضع امینه سبویی در مقابل فمن همان قدر نگاه استعماری و امپریالیستی فمن را آشفته میکند که سینههای برهنه مبارزان فمن مردان دگرجنسگرایی را که خواهان مالکیت و سلطه بر بدن زن هستند. در جامعهای که اقلیت ستم دیده پاتولوژیک تلقی میشود حمله به فرهنگ، مذهب و بدن دیگری (همانطور که کلمه ریش در نوشتهها و تصاویر مجله شارلی هبدو برای تمسخر مسلمانان استفاده میشد) تفاوتی با نژادپرستی ندارد. به همین خاطر است که مبارزات ضد مردسالاری باید بهطور خاص به ساختارهای قدرت استعماری توجه داشته باشند. فمن که خود را منجی سفید زنان «دیگر» میداند، زنانی که به فرض آنها صرفا فرمانبردار و بیدفاعاند، در برابر سرکشی امینه متزلزل میشود؛ و جواب این سرکشی که هژمونیش را مورد تهدید قرار میدهد، خشم است.
مقایسه بین تصاویر مبارزان فمن و زنان مسلمان در کاریکاتورهای نژادپرستانه و زنستیز شارلی هبدو گواه دیگری ست بر نگاه استعماری بر زن نژاد زده. در این کاریکاتورها که مبارزان فمن در حین مبارزه و حمله به مردان و مردسالاری جلوه داده شدهاند، زنان مسلمان یا ابژهی میل جنسی مردان هستند یا در انتظار کمکهای مالی از دولت فرانسه و در نتیجه همیشه منفعل. علاوه بر این، این کاریکاتورها در بسیاری از موارد باسن عریان این زنان را به نمایش میگذارند (اینجا اشاره میکنم که صحبت از یک زن خاص نیست و زنان مسلمان همیشه جمعی و سریالی تصویر میشوند) و این برهنگی بدون خواست یا اجازه آنهاست. تصویری واقعی از این زنان اما نشان میدهد که زندگی در فرانسه و جرئت پوشیدن حجاب در نهادهای فرانسوی به خودی خود مبارزهای روزانه و نفسگیر میطلبد که عموم منتقدان حجاب از پس آن بر نخواهند آمد.
در آخر باید بر این نکته تاکید کنم که انتقاداتی که من اینجا، به عنوان زن نژاد زدهای که در غرب زندگی میکند، مطرح کردهام همیشه این خطر را به همراه دارند که مبارزهی محلی را از ترس تعابیر استعماری نادیده بگیرند و یا سرکوب کنند. در نتیجه باید مخاطبان مستقیم و غیرمستقیم پیام را در نظر گرفت. این عمل به چه کسانی قدرت میدهد؟ چه کسانی را بیقدرت نشان میدهد و بیشتر به حاشیه میراند؟ چه کسانی مشوق این عمل هستند و خشم چه کسانی برانگیخته میشود؟ با تمام این تفاصیل برای نویسنده این مقاله تصور این که آزادیهای یواشکی در قالب یک مبارزه محلی تدارک دیده شده باشد، دشوار است. البته باید این نکته را که «این محل کجاست؟» در نظر گرفت. آیا این فمینیستهای بورژوای تهرانی هستند که حامی این عملاند یا در آن ذینفع هستند؟ چرا که شاید در سطحی محلیتر این نوع رابطه امپریالیستی و استعماری در تبادل بین فمینیستهای بورژوای تهرانی و زنان مبارز طبقات کارگر یا غیر تهرانی هم مشاهده شود. در سطح جهانیتر اما اینکه پایهگذار این صفحه در پانزده دقیقه در رسانههای محبوب و عموما اورینتالیست غربی به شهرت رسید، ملاحظات من را تایید میکند. این مسئولیت فمینیستهای غربی (و همچنین فمینیستهای بورژوای تهرانی که از امتیازات خاصی نسبت به بقیه فمینیستها برخوردارند) است که پیش از حمایت از هر حرکتی مناسبات قدرت را در نظر بگیرند. همچنین وظیفه ماست که در مقام زنان استعمار زده از روابط استعماری که در کمین نشستهاند تا حرکات ما را مالک شوند و به نفع خود جهت دهند، آگاه باشیم و بدون تردید، همچون امینه سبویی در مقابلشان بایستیم. مبارزه زنان استعمار زده نمیتواند در یک جریان فمینیستی یکدست و جهانشمول ادغام شود. تا وقتی این جهانشمولی در انحصار سوژهی سفید است زنان استعمار زده، همانطور که اندریا اسمیت تاکید میکند، تنها موارد خاصی هستند که آرزوی رسیدن به این سوژهی جهان شمول مستقل غربی را دارند.
[۱] Smith, Andrea, “Queer Theory and Native Studies: The Heteronormativity of Settler Colonialism, in GLQ, volume 16, no 1-2, p. 41-68.