بیدارزنی: «وقتی درد چنان جان فرساست که دیگر راهی به آگاهی ندارد، وقتی افکار چنان از هم گسیختهاند که دیگر مردمان از آن چیزی سر در نمیآورند، وقتی حیاتیترین ارتباطات جهان بریده شدهاند، حتی در آن زمان هم روح آدمی از پا در نمیآید و تلاش برای خلق کردن را ادامه میدهد… در میان تمامی فعالیتهای خلاق بیماران اسکیزوفرن، نقاشی چیزی است که بیش از سایر فعالیتها مورد بررسی قرار گرفته است[۱].»
شکیلا زنی سی و سه ساله با تحصیلات سوم دبیرستان و کوچکترین عضو خانوادهای پنج نفره است. شکیلا مادر و برادرش را در سنین نوجوانی و جوانی از دست داده است. مادر را در سن چهاردهسالگی و به دلیل ابتلا به سرطان و برادر را در بیست و شش سالگی و به دلیل برقگرفتگی که پزشکان آن را خودکشی ذکر کردهاند. شکیلا برای ترک مواد (تریاک، کراک، شیشه و کلونازپام) به مرکز خانه خورشید مراجعه میکند و در جلسات هنر درمانی خانه خورشید استعداد نقاشی او کشف میشود. نقاشیهایی که فرزام پروا روانپزشک داوطلب خانه خورشید «مرکز بازپروری زنان آسیبدیده و معتاد» را بر آن میدارد تا در کتاب «گمشده در آیینه» به بررسی نقاشیهای شکیلا و تاریخچه توجه روانکاوان و روانپزشکان به آثار هنری خلقشده توسط بیماران خود که بیانکننده حالات درونی آنهاست بپردازد. تلاش بیمارانی همانند شکیلا برای به کلمه درآوردن اضطراب و بیقراریهای خود که در حالت عادی از بیان آنها ناتوان هستند.
لیلی ارشد مؤسس خانه خورشید در مقدمه کتاب «گمشده در آیینه» در ارتباط با روند جلسات هنر درمانی این مرکز نوشته است: «ما، زنان مراجع کننده به خانه خورشید را تشویق میکنیم تا در جلسات مختلف هنر درمانی مانند نقاشی، موسیقی و خاطرهنویسی شرکت کنند. نقاشی و طراحی ابزاری است برای بیان و تخلیه هیجانات فرد. محتوای نقاشی هم به تشخیص وضعیت روانی افراد کمک میکند و هم با بررسی نقاشی در یک جلسه و روند هفتگی و ماهانه آن و بیان اینکه «چه میکشد» و آفرینش مسائل جدید، میتوان به تغییر وضعیت روانی بیمار پی برد.»
فرزام پروا در خصوص بررسیهای تشخیصی و اقدامات درمانی انجامشده برای شکیلا در شرح وضعیت بیمار ذکر کرده است: «بیمار مجموعا پنج بار در بیمارستان بستری شده است (دو بار در سال ۸۷، یکبار در سال ۸۹ و آخرین بارها در پایان سال ۹۰ و ۹۱). تشخیصی که همواره برای او مطرح بوده- غیر از سو مصرف مواد- اختلال شخصیتی بردرلاین (مرزی) است که آن را مرز بین سایکوز (روانپریشی) و نوروز به حساب میآورند.»
اختلال شخصیتی مرزی با چه علائمی تعریف میشود؟
ویژگی اصلی اختلال شخصیت مرزی، یک الگوی فراگیر بیثباتی در روابط بین فردی، خودانگاره، عواطف و تکانش گری بارز است که از اوایل بزرگسالی، آغاز و در زمینههای گوناگون ظاهر میشود. افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، کوششهای بیوقفهای را برای اجتناب از طرد و رهاشدگی خیالی یا واقعی انجام میدهند. این افراد، حساسیت زیادی به شرایط محیطی دارند. آنها ترسهای شدید مربوط به طرد و رهاشدگی و خشم نامناسب را، حتی در حین مواجهه با یک جدایی کوتاه مدت واقعگرایانه و یا هنگامیکه تغییرات غیرقابل اجتناب پیش میآید، تجربه میکنند. این افراد ممکن است بر این باور باشند که رهاشدگی یا طرد بهطور تلویحی به این معناست که آنان «بد» هستند. این ترسهای رهاشدگی، با عدم تحمل تنهایی و نیاز به بودن با دیگران رابطه دارد[۲].
پروا در ارتباط با روند درمانی بیماران مرزی در کتاب گمشده در آیینه نوشته است: «بیماران مرزی همانطور که در روابط خود ثباتی ندارند، در درمان و نیز اصولا برای هرگونه تغییری یکجور دو سوگرایی دارند، چرا که هر گونه تغییری به معنای به هم خوردن تعادل روانی است و به همین جهت اضطراب زاست؛ بنابراین عجیب نیست که بیمار هم برای درمان شوق و ذوق از خود نشان دهد و هم اینکه آن را زودتر از موعد خاتمه دهد.»
«هرچه قدر هم زیبا باشی حقیقت با چهره کریه و زشتش به تو نشون میده که دیر یا زود خودم هم چه هیولایی می شوم[۳].»
فرزام پروا در خصوص چرایی روی آوردن بیمارانی چون شکیلا به نقاشی با اشاره به ناتوانی این بیماران در به کلمه درآوردن تجربیات خود میگوید: «نقاشی و تصویرسازی، تلاش برای استفاده از یک مدیوم پیش زبانی (تصویر) و پر کردن حفره تجربهای است که به کلمات در نمیآیند. به همین دلیل در مواقع بحرانی (مثل بحران ترک شدن توسط دیگری) نقاشی وسیله مناسبی است که حفره پدید آمده را توضیح میدهد، یا به عبارت دیگر آینهای است که به نقاش نشان میدهد چه بر سرش آمده است.»
بررسی نقاشیهایی که شکیلا کشیده است نشان میدهد که در آنها یک سری مضامین یا موتیف های تکراری وجود دارد. به گفته روانپزشک خانه خورشید نکته مهمی که در نقاشیهای شکیلا وجود دارد این است که در این نقاشیها، شکیلا بهطور مشخص افراد مهم در زندگیاش و حتی سگ اش که او را بسیار دوست دارد، نکشیده است و این موضوع این حدس را تقویت میکند که نقاشیها با هدف تجسمبخشی به رنجهایی هستند که به زبان آوردن آن برای او مشکل بوده است.
در خاتمه فرزام پروا به دنیای بیرونی که با حذف شکیلا و شکیلاهایی که به خانههایی چون خانه خورشید، خورشیدی که بر همه یکسان میتابد، قضاوت ندارد و معنای زندگی است، پناه می آورند میگوید:
و ما «بی چرا زندگان»، روزی از زمره این مردگان خواهیم بود، چه جنون را بپذیریم و چه چشم بر آن ببندیم که این پدیده طبیعت تا زمان و تندبادهای بهاری و تاب خورشید باقی است و همینطور است نقاشیهای شکیلا که چون دیگر آثار هنری، مرزهای زمان و مکان را در مینوردند تا آیندگان بیایند و در آنها چیزهایی را ببینند که ما ندیدهایم…
آدرس کانال بیدارزنی در تلگرام: https://telegram.me/bidarzani
[۱] سیلوانو آریتی روانکاو ایتالیایی
[۲] http://www.ensani.ir/storage/Files/20120326155409-3076-881.pdf
[۳] توضیحی که شکیلا در ارتباط با یکی از نقاشیهایش نوشته. شکیلا میگوید این آیینه، آیینهای حقیقت گوست.