مختصات جنبش زنان ایران در دهه‌ی چهارم پس از انقلاب

2
1058

بیدارزنی: در طول تاریخ صدساله‌ی گذشته چه در ایران و چه در جوامع دیگر، گروه‌های خواهان تغییر یا اپوزیسیون، اعم از ملی‌گرا، لیبرال، سوسیالیست یا کمونیست، و سایر گرایش‌های سیاسی و مذهبی، مطالبات خاص زنان برای احقاق حقوق‌شان را تا پس از پیروزی به تعویق می‌انداخته‌اند. زنان دوشادوش همقطاران مرد در جهت رسیدن به اهداف اصلی گروه فعالیت می‌کردند اما اغلب اهمیت کمتری نسبت به اعضای مرد داشتند. با وجودی که زنان در طول قرن گذشته در فعالیت‌شان در گروه‌ها و فعالیت‌های اجتماعی مشترک و نیز در نوشته‌های خود موفق به پیشبرد کارآمد/ثمربخش چندین اصلاحات عمده شده‌اند، اما خواسته‌های آنان هرگز در اولویت سازمان و گروه‌ها قرار نگرفته و در مقام وعده باقیمانده است. جالب است بدانیم که با مطالعه‌ی دقیق‌تر این جنبش‌ها، متوجه می‌شویم هر اصلاحی که در وضعیت زنان صورت گرفته است، نتیجه‌ی مبارزات خود آنان و واقعیت‌های اجتماعی بوده است تا ناشی از حمایت و اقدامات گروه‌های سیاسی از حقوق آنان. در این نوشته به بررسی شرایط این مبارزات و مختصات جنبش زنان ایران در این برهه از تاریخ پرداخته می‌شود:

خودآگاهی سیاسی زنان

نقش زنان در فرآیندهای سیاسی و تغییرات بنیادی اگرچه در روایت‌ها کمتر آمده، اما تأثیر بسزایی در تحقق این تحولات داشته است. مبارزات پیگیر سیاسی و فعال زنان جامعه‌ی ایران از زمان مشروطه تا پهلوی و پس از آن، نشانه‌ای است بر رفتار سیاسی آنان. در ایرانِ اوایل قرن بیستم، اقشار تحصیل‌کرده و مرفه و یا افرادی که بیشتر در ارتباط با افکار و علائق غربی بودند، در گفتار و نوشته‌های خود از جنبش فمینیسم طرفداری می‌کردند. در عین حال، تنوع موجود در شرایط زندگی زنان به واسطه‌ی طبقه‌ی اجتماعی و مکان زندگی، زبان و مذهب، بر نوع گرایش و جهت‌گیری آنان نسبت به این جنبش تأثیر داشت[1]. زنان شهری و به‌ویژه زنان طبقات اشراف و درباری از اواسط دوران قاجار به بعد دارای نگرش نوگرایانه شدند، با نقد سنت در هر دو عرصه‌ی خصوصی و عمومی شروع به مبارزه می‌کردند: در عرصه‌ی عمومی مبارزه با استبداد سیاسی و در عرصه‌ی خصوصی نیز مقاومت در برابر جباریت خانگی که نمونه‌ی درخشانش واقعه تنباکو بود و بدین گونه قرارداد استعماری توتون و تنباکو را لغو کردند[2]. از آن زمان، گرایش به منافع ملی در بطن جامعه نمایان شده بود و تبلور آن در جنبش ملی‌شدن صنعت نفت به اوج خود رسید.

بعدها نیز دیدیم که شعارهای انقلاب 1357 به‌رغم اینکه دینی بود بن‌مایه و محتوای ملی و استقلال‌طلبانه و مطالبات آن بیشتر جنبه‌ی ملی و سیاسی اجتماعی داشت. خواست انقلابیون اعاده‌ی هویت ایرانی در برابر تمامی مداخله‌های خارجی چه شرقی و چه غربی بود. ایرانی می‌خواست خودش صاحب و ناظر بر سرنوشت و ثروت و منابع طبیعی‌اش باشد. ازاین‌رو اراده و کنش او حول تشکیل یک «هویت ایرانی مستقل» متبلور شد که در حقیقت یک خواست کاملاً مدرن بود.[3]

در هر تغییر بنیادین و انقلابی کنشگران مختلفی هستند که آن را به‌پیش می‌رانند و سعی در فرموله کردن خواست‌های مردم دارند و به آن شفافیت و ثقل می‌دهند. اسلام سیاسی با نگرشی رادیکال و انقلابی و با شعار عدالت اجتماعی در آن زمان زنان را به‌عنوان عناصر انقلابی پذیرفت و از نقش و آرای آنان در مبارزه علیه شاه بسیار سود برد. گروه‌های لیبرال و به ویژه‌ی زنان به‌عنوان بردار جریان اعتراضی به سیاست پیوند خوردند و با پیوستن به دیگر مطالبات، برآیند خواست‌های جامعه را فراهم کردند. بدین معنا که بر تحقق مطالبات ویژه‌ی خود پیش از تحقق خواسته‌ی کل جامعه اصرار نورزیدند و به روش مدرن و با کنشی دموکراتیک در روندِ شکل و محتوا بخشیدن به جریان انقلاب مشارکت داشتند. آن‌ها درواقع خواست‌های خود را با میانگین مطالبات واقعی جامعه گره زده و بار دیگر تجربه‌ی سیاست را آزمودند.

بازگشت به خویشتن از طریق نمادهای سنتی

جریان فکری انقلاب از زمان شکل‌گیری نیروهای سیاسی‌اش و از بدو تشکیل حکومت و به‌منظور ساختارشکنی از نظام گذشته، در حوزه‌ی موضوعات زنان با رویکردی یکپارچه‌نگر به نمادهای سنتی روی آورد. بدین معنا که دکترین خود را بر اساس الگوهای غیرملموس و آرمانی برای زنان قرارداد. این کار اما تنها برای قشری از زنان جامعه که مشخصاً پس از یک انقلاب اسلامی امکان حضور در جامعه را یافتند، جوابگو بود. ولیکن بسیاری از دیگر زنانی که پیش از آن در عرصه‌ی کار و فعالیت‌های اجتماعی سیاسی حضور داشتند، به حاشیه رانده شدند.

اما این رویکرد نظام به نمادهای سنتی چندگانه و متعدد بود. به همین دلیل قدرت سیاسی نتوانست مدل  و سبک زندگی واحدی را به زنان القاء ‌کند. چون در نگرش و رفتار رهبران و عالمان دینی جامعه نسبت به زنان، روش ثابت و معینی وجود نداشت. حتی اسلام سنتی که در تقابل با اسلام سیاسی زنان را در حاشیه می‌پسندید، نمی‌توانست نقش مؤثر زنان پای صندوق‌های رأی را نادیده بگیرد و از آرای تعیین‌کننده‌ی آنان بگذرد.

به دنبال سیاست‌های رادیکال و تشویق و بازتولید الگوی سنتی خانواده، خواسته یا ناخواسته جریان پویایی در میان زنانی که با ساختار سنتی چه در عرصه‌ی عمومی و چه خصوصی سازگاری نداشتند، کلید خورد و برخلاف ظواهر و انتظار هیچ‌گاه متوقف نشد.

دینامیسم در حاشیه

ازآنجاکه انقلاب 57 توانست اکثریت ناراضیان سیاسی از نحله‌های گوناگون را حول رهبریت مذهبی جمع کند، به‌تدریج طی فرایند تبدیل جنبش انقلابی به نظم سیاسی مستقر شعارهای انقلابی به شعائر مذهبی تبدیل شدند. در پی تجربه‌ی هشت سال اتکای ناگزیر به خود برای گذران زندگی، در دوران پس از جنگ، زنان طبعاً در اغلب عرصه‌های اجتماعی جامعه وارد شده بودند، با موانع فرهنگی و اجتماعی دست‌وپنجه نرم کرده و بالطبع به لایه‌های دیگر مطالبات دست یافته بودند. بنابراین، القای نماد و الگوهای ارائه و تبلیغ‌شده از سوی تئوریسین‌های انقلاب برای آن‌ها دیرهنگام بود؛ چراکه مسائل جدیدتری را پیش روی خود می‌دیدند. همان‌گونه که زنان اسلام‌گرا اکنون پس از سه دهه حضور در جامعه، بدان آگاه و حساس شده‌اند.

زنانی که عرصه‌ی ایدئولوژیک اجتماع را پاسخگوی مسائل واقعی و برای شکوفایی خود مناسب نمی‌یافتند، به‌تنهایی به حل مشکلات پرداخته و نیروی خود را صرف خودسازی و توانمندی فردی کردند. با وجودی که همین زنان از فرصت برابر با «زنان اسلام‌گرا» برخوردار نبودند و به‌طور مداوم مورد بی‌احترامی قرار می‌گرفتند. در سه دهه‌ی پس از انقلاب، این گروه‌ از زنان از کلیه‌ی برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و حتی گروه‌های زنان اسلام‌گرا، نادیده گرفته و به حاشیه رانده شدند. این محدودیت‌های نانوشته و رانده‌شدگی خاموش از عرصه‌ی عمومی برخی را به مهاجرت خارج از کشور و یا برخی دیگر را انزوای داخلی کشاند. اغلب زنانی که دلبسته‌ی هویت ملی و ایرانی خود بودند و قصد جلای وطن نداشتند؛ به‌رغم رانده شدن به حاشیه، کنج انزوا نپذیرفتند و بیکار ننشستند و اشکال دیگر فعالیت و بالندگی را تجربه کردند. آنان برای پیش‌بردن و معنا دادن به زندگی و برای رشد و اعتلای خود و خانواده‌شان از طریق روی آوردن به تحصیلات عالی و دیگر دانش و مهارت‌های روز از پا ننشستند. به‌علاوه، دینامیسم و پویایی سیاسی اجتماعی در میان اغلب زنان حول خودآگاهی و درک و تبیین روشن از مطالبات ویژه‌ی خود در سپهر عمومی شکل گرفت. حضور بیشتر زنان زاینده‌ی چالشی در جامعه شد که تا آن زمان برای تفکر سنتی بی‌سابقه بود، تفکری که در تمامی مراحل سیاست‌گریزی را به زنان تحمیل می‌کرد.

در دوران سازندگی نگرش لیبرال جای نگرش رادیکال انقلابی نشست و زمینه‌ی بروز دوران اصلاحات را پی ریخت. در دوران اصلاحات نگرش فمینیسم لیبرال از سوی اصلاح‌طلبان حکومتی کم‌وبیش پذیرفته شد و زمینه‌ی فعالیت برای کل جامعه و تشکیل سازمان‌های مردم‌نهاد ایجاد شد.

بااین‌حال، بخشی از حاکمیت در ادامه‌ی برقراری سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی تعریف‌شده‌ی خود حامل کدها و مقرراتی برای رفتار و پوشش منطبق با احکام شرعی برای زنان و مردان بود. ازاین‌رو، تلاش خستگی‌ناپذیری از سوی نظریه‌پردازان این تفکر در طول سی‌وشش سال اخیر صورت گرفت. این رویکرد عبارت بود از تمرکز بر «ارائه‌ی یک تعریف» معیّن و مشخّص از «زن بودن» و «چگونه زن بودن» و «چگونه یک زن اسلامی بودن» که براساس آن نهادهای متعددی در این زمینه تا به امروز فعال و درکارند.

آنچه پیداست بسیاری از تعاریف و نمادهایی که برون‌داد نهادهای فرهنگی و ارزشی بوده‌است، نه از سوی اکثریت جامعه که حتی از سوی زنانی که مخاطب بلافصل این‌گونه کدها هستند، مورد کارکرد واقع نشده است. شاید تغییر رفتار اجتماعی در بطن یک جامعه (مانند کمربند ایمنی اتوموبیل) از طریق یک حکم میسر باشد و در چارچوب قانون و مقررات قرار بگیرد. ولیکن اگر نمادسازی بدون پشتوانه‌ی تئوریک و شناخت خاستگاه‌های فرهنگ‌های متفاوت و زنده‌ی تمامی اقشار جامعه‌ی ایرانی که هرکدام نماد و تاریخ و فرهنگ خاص خود را دارند، بخواهد از طریق حکم صورت گیرد و به واسطه‌ی ابزار قانون و جریمه و غیره اعمال گردد، لزوماً واکنش فرمانبردارانه دربرندارد.

همگرایی گروه‌های مختلف زنان

در طول سال‌های اخیر زمان و سرمایه‌ی گزافی صرف تربیت خیل عظیمی از بانوان انتظامی می‌شود تا با شیوه‌ی زنانه‌تری این مرزهای جنسیتی اعمال شوند. نیروی گسترده‌ای از منابع انسانی و مادی کشور صرف نهادینه کردن و جا انداختن چارچوب‌ها و روش‌هایی است که قرار است نقش‌های زنان و به‌تبع آن خانواده و درنهایت جامعه با نسخه‌های تعریف‌شده تطبیق داده شود. همچنین نیروی زیادی برای اجرای طرح «تفکیک جنسیتی» اماکن عمومی و حتی بعضاً خصوصی می‌‌گردد. گاهی این مقررات به حدی انتزاعی و دور از واقعیت روز اجتماعی است که حتی مجریان آن، با مخاطبین همساز و هم‌داستان می‌شوند. همین روند به‌طور متناقضی موجب همبستگی افراد از اقشار زیرین جامعه گرفته تا گروه‌های گوناگون فعال زنان با گرایش‌های مختلف باهم شده‌است. به‌هرتقدیر،  آنجا که عمده‌ی خط قرمزها به امور «زنان و زنانگی» ختم می‌شود، بالطبع زنان را به‌عنوان یک کلیت منسجم تعریف کرده و ازآن‌پس یک هویت جمعی معناداری می‌یابند. همه‌ی این واکنش‌ها به‌نوعی حاکی از به چالش کشیدن ساختار قدرت و نیز نظام فرهنگی است و به‌روشنی گویای مختصات نظری و عملی یک مقاومت را در جنسیتی بودنش تأکید می‌کند.

حاصل این فرآیندِ چالشی، شکوفایی شگرفی است که پس از بیش از سه دهه در لایه‌های گوناگون فرهنگی، هنری و ادبی، اجتماعی و اقتصادی به‌روشنی مشاهده می‌کنیم. باوجود محدودیت‌های اعمال‌شده حتی در جزئی‌ترین لایه‌ها، باز شاهد موفقیت چشمگیر در عرصه‌ی هنری، موسیقی و فیلم‌سازی و تولیدات فرهنگی از سوی زن ایرانی، و حضور زنان کنشگر در فعالیت‌های اجتماعی، رسانه‌ها هستیم. آمارهای موفقیت زنان در مسابقات علمی و ورزشی، همه حاکی از عینیت یافتن هویت واقع‌نگر امروزی و عاری از هر نوع تمایز و طبقه‌بندی است و به مثابه‌ی تجلی آگاهی زنانی است که سی سال پیش به شکل‌های مختلف نادیده گرفته‌شده بودند. درواقع زنانی که باوجود مشارکت در دگرگونی اجتماعی از پروسه‌ی تأسیس نظام نوین کنارگذاشته شده‌بودند، در پروسه‌ی انزوا به خودباوری می‌رسند و مسیر بالندگی را می‌پیمایند تا برای فرزندان خود الگوی ملموس و نماد واقعی‌تری را ارائه دهند.

این پدیده‌ی درون‌زا که در حرکتِ مستمر زنان ایجاد شده‌است، از یک‌سو برای خود زنان و ضرورت بهبود شرایط فردی به معنای گسترده‌ی خود معنا پیدا می‌کند و از سوی دیگر نظریه‌پردازان خاصی را در ساختار قدرت به خدمت گرفته‌است. چراکه وقتی اولویت سیاست‌ها مبتنی بر «تفهیم مرزهای جنسیتی و تفکیک جمعیت» باشد، نیروی عظیمی را چه به‌صورت نظری و لزوم ارائه‌ی تحلیل و تفسیر آن و چه به‌صورت تحرک بازوهای اجرایی و ابزارهای نظارتی بسیج می‌کند؛ عمده‌ی حساسیت‌های نمایندگان مجلس اش حول تدوین و طرح نحوه‌ی پوشش زنان قرار می‌گیرد؛ بخش اعظم نیروی حفظ و حراست کشور به جداسازی جنسیتی صرف می‌شود، نیروی پلیس، جدا از وظایف تعریف‌شده‌اش، وظیفه‌ی تعریف‌ناشدنی حفظ و نظارت بر تطبیق رفتار زنان با قواعد و دستورهایی می‌شود که هنوز پس از سی‌وشش سال متقن نشده و جا نیافتاده‌است. همه‌ی این تلاش‌های تحدیدگر بدون شک انرژی‌های زیادی را آزاد نموده است که درنهایت به شکلی پارادوکسیکال به برون داد تحولی تاریخی اجتماعی منجر شده که همانا کنار گذاشتن تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی میان اکثر اقشار زنان و همگرایی گروه‌های سکولار و مذهبی و اصلاح‌گرایان حساس با مسائل جنسیتی بر سرفصل‌های مشترک شان است. در هیچ مقطعی از تاریخ ایران زنان تا بدین حد به مزیت‌ها و حقوق خودآگاه نبوده‌اند و تا بدین حد در توانمندی و حضور فراگیر در همه‌ی عرصه‌ها پراگماتیک عمل نکرده بودند.

جنبش و سیاست جنسیتی[4]

در طی این سی‌وشش سال و روی کار آمدن دولت‌های متفاوت در دعوای جناح‌های اصولگرا و یا انقلابی با جناح‌های میانه‌رو و اصلاح‌طلب، نقش و سبک زندگی زنان همیشه یکی از سوژه‌های اصلی و چالش‌برانگیز بوده است[5]. چراکه سبک زندگی زنان به مثابه‌ی ویترین جناح‌های درگیر، نمایشگر محتوای نگرش‌های دو طرف دعواست و درگیر واژه‌ی اصلاحات قانونی یا دولتی است. روشی که به‌زعم رزا لوگزامبورگ[6]: «قانون‌گذاری (یا اصلاحات قانونی) ادامه‌ی حیات نباتی جامعه است. اتفاقاً کار رفرمیستی قانونی فی‌نفسه هیچ نیروی محرکه‌ای که خاص خود و مستقل از انقلاب باشد ندارد و در هر دوره‌ی تاریخی فقط بر روی یک خط حرکت می‌کند و این حرکت تا زمانی که ضربه‌ای که آخرین دگرگونی بر او وارد آورده‌است، ادامه دارد.»

از دلایلی که به نظر می‌رسد امروز در جامعه‌ی ما با یک نوع ایستایی در مسیر رشد فرهنگ سیاسی روبرو شده، این است‌که در پی موانع سیاسی موجود، جامعه ناگزیر به «واگذاری سیاست» به گروه‌های حاکم و قدرت‌مدار شده و ابتکار عمل را در اختیار آنان قرار داده‌است. این امر به‌زعم نظریه‌پردازان علوم سیاسی و اجتماعی به قهرآمیز شدن عرصه‌ی سیاست و اجتماع منجر می‌شود. به‌علاوه، حرکت‌های اصلاحی از بالا که از روی حفظ وضعیت موجود باشد، پویایی نهادینه‌ای برای جامعه در برنخواهد داشت. حال‌آنکه، بنا بر نظریه استیون پینکر[7] پرفسور روانشناسی دانشگاه هاروارد در پژوهش خود در سال 2012 با استفاده از آمار و ارقام ثابت می‌کند که جوامع مدرن در یک فرایند تاریخی خشن‌تر نشده‌اند و بالعکس خشونت به شکل پایداری کاهش یافته‌است. پینکر معتقد است که بالا رفتن سطح آگاهی مردم، جنبش‌های اعتراضی اجتماعی برای کسب حقوق برابر در سوق‌دادن جوامع به سمت صلح پایدار موثر بوده‌است. او می‌نویسد از اوایل دهه‌ی هفتاد میلادی به این‌سو، زمانی که مبارزه با خشونت به یک موضوع فمینیستی تبدیل شد، جنبش‌های زنان شاهد کاهش 80 درصدی تجاوزات جنسی هستند. خشونت خانگی به میزان دوسوم کاهش پیدا کرده و خشونت مرد بر علیه همسر به میزان 50% پایین رفته‌ و شدیدترین نوع خشونت در خانواده، یعنی قتل همسر، هم مرد وهم زن نزول پیداکرده‌است. درواقع قتل همسران مرد به شکل دراماتیکی کاهش یافته است و فمینیسم به نفع مردان عمل کرده چراکه خطر کشته‌شدن آنان در روابط زوج‌ها را کاهش داده‌است.

همان‌طور که در رفتار زنانِ دیروز در حاشیه، و امروز بالنده در لایه‌های جامعه می‌بینیم حاکی از آرامش مبتنی بر قاطعیت، اعتمادبه‌نفس و انگیزه‌ی تحول و استقامت دیده می‌شود. زنانی که با متانت و به‌طور خودجوش تحولی غیرقابل‌پیش‌بینی را در جامعه‌ی ایران به وجود آوردند تا آنجا که از نتایج حضور 65% دختران در دانشگاه‌ها ابراز نگرانی شده‌است[8]. به دنبال اعلام این نگرانی‌ها گروهی از مسئولان طرحی را پیش کشیدند که به طرح «سهمیه‌بندی جنسیتی» در دانشگاه‌ها معروف شد[9]. به‌عبارت‌دیگر حرکت خودجوش دختران جامعه‌ی ما برای دستیابی به دانش – علیرغم مواجهه با تبعیضات چه از نظر فرصت‌ها و امکانات و چه از نظر دیدگاه ارزشی و فرهنگی- رشدی را کسب کرده‌اند که مورد نگرانی گروهی شده‌است که هیچ‌گاه با چنین تبعیضاتی روبرو نبوده‌اند!

در اینجا اشاره‌ای به اندیشه هانا آرنت روشنگراست که: «زندگی انسانی با فاصله گرفتن از طبیعت تحقق می‌یابد و با آزادی عجین است. آزادی نیز مستلزم خودجوشی و عمل پیش‌بینی‌ناپذیر است؛ اما امروزه با ظهور رفاه به‌منزله سعادت و به‌جای آزادی در عرصه عمل عمومی، اقتصاد به سیاست حمله‌ور شده و سیاست جزو زندگی خصوصی و خانوادگی شده است». انتقاد آرنت این است‌که: «در دنیای معاصر، انسان به منزله‌ی سوژه جایگاهی ندارد…سیاست در گذشته رابطه‌ای عمومی میان افراد آزاد و برابر بوده؛ اما اکنون به رابطه‌ای آمرانه میان حاکم و محکوم درآمده است. لازمه‌ی سیاست وجود حوزه‌ای عمومی است نه دستگاه حکومت و حاکمیت. در اندیشه باستان، سیاست به معنای انجام کاری برای رسیدن به هدفی مانند کار خلاق بود. اما در اندیشه سیاسی عصر جدید، سیاست با مفهوم تلاش برای معاش و تأمین ضرورت‌ پیوند یافت و ابزار رفع نیاز و تأمین رفاه و شادی فرد در عرصه‌ی خصوصی شد و بازهم بدین‌سان از مفهوم راستین خود دورافتاده است. درنتیجه شهروند به شخص خصوصی بدل شد.»[10]

اگر مفهوم آرنت را از انسان به منزله‌ی فاعل و کارگزار عمل آزاد در نظر بگیریم، روند رو به رشدی که در میان این زنان می‌بینیم تمامی مختصات آن و از جنبه‌های مختلف می‌توانم این پدیده را به‌عنوان یک «جنبش جنسیتی» نام ببرم که در معنای نظری، کنش فراگیر در برگیرنده‌ی گروه‌ها و جنبشی است که کدهای سنتی رفتاری مرتبط با جنسیت و روابط بین فردی را به چالش می‌کشد و مرزهای سنتی نقش‌ها را برهم می‌زند. و مؤید این است که «همبستگی زنان چه‌بسا قدرتمندتر از قوانین عمل می‌کند. چراکه این امکان را دارد که بیرون از ساخت قدرت غالب مردسالار، فضای مستقلی بسازد که نه به شکل متعارف و سلسله مراتبی بلکه با انعطاف و متناسب با مطالبات زنان عمل کند. این‌گونه است که مکانیسم ساخت سنتی قدرت‌یابی اثر می‌شود یا درهم می‌شکند. امروز شاهدیم که برای تغییر در قوانین اگرچه راه‌های متعارف تاثیرگذار نیست، هم‌صدایی زنان و نحوه رویکرد آنان قوی‌تر از مسیر کلاسیک عمل می‌کند و چه‌بسا راهی را هموار می‌کند که زمینه‌ساز بهبود زندگی دیگر اقشار جامعه خواهد بود.»[11]

در توصیف مختصات جنبش زنان می‌توان به‌روشنی دید که اگر جنبش در قرن نوزده و بیست در انحصار عده‌ای معدود نخبه بود و به‌نوعی تبیین سیاسی و تصمیم‌سازی‌ها از قشرهای بالای جامعه صورت می‌گرفت، اما امروز در جامعه‌ی ایران، جنبش زنان متعلق به یک گروه یا طبقه‌ی خاص اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی یا حتی فقط منحصر به زنان نیست. جنبش زنان نخبه‌گرا و بسته و حتی منحصر به مطالبات زنانه نیست بلکه در پیوند با مطالبات مشترک دیگر گروه‌های اجتماعی که در پی فرآیند «واگذاری سیاست» به حاشیه رفته‌اند، همسو و هم‌قدم است و بخش زیادی از مردان از قشرهای مختلف جامعه به این جنبش گرویده‌اند. درنتیجه، اگر جنبش از یک‌سو بر محور رویکرد جامع‌نگر[12] و در برگیرنده‌ی پایگاه‌های اجتماعی مختلف باشد و از سوی دیگر بر زمینه‌ی مطالبات متنوع و مشترک به‌عنوان بردارهای پیوند و تغییر اجتماعی[13] قرار گیرد، می‌توان گفت به انسجام و تقویت خود متکی خواهد بود. اقتدار و دینامیسم درونی در گرو همگرایی و تقاطع خواست‌های گوناگون و گاه متضاد تمامی اقشار و گروه‌های جامعه، فارغ از تمایزات اجتماعی، مذهبی، نژادی و قومی و زبانی است و همچنین زنان و مردان از نقاط شهری و روستایی. در تجربه‌ی پرفرازونشیب نزدیک به چهار دهه، گاهی نیز همگرایی میان گروه‌های مختلف سکولار، ملی‌گرا و اسلام‌گرا دیده‌شده که در پیشبرد مبارزات خود دریافته‌اند که در بسیاری از کنش‌های اجتماعی مشترک، با همفکری و همسویی مقطعی حتی، به تغییرات واقعی‌تری برای اهداف مهم‌تری که همانا تغییر در ساختار و نظمِ غالب باشد، رسیده‌اند[14].

[1]Nikki R. Keddie, Women in the Middle East, Past and Present, Princeton University Press, 2007,pp. 108-110.

2 مینو مرتاضی لنگرودی؛ نشست موسسه رخداد تازه، مرداد 1392.

1 اشاره به تعریف هانا آرنت از انقلاب‌هایی را که به‌راستی سیاسی و مدرن و دارای ویژگی آگاهانه و آزادانه می‌داند و معتقد است انقلاب‌هایی که صرفاً معلول فقر و ضروریات معاش؛ (مثل انقلاب‌های مارکسیستی) هستند، انقلاب‌هایی طبیعت زده و غیرمدرنند.

[4] Gender Politics: Debate about the roles and relations of men and women and the power relations behind.

[5] مینو مرتاضی لنگرودی، همان.

[6] Rosa Luxemburg, Social Reform or Revolution, Militant Publications, London, 1900 (revised second edition 1908)

[7] Steven Pinker, the Better Angels of Our Nature, Why Violence Has Declined, Penguin Group (USA) Incorporated, 2012

[8] آمارهای رسانه‌های ایران و جهان نسبت دختران دانشجو را ۶۲ تا ۶۵ درصد از دانشجویان ایران گزارش می‌کردند. و این باعث نگرانی گروهی از مسئولان در جمهوری اسلامی شده بود، به‌طوری‌که مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در گزارش ۱۵ بهمن ۸۶ خود، ضمن اظهار نگرانی ازآنچه «تأثیر مخرب برهم خوردن تعادل در درون خانواده‌ها» براثر ورود دختران به دانشگاه نامید، اعلام کرد: «افزایش نسبی تعداد پذیرفته‌شدگان دختر در دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی کشور طی سال‌های اخیر، نگرانی‌هایی را از حیث اجرایی، و نتایج اجتماعی و اقتصادی در بین مدیران و دست‌اندرکاران امور ایجاد کرده ‌است.»

[9] در اسفند سال ۸۶ عبدالرسول پورعباس، رئیس سازمان سنجش و آموزش کشور، به‌طور رسمی اجرای سهمیه‌بندی جنسیتی در کنکور سال ۸۷ را تأیید کرد.

[10] Hannah Arendt, “On Revolution”, Penguin Group, Viking Press, USA, 1963, Reprinted in Penguin Books in 1990.

 

[11] گفت‌وگو با زیبا جلالی نائینی / زنان بیرون از ساختار قدرت، روزنامه اعتماد  شماره 1537 21/8/86.  صفحه 5 (اندیشه)

[12] Holistic approach

[13] Vecteur de lien et de changement social.

[14] سومین نشست از سلسله نشست‌های هم‌اندیشی در جریان انتخابات خرداد 92 و تدوین بیانیه جمعی از زنان و گروه‌های مردم‌نهاد به ریاست جمهوری برای معیارهای گزینش زنان در کابینه جدید.