قربانیانی که در جامعه رها شده‌اند

1
1060

بیدارزنی: نشست «زنان امنیت و فضای شهری» قرار بود ۱۱ دی‌ماه برگزار شود که به دلیل فشارهای امنیتی مراسم لغو شد. در این نشست قرار بود فریده غائب در مورد «رهاشدگی قربانیان اسیدپاشی و ضرورت تاسیس نهاد حمایتی» و معصومه عطایی یکی از قربانیان اسیدپاشی در مورد مسائل و مشکلاتی که بعد از حادثه با آن روبرو بوده است، صحبت کنند. مجالی دست داد تا با آن‌ها گفتگویی کوتاه انجام دهیم که در ادامه ذکر می‌شود.

رهاشدگی قربانیان اسیدپاشی و ضرورت تاسیس نهاد حمایتی

فریده غائب فعال حقوق زنان بر اساس تجربه‌ای که در رابطه با قربانیان اسیدپاشی دارد، گفت: بر اساس تجاربی که با خانواده‌ها و قربانی‌های اسیدپاشی طی سال‌ها داشتیم  لزوم تاسیس نهادهای حمایتی از این افراد محرز است. چون واقعا این افراد  بعد از حادثه در دل جامعه رها می‌شوند. قربانیان و خانواده‌های آنان به‌محض این‌که این اتفاق رخ می‌دهد، سردرگم هستند. نمی‌دانند که باید چه‌کار کنند چون هیچ جایی وجود ندارد که  از آن‌ها حمایت کند.

این کارشناس مطالعات زنان  ادامه داد: به‌طور مثال بیشتر این قربانی‌ها ساکن تهران نیستند. درحالی‌که  برای پروسه درمان مجبورند تهران بیایند اما جایی برای ماندن در این شهر ندارند.

او گفت: از طرف دیگر خودشان و خانواده‌شان نمی‌دانند چطور باید با این مسئله روبرو شوند و چطور با این قضیه برخورد کنند. به همین دلیل وجود یک تیم پزشکی، روان‌پزشکی و حقوقی لازم است که در ابتدای اتفاق همراه این قربانیان و خانواده‌هایشان باشد تا بتواند حمایتشان کند و خدمات مشاوره‌ای به آن‌ها ارائه دهد. البته ابتدا ضرورت دارد نهادی برای تهیه بانک اطلاعاتی از قربانیان تشکیل شود که بتواند اطلاعات جامعی از این قربانیان را که بر اساس آمارهای غیررسمی بیشتر زنان هستند، جمع‌آوری کند. در کنار آن همزمان باید تیم‌های حقوقی، پزشکی، روان‌شناسی و مشاوره به این افراد خدمات بدهند.

این فعال حقوق زنان افزود: مثال می‌زنم بسیاری از این زنان دارای فرزند هستند. یادم است که یکی از خانواده‌های قربانی اسیدپاشی پسر نوجوانی دارد که منتظر است بزرگ شود تا انتقام مادرش را بگیرد. یا رعنا دختر سمیه مهری به زیبایی حساس شده؛ چراکه خودش هم قربانی اسیدپاشی است. رعنا وقتی عروسکی دستش بگیرد و کسی بگوید چقدر زیباست عروسک را تکه‌تکه می‌کند یا اگر نقاشی می‌کشد و کسی بگوید چقدر قشنگ کشیدی آن نقاشی را پاره می‌کند.

غائب تاکید کرد: عمق فاجعه آن‌قدر عمیق است که نه‌تنها این افراد باید محور توجه قرار بگیرند که خانواده‌هایشان هم نیاز به حمایت دارند. بر اساس تحقیق ما خانواده برخی از این افراد دست به خودکشی زده‌اند مثلا مادر یکی از قربانیان اسیدپاشی خودکشی کرده است؛ چون مسئولیت زیادی بر دوششان است و دیدن کسی که تا این اندازه دارد درد می‌کشد برای خانواده خیلی سخت است.

بنابراین وجود نهاد از آنجایی لازم است که می‌تواند منابع مالی را یکجا گردآوری کند و به همه قربانیان یکسان این بودجه را تخصیص دهد نه این‌که قربانی که بیشتر رسانه‌ای شده بتواند منابع مالی  و معنوی بیشتری دریافت کند و دیگری که رسانه‌ای نشده هیچ کمکی دریافت نکند. لذا وجود نهاد باعث ایجاد عدالت بین افراد می‌شود.

اینجا نقش معاونت امور زنان خیلی پررنگ است که نسبت به این قضیه حساس باشد و بانک جامع اطلاعاتی از این قربانیان را ایجاد کند و نسبت به پیگیری وضعیت این قربانیان اقدام کند.

هزینه‌هایی که دولت تقبل نمی‌کند

معصومه عطایی یکی از قربانیان اسیدپاشی است که شهریورماه ۱۳۸۹ پدرشوهرش به دلیل اینکه او از شوهرش جداشده بود بر روی صورتش اسید پاشید. معصومه هر دو چشمش را از دست داد و بارها تن به عمل جراحی سپرد اما هرگز سلامت خود را به دست نیاورد.

در حال حاضر او بدون حمایت دولت و سازمان‌های دولتی روزگار را به‌سختی می‌گذارند و دیگر به فکر زیبایی ازدست‌رفته‌اش هم نیست چراکه پولش را ندارد. او به‌جای قصاص پدرشوهرش حضانت فرزندش را گرفت و به جمع دیگر زنان قربانی نقص قوانین مجازات اسیدپاشان و قوانین مدنی ایران پیوست. اکنون معصومه عطایی در حال یادگیری خط بریل و موسیقی به‌عنوان راهی برای درمان زخم‌های روحی‌اش و بازگشت به زندگی است.

معصومه عطایی در مورد وضعیت کنونی‌اش به بیدارزنی گفت: همچنان جراحی‌های زیادی دارم. دیگر حساب تعدادشان از دستم دررفته است فکر کنم تا حالا ۲۶ جراحی کرده‌ام. لیزر پوستم را نیز به خاطر هزینه‌اش رها کردم.

معصومه عطایی و پسرش
معصومه عطایی و پسرش

او در مورد نحوه تامین هزینه عمل‌های جراحی‌اش می‌گوید: تاکنون با کمک مردم توانسته‌ام هزینه‌ها را تامین کنم و از ۴ تیرماه امسال منتظر تامین هزینه یکی از جراحی‌های چشمم بودم. قرار بود ۴ تیرماه جراحی کنم اما هزینه‌اش جور نشد و جراحی تا آذرماه به تعویق افتاد که بازهم به دلیل نداشتن هزینه لازم، جراحی با تاخیر مجدد مواجه شد. اکنون هزینه‌اش با کمک مردم تامین شده و قرار است در ماه بهمن عمل جراحی انجام شود.

تامین اجتماعی حتی اجازه نداد خویش‌فرما بیمه شوم چه رسد به حمایت

این قربانی اسیدپاشی خاطرنشان کرد: دولت هیچ هزینه‌ای را تقبل نکرده است و من از بس نامه‌نگاری کردم و بی‌نتیجه ماند خسته شدم. بارها به رئیس‌جمهور وقت آقای احمدی‌نژاد نامه نوشتم و معاون ایشان به من نامه‌ای برای مراجعه به تامین اجتماعی دادند. من هنوز نامه‌ها را نگه داشته‌ام. تامین اجتماعی از بیمه کردن من سرباز زد و گفت در این وضعیت شما خرج زیادی دارید و ما شما را بیمه نمی‌کنیم. حتی خواستم خودم را به شکل خویش‌فرما بیمه کنم اما قبول نکردند گفتند باید سلامت کامل داشته باشید تا بتوانید خودتان را بیمه کنید!

عطایی گفت: یک نامه هم برای دریافت مستمری ماهیانه از تامین اجتماعی به من دادند اما باز تامین اجتماعی قبول نکرد و گفت این مستمری تنها به کسانی تعلق می‌گیرد که یک سال سابقه بیمه تامین اجتماعی داشته باشند. همچنین معاون رئیس‌جمهور وقت فردی را مامور رسیدگی به پرونده من کردند که بعد از چند ماه دیگر حتی جواب تلفن‌های مرا هم نداد چه رسد به پیگیری کردن.

کمک بهزیستی یک‌دهم قیمت داروها هم نیست

این قربانی اسیدپاشی افزود: هم‌اکنون تحت پوشش بهزیستی هستم و مبلغ ۴۸ هزار تومان ماهانه به من می‌دهند که حتی یک‌دهم مبلغ داروهای من هم نیست. مثلا یکی از داروهای من هر بسته‌اش ۲۴ هزار تومان قیمتش است و دیگری هر بسته‌اش بین ۱۵- ۱۸ هزار تومان، بسته به داروخانه‌ای که از آن دارو تهیه می‌کنم. عطایی ادامه داد: هزینه لیزر پوست هر جلسه ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار تومان بود که هزینه یک سالش را خیری تقبل کرد اما بعد از یک سال این کمک را قطع کردند که طبیعی است هزینه کمی نبود. من هم دیگر به فکر زیبایی پوستم نیستم زیرا هزینه‌اش را ندارم.

این قربانی اسیدپاشی بیان کرد: الآن من در تهران به خاطر مراجعاتی که باید هرماه به پزشک داشته باشم، ساکن شده‌ام و اجاره یک سال منزلم را یک خانم خیر دیگر تقبل کرده‌اند که با سرآمدن مدت مقرر نمی‌دانم باید چه‌کار کنم. سال اول، من مدام بین تهران و اصفهان به خاطر معالجات و عمل‌هایم در رفت‌وآمد بودم که به معنای واقعی عذاب‌آور بود. من عمل چشم انجام می‌دادم و چون عمل‌های چشم بستری ندارد باید بعد از عمل سوار اتوبوس می‌شدم و می‌رفتم اصفهان. البته همان سال سه ماه در موسسه مهرطه همراه فرزند و خواهرم مستقر شدم. تا آن‌که خیری پیدا شد که هزینه‌های کرایه منزل را تقبل کرد.

هم‌اکنون با خواهر و پسرم زندگی می‌کنم و به علت نابینایی به خواهرم برای انجام کارهای روزمره وابسته هستم. برای هزینه‌های زندگی هم نیاز به کمک دارم چراکه نمی‌توانم کار کنم و مخارج زندگی‌مان را تقبل کنم.