زنان سفید خانهدار طبقه متوسط بهعنوان کارگران واقعی دیده نمیشدند. اینگونه تصور میشد که آنها نباید کار کنند و تنها کار واقعی آنها، همانطور که ما آن را میدیدیم، بزرگ کردن فرزندانشان و مراقبت از همسران و خانههایشان است. درنتیجه، راهبرد صنایع کار موقت بهطور قابلملاحظهای موفق بودند. سوءظنهای اولیه در مورد صنعت کار موقت و پتانسیل آن برای استثمار بهسرعت کمرنگ و ضعیف شدند و سازمانهای کار موقت مشروعیت فرهنگی و قانونی به دست آوردند.
بیدارزنی: استفانی کونتز[۱] در مقاله اخیر نیویورکتایمز «چگونه میتوان به مردان کمک کرد؟ با کمک کردن به زنان[۲]»، همانطور که عنوان مقاله گویاست، استدلال میکند سیاستهای محل کار که بهعنوان کمک برای زنان کارگر تفسیر شدهاند، درواقع نهتنها برای زنان بلکه برای تمام کارگران در دنیای اقتصاد امروزی حیاتی هستند.
این سیاستها شامل افزایش حداقل دستمزد به «دستمزد قابل زندگی، در دسترس قرار دادن مهدکودک خوب و مقرونبهصرفه، تخصیص مزایای بیکاری به کارگران پارهوقت و یا نیمهوقت و تقویت شبکه امنیت اجتماعی برای پشتیبانی بهتر از خانوادههای فقیر است.
درواقع این موارد، مسائل مهم برای زنان و مردان کارگر هستند و همانطور که کونتز میگوید: «این مسائل بهاشتباه به خاطر الگوی قدیمی مرد نانآور و زن خانهدار بهعنوان {مسائل زنان} تعبیر شدهاند». ولی واقعیت دنیای امروزی بدین گونه است که مرد و زن هر دو کار میکنند و هر دو برای پشتیبانی از خود و خانوادههایشان تلاش میکنند. از نظر کونتز مشکل اساسی و ضروری روبروی جامعه کارگر آمریکایی امروزی نه سقف شیشهای بلکه زمین در حال غرق شدن است.
درست است که «سقف شیشهای» مانع عمدهای برای زنان کارگر است و پلهبرقی شیشهای، بسیاری از مردان را، حتی در مشاغل تحت سلطه زنان، کاملا ناعادلانه به سمت دستمزدهای بالا و ارتقا رتبه شغلی سوق میدهد اما در این لحظهی تاریخی، ضروریترین مسئله برای مردان و زنان کارگر (و فرزندانشان) زمین در حال غرق شدن است.
بااینحال من با مهمتر شمردن زنان بهعنوان راهحلی برای این مشکل کاملا موافق نیستم. همانطور که کونتز نیز بهصورت متقاعدکنندهای نشان میدهد، این سیاستها تنها برای زنان نیستند. نباید زنان را در افزایش حداقل دستمزد، گسترش دسترسی به مراقبت از کودکان، گسترش مزایای بیکاری به کارگران پارهوقت و تقویت شبکههای امنیت اجتماعی مقدم شمرد. در این سیاستها تمام مردم اعم از زنان و مردان و کودکان به یک اندازه مهم به شمار میآیند و نگهداشتن ساختار آن بهعنوان مسائل زنان بهصورت ناخواسته ما را در معرض خطر عینیت بخشیدن به باور غلط و دیرینه کارفرما، مبنی بر اینکه زنان بخش خاص و مجزایی از کارگران هستند، قرار میدهد.
در طول تاریخ مدرن آمریکا، کارفرمایان (و دیگران)، زنان را بهعنوان دستهای خاص و متمایز از کارگران بهحساب میآورند. کسانی که نیازمند حفاظت (بهعنوان مثال ممنوعیت در بلند کردن اجسام سنگین و ساعات طولانی کار) هستند که نیاز به نظارت و محدودیت (بهعنوان مثال در ممنوعیت ازدواج و بارداری) دارند و آنهایی که مهارتهایشان بیشتر ذاتی است تا اکتسابی و نیازمند حقوق نانآوری نیستند.
درحالیکه زنان در محیطهای کاری پیوسته با چالشها و موانع منحصربهفردی مواجه بوده و هستند، یک دستهی مجزا از کارگران محسوب نمیشوند. اگرچه دستهبندی آنها بهعنوان دستهای مجزا مدت مدیدی استراتژی موفقی برای تضمین کار کمدرآمد بوده است و این دستهبندی پیامدهای منفی مهمی را در پی خواهد داشت. هرگاه کارفرمایان با موفقیت توانستند یک گروه از کارگران را از کارگران «واقعی» جدا کنند، نهتنها آن گروه خاص بلکه تمامی کارگران بیشتر در معرض خطر استثمار خواهند بود.
همچنین بخوانید: کار بیثبات از دیدگاهی فمینیستی
این را میتوانیم بهصورت واضح در تاریخ صنعت «کمک موقتی» (کارمند موقتی- قراردادی) مشاهده کنیم. من در کتابم «اقتصاد موقت[۳]»، اینکه چطور صنعت نوپای موقتی- قراردادی از جنسیت، نژاد و ایدههای طبقاتی استفاده کرد تا کار موقتی را در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی بفروشد را بررسی کردهام. استراتژیای که موردبحث قرار دادهام، بسیار بیشتر از تاسیس یک بخش جدید از کار کمدرآمد، غیرقابل پیشرفت و مخصوص زنان عمل کرد: این استراتژی به تحلیل بردن مشاغل نانآور (که بهصورت سنتی به مردان تعلق داشت) کمک کرد.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، نخستین رهبران صنعت «کمک موقت» با ساختن کار موقت بهعنوان کار زنان طبقه متوسط بهصورت موفق به بازار کار وارد شدند. به ادعای کلی گرل[۴] از بنیانگذاران «من پاور[۵]» و سازمانهای دیگر، «کار موقت» برای زنان سفید طبقه متوسط بود که کار بهتری برای انجام دادن نداشتند.
بنا به اظهار رهبرانِ کار موقت، آنها کارگران واقعی نبودند و تنها برای خریدن اشیا لوکس در زمان بیکاریشان کار موقت میکردند. عنوان مقالهای در سال ۱۹۵۶ در «خانهداری خوب[۶]»، «پول اضافی برای کار اضافی برای زنان اضافی»، بهصورت بینقصی راهبرد بازاریابی صنعت کار موقت در این زمان را خلاصه میکند.
همچنین بخوانید: وضعیت زنان کارگر: نقطه تلاقی ستم جنسیتی و طبقاتی/ میترا هاشمی
کار خانگی و صنعت کار موقت
اما در حقیقت در دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی، برخلاف آنچه مدیران ادعا میکردند، بیشتر زنان کار موقت را برای پول «بیشتر» و خرید کتهای خزدار انجام نمیدادند. آنها بیشتر برای پشتیبانی از خانوادههایشان کار میکردند. علاوه بر این، زنان تنها کارکنان این کارهای موقتی نبودند. تا ابتدای دههی ۶۰ میلادی عدهی بسیار زیادی از مردان توسط دو مورد از بزرگترین شرکتهای کار موقت به کار گرفتهشده بودند، ۴۰ درصد از کارگران من پاور مرد بودند و «کلی گرل» بخش مشاوران کار و سایر شاخههای شرکت را برای بهکارگیری کارگران مرد در مشاغل موقتی راهاندازی کرد.
بااینوجود، تعریف «کار موقتی» و «کارگران موقتی» بهعنوان «اضافی» در کمپین صنایع بازاریابی فراگیر بود. این راهبرد هوشمندانهای بود چراکه در تصور فرهنگ آمریکایی معنادار بود: زنان سفید خانهدار طبقه متوسط بهعنوان کارگران واقعی دیده نمیشدند. اینگونه تصور میشد که آنها نباید کار کنند و تنها کار واقعی آنها، همانطور که ما آن را میدیدیم، بزرگ کردن فرزندانشان و مراقبت از همسران و خانههایشان است. درنتیجه، راهبرد صنایع کار موقت بهطور قابلملاحظهای موفق بودند. سوءظنهای اولیه در مورد صنعت کار موقت و پتانسیل آن برای استثمار بهسرعت کمرنگ و ضعیف شدند و سازمانهای کار موقت مشروعیت فرهنگی و قانونی به دست آوردند.
این مشروعیت به صنعت کار موقت، این امکان را داد تا بسیار فراتر از بخش کارهای زنانه در بیان و واقعیت پیشروی کند. در دهه ۷۰ میلادی صنعت کار موقت، بازاریابی «زنان اضافی[۷]» برای انجام «کارهای اضافی[۸]» را متوقف کرد. بهجای آن، رهبران صنایع، کارفرمایان را برای جایگزین کردن تمامی کارمندان دائمی، زنان و مردان، منشیها و مدیرعاملان، با کارمندان موقتی متقاعد کردند. آنها استدلال میکردند کارمندان دائمی بارهای پرهزینه یا سردردهایی گران هستند که نیازمند تسکیناند.
صنعت کار موقتی، با فراهم کردن جریان ثابت نیروی کار کمهزینه و بدون نیاز به مسئولیتپذیری در قبال آن، ابزار لازم برای تبدیل واژه به عمل را در اختیار کارفرمایان قرار داد. اشتغال موقت در دهه ۷۰ میلادی بهشدت افزایش یافت و تا دهههای ۸۰ و ۹۰ میلادی بدون وقفه ادامه پیدا کرد.
امروزه کار موقت در کنار بسیاری دیگر از انواع مشاغل کمدرآمد، بدون تضمین و ناپایدار شایع است: تااندازهای که ۹۰ درصد کارفرمایان استفاده از کارگران موقت یا سازمانهای کارهای موقت را هرسال گزارش میکنند و هرروزه در ایالاتمتحده تقریبا ۳ میلیون نفر بهصورت نیروی کار موقتی کار میکنند و صنعت کار موقت از زمان آخرین رکود اقتصادی بیش از هر بخش دیگری شغل تولید کرده است.
علاوه بر این، از دهه ۷۰ میلادی دستمزدها در بازار کار ثابت مانده است (و برای مردان سفیدپوست کاهشیافته است) و یکچهارم تمام مشاغل در ایالاتمتحده دستمزدهایی زیرخط فقر فدرال (که در حال حاضر پایین گذاشته شده است) برای چهار نفر پرداخت میکنند.
این تاریخ نشان میدهد تعیین و جداسازی یک گروه از کارگران، در ابتدا زنان سفید خانهدار طبقه متوسط و سپس کارگران موقتی، متفاوت از (مردان سفید) کارگران عادی، بهطور موثری این کارگران را به ارتش کمهزینهی نیروی کار ذخیره تبدیل کرده است و بنابراین به تخریب گستردهی استانداردهای کار کمک کرده است.
بااینحال زنان تنها هدف چنین تقسیمی نیستند. امروزه دستههای دیگری از کارگران هستند که ازلحاظ فرهنگی (و اغلب ازنظر قانونی) بهصورت متفاوت از «کارگران عادی[۹]» شکل گرفتهاند، ازجمله زندانیانی که در حین سپری کردن دوران محکومیت کار میکنند، مهاجران با اجازههای کار موقت و حتی کارآموزان.
ما باید مراقب پدید آمدن چنین دستهبندیهایی باشیم و برای به چالش کشیدن استثمار این کارگران، بر طبقهبندیهای ساختهشده اجتماعی اتکا نکنیم. بنابراین برای راهحل مسئله پایین آمدن کف دستمزدها بهعنوان «کمک به زنان»، شاید بهتر باشد که درباره دوگانه ضمنی «مسائل زنان و مسائل مردان» بازاندیشی کنیم و دنبال آن باشیم که بفهمیم برای سود چه کسانی خطوط بین آنها یعنی مسائل زنان و مسائل مردان کشیده شده است.
ارین هتون استادیار دانشکده جامعهشناسی دانشگاه بوفالو
منبع:
Gender and the Sinking Floor in the U.S. Labor Market
[۱] STEPHANIE COONTZ
[۲] http://www.nytimes.com/2014/01/12/opinion/sunday/how-can-we-help-men-by-helping-women.html?_r=2
[۳] http://www.temple.edu/tempress/titles/2056_reg.html
[۴] Kelly Girl
[۵] Manpower
[۶] Good Housekeeping
[۷] extra women
[۸] extra work
[۹] regular workers